نوادرالامیر / نصرالله حدادی

1395/10/18 ۰۸:۰۰

نوادرالامیر / نصرالله حدادی

دوشنبه هفته آینده، بیستم دی‌ماه، سالروز شهادت میرزا محمدتقی امیرنظام فراهانی است. فتنه‌ای که بدخواهان این ملک و ملت بر افروختند، تا امیر را از میانه بردارند، به هنگام سفر ناصرالدین‌شاه به اصفهان و بازگشت او به تهران، در شهر قم رخ داد و مخالفت امیر با اقامت عباس میرزا ملک آرا و مادرش خدیجه خانم که به دستور مستقیم ناصرالدین‌شاه، باید صورت می‌گرفت

در آستانه یکصد و شصت‌وپنجمین سال شهادت «امیرکبیر»

دوشنبه هفته آینده، بیستم دی‌ماه، سالروز شهادت میرزا محمدتقی امیرنظام فراهانی است. فتنه‌ای که بدخواهان این ملک و ملت بر افروختند، تا امیر را از میانه بردارند، به هنگام سفر ناصرالدین‌شاه به اصفهان و بازگشت او به تهران، در شهر قم رخ داد و مخالفت امیر با اقامت عباس میرزا ملک آرا و مادرش خدیجه خانم که به دستور مستقیم ناصرالدین‌شاه، باید صورت می‌گرفت، بهانه‌ای لازم را به‌دست بدخواهان داد و آن شد که ملت ایران، یکصد و شصت و پنج سال است که عزادار فرزند خلف خود است و عمر صدارت سه سال و 24 روزه امیر- از 28 مهرماه 1227 شمسی تا 24 آبان ماه 1230- چنان تأثیرگذار است که می‌تواند سرمشقی باشد برای تمامی خادمین واقعی این ملت و جای خالی امیر و کسانی که چون او می‌اندیشند، همواره خالی است و مآل اندیشی تابناک افرادی چون او، همواره می‌تواند برای دشمنان ایران، خطرناک باشد و بدیهی است که مخالفت‌های آشکار و پنهان به‌ظاهر دوستان و دشمنان همیشگی، به گونه‌ای باشد که «نعل وارونه بزنند» و خادمین واقعی را از میان برداشته یا از میدان به‌در کنند، تا منافع حقیر خود را پایداری بخشیده و ادامه دهند.

ورود بی‌رویه کالا و خروج طلا از کشور در دوران قبل از امیر بسیار رواج داشت و او میراث شوم اقتصاد ورشکسته دوران فتحعلی‌شاه با دو عهده‌نامه ترکمانچای و گلستان و محمدشاه و صدراعظم بی‌کفایتی چون حاجی میرزاآقاسی را بردوش خود و ملت ایران بخوبی حس می‌کرد و در صدد بود تا اقتصاد را سرو سامان بدهد، با موانعی مواجه بود. فریدون آدمیت، در اثر ارزنده‌اش «امیر کبیر و ایران» می‌نویسد: «اگر میرزاتقی‌خان زورش می‌رسید، قانون آزادی تجارت با روس و انگلیس و مآخذ حقوق گمرکی 5 درصد را یکسره برهم می‌زد، ورود کالای فرنگی را بسیار محدود می‌ساخت و حقوق گمرکی را بالا می‌برد. چنان که به امضای قرارداد بین ایران و فرانسه که طرح آن در زمان محمدشاه تنظیم شده و اصل آزادی تجارت و امتیاز اتباع دولت کاملة‌الوداد در آن تأیید شده بود، تن در نداد. سفیر فرانسه قهر کرد و از ایران رفت و امیر آن پیمان را نبست. اما از عهده ایران و امیر بر نمی‌آمد که قرارداد با روس و انگلیس را لغو نماید. با وجود این، سیاست خود را زیرکانه پیش برد و جلو واردات خارجی را خیلی گرفت.

اقتصاد ناسالم ایران، خاصه باز بودن دروازه‌های کشور به روی کالای فرنگی، موجب خارج شدن طلای ایران شده بود و برای خرید متاع اروپایی فقط طلا می‌بایستی داد. امیر صدور طلا را ممنوع کرد، ولی به‌طور قاچاق از راه ترکیه وهند صادر می‌گردید... پس چاره کار را در تأسیس صنایع جدید ملی دید و در محدود‌کردن واردات ایران. البته این سیاست مورد پسند روس و انگلیس نبود. [جستین شیل، وزیر مختار انگلیس در ایران] ضمن بحث راجع به پیشنهاد امیر در بنای کارخانه پارچه بافی، می‌نویسد: به امیر نظام خاطرنشان کردم که نقشه ایجاد کارخانه، آزمایش پرخرجی است و بهتر این است که پارچه فرنگی را به بهای ارزان تری وارد کند. به این نکته‌ها گوش نداد و گفت: تأسیس کارخانه داخلی دست‌کم این فایده را دارد که هر پولی که صرف آن شود، در خود مملکت می‌ماند و بیرون نمی‌رود، در صورتی که حالا برای تهیه پارچه باید شمش طلا داد.»

درد بی‌درمان قاچاق کالا و ورود بی‌رویه آن و وابستگی تام و تمام به صنایع خارجی، منافع بسیاری از به‌ظاهر ایرانیان، از روزگار امیر تا به امروز را تأمین کرده است و امیر می‌دانست، آنچه با سرانگشت تدبیر باید حل کرد، با سرپنجه شدن، قابل حل نیست و باید با صبر و حوصله، از میزان زور و قدرت دخالت روس‌ها و انگلیس‌ها را در کشور می‌کاست و به‌همین دلیل حتی یک معلم از انگلیس و روس برای دارالفنون نخواست و آنقدر درایت داشت که دکتر کلوکه طبیب فرانسویِ محمدشاه را نیز نگاه داشت تا درس طب، در دارالفنون، بومی شود و علم روز در کشور به وسیله دانش آموختگان داخلی، بومی شود و دوستی و دشمنی بی‌دلیل نمی‌ورزید و همواره گفته‌هایش در برابر سفرای روس و انگلیس پخته بود و «... معروف است سفرای روس و انگلیس و عثمانی قوس صعود امیر را که دیدند، وقتی برای او پیغام دادند که ایران به‌خودی‌خود، نمی‌تواند حدود خویش را نگاه دارد و باید به دستور دول همجوار رفتار کند، امیر مجلسی فراهم آورد و پنج صندلی گذارد و آنهار ا وعده خواسته، یک صندلی را بالای مجلس خالی‌گذارد و چهار صندلی را خود و سه سفیر نشست. آن‌گاه فرمود: سخنی گفته‌اید. ما هم محتاج معلمی هستیم، اما چون قوانین شما مختلف است، ما یک دولت را بیش‌نمی‌توانیم بپذیریم، حال از شما سه نماینده، یکی را انتخاب کنید، از خود برای معلمی ما و روی آن صندلی نشسته و هر چه قانون دولت متبوعه اوست، بگوید، می‌شنویم. هر سه به هم نظر کردند و به واسطه رقابتشان به‌همدیگر راضی نشده، صرف نظر کردند.» امیر یگانه روزگار خود بود و به‌راستی «نوادرالامیر» بود.

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: