میراث هایدگر؛ فضاحت یا فلسفه

1395/7/6 ۱۰:۵۲

میراث هایدگر؛ فضاحت یا فلسفه

در اهمیت و بزرگی مارتین هایدگر (1976- 1889) دست‌كم در عالم فلسفه نمی‌توان شك كرد، بی‌تردید به همین خاطر است كه گرایش سیاسی او و اقداماتی كه در دوران سیاه نازی‌ها در آلمان صورت داد، چنین اهمیت دارد وگرنه كم نبودند آدم‌هایی كه گرایش‌های نازیستی داشتند و از اقدامات نازی‌ها حمایت كردند، كمااینكه چنین مدافعانی حتی امروزه و در قالب گروه‌های نئونازی در همان آلمان فعالیت می‌كنند و آشكار و پنهان بر مواضع نژادپرستانه خود پافشاری می‌كنند و اقدامات آدولف هیتلر (1945- 1889) و حزبش را می‌ستایند.

به مناسبت تولد فیلسوف آلمانی و انتشار دفترچه‌های سیاه

127 سال از تولد هایدگر گذشت

 

 در اهمیت و بزرگی مارتین هایدگر (1976- 1889) دست‌كم در عالم فلسفه نمی‌توان شك كرد، بی‌تردید به همین خاطر است كه گرایش سیاسی او و اقداماتی كه در دوران سیاه نازی‌ها در آلمان صورت داد، چنین اهمیت دارد وگرنه كم نبودند آدم‌هایی كه گرایش‌های نازیستی داشتند و از اقدامات نازی‌ها حمایت كردند، كمااینكه چنین مدافعانی حتی امروزه و در قالب گروه‌های نئونازی در همان آلمان فعالیت می‌كنند و آشكار و پنهان بر مواضع نژادپرستانه خود پافشاری می‌كنند و اقدامات آدولف هیتلر (1945- 1889) و حزبش را می‌ستایند. هایدگر فیلسوف بود و از قضا آنچنان تاثیرگذار كه به سنت فلاسفه بزرگ همزبانش چون هگل و ماركس و نیچه كل تاریخ فلسفه غرب را به مبارزه طلبید و مسیری كه از زمان افلاطون در متافیزیك غربی پیموده شده را انحراف از تفكر اصیل به هستی (وجود) خواند. منتقدانش اما می‌گویند راه اصیلی كه خودش پیشنهاد می‌كرد، در نهایت به نازیسم ختم می‌شد، همچنان كه در دهه 1930 به حمایت از حزب ناسیونال‌سوسیالیسم پرداخت و ریاست دانشگاه فرایبورگ را ولو در حد یك سال پذیرفت و در آن دوران اقداماتی كرد و سخنانی گفت كه تاكنون محل جنجال‌های فراوان بوده است. به تازگی نیز انتشار كتاب‌هایی با عنوان «دفترچه‌های سیاه» در محافل فلسفی نزاعی در مورد رویكرد سیاسی هایدگر و ربط اندیشه‌هایش به اعمال سیاسی‌اش برانگیخته است. البته آشنایان می‌دانند كه این نزاع تازه نیست، به خصوص كه تاكنون همه آثار هایدگر منتشر نشده است و هر از گاهی با انتشار بخشی از آنها، بار دیگر این نزاع قدیمی میان مدافعان و منتقدان هایدگر شروع می‌شود؛ به عبارت دیگر درست است كه دفترچه‌ها شواهدی دوچندان پیرامون سر و سرِّ شخصی هایدگر با حزب نازی به دست می‌دهند، اما جاروجنجال اخیر عمدتا بدین سبب بود كه خطوطی پُر رنگ از تفكری یهودستیزانه در دفترچه‌ها مندرج است. «مارتین وُیزن»، مورخ تاریخ اندیشه‌ها و «آرِن دوبُوه»، دبیر بخش فلسفه/ نظریه انتقادی لوس‌‌آنجلس ریویو آو بوكز، در اقتراحی نظر «گرگوری فِرِید»، استاد فلسفه در دانشگاه «سافولك» و مترجم برخی آثار هایدگر، را درباره انتشار دفترچه‌های سیاه جویا شدند. فرید در این مقاله این ربط و نسبت‌ها را بازجسته و دلالت‌ها و لوازم این یادداشت‌ها را برای میراث هایدگر در جهان امروز بررسیده است. مقاله انتقادی فرید واكنش‌های زیادی را برانگیخت و لوس‌ آنجلس ریویو آو بوكز پاسخ نفر از اساتید فلسفه و جامعه‌شناسی به مقاله فرید را منتشر كرد. در ادامه بخش‌هایی از مقاله فرید و پاسخ اساتید فلسفه به آن را به نقل از ترجمان می‌خوانید:

 

 از فضاحت تا فلسفه/ گریگوری فرید- استاد فلسفه دانشگاه سافولك

چرا مارتین هایدگر، یكی از صاحب‌نام‌ترین و نافذ‌ترین فلاسفه قرن گذشته، چنین به نازیسم، یكی از بدنام‌ترین رژیم‌های قرون گذشته، دل سپرد؟ اكنون این پرسش بار دیگر و به مناسبت انتشار دفترچه‌های سیاه جنجالِ جهانگیری به پا كرده است. دفترچه‌های سیاه نامی است كه خود هایدگر بر یادداشت‌هایش از ابتدای دهه سی میلادی تا آغاز دهه هفتاد میلادی نهاده است، یادداشت‌هایی كه در دفترچه‌هایی با جلد سیاه نوشته می‌شدند. طرفه آنكه این غوغا هنگامی به پا شد كه هنوز متن كامل سه جلد اول این یادداشت‌ها - كه حدودا ۱۲۰۰ صفحه هستند- به انگلیسی ترجمه نشده بود؛ قرار است متن كامل این یادداشت‌ها در ۱۲ جلد به چاپ رسد.

سه جلد نخست این یادداشت‌ها فاصله زمانی ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۱ را در بر می‌گیرد. نوشته‌های دفترچه‌ها گستره متنوعی دارند، از یادداشت‌هایی اجمالی گرفته تا ملاحظاتی موجز و گهگاه ترجمه‌هایی از یونانی اما عمده نوشته‌ها مشتمل بر مدخل‌هایی است كه طول‌شان از چند بند تا چند صفحه متغیر است. هایدگر این یادداشت‌ها را از سر تفنن ننوشته است، بلكه آشكار است كه به‌دقت مضامین آنها را در ذهن خویش پرورانده است. او این یادداشت‌ها را از سنخ «گزین‌گویه‌ها» یا «حكمت پیران» نمی‌انگارید، بلكه به نظرش این یادداشت‌ها همچون «منزلگاه‌هایی محقر» بودند در مسیری كه به سوی طریقی تازه برای تفكر منتهی می‌شد؛ همان تفكر خطیری كه هایدگر می‌كوشید خود را مهیایش سازد. بازه زمانی‌ای كه یادداشت‌های سه جلد اول در آن مكتوب شده‌اند مصادف است با قدرت‌گرفتن نازی‌ها در آلمان و نیز آغاز جنگ جهانی دوم. همه ما مكرر در مكرر داستان رفتار هایدگر را در زمانه درگرفتن این حوادث تاریخی شنیده‌ایم: هایدگر در آوریل ۱۹۳۳ و مستظهر به رژیم نوبنیاد نازی بر كرسی ریاست دانشگاه فرایبورگ نشست در می‌ همان سال و در مراسمی رسمی به حزب پیوست و مجدانه قوانین یهودستیزانه علیه اساتید و دانشجویان را به كار بست. در نوامبر و در جریان همه‌پرسی سرنوشت‌ساز حزب به هواداری هیتلر سخنرانی كرد و در آوریل ۱۹۳۴ ‌ناگهان از ریاست دانشگاه استعفا داد. اینكه یكی از تاثیرگذارترین فلاسفه قرن، علی‌الظاهر، به یكی از بربرترین رژیم‌ها پیوسته است بدل به مناقشه‌ای شده كه هیچ حد یقفی بر آن متصور نیست. مدافعان هایدگر بر آنند كه پیوستن او به حزب لغزشی بود كه دیری نپایید و او بلافاصله از خطای خود عقب نشست و این قصور فقط از روی خامی و ساده‌دلی‌اش بود و قضیه هایدگر هیچ ربطی به فلسفه‌اش ندارد و الخ. خرده‌گیران، در مقابل، مدعی‌اند كه نازیسم چنان اندیشه هایدگر را فاسد و عفونی كرده است كه باید تفكر او را یكسره كنار گذاشت. طبعا میان این دو موضع حداكثری دیدگاه‌هایی میانه‌رو‌تر نیز وجود دارد. دفترچه‌ها بیانگر شخصی‌ترین و خصوصی‌ترین افكار هایدگر در این دوران است و به همین دلیل می‌تواند همچون آبی باشد بر آتش این نزاع.

هایدگر در دفترچه‌ها از موضوعات مختلفی سخن می‌راند، آن هم با چنان صراحتی كه ندرتا در دیگر آثار او یافت می‌شود. از میان مضامین گوناگون دفترچه‌ها خاصه دو نكته آشكار است. نخست اینكه هایدگر صراحتا می‌نویسد: «تفكر من در سال‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۴ مطلقا متافیزیكی - یعنی بر حسب تاریخ وجود - بود؛ از همین رو ناسیونال سوسیالیسم را به عنوان امكانی برای گذار به آغازی دیگر برگزیدم و همین امر معنابخش ناسیونال سوسیالیسم برای من بود. » هایدگر در این یادداشت نه‌تنها تصدیق می‌كند كه - دست كم تا سال ۱۹۳۴ - فهمی فلسفی از معنای ناسیونال سوسیالیسم داشته، بلكه اذعان می‌كند كه این فهم بسیار زود برای او حاصل شده: ۱۹۳۰، سه سال پیش از به قدرت رسیدن نازی‌ها. از این رو است كه نمی‌توان رابطه هایدگر با ناسیونال سوسیالیسم را به نوعی فرصت‌طلبی بی‌اهمیت فروكاست. با این توصیفات چرا هایدگر را به‌سادگی به كناری نیندازیم؟ یك پاسخ محتمل می‌تواند این باشد كه این كار همیشگی ما است. غوغایی كه بر سر انتشار دفترچه‌ها برپا شد نیز موید همین مطلب است. مردم دل‌شان خوش است به اینكه در روزنامه‌های زرد درباره فضایح شخصیت‌هایی بخوانند كه روزگاری مشهور بوده‌اند. آیا ولع سیری‌ناپذیر ما در جریان رسوایی‌های سیاسی نشان نمی‌دهد كه این امر تا چه پایه در همه ما ریشه دارد؟ این میل بیمارگون به فضولی و سرك‌كشیدن در زندگی دیگران را می‌توان در قضیه هایدگر نیز مشاهده كرد؛ هرچه نباشد هایدگر یكی از تاثیرگذارترین فلاسفه یكصد سال گذشته بوده است. پس یكی از دلایل اقبال به انتشار دفترچه‌ها فهمیدن این مطلب است كه چگونه شخصی كه الهام‌بخش كثیری از اندیشمندان بوده چنان افكاری داشته و معنای این نوشته‌ها برای میراث هایدگر چیست. این پرسشی است پیرامون تاریخ ایده‌ها و تاثیرات آنها اما پرسش اصلی همچنان بر جای خود باقی مانده است: آیا در نوشته‌های هایدگر چیزی برای ما مانده تا بتوانیم حول آن بیندیشیم؟

پادشاهِ در سایه و میراث او

برای پاسخ بدین پرسش باید بفهمیم چرا هایدگر چنین تاثیر و نفوذ حیرت‌آوری داشته است. هنگامی كه هایدگر در سال‌های پس از جنگ جهانی اول تدریسش را آغاز كرد به دید دیگران تنها یكی از بی‌شمار مدرسین گمنام و دون‌پایه‌ای به شمار می‌رفت كه در استخدام دانشگاه نبودند. او اثر درخوری هم منتشر نكرده بود. با این حال، از همان اوان، هاله شهرتی اسرارآمیز پیرامونش را فراگرفت. هانا آرنت - یهودی آلمانی‌ای كه در سال ۱۹۳۳ از دست رژیم نازی فرار كرد - سال‌ها بعد تاثیر شگرف این معلم جوان آلمانی بر شاگردانش در دانشگاه ماربورگ را به یاد می‌آورد. آرنت می‌گوید كه شهرت نامتعارف هایدگر یكسره بر این شالوده استوار شده بود كه درباره چهره‌های كلاسیك تاریخ فلسفه مثل افلاطون، ارسطو و كانت درس‌گفتارهایی بی‌نظیر ارایه می‌كرد. این شیوه خاصِ پرداختن به پرسش‌های فلسفی دانشجویان را مات و مبهوت می‌ساخت: «محور این درس‌گفتارها متونی بود كه همه آشنایی اجمالی‌ای با آنها داشتند؛ در این متون هیچ آموزه و نظریه خاصی مد نظر نبود كه بتوان آن‌ را به دیگران آموخت، به آنها اشاره كرد یا به نقل قول درآورد. نام هایدگر كه در ابتدا نامی در میان همه بود، كم‌كم سرتاسر آلمان را درنوردید، به‌مانند آوازه پادشاهی در سایه.»

هنگامی كه هایدگر نهایتا در سال ۱۹۲۷ هستی و زمان را منتشر ساخت، استقبال پیروزمندانه از این اثر درخور پادشاهی بود كه اینك از سایه به درآمده بود تا تاج سلطنتش را بر سر بگذارد. بخشی از شهرت هستی و زمان- كه یك‌شبه آوازه و جایگاه هایدگر را برای همیشه تضمین كرد- مدیون دانشجویانش بود كه هشت سال انتظار این لحظه را كشیده بودند.

بسیاری از این دانشجویان بعدها خود متفكرانی درجه اول شدند. طرفه آنكه بسیاری از اینان یهودی بودند، البته قلمرو سلطنت هایدگر فراتر از دانشجویان یهودی نیز گسترده شده بود؛ از میان آلمانی‌ها هانس‌گئورگ گادامر - كه سهمی اساسی در بسط هرمنوتیك، نظریه معنا و تفسیر داشت- و نیز یورگن هابرماس كه از معدود افرادی بود كه بعد از جنگ در علن هایدگر را به تیغ نقد كشید و البته خود خواننده مشتاق هایدگر بود. اكثر دانشجویان و تحسین‌كنندگان هایدگر هنگامی كه او به حمایت از حزب نازی برخاست سخت زیر و زبر شدند. البته هایدگر پس از جنگ تمام همش را بر این گذاشت تا اطرافیانش را متقاعد سازد كه حمایتش از حزب نازی فقط پرده‌ای كوتاه بوده و البته تلاشی خام‌دستانه برای محافظت از دانشگاه تا زمان استعفایش در سال ۱۹۳۴.

تاثیر هایدگر پس از چندی جهان‌گیر شد؛ از میان فرانسوی‌ها اگزیستانسیالیسم سارتر و ساخت‌شكنی دریدا و تحلیل گفتمان فوكو همه و همه دین عظیمی از هایدگر بر دوش دارند و از میان امریكایی‌ها هم فیلسوفانی چون دریفوس قرار دارد كه با توسل به ایده‌های هایدگر مفروضات مسلط بر گفتار پرطمطراق هوش مصنوعی را به پرسش كشیده‌ است و هم فیلمسازانی چون ترنس مالیك كه پیش از كارگردانی سینما پژوهشگر آثار هایدگر بوده است. اثرگذاری هایدگر بر حیات آكادمیك دانشگاه‌ها هم چشمگیر بوده است، از مطالعات ادبی گرفته تا معماری و روان‌درمانی و الهیات. در واقع، آثار هایدگر جهان‌گیر شده‌اند و از امریكای لاتین تا ایران و چین و ژاپن می‌توان تاثیرات او را به عینه مشاهده كرد. آنچه درباره میراث هایدگر بیش از همه نظرگیر است تنوع گرایش‌های سیاسی‌ای است كه همه خود را به او بازمی‌گردانند؛ از لئو اشتراوس دست راستی گرفته - كه او را الهام‌بخش جنبش نومحافظه‌كاری در ایالات متحده می‌دانند - تا دست چپی‌هایی مانند سارتر و دریدا كه یكی آثار هایدگر را با ماركسیسم در هم آمیخته‌ و دیگری با مصالح هایدگری شالوده جنبشی مانند ساخت‌شكنی را بالا برده‌ است. حتی آثار هربرت ماركوزه نیز، كه نقشی محوری در ظهور چپ نو و نهضت «ضد فرهنگ» در دهه ۶۰ میلادی داشت، تنها در سایه نوشته‌های هایدگر فهمیدنی است. نقد ماركوزه از تاثیرات «انسان‌زدایانه۱۰» جامعه توده‌ای و عنان‌گسیختگی تكنولوژی تا حدی برآمده از تحلیل هایدگر از بی‌اصالتی انسان هر روزینه و نقدش از «بس‌عقل‌گرایی۱۱» مدرن است. چنین انشقاقی در میراث هایدگر فی‌نفسه جالب توجه است؛ زیرا، فارغ از همكاری علنی‌ هایدگر با نازی‌ها در فاصله سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۴، ما در آثار او تقریبا با هیچ مضمونی درباره فلسفه سیاسی یا اخلاق، چنان كه عموما از این واژه فهم می‌شود، مواجه نمی‌شویم. این روال در دهه گذشته و با انتشار آثار متتشرنشده هایدگر از جمله دفترچه‌ها كه سال‌ها در صندوق‌ها خاك می‌خورد عوض شده است. اینك زمان داوری و زمانه داوران فرارسیده است.

حیات پس از مرگ؟

زمانی كه از مرگ فلاسفه سخن می‌گوییم دو تفسیر به ذهن خطور می‌كند؛ فیلسوفان نیز چونان موجودات انسانی، همچونان ‏باقی ما، می‌میرند. اما وقتی آنها را نامی بدانیم كه‌ روی جلد مجموعه‌ آثاری می‌آید مرگ‌شان دیگر نه از طرق ‏معمولی بلكه از راه نادیده‌انگاشته‌شدن و ابطال و تمسخر است. هایدگر، در مقام انسان، را بی‌شك مرگ گرفتار ‏خویش كرده است اما آیا با در نظر داشتن كشفِ دفترچه‌ها می‌توان از مرگ قلمرو آثار وی نیز دم زد؟ ‏

برای پاسخ گفتن به این پرسش باید در خاطر داشته باشیم كه پرسش از «وجود» پرسشی است به دیرینگی خود ‏فلسفه و هرگز مِلك طِلق هایدگر نبوده است. اگر این ملاحظه را بپذیریم، در خوانش هایدگر دیگر در این تنگنا ‏نیستیم كه همان پاسخ‌هایی را به پرسش او بدهیم كه خود پیش از این داده است و خود پرسش نیز دیگر شوخی بی‌مزه‌ای به نظر نمی‌رسد كه فقط متعلق به عوالم آكادمیك است: هنگامی كه با طریق خاصِ هایدگر در طرح این پرسش مواجه شویم و نیز با ‏روایتِ به طرزی وسواس‌گون یكپارچه وی از غرب به‌مثابه مجموعه‌ای از‌ منزلگاه‌ها برای نهیلیسمی كه با ‏افلاطون آغاز شد، می‌توانیم چشم در چشم پرسشی بدوزیم كه در این قرن، اگر نگوییم ‏در سرتاسر هزاره بعدی، پیشاروی ما است: «بودن یا نبودن.» این به‌راستی یگانه پرسشی است كه در قرن بیست و یكم پیشاروی ما است و اهمیتش صرفا در بقای انسان خلاصه نمی‌شود. پرسش از اینكه انسان‌بودن به چه معنا است پرسش از «وجود» را نیز ‏شامل می‌شود. شاید روا باشد كه از هایدگر به خاطر یهودی‌ستیزی و نازیسمش بیزار باشیم؛ اما این پرسش كه ما در جهانی تازه جهانی‌شده در مقام موجوداتی انسانی «كه هستیم؟» و «كه خواهیم شد؟» به‌واقع هنوز پرسشی اساسی است و انگار ‏كه ما حتی به پرسیدن این پرسش حساسیت داریم. فقط در آتن عصر سقراط نبود كه زندگی آزموده هم رسالت و ‏هم وظیفه تفكر بود. ‏

بنابراین شاید ما انسانی را كه هایدگر نام داشت قضاوت كنیم اما ارزشش را دارد به این بیندیشیم كه حالا بعد ‏از وحشت‌های قرن بیستم هنوز چه اندازه در بحرانیم. یكی از چیزهایی كه باید در خاطر نگه ‌داریم این است كه ‏‏«فاشیسم» (كه نازیسم تنها زیرگونه‌ای از آن است) فقط یك برچسب است؛ فاشیسم نشانه ناخوشی‌ای است كه ‏مدرنیته بدان مبتلا است، ناخوشی‌ای كه هنوز با ما است و تنها در پسِ نام‌های تازه پناه گرفته است. فاشیسم پدیده‌ای بالنسبه جدید است، چرا كه در‌ هنگامه عصری ظاهر شد كه زندگی سنتی داشت با شتابی هول‌آسا از آن محو ‏می‌شد. فاشیسم از اشتیاق برای تعلق داشتن خبر می‌داد، تعلقی كه كلیت‌گرایی لیبرال، قانون‌مداری و حاكمیت ‏متكثر را در پیشگاه ریشه‌گرفتن در خاك هویتی آباءگرا قربانی می‌كند. این هویت می‌تواند نژاد، مذهب، قومیت، ‏فرهنگ، خشونت و سرسپردگی بی‌چون و چرا به یك رهبر باشد. اگر بخواهیم در برابر صور جدید این ‏آبا‌گرایی مقاومت كنیم باید با این پرسش رویارو شویم كه چطور شد كه لیبرال‌دموكراسی كسالت‌بار ‏توانست به جایگزینی برای فاشیسم بدل شود. بیست‌ و پنج سال پس از آنكه «فرانسیس فوكویاما» در پایان جنگ ‏سرد و در ثنای پیروزی لیبرالیسم سخن از «پایان تاریخ» را به پیش كشید، غرب لیبرال بارها و بارها در تحقق ‏وعده‌های جهانی پیروزی‌ فرضی‌اش شكست خورده است. غرب در سارایوو و صربستان، در رواندا، در كنگو، ‏شكست خورده است و گرفتار چیزی است كه «جنگ علیه ترور» می‌خواندش. دموكراسی امریكایی دوقطبی و فلج ‏شده و از روبه‌رو شدن با دشواری‌های نابرابری اقتصادی، نژادپرستی و نقش خویش در جهان ناتوان است. ‏امروز ستاره اقبال راست‌های ‌افراطی در سرتاسر اروپا طلوع كرده و بیگانه‌هراسی و یهودی ستیزی روز‌افزون اروپا ‏را گرفتار كرده است. اروپا و امریكا در مواجهه با توسعه‌طلبی روسیه - كه ریشه در اساطیر ناسیونالیستی و نفرت ‏از قانون‌مداری دارد- خشك‌شان زده‌ است. البته امریكا هم بعد از جنگ بی‌اساسش در عراق و برنامه ‏شكنجه‌ای كه با عنوان «بازجویی پیشرفته» توجیهش كرد، چندان آبرو و اعتباری ندارد. سیاست‌های نولیبرال ‏اقتصاد جهانی را پای در گل گذاشته‌اند و بدتر از آن كاری كرده‌اند كه تنها معیار عملیاتی ما برای سنجش ‏موفقیتِ اقتصادی رشد به خاطر خود رشد باشد و حرص و ولع مصرف‌گرایی به مدلی برای سعادت بدل شود. ‏علم به معنای فراخ‌دامنه مدرنش - به همان معنای خواست فرانسیس بیكن برای آسودگی وضع بشر از طریق تسخیر ‏تكنولوژیكی طبیعت با تقلیل دادن تمامی ماده و انرژی جهان به منابع ما - حالا ما را به جایی رسانده است كه بنا ‏به اظهارات پنل بین‌المللی تغییرات آب و هوایی سازمان ملل تنها ۱۵ سال تا گرمایش لجام‌گسیخته زمین فاصله ‏داریم، گرمایشی كه نتایجش فاجعه‌آمیز و برگشت‌ناپذیر خواهد بود. ‏

استفان هاوكینگ، فیزیكدان بزرگ، گفته «فلسفه مرده است»، چون نتوانسته پا به پای فیزیك مدرن به پرسش‌هایی ‏چون اینكه «ما چرا اینجاییم»؟ یا «از كجا می‌آییم»؟ پاسخ دهد. تصور هاوكینگ آن است كه رسالت فلسفه این ‏است كه ندیمه علم باشد و برای حل‌كردن مسائل متافیزیكی و تسخیر طبیعت مفید واقع شود. مشكل ‏اینجاست كه علم می‌تواند به ما بگوید موجودات انسانی چیستند (مثلا مجموعه‌ای از اتم‌ها یا حاصل تكاملی كه از ‏زمان مهبانگ آغاز شده) اما علم نه می‌تواند به ما بگوید كیستیم و نه می‌تواند با نظركردن به اینكه حالا كجا ‏هستیم جهت‌نمای اخلاقی ما باشد در پاسخ به این پرسش كه به كجا می‌رویم، فلسفه فقط زمانی می‌میرد كه ما قلمرو آن ‏را اشتباه بگیریم. ما می‌توانیم و باید بتوانیم كه برخلاف هایدگر و شاید همراه با افلاطون و دیگرانی كه پس از ‏وی آمدند به پرسش از «وجود» بیندیشیم. اما اگر مطلقا به این پرسش نیندیشیم، همچون نابینایانی كه در دایره‌ای گرفتار آمده‌اند ‌بندی سرنوشت‌مان خواهیم ماند. اكنون و در قرن حاضر پرسش از «بودن یا نبودن» و پرسش از معنای انسان‌بودن بیش از هر زمان دیگر ضرورتش را پیش چشم ما حاضر كرده است: حال كه بر آلوده‌كردن لانه‌مان با خواست سیری‌ناپذیر قدرت و منابع ‏پای‌ می‌فشاریم؛ حال كه به سوی نابودگری آخرالزمانی تسلیحاتی می‌تازیم؛ حال كه مارش تكنولوژی حتی به ‏طبیعت خود انسان نیز كشیده شده است. مادامی كه الزام ‏این پرسش را با تمام وجود احساس نكنیم، حتی گامی هم برای پاسخ‌دادن به آن برنداشته‌ایم. ‏

 

منبع: اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: