1395/9/28 ۰۷:۲۷
در ایام میلاد بابرکت رسول گرامی اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) قرار داریم. به نشانه تبرک و تیمن چند نمونه از سیره نبوی که متضمن رحمت واسعه الهی مجسم شده در وجود مبارک ایشان است به حضور خوانندگان ارجمند تقدیم میشود. امید است بارقهای از این رحمت الهی در وجود همه ما به ودیعت نهاده شده باشد
در ایام میلاد بابرکت رسول گرامی اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) قرار داریم. به نشانه تبرک و تیمن چند نمونه از سیره نبوی که متضمن رحمت واسعه الهی مجسم شده در وجود مبارک ایشان است به حضور خوانندگان ارجمند تقدیم میشود. امید است بارقهای از این رحمت الهی در وجود همه ما به ودیعت نهاده شده باشد.
نمونه اول
در صلح حدیبیه در سال هفتم هجری که وقتی مشرکان به پیامبر(ص) اجازه ورود به مکه برای انجام حج ندادند و نتیجه مذاکرات این شد که پیمبر با مسلمانانی که به همراه او برای زیارت خانه خدا آمده بودند، به مدینه برگردند تا سال بعد برای سه روز فقط در مکه باشند. پیامبر(ص) در همانجا قربانیهایی را که با خود آورده بود، ذبح کرد و از همهکسانی که قربانی آورده بودند، خواست چنین کنند که بعضی ازجمله خلیفه دوم قربانی نکردند و گفتند: «اینجا که صحرای منی و مسلخ نیست!» پیامبر(ص) بهجای برخورد با متمردان فرمود: «آنچه میگویم انجام دهید به خدا اگر میدانستم، من هم قربانی نمیآوردم تا همچون یکی از شماها باشم!»
نمونه دوم
ابناسحاق به نقل از امهانی خواهر علی بن ابیطالب(ع) که در مکه میزیست، مینویسد در سال هشتم هجری که مکه فتح شد، رسول خدا در بالای مکه مستقر شد. دو مرد از خویشان شوهرم از بنی مخزوم به خانه من آمدند. برادرم علی به خانه من هجوم آورد و گفت: «به خدا اینان را میکشم»؛ اما من در خانه را بستم و نزد رسول خدا(ص) رفتم درحالیکه مشغول شستشو بود. چون فراغت یافت و جامه خود را پوشید و هشت رکعت نماز نافله خواند رو به من کرد و گفت: «خوش آمدیای امهانی. چه مطلب داری؟» داستان آن دو مرد و برادرم علی را بازگفتم. فرمود: «ما هم به هر که تو پناه دادهای، پناه دادیم و هرکس را امان دادهای در امان است. علی هم نباید آنها را بکشد.» (سیره ابن هشام، ج۴، ص۵۳) البته علی(ع) طبق دستور عمل کرده بود و همانگونه که در مطالب بعدی خواهید دید که فقط چهار نفر از این عده کشته شدند و رحمت پیامبر(ص) بر دستورش حاکم شد و به بقیه امان داد و بیعت و اسلامشان را پذیرفت.
نمونه سوم
پیامبر اکرم(ص) پس از فتح مکه که کلید کعبه را از عثمان بن ابی طلحه ـ کلیددار کعبه ـ گرفت، در خانه خدا را گشود و در آن دو رکعت نماز خواند. سپس بیرون شد و دو چوبه دو طرف در را گرفت و درحالیکه مردم پیرامونش را گرفته بودند، بر در کعبه ایستاد و گفت: «معبودی جز خدای یگانه نیست. وعده خود را انجام داد و بنده خود را یاری کرد و احزاب را بهتنهایی شکست داد. پس ستایش و جهانداری خدا راست. درباره من چه گمان میبرید و چه میگویید؟» سهیل بن عمرو که از مشرکان بود، گفت: «گمان نیک میبریم و گفتار نیک میگوییم. برادری جوانمرد و پسرعموی بزرگواری که هماکنون پیروز شدهای.»
پیامبر(ص) فرمود: پس اکنون به شما همان میگویم که برادرم یوسف گفت: «امروز ملامتی بر شما نیست!» سپس فرمود: «بهراستی چه بد همسایگانی برای پیامبر بودید. بروید که شما آزادشدگانید!» سپس عثمان بن طلحه را خواست و کلید کعبه را به او داد و گفت: «کلید را بگیر. امروز روز نیکی و وفاست.» (تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۰؛ و سیره ابن هشام، ج۴، ص۵۴)
نمونه چهارم
در فتح مکه رسول خدا(ص) اسامی یازده نفر را داد و فرمود: «هر مسلمانی این افراد را در هرکجا دید، بکشد.» یکی از این یازده تن هند همسر ابی سفیان بود که در جنگ احد در تهییج مشرکان شکستخورده بسیار تلاش کرد و نسبت به پیامبر گستاخیهای بسیار نمود و سینه حمزه را شکافت و جگرش را از خشم به دندان گزید. وی خود را در روز فتح مکه داخل زنان قریش جا زد و ناشناس نزد رسول خدا(ص) آمد. حضرت او را شناخت و پرسید: «تو هند هستی؟» گفت: «آری، هندم. از گذشتهها بگذر و مرا ببخش.» رسول خدا هم از وی درگذشت و اسلام و بیعت او را پذیرفت.
نمونه پنجم
وحشی قاتل عمویش حمزه در سال نهم هجری با هیأت اعزامی از طائف به مدینه آمد و اسلام آورد. پیامبر(ص) هم اسلام او را پذیرفت؛ اما به او گفت: «پیوسته خود را از من پنهان دار.» این تذکر برای آن نبود که پیامبر نمیخواست چشمش بهصورت قاتل عمویش حمزه بیفتد، بلکه برای آن بود که میدید هر وقت وحشی تازه مسلمان او را میبیند، به خاطر جنایتی که در جنگ احد کرده بود، خجالتزده میشود. لذا برای رعایت حال او فرمود: ازاینجا دور شو و بهجایی برو تا مرا نبینی!
نمونه ششم
پس از پیروزی پیامبر(ص) بر یهودیان در جنگ خیبر در سال هفتم هجری، زینب ـ دختر حارث یهودی ـ گوسفندی بریان کرد و پرسید: «رسول خدا به کدام عضو گوسفند علاقهمند است؟» چون به او گفتند پاچه، پاچهای را مسموم کرد و برای رسول خدا(ص) هدیه آورد. پیامبر(ص) پارهای از آن گوشت را در دهان گرفت، اما آن را فرو نبرد و از دهان انداخت و گفت: «این استخوان به من میگوید که مسموم است.» بشر بن براء که همراه رسول خدا غذا میخورد، پارهای از گوشت مسموم را خورد و به همان جهت درگذشت. رسول خدا زینب را خواست و از وی حقیقت حال را پرسید. او هم اعتراف کرد. فرمود: «چه چیز تو را به این کار واداشت؟» گفت: «با قبیله من چنان کردی که بر خودت پوشیده نیست. با خود گفتم اگر پادشاهی باشد از دستش آسوده میشوم و اگر پیامبری باشد، از مسموم بودن آن خبر خواهد یافت!» رسول خدا(ص) از وی درگذشت (تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمدابراهیم آیتی، ص۵۰۷ به نقل از سیره ابن هشام، ج۳، ص۳۵۲)
نمونه هفتم
پس از فتح مکه که رسول خدا(ص) در مسجدالحرام دست بر پرده کعبه گرفته بود، مردی از مشرکان به نام فضاله درحالیکه خنجری زیر لباس خود مخفی کرده بود، به قصد کشتن پیامبر(ص) به او نزدیک شد. او زیر لب میگفت: «اکنون تو را میکشم.» پیامبر(ص) روی به او کرد و پرسید: «تو فضالهای؟» گفت: آری. فرمود: «چه بر زبان داشتی؟» گفت: «ذکر خدا میگفتم!» پیامبر که قصد او را میدانست، دستی به سینه او کشید و گفت: «از خدا آمرزش بخواه!» فضاله میگوید: وقتی رسول خدا به سینهام دست کشید، احساس کردم بر روی زمین کسی را بیشتر از او دوست ندارم.
وقتی خدا به پیامبر میفرماید: «ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک» یعنی تو هرچند با وحی مرتبطی و کتاب بر تو نازل شده، هرچند جهاد و اخلاص و تلاش زیاد هم داشته باشی، بدون اخلاق حسنه، مردم از گردت پراکنده میشوند.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید