زيبايي‌شناسي شعرخاقاني-دکتر احمد تميم‌داري

1395/7/24 ۰۸:۴۱

زيبايي‌شناسي شعرخاقاني-دکتر احمد تميم‌داري

شعر خاقاني در نگاه نخست براي خواننده دشوار و ديرآشناست. اگر خواننده با شعر او مأنوس شود، از زيبايي‌ها و مفاهيم آن بهره‌مند مي‌شود. خاقاني در ابداع صورت‌هاي دل‌انگيز خيال اگر بي‌نظير نباشد، کم‌نظير است. شيوه‌ تازه‌اي که خاقاني در شعر فارسي ابداع کرده است، به‌ سبب استحکام لفظ و ترکيبات تازه و نازک‌انديشي و کاربرد استادانه‌ صنايع ادبي، زبانزد است

 

شعر خاقاني در نگاه نخست براي خواننده دشوار و ديرآشناست. اگر خواننده با شعر او مأنوس شود، از زيبايي‌ها و مفاهيم آن بهره‌مند مي‌شود. خاقاني در ابداع صورت‌هاي دل‌انگيز خيال اگر بي‌نظير نباشد، کم‌نظير است. شيوه‌ تازه‌اي که خاقاني در شعر فارسي ابداع کرده است، به‌ سبب استحکام لفظ و ترکيبات تازه و نازک‌انديشي و کاربرد استادانه‌ صنايع ادبي، زبانزد است.

از ميان هنرها آنچه در اينجا مورد توجه ماست، ادبيات و شعر است. بعضي‌ها معتقدند که بايد ادبيات را با علوم مختلف ارتباط بدهيم؛ اما اين تصور درستي نيست. ما يک ادبيات محض داريم و يک هنر و ادبيات کاربردي. هنر محض، اوج و قله‌ آفرينش هنري است. از قرن هجدهم به بعد، به‌ويژه از نيمه‌ قرن نوزدهم، مکتبي به‌ وجود آمد به ‌نام «مکتب پارناس». پارناس نام کوهي در يونان باستان بود که مي‌گفتند در آنجا فرزندان زئوس، رب‌النوع‌هاي شعر و خنياگري، زندگي مي‌کنند. پيروان مکتب پارناس به ادبيات محض، يعني هنر براي هنر، توجه داشتند. از دوره‌اي که سوسياليست‌ها و کمونيست‌ها پديد آمدند حمله به اين مکتب شروع شد. سوسياليست‌ها مي‌گفتند که هنر براي هنر نادرست است؛ هنر بايد در خدمت ايدئولوژي و مسلک سياسي باشد؛ اما امروزه مي‌دانيم که هنر براي هنر چيز بي‌فايده‌اي نيست و اين‌طور نيست که ادبيات محض بي‌نتيجه باشد. اتفاقاً اثر آن بيشتر از ادبيات کاربردي است؛ مثلاً يک قالي نفيس ايراني هست که در دوره‌ صفوي بافته شده، اما براي نشستن و خوابيدن و استفاده کردن بافته نشده است؛ بلکه آن را فقط براي جلادادن چشم، ايجاد اعجاب و شگفتي و توجه به يک منظره‌ بديع و زيبا پديد آورده‌اند. ادبيات محض از نظر تحولات رواني که در انسان به‌ وجود مي‌آورد، اينکه ديد انسان را تغيير مي‌دهد، اينکه انسان را زيبايي‌انديش مي‌کند و روي زبان او تأثير مي‌گذارد، داراي اهميت است و آن اکسير و مايه‌ اوليه است که موجب توليد مي‌شود. در مورد زيبايي نيز همين‌طور است. ما بايد به سراغ ادبياتي برويم که کار آن آفرينش زيبايي است و اعجاب‌انگيز است، مثل غزل حافظ و سعدي؛ مثلاً سعدي مي‌گويد: « به فلک مي‌رسد از روي چو خورشيد تو نور/ قل هوالله احد، چشم بد از روي تو دور + آدمي چون تو در آفاق نشان نتوان داد/ بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور» اين اشعار آفرينش زيبايي است. وقتي انسان با اين نوع زيبايي آشنايي پيدا مي‌کند، موجب مي‌شود در همه‌ امور زندگي‌اش تحول ايجاد بشود و همه چيز را بر اساس جمال و علم‌الجمال و زيبايي ببيند و توليد کند. اين مسأله‌اي است که بسيار اهميت دارد.

 

هوگو و کانت سرنوشت هنر و ادبيات را جدا کردند

البته نه اينکه ما مخالف ادبيات متعهد باشيم؛ چون ادبيات متعهد بسيار هم لازم است و کاربردي است، اما وقتي ما رشته‌ ادبيات را برمي‌گزينيم و مي‌خوانيم، آنچه بايد بر آن تکيه کنيم، هنر محض است. سپس از هنر محض تنزل پيدا مي‌کنيم و مي‌آييم به مراتب پايين‌تر. آن‌وقت است که ادبيات جنبه‌ کاربردي هم پيدا مي‌کند. گاهي بين ادبيات محض و ادبيات کاربردي، تلفيقي به‌ وجود مي‌آيد؛ اما اوج کار هنرمند اين است که هنر محض بيافريند. کساني مثل ويکتور هوگو در قرن هجدهم تلاش‌ بسيار زيادي کردند که آفرينش هنري را از کاربردي بودن نجات بدهند. در همان ايام عده‌اي هنرها را تحريم مي‌کردند و مي‌گفتند باعث بدآموزي است؛ در حالي‌که شعر نيامده است که چيزي بياموزاند، بلکه شعر بالاتر از آموزش است. کساني مثل هوگو در ادبيات و کانت در فلسفه، سرنوشت هنر و ادبيات را جدا کردند.

اين نکته هم بسيار مهم است که اثر هنري هيچ ‌وقت هم‌شکل هنرمند نيست يا مربوط به زندگي هنرمند نيست، به‌ويژه در ادبيات محض. شاعر وقتي دارد شعر مي‌گويد، درست مانند نقاشي است که نقاشي مي‌کند. نقاش مدل انتخاب مي‌کند و به اين کاري ندارد که مدل او چه کسي است. شاعر هم يک تنديس و الگويي براي خود انتخاب مي‌کند و در ذهن تصوير و تصور مي‌کند و براساس الهاماتي که از آن موضوع و الگو مي‌گيرد، شعر مي‌گويد. تمام ادبيات عاشقانه‌اي که در دنيا به ‌وجود آمده، در صورتي حاصل شده که معشوق در دسترس نبوده است. اگر در دسترس بود، آن سوز و گداز و فراق و هجر به‌وجود نمي‌آمد. اصلاً عشق در فراق شکل مي‌گيرد. تمام ادبيات عاشقانه و عارفانه در فراق است.

 

درخت آسوريک

يکي از مسائلي که در ادبيات اهميت بسيار دارد، به‌ويژه در شعر خاقاني، شعر مناظره يا پرسش و پاسخ است. قديمي‌ترين مناظره‌اي که ما به‌عنوان شاخص مي‌شناسيم، داستان «درخت آسوريک» است که به زبان پهلوي اشکاني يا پارتي به ‌جاي مانده است. اين داستان، مناظره‌ بُز است با درخت خرما. يک شعر مناظره‌اي هم از انوري مي‌شناسيم که گفتگوي چناري است با کدوبُن. از اين‌گونه مناظره‌ها در شعر حافظ هم هست، مثل اين غزل:

 

گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سر آيد/گفتم که ماه من شو، گفتا اگر برآيد

 

در شعر خاقاني يک مناظره هست در صفت بهار. من اين شعر را به نثر فارسي روان نوشته‌ام و مي‌خوانم و برخي از بيتها را مي‌آورم. عنوان قصيده را چنين مي‌توان دانست: «در صفت بهار و سراييدن مرغان بر اشجار و مناظره مرغان و رسيدن آنها به عنقا (سيمرغ).» تقريباً چيزي است شبيه به «منطق الطير» عطار. قصيده چنين است: نوزادگان (گلها و رياحين و پرندگان خوشخوان) مجلس بزرگي در باغ برپا کرده‌اند. ابر همچون ميزبان بر مجلس ايشان آب مي‌زند:

 

دوش ز نوزادگان دعوت نو ساخت باغ

مجلسشان آب زد ابر به سيم مذاب

 

چمن به هر يک از نوزادگان مهمان باغ جامه‌هاي نو به رنگهاي زرد و سرخ تحفه داد. باد صبا تحفه‌ها را تقديم گلها و رياحين کرد. آفتاب هم آن خلعت‌ها را رنگرزي کرد:

 

داد به هر يک چمن خلعتي از زرد و سرخ

خلعه‌نوردش صبا، رنگرزش ماهتاب

 

در اول مجلس باد لاله را برافروخته کرد. گل نرگس با تشت به سوي مجلس شتافت. ژاله (شبنم) بر روي شمع روغن خالص و روان از جنس هوا ريزان کرد تا شمع از آتش لاله عذاب نکشد:

 

ژاله بر آن شمع ريخت، روغن طلق از هوا

تا نرسد شمع را زآتش لاله عذاب

 

جوي‌هاي گوناگون در باغ مثل صفحه‌ شطرنج بود. غنچه‌ گل که از خاک بيرون آمده بود، مانند بيدق زرين شطرنج بود. شاخ درخت جواهرنشان است و بهترين گوهرها را نثار مي‌کند. گل سوسن مانند سوزن است و بهترين جامه‌ها را در باغ دوخته است:

 

شاخ جواهرنشان ساخته خيرالنثار/ سوسن سوزن‌نماي دوخته خيرالثياب

باد شمال آتش‌دان عطريات را پُر مي‌کند. شاخ بيد بادبيزن است:

مجمره‌گردان شمال، مروحه‌زن شاخ بيد

لعبت‌باز آسمان، زوبين‌افکن شهاب

 

آسمان لعبت‌بازي مي‌کند. در چنين مجلسي و با چنين آرايشي، مرغان از آسمان گرد هم آمده‌اند. شب مانند زلف سياه بود. ماه مانند کمانچه‌ رباب بود:

 

پيش چنين مجلسي مرغان جمع آمدند

شب شده بر شکل موي، مه چو کمانچه رباب

 

بسياري از شعرهاي خاقاني زيبايي‌شناسي محض است. فاخته در آغاز شروع به خواندن کرد. مدح و ثناي شکوفه را مي‌سرود که زنبور عسل برگ تلخ شکوفه را مي‌مکد و از آن برگ تلخ عسل شيرين پديد مي‌آورد. بلبل به‌ سخن آمد و در جواب فاخته گفت که گل از شکوفه بهتر است. شاخ مانند اسب پيشاهنگ است و مقام گل مانند پادشاه است:

 

بلبل گفتا که: گل به ز شکوفه ست زانک

شاه جنيبت‌کش است، گل شه والاجناب

 

قمري به سخن آمد و گفت: جهان سرو از گل بالاتر است. بوته‌ گل به اندک بادي تخريب مي‌شود:

قمري گفتا: ز گل، مملکت سرو به/ کاندک بادي کند گنبد گل را خراب

 

ساري با بالهاي سياه به سخن آمد و گفت که سرو از نظر من پاي لنگ است. لاله بهتر از سرو است که دشت تا دشت را پُر مي‌کند:

 

ساري گفتا که: هست سرو ز من پاي‌لنگ

لاله ازو به که کرد، دشت به دشت انقلاب

 

گفتگوها ادامه پيدا مي‌کند تا آنکه جمله پرندگان نظر خود را پيش عنقا بردند تا او داوري کند:

 

جمله بدين داوري بر در عنقا شدند

کوست خليفه ي‌ طيور، داور مالک رقاب

 

عنقا پرسيد چه مي‌خواهيد؟ گفتند گل و گياه بسيار است، ما به کدام گل روي آوريم؟ عنقا پاسخ داد:

 

هادي مهدي غلام، اُمّي صادق کلام

خسرو هشتم بهشت، شحنه‌ چهارم کتاب

باج‌ستان ملوک، تاج‌ده انبيا

کز در او يافت عقل، خط امان از عقاب

احمد مرسل که کرد از تپش و زخم تيغ

تخت سلاطين زگال، گرده‌ شيران کباب

جمله رسل بر درش مفلس طالب زکات

او شده تاج رسل، تاجر صاحب نصاب

خاطر خاقاني است، مدح گل مصطفي

زآن ز حقش بي‌حساب، هست عطا در حساب

 

مي‌بينيد که بسياري از شعرهاي خاقاني زيبايي‌شناسي محض است و براي پيشبرد قدرت احساس و عاطفه و تفکر و قدرت تأويل و تفسير سروده شده است.

منبع: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: