1395/8/1 ۰۸:۴۰
برای تیمّن و تبرک، سخن را با چند حدیث دیگر آغاز میکنیم: ۱- بنا بر آنچه در منابع شیعی و سنی آمده است، در ماجرای هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه، در مراسم استقبال از آن حضرت در هنگام ورود به مدینه، گروهی از زنان دف میزدند و میگفتند: البدر علینا من ثنیّات الوداع وجب الشکر علینا ما دعی لله داع ایها المبعوث فینا، جئت بالامر المطاع
برای تیمّن و تبرک، سخن را با چند حدیث دیگر آغاز میکنیم:
۱- بنا بر آنچه در منابع شیعی و سنی آمده است، در ماجرای هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه، در مراسم استقبال از آن حضرت در هنگام ورود به مدینه، گروهی از زنان دف میزدند و میگفتند:
طلع البدر علینا من ثنیّات الوداع
وجب الشکر علینا ما دعی لله داع
ایها المبعوث فینا، جئت بالامر المطاع
یعنی: ماه دوهفته، از میان تپّههای بدرودگاه بر ما رخ نمود. تا آنگاه که دعاکنندهای خدای را میخواند، سپاسگزاری بر ما واجب است. ای آن که بر ما برانگیخته شدهای! با فرمانی شایسته پیروی آمدهای. تپههای بِدرودگاه، محل جداشدنِ مسافران از مشایعتکنندگان بود. (بنگرید به: ناسخالتواریخ، محمدتقی سپهر، زندگانی پیامبر، ج۲، ص۶۲۳)
۲- بهاءالدین اربلی ـ محدث و ادیب بزرگ شیعی ـ در کتاب کشفالغمّه که از معتبرترین منابع در شرح احوال معصومان است، روایت کرده است (ج۱، ص۶۴۲) که چون خطبه عقد فاطمه زهرا(ع) خوانده شد، پیامبر(ص) به همسرانش فرمود تا برای فاطمه(ع) دفها را به صدا درآورند و آنان دفها را نواختند (: فأمرهنّ ان یدفّفن لفاطمه فضربن بالدفوف). این حدیث را علامه مجلسی نیز در بحار (ج۴۳، ص۱۲۹) آورده است.
۳- کلینی و شیخ طوسی روایت کردهاند که مردی به امام صادق(ع) نوشت: «مردی چوبفروش، به کسی چوب میفروشد که با آن، ساز بربط درست میکند.» امام پاسخ داد: «ایرادی ندارد.» نیز نوشت: «مردی دیگر به کسی چوب میفروشد که با آن صلیب میسازد.» امام پاسخ داد: «چنین معاملهای نکند.» (تهذیب، ج۶، ص۲۷۳(
موسیقی در مراسم عروسی
مردی به امام باقر(ع) گفت: «من در مدینه در خانه کسی منزل گرفتم که او را اهل لهوهای حرام نمیشناختم؛ ولی دیدم همه لهوهای حرام در خانه او هست.» امام پاسخ داد: «تا وقتی همسایه کسانی هستی، همسایه خوبی برایشان باش. تا وقتی از نزدشان بروی.» مرد در مورد کار آن صاحبخانه پرسید. امام پاسخ داد: «کنیزی که برای این کارها گرفته، کارش حرام است؛ اما خنیاگریهایی که در عروسی و مراسم نظیر آن رایج است، ایرادی ندارد.» (مستدرک الوسائل، محدث نوری، چاپ افست از روی نسخه چاپ سنگی، ج۲، ص۴۳۱)
کلینی و شیخ طوسی از طریق ابوبصیر از امام صادق(ع) روایت کردهاند که: «المغنیّه الّتی تزفّ العرائس لا باس بکسبها: زن خنیاگری که عروسان را به داماد میرساند، گناهی در پیشه او نیست.» مجلسی درباره این حدیث مینویسد: «چه بسا آن را از احادیث حسن (نیکو) به شمار آرند…» درباره حکم غنا در مجالس عروسی نیز اقوال مختلف را به نقل از شهید اول آورده است و اینکه: صحیحترین نظریه در این مورد، قول کسانی است که آن را مباح میدانند. (تهذیبالاحکام، شیخ طوسی، ج۶، ص۳۵۷؛ مرآت العقول، مجلسی، ج۱۹، ص۸۰)
در گفتار اول از این سلسله مقالات، به موجب چهارمین حدیثی که آوردیم، پیامبر(ص) عروسیی را میپسندید که دف بزنند و ترانهای به این مضمون بخوانند: «به نزد شما آمدیم الخ»؛ اما در سخنی منسوب به امام صادق(ع) در نکوهش غنا، حدیث مزبور تکذیب شده است. (وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۳۰۷) ولی به نظر میرسد که در تعارض میان آن سخن با حدیث مزبور، کفّه حدیث سنگینتر است؛ زیرا اولاً نه تنها در منابع حدیثی آمده (بنگرید به بحار، ج۷۶، ص۲۵۹ـ پاورقی)، بلکه در کتابهای فقهی نیز بدان استناد و استدلال شده است. (مسالک، شهید ثانی، ج۷، ص۱۹؛ جواهرالکلام، ج۲۹، ص۴۰) ثانیاً حدیث مزبور دلالت بر مجاز بودن غنا در مراسم عروسی دارد؛ و در این باره، نه تنها احادیث متعدد در دست داریم، بلکه بسیاری از فقیهان نیز آنها را به دیده قبول نگریسته و بر طبق آنها فتوا به جواز غنا در مراسم عروسی دادهاند. (برگردید به آنچه از قول مجلسی و شهید اول نقل کردیم. نیز دنباله مقاله).
فقیه بزرگ شیخ صاحب جواهر نیز مینویسد: «بر اساس فتواهای فقیهان، زن مغنیهای که در عروسیها خنیاگری میکند، در دریافت اجرت مُجاز شناخته شده؛ و این نظریه را برخی از مشایخ ما، قول مشهور در میان فقیهان شمردهاند؛ و مقتضای این اجازه آن است که عمل خنیاگری او در عروسیها نیز جایز باشد؛ زیرا مباح بودنِ دریافتِ اجرت در برابر خنیاگری، مستلزم آن است که عمل خنیاگری مباح باشد؛ و البته برخی گفتهاند: این مجاز بودن مشروط به آن است که در خنیاگری، سخنان ناشایست بر زبان نیاورند و در مجلسی نباشد که مردان و زنان به گونه ناروا در کنار یکدیگر حضور یافتهاند. برخی نیز شرط کردهاند که خنیاگری، نباید با استفاده از سازهای لهوی حرام باشد. در برابر این اقوال میتوان گفت که هیچ یک از سه شرط مزبور، ارتباطی با اصل غنا (آوازهخوانی) ندارد و به اموری جدا از آن مربوط است.» (جواهر، ج۲۲، ص۴۸) نیز مینویسد: «نظریه استوارتر این است که غنا (خنیاگری) در عروسیها جایز است؛ و شهرتی که این نظریه در میان فقیهان دارد، نصوصی را که قبلاً در این باره آوردیم، تأیید میکند.»
موسیقی در جنگهای مسلمانان
همان گونه که اعراب در عهد باستان، هنگام تحمل رنج بیگاری برای اربابان فاتح خود، اوقات را به شادی خواندن میگذراندند، مسلمانان مدینه نیز هنگامی که به دلیل تهدید مشرکان قریش در کار دشوار حفر خندق در اطراف شهر خود بودند، آواز میخواندند و «آواز جنگ»، یعنی چیزی که میل به جنگ علیه ناپاکیها را در دلها برانگیزد، مجاز بود؛ زیرا این موسیقی، مردان را از طریق جرأت بخشیدن و به خروش و خشم آوردن علیه مخالفان، به جنگ فرا میخواند، آواز واقعی جنگ ـ چنان که در اشعار رجز نهفته است ـ به همان دلائل مجاز بود. (تاریخ موسیقی خاور زمین، فارمر، ص۷۹) و در کتب مغازی، رجزهایی که امام علی(ع) و دیگر جنگاوران صحابه در میدانهای جنگ میخواندهاند، نقل شده است. (بحار، ج۱۹، صص۲ـ۲۹۱، ۲۹۹، ۳۰۰ )
در مورد رواج سازهای ضربی در جنگ نیز علاوه بر آنچه در گفتار اول درباره استفاده از طبل در اواخر جنگ صفین آوردیم، این روایت دیگر را نیز از شهید قاضی نورالله شوشتری بشنوید: روزی اویس قرنی (از زاهدان هشتگانه و از پیشروان اهل طریقت و عرفان) بر کنار آب فرات وضو میساخت. آواز طبلی به گوشش رسید؛ پرسید که: «این چه صداست؟» گفتند: «آواز طبل سپاه شاه ولایت، حضرت علی(ع) است که به جنگ معاویه میرود.» (مجالسالمؤمنین، ج۱، ص۲۸۱) و صدای همین طبل بود که اویس را به همراهی با امام علی(ع) در جنگ صفین کشید و چندان پایداری کرد که به شهادت رسید؛ و چه مناسب است در اینجا این دو بیت از غزل معروف مولانا را بخوانیم:
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز بازآمدم که ساعد سلطانم آرزوست
زین همرهان سستعناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
نیز زنان متعددی میشناسیم که هر یک در گوشهای از نبردگاه صفین، به هواخواهی علی(ع) به خواندن سرودهای حماسی و رزمی میپرداختند و برای ترغیب جنگاوران به پایداری و مبارزه بی امان با دشمنان حق، آوای خویش را چنان بلند میکردند که حتی به گوش معاویه و سرکردگان جماعت او میرسید و تأثیر عجیب این نواها در تقویت روحی سپاه علی(ع)، چنان زهری در کام معاویه و وابستگان او میریخت که سالها بعد ـ پس از شهادت علی(ع) و اشغال مسند حکومت به وسیله معاویه ـ نیز آن را از یاد نبردند؛ و بارها آن خاطرات تلخ را بازگو کردند و حتی گاهی آن زنان را تهدید به انتقام نمودند و… که از میان این زنان سودة همْدانی (با سکون میم) و بکّاره هلالی و امّالبراء بنت صفوان را نام میبریم. و این هم ترجمه پارهای از آن سرودهها که میخواندند:
از سرود سوده: ای فرزند عماره! به کردار پدرت، در روز برخوردِ نیزهها و رو در رویی دلیران، تیز بشتاب! (عماره پدر سوده؛ و فرزند عماره برادر این بانوست که دلیریهای وی و قبیله اش ـ همدان ـ در جنگ صفین به هواخواهی علی(ع) را معاویه همواره به خاطر داشت)
علی و حسین و جماعت آنان را یاری نما و هند (مادر معاویه) و فرزندش را خوار دار. ر پیشوای ما برادرِ پیامبرـ محمد ـ است. همان درفش راهنمایی و مشعل ایمان…
از سرود بکّاره: شمشیری بُرنده را بگیر و ویژة خود گردان که در خانه ما در زیر خاک است.
و برای رویدادی سخت نگهداری شده بود و اکنون روزگارش به سلامت آشکار ساخت.
نیز: آیا چنان میبینی که پسر هند خلافت را تصاحب خواهد کرد؟ هیهات! آنچه او خواسته، بسی دور است.
معاویه! نفس تو از سر گمراهی، تو را در نهان ناتوان ساخت؛ و عمرو و سعید (از سرکردگان جماعت معاویه) فریبت دادند تا بدبخت شوی.
اینک با بدترین فال، و به همراه شومیهای آن بازگرد و فرخندگیها و خجستگیها با علی دیدار خواهند کرد.
نیز: من امیدوار بودم که بمیرم و سخنگوی امویان را بر فراز منبر نبینم. خدا مرگ مرا به تأخیر افکند و زندگیام دراز شد؛ چندان که شگفتیها از روزگار دیدم.
هر روز پیوسته سخنگوی آنان است که در میان گروهها به نکوهش خاندان محمد میپردازد.
از سرود ام البراء: …اینک شمشیری درخشنده و نیکو را بگیر که چون به جنبش آید، بُرنده است و ناتوانی نمینماید.
اسب خود را زین کن و با اراده و آمادگی برای نبرد بشتاب؛ و زنهار در اندیشه گریز مباش. دعوت امام را اجابت کن و در سایه درفش او جنبش نمای و دشمن را با شمشیر بُرنده بگریزان.
کاش من زن نمیبودم تا در برابر سپاهیان تبهکاران از او دفاع میکردم. (بلاغاتالنساء، احمد بن ابیطاهرـ ابن طیفور، صص۳۰، ۵ـ ۳۴، ۷۵؛ اعیانالشیعه، محسن امین، ج۳، صص۴۷۵، ۵۸۹، ج۷، ص۳۲۴)
موسیقی سوگواری
سوگخوانی (نوحهگری) گونهای از خوانندگی بود که پس از اسلام نیز رابطه خود را با موسیقی، کم و بیش حفظ کرد و زنان به آن میپرداختند و فقیهان نیز اگر گهگاه فتوا به حرام بودن این پیشه میدادند، در آنجاها بود که به دروغگویی میانجامید نه به اعتبارِ خود آن پیشه. کلینی و شیخ طوسی نیز روایت کردهاند (تهذیبالاحکام، ج۶، ص۳۵۹) که چون پسرِ ولید بن مغیره درگذشت، امسلّمه همسر پیامبر(ص) به آن حضرت گفت: «خاندان مغیره مراسم سوگواری برپا کردهاند. من هم در آن شرکت کنم؟» حضرت اجازه داد و او رفت و با قرائت سرودههایی چند در برابر پیامبر(ص)، بر عموزادهاش ـ پسر ولید بن مغیره ـ به سوگخوانی پرداخت و پیامبر نیز ایرادی در کار وی ندید و سخنی نگفت. (مجلسی حکم به صحت این حدیث کرده است(.
و هم روایت کردهاند که حنان بن سدیر گفت: در محله ما زنی بود و کنیزی سوگخوان داشت و از پدرم خواست که از امام صادق(ع) بپرسد: «آیا پیشه آن کنیز و اجرتی که در برابر کار خود میگیرد، حلال است یا نه؟» و پدرم گفت: «من شرم دارم که چنین پرسشی از امام بکنم.» و چون ما به نزد امام رفتیم، من آن سؤال را مطرح کردم و امام(ع) پرسید: «آیا آن کنیز شرط میکند (که اجرت معینی بگیرد)؟» گفتم: «نمیدانم که شرط میکند یا نه.» فرمود: «به او بگو چنین شرطی نکند؛ ولی هر چه به او دادند، بپذیرد.» (مجلسی این حدیث را موثّق شمرده و گوید: از این حدیث برمیآید که مکروه است زن سوگخوان شرط کند چه مبلغی به او دهند).
نیز شیخ طوسی آورده است که امام صادق(ع) فرمود: «اجرت زن سوگخوان که بر مرده سوگخوانی میکند، ایرادی ندارد.»
کلینی و شیخ طوسی روایت کردهاند (تهذیب، ج۶، ص۳۵۸) که امام باقر(ع) به فرزندش امام صادق(ع) فرمود: «از مال من فلان مقدار بر سوگخوانان وقف کن که ده سال در موسم حج، در منی، بر من سوگخوانی کنند.» (مجلسی این حدیث را موثق شمرده است.)
در برابر احادیث یادشده که فقیهان ما با استناد به آنها فتوا بر جواز سوگخوانی دادهاند، این سخن منسوب به امام صادق(ع) درخور تأمل است: «هر کس خداوند نعمتی به او ارزانی دارد، و او هنگامی که به نعمت دست یافت، (برای ابراز شادمانی) سازهای موسیقی را به کار گیرد، کفران نعمت کرده است؛ و هر که به مصیبتی دچار آید، و چون مصیبت به او رسد به سراغ نوحهگری رود، کفران نعمت کرده است.» (مرآت العقول، مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۳) اگر بخواهیم از این حدیث، حکم حرام بودن موسیقی و سوگخوانی را، به صورت مطلق، استخراج کنیم، باید تمامی احادیث فراوانی را که بر جواز استفاده از سازهای موسیقی و نیز سوگخوانی دارد، ندیده بگیریم؛ بنابراین باید سخن امام را ناظر به مواردی دانست که استفاده از سازهای موسیقی یا سوگخوانی، با گناه یا گناهان دیگری همراه است و در پارهای از احادیث دیگر نیز به این امر اشاره شده است؛ و حرام بودن آنها خود به خود نیست.
البته در مورد احادیثی که حاکی از توصیه امامان به اجیرگرفتن کسانی برای سوگخوانی بر آن بزرگواران است، جنبه سیاسی این سوگخوانیها را نباید فراموش کرد و اینکه: هدف، زندهداشتن خاطره فداکاریهای بزرگان و امامان بوده است و از یاد نبردن و فراموش نکردن ستمهایی که زورمندان روزگار بر ایشان روا میداشتهاند. چنان که با همین هدف، برخی از علمای شیعه همچون محقق بزرگ مقدس اردبیلی، غنا و خنیاگری در مقام سوگخوانی برای پیشوایان دین را کاری مستحسن و نیکو میشمردند و اینکه: «غنا و خنیاگری در این مورد، امدادگر است و از روزگار مشایخ تا عصر ما، پیوسته در میان مسلمانان متداول بوده است، بدون آنکه مورد انکار قرار گیرد.» و جایز بودن سوگخوانی، و جایز بودن اجرت گرفتن در برابر آن را و اینکه سوگخوانی جز با غنا نتواند بود، تأییدکنندة این نظریه میشمردند و… (المکاسب، شیخ انصاری، ج۱، ص۱۵۵؛ تهذیبالاحکام، طوسی، ج۶، صص۹ـ ۳۵۸؛ مستدرکالوسائل، محدث نوری، ج۲، ص۴۳۱؛ مجمع البحرین، طریحی، ج۴، صص۹ـ ۳۸۸؛ مرآتالعقول مجلسی، ج۱۹، صص۷ـ ۷۵؛ الاستبصار، طوسی، ج۳، صص۶۰ و ۶۱)
البته پیشه سوگخوانی، در سدههای اخیرکه در چهره روضهخوانی و نوحهگریهای متداول عرضه شده، آلودگیهایی در بر داشته و در اکثر موارد هدف آن که بیدارگری و مبارزه با ستمگران بوده، جای خود را به اهداف دیگری داده؛ و درنتیجه انتقادهای تند فراوانی از علمای بزرگ (همچون محدث نوری، محدث قمی، سیدمحسن امین، استاد مطهری و…) را برانگیخته که در جای خود باید به آنها پرداخت.
یادآوری
یکی از منتقدان این مقالات، ضمن پیامی که از طریق تلگرام ارائه شده، اظهار داشتهاند که «احادیث مورد استناد در این مقالات را علامه عسکری در کتاب «نقش ائمه در احیای دین» در معرض نقد درآوردهاند.» با توجه به اینکه کتاب نامبرده دست کم چهارده مجلد است، این جانب از همان طریق درخواست کردم منتقد محترم دقیقاً مشخص کنند در کدام یک از مجلدات آن کتاب، و کدام صفحه آن کدام یک از احادیث مورد استناد من به بوته نقد سپرده شده است؟ ولی ایشان پاسخی ندادند و چنان برمیآید که قضیه سالبه به انتفاء موضوع است، و من گمان میکنم ایشان نقدهای مرحوم عسکری بر احادیث اهل سنت درباره موسیقی را که در مجلد اول آن کتاب آمده، سهواً یا عمداً با احادیث مورد استناد من خلط کردهاند.
به هر حال در پاسخ ایشان یادآور میشوم که آقای عسکری احادیث اهل سنت درباره موسیقی را که به عقیده ایشان برای فروکاستن از شأن پیامبر(ص) ساخته شده، نقد کردهاند؛ ولی تمامی احادیثی که در این گفتارها بدان استناد شده، به نقل از منابع معتبر شیعه و برگرفته از تألیفات علما و محدثان شیعی است؛ و نمیتوان احتمال داد که آنان برای فروکاستن از مقام پیامبر(ص)، احادیث ساختگی را در آثار خود آورده و بدانها استناد کردهاند. علاوه بر آنکه مضمون و محتوای بسیاری از احادیث آنها با آنچه در احادیث اهل سنت آمده است، تطبیق نمیکند. میگویید نه؟ یک بار دیگر احادیث منقول از امامان شیعه در این سلسله مقالات را بخوانید و با احادیث اهل سنت بسنجید.
ضمناً چون صدها صفحه یادداشتهای خیلی قدیمی من درباره موسیقی، در طول زمان و در ضمن حوادث مختلف، درهم و برهم شده و فعلا فرصت تنظیم دقیق آنها را ندارم، اگر در این گفتارها نظم و انسجام لازم دیده نمیشود، پوزش میخواهم.
نامه دکتر ابوالقاسم گرجی
این گفتار را با سخنی از یک مجتهد حقوقدان به پایان میبرم. در نامهای از استاد فقیه شادروان دکتر ابوالقاسم گرجی میخوانیم: در اینجا مناسب میدانم نظر خود را به اختصار در باب آهنگ، غنا و موسیقی، تجسیم (مجسمهسازی)، تشبیب (تغزل)، رقص و مانند آن بیان دارم. در گذشته یعنی در زمانهای مقارن با صدر اسلام، نوع و یا انواعی از لحنها و آهنگها وجود داشته که منحصراً در امور محرمّه کاربرد داشته؛ مثلا در مورد تحریک و تهییج به زنا، لواط، شرب خمر و غیر ذلک از امور محرّمه، یا اگر این انحصار در اصل آهنگ هم وجود نداشته، کثرت کاربرد آن در این نوع موارد، آهنگ را به قسم اول ملحق نموده است. این نوع آهنگها را «غنا» نامیدهاند و شارع مقدس حکم به حرمت آن فرموده است.
در غیر دو مورد مذکور، اعم از آنکه حقیقتاً یا مجازاً یا بر نحو عموم مجاز و غیره، آهنگ را غنا بنامیم یا ننامیم، به هیچ وجه دلیل معتبرِ ظاهرالدلالهای بر حرمت آن از لحاظ عنوان غنا وجود ندارد؛ و مجردِ اخذِ ترجیع (آواز را در گلو گردش دادن) یا اطراب (به طرب آوردن) یا هر دو، یا لهو یا هر سه در معنای لغوی غنا، یا مستندات شرعی حرمت غنا، نمیتواند دلیل بر حرمت این عناوین باشد؛ بنابراین غنای محرّم (حرام)، همان است که ذکر شد و صرف نظر از آن چون ادله اجمال دارد، باید به قدر متیقن آن اقتصار کرد. و قدر متیقّن همان مقدار اقل است.
نسبت به سایر موارد، چنانچه آهنگ به موارد جایز اختصاص داشته باشد، مانند الحانی که در موارد قرائت قرآن و شبه آن به کار میرود، و یا الحان مشترک مانند بیشتر آهنگها، قطعا بدون اشکال است. و در صورت شک، بعضی مواردی که احتمال انحصار و شبهانحصار آن به محرّم (حرام)، و اشتراک آن بین محلَل و محرّم (حلال و حرام) هر دو میرود، به موجب اصل برائت، جواز آن خالی از اشکال است.
علاقه داشتم چند جملهای هم در باب تجسیم، تشبیب، تغزل و حتی رقص و غیره به عرض برسانم؛ اما به علت پرهیز از اطاله بیشتر، همین مقدار اشاره میکنم که در باب این امور هم مشابه آنچه در باب غنا معروض افتاد، میتوان اظهار داشت، تکرار نمیکنم. (نشریه کتاب شیعه، سال اول، ش ۲، پاییز و زمستان ۱۳۸۹، ص۱۴۸)
توضیح و تذکر
به اطلاع خوانندگان گرامی می رساند که بنا به دلایلی از چاپ نوشتار فاضلانه «موسیقی در اسلام» به قلم دانشمند گرامی، استاد اکبر ثبوت معذوریم.
امید واریم مجموعه مطالب ایشان در این مبحث به زودی مستقلا به چاپ رسد.گفتنی ست که ایشان افزون بر تحصیلات حوزوی، فارغ التحصیل دو رشته فلسفه و حقوق دانشگاه تهران و از پژوهشگران فعال حوزه تاریخ و حکمت اسلامی و عضو هیئت علمی و مشاور گروه عرفان «دانشنامه جهان اسلام» هستند. از کتاب های ایشان است: همراه با تحول اجتهاد، الغدیر، شرح شهید اول بر تهذیب الاصول علامه حلی، فیلسوف شیرازی در هند، مدارس اسلامی هند و جایگاه فرهنگ ایران در آن، گنجینه دار علم و عرفان و ...(اطلاعات)
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید