1395/9/7 ۰۹:۰۷
در مقاله پيش رو الکساندر کنيش، به اختصار تمام به موضوع نهادهاي صوفيانه در هند عصر مغول پرداخته است. او در آغاز گزارشي از ظهور و شکلگيري طريقههاي صوفيه در هند، از جمله طريقههاي چشتيه، سهرورديه، قادريه، شطاريه، نقشبنديه و..، به دست داده و سپس به ذکر ويژگيها و وجوه تمايز هر يک از آنها با يکديگر مبادرت ورزيده است
در مقاله پيش رو الکساندر کنيش، به اختصار تمام به موضوع نهادهاي صوفيانه در هند عصر مغول پرداخته است. او در آغاز گزارشي از ظهور و شکلگيري طريقههاي صوفيه در هند، از جمله طريقههاي چشتيه، سهرورديه، قادريه، شطاريه، نقشبنديه و..، به دست داده و سپس به ذکر ويژگيها و وجوه تمايز هر يک از آنها با يکديگر مبادرت ورزيده است.
در هند، همچون ديگر مناطق عالم اسلام، نامهاي بسياري ـ البته با تفاوتهاي جزئي ـ براي اشاره به شيوههاي سلوک و نهادهاي صوفيانه هست: طريقه، مسلک، سلوک، خانواده، سلسله، دايره، طائفه و حلقه. اين نامها يا بر روش و شيوه عرفاني خاصي ـ براي مثال، طريقه مجاهده و طريقه مشاهده ـ و يا بر مکتب و نهاد عرفاني (براي مثال، «سلسله» چشتيه، «طريقه» خواجگان، «دايره» شاه عالم يا راي بريلي)دلالت دارند. دست آخر، اين [نامها] ممکن است به هر نوع روند فرعياي در بطن يک طريقه عرفاني عمده اشاره داشته باشند؛ همچون طريقه محمدي يا طريقه زبيريه در نقشبنديه. طرفه آنکه، خود اصطلاح «Sufism» در زبانهاي اروپايي اول بار توسط شرقشناسان بريتانيايي مستقر در هند وضع شد.
طريقههايي که در زير ميآيند، بهويژه در هند فعاليت و رواج داشتهاند: چشتيه، سهرورديه، قادريه، شطاريه، نقشبنديه، کبرويه، مداريه، قلندريه و عيدروسيه.1 اين طريقههاي عمده، در جريان رشد و گسترش خود، به زيرشاخههاي متعددي انشعاب يافتند. آنسان که از چشتيه، زيرشاخههاي نظاميه، صابريه، گيسودرازيه، حساميه، مينائيه و فخريه؛ از طريقه کبرويه، [زيرشاخههاي] همدانيه کشمير و فردوسيه دهلي و بهار در وجود آمدند؛ و از نقشبنديه، [زيرشاخههاي] باقيه، محمديه، زبيريه، مظهريه و غيره. در حين اينکه اين طريقهها، همچون چشتيه و نقشبنديه، در سراسر هند گسترده ميشدند، خصلت طريقهاي محلي و منطقهاي نيز مييافتند. هم ازاينرو، سهرورديه عمدتاً در پنجاب و سند فعاليت داشتند؛ پيروان شطاريه در مندو، گواليار، و احمدآباد گرد آمدند؛ فعاليت طريقه فردوسيه اغلب منحصر به بهار بود؛ طريقه عيدروسيه در گجرات و دکن تشکل يافت؛ و طريقههاي مداريه و قلندريه اساساً در بخشهايي از پنجاب و اَوَده گسترش يافتند.
چشتيه و سهرورديه نخستين طريقههايي بودند که به هند وارد شدند. چشتيه، که توسط خواجه معينالدين حسن چشتي(وفات:634ق) در هند عرضه شد، با هدايت شيخ نظامالدين اولياء دهلوي (وفات: 725ق) رشد و ترقي يافت؛ نظامالدين به اين طريقه موقعيتي فراگير در هند بخشيد. مريدان بسيار او مراکز چشتيه را در سراسر هند بنيان نهادند.2
نياي نظامالدين در پي هجوم مغول از بخارا به هند کوچيد. او نزد مادرش، بي بي زليخا، تربيت يافت؛ زني پارسا که به انديشه و شخصيت وي شکل داد. نظامالدين، پس از آنکه در مناطق مختلف هند علم آموخت، به کسب خرقه چشتيه توفيق يافت و در دهلي اقامت گزيد؛ جايي که پنجاه سال سپسين عمرش را صرف ترويج تعاليم طريقه چشتيه کرد. بنابر قولي، او مريداني بسيار داشت و حدود هفتصد تن از خلفاي خود را به نواحي مختلف هند فرستاد؛ در آن نواحي آنان چندين خانقاه چشتي بنيان نهادند. پس از مرگش، محمد تغلق(حک: 725 – 752ق)، از حاکمان ترک [دوره] سلطنت دهلي، بقعهاي عظيم برگور وي ساخت.
نظامالدين ترجيح ميداد که از دربار و طبقات حاکم دوري گزيند. او خلفايش را از پيوستن به خدمت سلطان سخت منع ميکرد. نظامالدين در مقام عالمي مبرّز با دانشي عميق در فقه، محل احترام صوفيه و نيز علما رسمي بود. آنچه در کار نظامالدين بديع است و وي را متمايز ميسازد، گرايشها و رويکردهاي اجتماعي اوست. از براي نمونه، وي به جاي التزام به عبادات رسمي و اعمال معنوي برخدمت به فقرا و تهيدستان تاکيد مينهاد. حجره خود او استراحتگاهي بود که در آن به همه زيارتيان به رايگان غذا ميدادند. همچنين، او مقدار کلاني پول در ميان فقرا و تهيدستان توزيع ميکرد. نيکخواهي و همدليهاي وي در رفع حوائج عامه محبوبيت عظيمي براي وي درقلمرو سلاطين دهلي و فراتر از آن به ارمغان آورد. نظامالدين مريدان بسياري تربيت کرد که تعاليمش را در ولايات مختلف هند نشر و رواج دادند: شيخ [نصيرالدين محمود] چراغ (وفات: 757ق) در دهلي؛ شيخ [قطب الدين] منور در پنجاب؛ برهانالدين غريب (وفات: 738ق) در دکن؛ مولانا حسامالدين در گجرات؛ و مولانا سراجالدين در بنگال.
«طريقه سهرورديه» که توسط شيخ بهاءالدين زکريا(وفات: 661ق) به هند وارد شد، در عهد شيخ رکنالدين ابوالفتح (وفات: 735ق) و شيخ جلالالدين مخدوم جهانيان (وفات: 788ق) به اوج رواج خود رسيد. اگر چه اين دو طريقه [چشتيه و سهرورديه] به عوارفالمعارف شيخ شهابالدين سهروردي، در مقام کتاب راهنما [ي سلوک] توجه داشتند، از لحاظ نظم و انتظام زندگي جمعي و رابطه با حکومت از يکديگر متمايز بودند. در حالي که مشايخ متقدم چشتي از پذيرش هدايا و موقوفات حکومت ابا داشتند و بر مجرد نذورات عامه متکي بودند، رقباي آنها، يعني سهرورديه، هيچ گونه ابايي از درآميختن با افراد طبقات حاکم و بهرمندي از بذل و بخشش آنان نداشتند.3
«طريقه» فردوسيه، که شجره خود را به کبرويه آسياي مرکزي ميرساند، توسط شيخ بدرالدين سمرقندي به هند راه يافت. مشايخ اين طريقت، در ابتدا دهلي را پايگاه خود قرار دادند: اما سپستر به بهار شريف کوچيدند. اين طريقه در آنجا با شيخ شرفالدين منيري(782ق) رواجي فوق العاده يافت. شيخ شرفالدين هم از جامعان و ناقلان دقيق حديث بود و هم از شارحان مبرّز مفاهيم و مقولات صوفيانه. اثر جامع او تفسيري بر آداب المريدين ابوالنجيب سهروردي، کتابي متضمن [شرح] اصول و مباني تصوف، بود که پيش تر در اين تحقيق از آن سخن گفتيم.
«طريقه» قادريه در هند توسط سيد محمد مخدوم گيلاني (وفات: 923ق) بنيان نهاده شد و با شيخ داوود کرماني (وفات:982ق) شاه قميص گيلاني(وفات: 998ق)، ميان مير(وفات: 1054ق) و ملاشاه [قادري] ( وفات: 1072ق) به اوج رونق خود رسيد.
«طريقه» شطاريه توسط شاه عبدا.. [شطاري] (وفات: 890 ق)، از اخلاف شيخ شهابالدين سهروردي، به هند راه يافت. شاه عبدالله پس از در آمدن به هند بي درنگ به سير آن ديار پرداخت. او که به [پوشيدن] جامه درباري علاقه داشت توسط جمع مريدانش، که آنان نيزجامههاي نظامي ميپوشيدند، همراهي شد. ورود او به منطقهاي خاص با طبل و دهل اطلاع داده ميشد.
سرانجام، وي در مندو اقامت گزيد و در آنجا نخستين «خانقاه» شطاريه را بنيان نهاد. با مريدان وي اين طريقه در بنگال، جونپور و نواحي شمال هند پيروان بسياري به دست آورد. اين طريقه با شيخ محمد غوث گوالياري (وفات: 970ق)، نظم و نسقي استوار و سمت و سوي ايدئولوژيک متفاوتي يافت. او، در مقام نويسندهاي پر کار و واعظي زبانآور، با هندوان روابطي حسنه برقرار کرد و با دعوت آنها به خانقاهش و پرورش احشامشان سعي در مساعدت ايشان داشت. از جمله خلفاي وي، وجيهالدين علوي است که مدرسهاش در احمدآباد طالبان علم را از سراسر هند بدانجا کشاند. تعليم وي بر« دعوت سماع»(ضبط و مهار ابدان علوياي که بر سرنوشت آدمي تاثير گذاراند)، و باطني کردن شعائر ديني مبتني بود. شطاريه روابط دوستانه خود را با ارباب دنيا حفظ کردند و در سياستهاي محلي دخالت داشتند.
شيخ محمد غوث به بابر (حک: 899-937ق) در فتح گواليار ياري رساند؛ به همين منوال، او و برادر مهترش، شيخ بهلول، با همايون(حک:937 – 963ق)، جانشين بابر، روابطي حسنه داشتند. اين دو ظرايف و دشواريهاي دعوت سماع را به همايون آموختند.
دو امپراتور، اکبر(حک:963 – 1014ق) و جهانگير(حک:1014 – 1037ق)، بر گور برخي از شيوخ شطاري مقابري بزرگ بنا نهادند. پس از مرگ محمد غوث، شطاريه زير سايه رقباي اصلي خود، قادريه و نقشبنديه، نفوذ خود را از دست داد. اين طريقه بعدها در تاريخ تصوف تنها نقشي حاشيهاي داشت.
طريقه نقشبنديه در سده دهم قمري/ شانزدهم ميلادي، توسط خواجه باقي الله (وفات: 1012ق ) به هند راه يافت.اين طريقه با مريد اصلي او، شيخ احمد سرهندي، که پيشتر در احوال وي سخن گفتيم، به اوج [نفوذ و اقتدار خود] رسيد. نقشبنديه مدت حدوداً دو قرن رايجترين و تاثيرگذارترين «طريقه» در هند بود و بسياري از چهرههاي سرشناس آن عهد، همچون شاه ولي ا.. دهلوي(وفات:1176ق)، ميرزا مظهر جان جانان (وفات:1195ق)، شاه غلامعلي دهلوي(وفات:1240ق) و ديگران به آن تعلق داشتند. يک تن از اعضاء نقشبنديه، خواجه ميرناصر (وفات: 1172ق)، شاخهاي جديد در اين طريقه را موسوم به «طريقه محمدي» در وجود آورد. شيخ برجسته نقشبندي ديگر، سيد احمد شهيد بريلوي (وفات:1247ق) شيوهاي نوين درنظم و قواعد عرفاني بنيان نهاد، که به «طريقه نبوت» معروف است. او مريدان را تشويق کرد که از رهگذر مطالعه دقيق «حديث» به سيره و سلوک پيامبر اقتدا کنند. با شاه غلامعلي دهلوي، دامنه نفوذ شاخه هندي طريقه نقشبنديه، که [سر انجام] به مجدديه اشتهار يافت، به بسياري ديگر از سرزمينهاي اسلامي کشيده شد. همانطور که در فصل مربوط به نقشبنديه ذکر آن رفت، مريد کردنژاد وي، خالد شهرزوري، نقشي بسزا در ترويج تعاليم مجدديه در سوريه، که اين طريقه از آنجا به قفقاز راه و رواج يافت، ايفا کرد. افزوده بر اين طريقههاي عمده، که سيماي عرفان اسلامي را در هند رسم کردهاند، چند گروه صوفيانه فرعي[نيز] مييابيم؛ از جمله طريقه مغربي منسوب به شيخ احمد کهتو مغربي احمدآبادي(وفات:851ق) و طريقه نوربخشيه، که در کشمير گسترش يافت.
دوران شکوفايي طريقههاي هند مقارن عهد مغول بود. منابع معاصر آن عهد از حدود دو هزار رباط و خانقاه صوفيه در دهلي و حوالي آن در سده دهم هجري قمري/ شانزدهم ميلادي نام ميبرند. اين منابع فهرست مفصلي نيز از مشايخ برجسته صوفي در اختيار مينهند، که به سلسلههاي روحاني مختلف و نهادهاي محلي صوفيانه تعلق داشتند.
طرايق هندي شماري از چهرههاي برجسته را در خود جاي داده اند: نخست، به جز نقشبنديه، بيشترشان پيرو نظريه وحدت وجود بودهاند، که منشاء [تعليم] خود را به ابنعربي و مفسران او باز ميگرداندند. برخي از مشايخ نقشبندي، در واکنش به آنچه عواقب خطرناک اجتماعي اين نظريه [وحدت وجود] محسوب ميکردند، به طرح نظريه وحدت شهود دست يازيدند. اين تعليم بر اين تاکيد دارد که احوال وحدت بخش عارف الزاماً وضع واقعي امور (the real state of affairs) عالم را منعکس نميسازد و بايد تمايزي قاطع ميان خداوند و مخلوقاتش نهاد. دوم، به جز مشايخ متقدم چشتي، مشايخ جملگي طريقتها به حفظ روابطي نزديک با حاکمان و ديوانيان به قصد تاثير نهادن بر خط مشيهاي سياسي حکومت به عنوان ابزاري براي کسب هدايا و عطاياي حکومتي مشتاق بودند. سوم، در حالي که نقشبنديه مريدان خود را به شيوههاي سخت انکار نفس که معطوف به مهار نفس، و شهوات و غرايز اصلي بود الزام ميکردند، چشتيه و سهرورديه بيشتر دلمشغول اين بودند که با فنون پيچيده مراقبه احساس وحدت نهفته در کيهان و طمأنينه را در مواجهه با مصائب به اذهان مريدانشان القا کنند. برخي نويسندگان صوفي اين رويکرد سختگيرانه را که در ميان نقشبنديه تداول يافته است، با نظم و انضباط دشوار ارتش بريتانيا مقايسه کردهاند. چهارم، در حالي که چشتيه در نشر تعاليمشان بر تعاليم شفاهي بنيانگذران اين طريقه تکيه ميکردند، نقشبنديه در رواج عقايدشان در ميان مريدان بالقوه و بالفعل به استفاده از مکتوبات تمايل داشتند. از سوي ديگر، قادريه، در نشر عقايدشان به طور گسترده از شعر استفاده ميکردند. پنجم، طريقه چشتيه بر زندگي گروهي در جماعتخانهها تاکيد داشتند؛ حال آنکه ديگر طريقهها به ساخت خانقاهها و آسايشگاههايي مبادرت ورزيدند که در آنها حجرههاي انفرادي تدارک ديده شده بود. ششم، چشتيه کوشش در جهت منفعت عامه و ياري به تهيدستان را دستاويزي براي نيل به ترقي روحاني و کسب رضاي خدا ميدانستند؛ ديگر طريقهها، به ويژه نقشبنديه، به نظم و انضباط سخت و صلب فردي و رياضات شاق معتقد بودند، که آنها را در رسيدن به وصال الوهي ياري ميرساند. در نتيجه، درباب چشتيان هند گاه گفتهاند که از انسان به خدا ميرسند؛ و در مقابل، طريق نقشبنديه را راهي وصف کردهاند که از خداوند به سوي بنده است. هفتم، طرايق هندي به انواع مختلفي از «ذکر» مبادرت ميورزند؛ در صورتي که نقشبنديه بر ذکر خفي دل تاکيد دارند، قادريه ذکر جهر و ذکر خفي، هر دو، را به کار ميبندند. هشتم، شطاريه سعي داشتند تا نظم و انضباط عرفاني را دروني سازند و تلفيقي ايدئولوژيک از عرفان هندو – اسلامي به دست دهند. نمونه آشکار کوشش براي آشتي ميان دو دين هندو و اسلام ترجمه شيخ محمد غوث از امريتکند موسوم به بحرالحياة بود. او با اين ترجمه کوشيد تا مبنايي ايدئولوژيک براي تلفيق ميان اين دو سنت ديني عرضه کند. نهم، در آغاز، همه طرايق به طريقهاي مجزا و خاص تعلق داشتند و حيات روحاني را بر وفق اصول خود سامان ميدادند. «يک درگيريد و محکم گيريد»4، شعار شيخ بهاءالدين زکريا بود، که از نظامالدين اولياء، صوفي بزرگ هند، به نشانه تاييد نقل شده است. در سدههاي سپستر، [آنچه تازگي داشت اين بود که] مريدان [همزمان] به چندين طريقه و سلسله روحاني پيوستند؛ عملي که دوام و ثبات نهادهاي صوفيانه را به مخاطره افکند. به سبب رواج عضويتهاي چندگانه [همزمان در طريقهها] در ميان صوفيان هند، کوششهاي [صوفيه] معطوف به آشتي ميان موارد اختلاف شيوهها و تعاليم متفاوت صوفيانه بود. امير ابوالعلاء اکبرآبادي کوشيد تا آموزهها و تعاليم عملي چشتيه و نقشبنديه را با هم درآميزد. به همين منوال، شاه ولي الله دهلوي تمايز ميان وحدت وجود و وحدت شهود را صرفاً تمايز [ميان] منظرهايي ناظر به يک حقيقت بنيادين ميدانست. اين مصلح بزرگ مسلمان در آثارش الانتباه في سلاسل اوليا ا.. و القول الجميل به مقايسهاي روشنگرانه ميان تعاليم و اعمال طرايق مختلف هند دست يازيد. جملگي طريقهها، بيش و کم،کتابي اصلي داشتند که ايدئولوژيشان بر آن کتاب مبتني بود: فوايدالفؤاد در طريقه چشتيه؛ مکتوبات امام رباني در طريقه نقشبنديه؛ جواهر خمسه در طريقه شطاريه؛ و مکتوبات شرفالدين منيري در طريقه فردوسيه.
مشخصات كتابشناختي اصل اين اثر چنين است:
Knysh, Alexander “Sufi Institutions in Moghul India”, Islamic Mysticism, Brill, 2000, pp. 280-285.
استاد مطالعات اسلامي در دپارتمان مطالعات خاورميانه دانشگاه ميشيگان.
پژوهشگر فرهنگستان زبان و ادب فارسي.
پي نوشت ها
1. براي توصيفي مبسوط از تصوف هند، نك:
Rizvi, A. A., A History of Sufism in India, New Delhi, 1978. // 2. Ernst, Carl, Eternal Garden: Mysticism, History, and Politics at a South Asian Sufi center, Albany, New York, 1992. // 3. Schimmel, A., Mystical Dimensions of Islam, Chapel Hill, 1975, pp. 342, 352.
4. مأخذ مترجم در نقل اصل قول بهاءالدين زكريا ملتاني، كتاب زير است: اميرحسن سجزي دهلوي، فوايدالفؤاد (ملفوظات نظامالدين اولياء)، به كوشش محمد لطيف ملك، لاهور، 1966م، ص47.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید