گزارش سخنرانی مراد فرهادپور با عنوان اشمیت و نوموس زمین

1393/4/10 ۱۰:۱۰

گزارش سخنرانی مراد فرهادپور با عنوان اشمیت و نوموس زمین

جهان در حال دگرگونی است، تغییری كه از قضا سمت و سویش چندان روشن نیست و سرنوشتی خوشایند را برای بشریت به تصویر نمی‌كشد. آشوب خاورمیانه به عنوان منطقه‌یی همیشه پر جنگ و جدال امروز بیش از هر زمانی اشارتی به دوران نابسامانی است كه پیش رو قرار دارد، وضعیتی كه نمی‌توان آن را منحصر به این منطقه دانست و بی‌تردید نشانه‌های ظهور و بروزش در دیگر جاهای دنیا سر بر آورده‌اند، از قدرت گرفتن اقتصاد چین و شرق آسیا تا درگیری‌های منطقه بالكان تا قدرت گرفتن راست‌های افراطی در اروپا و هند تا درگیری‌های امریكای لاتین حتی در هنگام برگزاری جام جهانی تا قدرت گرفتن تروریست‌های افراطی چون بوكوحرام در آفریقا.

 

نظم نوین جهانی امریكا و ظهور القاعده به‌مثابه نهیلیسم پست‌ مدرن

محسن آزموده/ جهان در حال دگرگونی است، تغییری كه از قضا سمت و سویش چندان روشن نیست و سرنوشتی خوشایند را برای بشریت به تصویر نمی‌كشد. آشوب خاورمیانه به عنوان منطقه‌یی همیشه پر جنگ و جدال امروز بیش از هر زمانی اشارتی به دوران نابسامانی است كه پیش رو قرار دارد، وضعیتی كه نمی‌توان آن را منحصر به این منطقه دانست و بی‌تردید نشانه‌های ظهور و بروزش در دیگر جاهای دنیا سر بر آورده‌اند، از قدرت گرفتن اقتصاد چین و شرق آسیا تا درگیری‌های منطقه بالكان تا قدرت گرفتن راست‌های افراطی در اروپا و هند تا درگیری‌های امریكای لاتین حتی در هنگام برگزاری جام جهانی تا قدرت گرفتن تروریست‌های افراطی چون بوكوحرام در آفریقا. به نظر می‌رسد نظم نوین جهانی كه اندیشه نولیبرال وعده‌اش را می‌داد و فوكویاما از آن با ایده پایان تاریخ یاد می‌كرد، چندان هم موفق نبوده است. بحران مالی 2008 به تعبیر نظریه‌پردازانی چون والرشتاین تنها یكی از نشانه‌های تغییر نظام جهانی است اما تعبیرهای جدید از این وضعیت چیست، اگر تبیین نولیبرالی از توضیح روندها ناكام است؟ مراد فرهادپور در آخرین سخنرانی خود رو به سوی كارل اشمیت آورده است، حقوقدان، فیلسوف كاتولیك، نظریه‌پرداز سیاسی و استاد حقوق آلمانی كه نقدهای جدی بر دموكراسی لیبرال دارد و برخی آثارش چون مقاله مفهوم امر سیاسی (با ترجمه صالح نجفی) به فارسی منتشر شده است. البته فرهادپور از سویه‌های محافظه‌كارانه و فاشیستی اشمیت نیز غافل نیست و معتقد است كه با این شرط است كه می‌توان از رئالیسم سیاسی اشمیت برای فهم موقعیت كنونی بهره گرفت. آنچه در ادامه می‌آید روایتی از سخنرانی این پژوهشگر و مترجم با عنوان اشمیت و نوموس زمین است كه عصر پنجشنبه پنجم تیرماه در موسسه پرسش ارائه كرد.

نباید بر اساس ضدیت با ‌امپریالیسم یا استعمار ستیزی نیمه رمانتیك در دامن فرهنگ‌گرایی و بزرگ كردن فرهنگ و تفاوت‌های فرهنگی افتاد. اینجاست كه رئالیسم سیاسی به ما اجازه می‌دهد كه از یك حقایق كلی كه ارزشی جهانشمول دارند، دفاع بكنیم زیرا اگر این كار را نكنیم، دنیا پر از داعش و بوكوحرام خواهد شد

قصد دارم به بهانه بحث از كتاب نوموس زمین (1950) واپسین كتاب كارل اشمیت و نظریاتش برخی نكات را مطرح ‌كنم كه بیشتر جنبه تاریخی، سیاسی و عملی دارند تا مفهومی، فلسفی و نظری. اشمیت متفكری واقع‌بین بود و ایده‌هایش معطوف به مسائل روز. نكته اصلی درباره اشمیت كه درباره استثنا صحبت می‌كند، این است كه خودش هم یك استثناست، یعنی یك دست راستی متفكر است كه در عین حال باهوش است و ایده‌های خلاقانه دارد. برای ارتباط دادن آنچه اشمیت در كتاب نوموس زمین نوشته با رخدادهایی كه در روزگار ما در خاورمیانه و در كشورهایی مثل سوریه و عراق رخ می‌دهد، باید 30سال به عقب‌تر از زمان نگارش كتاب بازگردیم. در آن زمان كارهای اصلی اشمیت مثل الهیات سیاسی و رساله مفهوم امر سیاسی

(ترجمه صالح نجفی) نوشته شده است. اشمیت اهل نظریه‌بافی نیست و با جملات كوتاه و متون فشرده، ایده‌های درخشانی را مطرح می‌كند. اگر این سخن هایدگر را بپذیریم كه هر متفكری یك ایده اصلی دارد، در مورد اشمیت این ایده اصلی استقلال و خودآیینی سیاست است، یعنی اینكه سیاست را نمی‌توان به اقتصاد و اخلاق، زندگی خصوصی، عرصه عمومی، دین، فرهنگ و... فروكاست. به زعم اشمیت، سیاست كه نام دیگرش حاكمیت است، مستقل و خودآیین است. از قضا آنچه سیاست را ویژه می‌كند و این ویژگی خودآیینی را به آن می‌بخشد، خصلت استثنایی آن است، امری كه سیاست را همراه با یك مازاد همراه می‌كند و به صورت امری فشرده در قالب وضعیت استثنایی خود را نشان می‌دهد. یعنی سیاست امری هر روزه نیست. به همین علت هم همراه با نوعی جدیت است. وقتی اشمیت از این سیاست حرف می‌زند، آن را روی دیگر حاكمیت می‌داند، این همان جنبه محافظه‌كار و كاتولیك و اقتدارگرایی اشمیت است كه تمركز و شخصی بودن حاكمیت را می‌خواهد و به همین خاطر تا حد زیادی رنگ و بوی سلطنت‌طلبانه دارد. چنان كه آگامبن گفته اشمیت استثنا را در خدمت قاعده می‌داند، یعنی سیاست را در خدمت حاكمیت قرار می‌دهد و تمام حالت استثنایی و جدیت سیاست و از خودگذشتگی آن را معطوف به حاكمیت می‌كند. اشمیت بر اساس این دیدگاه و اصل استقلال سیاست و استثنایی بودن آن ایدئولوژی و جهان‌بینی حاكم بر قرن 19(لیبرالیسم) و قرن 20(نولیبرالیسم) را نقد می‌كند و هردوی اینها را تحت عنوان سیاست‌زدایی و خنثی كردن نگاه می‌كند.

از این منظر اشمیت نهادهایی را كه ایدئولوژی لیبرال ساخته مثل پارلمان را نقد می‌كند و فضای امن و امان همراه با وفور اقتصادی بدون خطر جنگ و همراه با رشد فزاینده اقتصاد بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا را به نقد می‌كشد. فضایی كه در پایان قرن بیستم فوكویاما آن وضعیت یعنی دموكراسی لیبرال را پایان تاریخ خواند و چنان تبلیغ می‌شد كه بقیه نقاط جهان نیز باید به همین فضای بازار آزاد برسند. همه اینها از جمله تاكید بر اهمیت اقتصاد به جای سیاست از دید اشمیت و تاكید او بر سیاست زیر سوال می‌رود، حتی اشمیت معتقد است كه دلیل اهمیت اقتصاد این است كه اقتصاد نیز سیاسی شده است.

در وهله نخست ربط اشمیت و انتقادات او از نولیبرالیسم و سیاست‌زدایی یا خنثی كردن سیاست، با وضعیت امروز ما عجیب است، با توجه به اینكه او متفكری محافظه‌كار و كاتولیك و اقتدارگراست و در حزب نازی نیز عضو است. ضمن آنكه به نظر می‌رسد اشمیت به نقادی از دستاوردهایی چون حكومت قانون و حقوق فردی و حقوق بشر و گذر از جنگ به فضای صلح‌آمیز كه در دو قرن اخیر ایجاد شده، می‌پردازد یعنی به نظر می‌رسد رجوع به اشمیت و حمله به این دستاوردها نوعی ارتجاع است كه با تاكید بر وضعیت استثنایی به آرمان‌گرایی تخیلی می‌انجامد و آب به آسیاب ارتجاع می‌ریزد اما دقیقا همین‌جاست كه باید مساله را تغییر داد یعنی صورت مساله غلط است. به این معنی كه اتفاقا این دستاوردهایی كه از آن یاد كردیم، دستاورد لیبرالیسم نیست بلكه دستاورد امری است كه اشمیت از آن با عنوان سیاست یاد می‌كند، هرچند خودش آنها را قربانی حاكمیت می‌سازد. هیچ كدام از این دستاوردها ناشی از خیرخواهی انسان‌دوستانه افرادی كه نسبت به سرشت بشر خوشبین بودند، نیستند بلكه این امور از مبارزه آدم‌هایی مثل مارتین لوتر كینگ و ماندلا ناشی شده كه زندگی روزمره‌شان را فدای حالت استثنایی یا آرمان‌ها كرده‌اند. مهم‌تر از آن می‌توان نشان داد كه تحریف این حقوق نیز باز با ایدئولوژی حاكم صورت می‌گیرد یعنی اگرچه تخطی از این حقوق و قوانین خارج از جزیره امن و رفاه امریكا و اروپا صورت می‌گیرد، در خود این جزیره نیز قدرت و سرمایه است كه محتوای حقوق بشر را تعیین و خود دولت امریكاست كه حتی اتباع خودش را جاسوسی می‌كند و حقوق فردی و عرصه شخصی شان را زیر سوال می‌برد تا قدرت خودش را حفظ كند یعنی این حقوق محتوایش تحریف و همه جا به منافع سرمایه و دولت تبدیل شده است. حتی در این كشورها نیز بحث از حقوق بشر و حقوق فردی، حرف‌هایی تو خالی است و محتوایش از سوی قدرت و سرمایه داده می‌شود. اتفاقا برای اینكه این محتوا با فرمش منطبق شود، یعنی واقعا اموری مثل حقوق فردی، حقوق بشر و صلح جدی گرفته شود، نه اینكه تصمیم‌گیری برای صلح جهانی را به پنج كشوری كه بزرگ‌ترین تولیدكننده‌های اسلحه هستند، سپرده شود. این مساله باز به استثنای سیاسی كه اشمیت برایمان روشن كرده باز می‌گردد. اصل استقلال سیاست و تاكید بر استثنایی و معجزه گون بودن آن دستاورد كتاب‌های اولیه اشمیت است، به شرط آنكه آن سویه كاتولیك و محافظه‌كارانه او را نیز نادیده نگرفت و با شهامت و رك گویی خود اشمیت با آن نیز مواجه شد. از طریق واقع‌بینی و بدبینی اشمیتی می‌توان تمام نقاب‌های بافته شده حول اصول مقدس دموكراسی لیبرال را كنار زد و به روشنی دید كه این دستاوردها از كجا به دست آمده و چه كسانی آنها را تصاحب و از محتوا خالی كرده‌اند و محتوای دیگری در آن گنجانده‌اند.

همین نگرش را درباره كتاب نوموس و زمین در ارتباط با مفاهیمی چون نظم نوین جهانی و جهانی شدن و موج سوم و دهكده جهانی و... می‌توان به كار بست؛ مفاهیمی كه اقتصاد را برجسته می‌كنند و می‌گویند با جهانی شدن اقتصاد مشكلات همه حل می‌شود و جهانی یك دست و بری از جنگ به دست می‌آید. با تكیه بر اشمیت می‌توان نظریه‌های سخیف كسانی چون هانتینگتون و فوكویاما را دریافت. اشمیت در این كتاب تفاوت میان نظم و قانون یا تفاوت میان نوموس و گزتس را نشان می‌دهد. اصلی كه قبل از آنكه محتوایی در بر داشته باشد، حیطه‌یی را در اختیار می‌گیرد زیرا خودش می‌تواند از آن حیطه بیرون بیاید یعنی به عنوان حاكم، پایی درون آن حیطه و پایی در بیرون آن دارد.

از بن‌مایه‌های اصلی كتاب اشمیت خاستگاه و منشا دوران اروپایی و اروپا محور جهان است. او در این بحث از پایان فئودالیسم تا قرن نوزدهم یعنی جایی را كه چند دولت بزرگ مثل اسپانیا، انگلستان، فرانسه و... ساخته شد بررسی می‌كند و نشان می‌دهد كه چگونه این دولت‌ها قواعدی بین‌المللی برای خودشان ایجاد كردند و جنگ را از دست نیروهای مذهبی بیرون كشیدند. در حالی كه امروز با وضعیتی مواجهیم كه نشانه افول اهمیت این دولت‌هاست. امروز نیروهایی در جهان با یكدیگر می‌جنگند كه هیچ یك دولت نیستند بنابراین می‌توان گفت تمام قواعد بین‌المللی و دستاوردی كه اشمیت بر آن تاكید می‌كرد، از بین می‌رود. از دیگر بن‌مایه‌های كتاب اشمیت می‌توان به كشف جهان جدید و چالش امریكایی رویاروی نظم اروپایی، جست‌وجوی یك ناموس جدید برای زمین و نقد برداشت تبعیض آمیز از جنگ، نقد كلی‌گرایی و خطر نسبی‌گرایی اشاره كرد. در كتاب اشاره می‌شود كه با كشف امریكا نظامی كه در اروپا ساخته شده بود زیر سوال رفت. در واقع كشف امریكا نقطه شروع یك زوال بود، جایی كه این زوال خودش را نشان داد، جنگ جهانی اول بود. در پایان جنگ جهانی اول عهدنامه ورسای نشان داد كه چگونه اتفاقی كه برای حقوق بشر رخ داد، برای نظم جهانی نیز حادث شد یعنی بر اساس منفعت سرمایه و منفعت دولت‌ها نظم را تعریف كردند. سوریه و عراق فعلی محصول این جنگ بودند كه در پایان جنگ جهانی اول توسط یك قرارداد مخفی بین فرانسه و انگلستان به عنوان نیروهای پیروزمند كه عثمانی را تصرف كردند، ساخته شدند، بر اساس این اصل كه در هر كدام از این كشورها ما اقلیت دینی را حاكم می‌كنیم، در سوریه علوی‌ها و در عراق سنی‌ها حاكم می‌شوند تا حكومت‌شان همواره ضعیف باشد و این قضیه برای دهه‌ها تداوم یافت. باز از طریق اشمیت می‌فهمیم كه همین نظم نوین جهانی آقای بوش كه با جنگ

پیش‌دستانه معرفی می‌شود و محتوایش قرار است دموكراسی و حقوق بشر باشد، پشت سرش اهداف امپریالیستی است كه از درونش داعش و بوكوحرام و هزاران هیولای دیگر سر می‌زند. اشمیت نشان می‌دهد كه حتی با وجود جهانی‌سازی و گسترش سرمایه‌داری پسین، هنوز هم دولت‌ها را داریم و این دولت‌ها حتی اگر تضعیف شده باشند، باز هم تعیین‌كننده‌اند و می‌توانند در سرنوشت سیاسی جهان نقش ایفا كنند. اتفاقا ما بر اساس رئالیسم سیاسی او می‌توانیم به این نظم نوین جهانی پوشالین كه نئوكان‌های امریكایی به خورد جهان داده‌اند حمله كرد، نظمی كه نتیجه‌اش در منطقه به صورت القاعده به عنوان یك نهیلیسم پست مدرن در آمده است.

نكته مهم دیگر آن است كه اشمیت در عین حال به ما اجازه می‌دهد كه به دام نسبی‌گرایی تام و تمام نیفتیم. در این دنیای شدیدا آشفته كه همه‌چیزش می‌تواند زیر سوال برود و هر لحظه یك هیولای جدید خلق بشود یا یك بحران اقتصادی جدید ایجاد شود، احتیاج به كلی‌گرایی هست. همه قضایا را نمی‌شود فرهنگی كرد و نیاز به حقایق كلی هست. دستاوردهای كلی‌گرایی منحصر به علم و تكنولوژی نیست، حتی اگر این دستاوردها از دل تمدن غربی سر بر آورده باشند اما در حقیقت كلی‌شان شك و شبهه‌یی نیست و نباید بر اساس ضدیت با ‌امپریالیسم یا استعمار ستیزی نیمه رمانتیك در دامن فرهنگ‌گرایی و بزرگ كردن فرهنگ و تفاوت‌های فرهنگی افتاد. اینجاست كه رئالیسم سیاسی به ما اجازه می‌دهد كه از یك حقایق كلی كه از دل تمدن غربی بیرون آمده‌اند اما ارزشی جهانشمول دارند، دفاع بكنیم زیرا اگر این كار را نكنیم، دنیا پر از داعش و بوكوحرام خواهد شد. از این نظر نیز كار اشمیت به ویژه كتاب نوموس و زمین حایز‌اهمیت است.

 

سیاست ادامه جنگ است

آرش ویسی، مترجم و پژوهشگر دیگر سخنران نشست حاكمیت در عصر مدرن بود كه بحث مفصلی درباره فلسفه سیاسی تحت عنوان حاكمیت و عصر تصرف ارائه كرد. در ادامه به دلیل حجم بالای مطلب به گزارش مختصری از بحث او اكتفا می‌كنیم. وی در آغاز به قرون شانزدهم و هفدهم اروپا پرداخت و كشف قاره امریكا، فروپاشی سیطره كلیسای رمی و متزلزل شدن امپراتوری رم مقدس را سه رویدادی خواند كه تاثیرات عمیقی بر نگرش‌های حقوقی، سیاسی و فكری در غرب نهاده‌اند. ویسی در ادامه به پیامدهای این نگرش‌ها در شكل‌گیری الهیات سیاسی پروتستانی نزد لوتر و كالون پرداخت و به تحولاتی كه در دیدگاه‌های خود این اندیشمندان رخ داده اشاره كرد.

وی در بخشی از صحبتش گفت: ابتدا نزد لوتر و كالون حاكم نشانه مجازات خداوند روی زمین است. این امر را باید با گناه نخستین در مسیحیت مرتبط دانست كه سرشت انسان را همواره گناهكار می‌داند. هر شكلی از مقاومت در برابر این مجازات نوعی سركشی محسوب می‌شود اما وقتی امپراتور و كلیسای كاتولیك قصد سركوب پروتستان‌ها را می‌كنند، لوتر و كالون در دیدگاه‌شان تجدیدنظر می‌كنند و درباره مقاومت مشروع بحث می‌كنند. این تناقضی در دیدگاه ایشان را نشان می‌دهد. یعنی ایشان كوشیدند نظریه‌یی تدوین كنند كه تنها حكام محلی را در مقاومت علیه امپراتور وقتی كه تشخیص بدهند امپراتور دین حق را سركوب می‌كند و جان و مال مردم را به خطر می‌اندازد، مشروع می‌داند. یكی از منشا‌های تجدیدنظر، مخالفت كالون با حقوق طبیعی و عقل‌گرایی آكویناس او به‌شدت مخالفت بود اما ایشان به مرور مجبور شدند برای حق مقاومت به حقوق طبیعی بازگردند، یعنی انسان حقوقی طبیعی و ذاتی دارد كه هر وقت این حقوق پایمال شود، انسان می‌تواند واكنش نشان دهد. در نتیجه لوتری كه ابتدا طرفدار حاكم مقتدر است (پیشگام نظریه هابز) بعدا بر اثر جبر تاریخی به سمت نوعی مشروطه‌خواهی پیش می‌رود.

ویسی در ادامه به خاستگاه‌های اندیشه هابز اشاره كرد و گفت: هابز این دو نظریه (نظریه دولت مطلقه و نظریه دولت مشروطه) را به یكدیگر نزدیك می‌كند. یعنی نخست اصل قرارداد را از نظریه مشروطه‌خوا‌هان می‌گیرد و دوم حاكمیت مطلقه را از سیاسیون و ژان بدن می‌گیرد اما نهایتا مسیری كه او انتخاب می‌كند، توجیه حقوقی و سیاسی و فلسفی یك حاكمیت مقتدر است. ویسی در ادامه بحث از قرارداد به عنوان منشا و خاستگاه حاكمیت از دید هابز اشاره كرد و گفت: قرارداد اجتماعی از هابز شروع می‌شود و بعدا در لاك و روسو و ولتر و جنبش روشنگری ادامه پیدا می‌كند. هابز دید كه نمی‌تواند بر‌اساس دیدگاهی كه از انسان و طبیعت و جهان در قرون وسطی بوده، یك نظریه جدید و مدرن را صورت‌بندی كند. به همین خاطر به یكی از مهم‌ترین ابزارها در صورت‌بندی نظریه‌اش یعنی فیزیك و مكانیك گالیله‌یی تمسك می‌جوید كه نقش مهمی در نظریه‌اش دارد. دلیل اهمیت علم گالیله‌یی كنار گذاشتن تصور ارسطویی از علم است.

ویسی بعد از بیان نگرش هابز به طبیعت به بیان فلسفه سیاسی او پرداخت و گفت: نخستین مفهوم اساسی نزد هابز وضعیت طبیعی است. او وضعیت طبیعی را به كمك فیزیك گالیله‌یی تحلیل می‌كند. انسان جسمی است كه بر اساس غرایز رفتار می‌كند. در وضعیتی كه اجتماع، اخلاق، روابط و مناسبات وجود ندارد و صرفا اتم‌های منزوی و تنها وجود دارد، انگیزه یا امری كه باعث تداوم انسان است، كوناتوس یا صیانت نفس یا میل به بقاست. حركت و آزادی در وضعیت طبیعی هابز رخ می‌دهد، در نتیجه زمانی كه قرارداد وجود دارد، آزادی و حركت وجود ندارد. در وضعیت طبیعی با برابری همگان مواجهیم. حتی اتمی كه زورش بیشتر باشد، اتم دیگر به واسطه عقل و نیرنگ می‌تواند از خودش صیانت كند. یك راه باقی می‌ماند و آن بیرون آمدن از وضعیت طبیعی است، زیرا در وضعیت طبیعی همواره یكی در پی غلبه بر دیگران است. انسان از دید هابز ذاتا موجودی شرور است و این نكته‌یی است كه بعدا اشمیت نیز به آن می‌پردازد و می‌گوید كه هیچ فلسفه سیاسی بدون یك انسان‌شناسی نمی‌تواند وجود داشته باشد.

ویسی در ادامه به راه‌حل هابز برای خروج از وضعیت طبیعی گفت: چاره هابز برای خروج از وضعیت طبیعی قرارداد اجتماعی است. در این قرار داد حق حكومت بر خود به دیگری واگذار می‌شود. به محض اینكه این حق به دیگری واگذار می‌شود، زمینه بر شكل‌گیری حاكمیت و خروج از وضعیت طبیعی آماده می‌شود. از نظر هابز حاكم امنیت را به وجود می‌آورد و وضعیت طبیعی خاتمه می‌یابد و وضعیت اجتماعی شروع می‌شود. حاكم طرف قرارداد نیست و هیچ تكلیفی بر گردن ندارد. قرار‌داد میان دو اتمی كه هیچ‌كدام حاكم نیستند، صورت می‌گیرد. هابز اصل تقسیم‌ناپذیری حاكمیت و مطلق بودن حاكم را از همین جا می‌آورد. نقد اشمیت بر نظریه لیبرالیستی و نوكانتی‌ها كه حاكمیت را تقسیم‌پذیر می‌داند، ‌از همین جنبه است كه ایشان حاكم را جزیی از قرارداد می‌دانند، در حالی كه حاكم بیرون از قرارداد است و به خاطر همین جایگاه است كه امكان برقراری امنیت را دارد و می‌تواند حكمرانی كند. حتی امنیتی كه حاكم بر‌قرار می‌كند، برای تداوم حكومتش است. یعنی حاكم برای دلخوشی اتم‌ها نیست كه امنیت را برقرار می‌كند. ویسی مساله مهم این نگرش به قرارداد را كه آلتوسر هم بدان اشاره می‌كند، این نكته خواند كه قرارداد در این وضعیت از یك روان درون ماندگار یا شرایط درونی وضعیت طبیعی استنتاج نمی‌شود، بلكه نوعی كجروی از وضعیت طبیعی است.

ویسی در ادامه گفت: سوالی كه در برابر هابز وجود دارد، این است كه چگونه اتم‌هایی كه در وضعیت جنگی هستند، به توافق برای قرارداد می‌رسند؟ در هابز سوژه‌یی نداریم كه به جایی برسد كه تصمیم بگیرد از طبیعت به فرهنگ و اجتماع وارد شود. پاسخ را در تمایز هابز میان دو نوع دولت اكتسابی و تاسیسی باید یافت. هابز دولت تاسیسی را دولتی كه بر اساس قرارداد تاسیس می‌شود، می‌خواند و دولت اكتسابی، دولتی است كه یك دولت قبلی را مغلوب می‌كند و حاكمیت آنها را تصرف می‌كند و مغلوبان هم در قبال كشته نشده و امنیت جانی حاكمیت او را می‌پذیرند. گره‌گاه اصلی نظریه هابز همین‌جاست. هابز از بحث دولت اكتسابی سریع می‌گذرد، اما اگر بحث او را وارونه كنیم، می‌شود پرسید كه چرا او به سرعت از بحث دولت اكتسابی می‌گذرد؟ عصاره حق حكومت بر خود، خشونت است و چیزی كه به حاكم داده می‌شود، حق خشونت فرضی است كه حاكم به دست می‌آورد. از این به بعد حق اعمال حاكمیت و حق كشتن را فقط حاكم دارد. مساله اینجاست كه انحصار خشونت و جنگ چگونه به دست می‌آید؟ اشمیت و دیسكورس او در پاسخ به این پرسش تصرف و اشغال را می‌نشانند. تمام خصوصیاتی را كه هابز برای دولت اكتسابی به كار می‌برد را اگر به دولت قراردادی و مشروع تعمیم دهیم، چیزی كه باقی می‌ماند صرفا دولت اكتسابی است.

ویسی در توضیح نقد خود به هابز گفت: وضعیت طبیعی وضعیت بیرون از حاكمیت نیست، بلكه پیش تاریخ حاكمیت و فرآیند انباشت قدرت در حاكمیت است كه حاكمیت همواره باید به آن رجوع كند، زیرا بدون رجوع به آن نمی‌تواند حاكمیت خود را اعمال كند. در وضعیت استثنایی مثل جنگ داخلی

(كه كل نظریه هابز برای سرپوش گذاشتن بر آن جنگ داخلی كه میان پارلمان و طرفداران سلطنت در جریان بود، ‌ساخته شده) چه چیز به دولت برای سركوب قیام‌كنندگان مشروعیت می‌دهد؟ مشخص است كه حق تصرف و حق اولیه‌یی كه منبع مشروعیت دولت است، این حق را به حاكمیت می‌دهد. در حالی كه بر‌اساس فلسفه سیاسی اصلا هم مشروع نیست. یعنی همواره می‌توان پرسید كه حتی اگر پدران ما قرارداد را امضا كرده‌اند، بر چه اساسی ما نمی‌توانیم این قرارداد را لغو كنیم؟ اما این مشروعیت از كجا آمده است؟ از طریق فتح و به دست گرفتن جایگاه قدرت. وی در پایان به دیسكورس رقیبی اشاره كرد كه تمام نظریه ها بز را تلاشی در جهت پاسخگویی به آن می‌توان خواند و گفت: این دیسكورس با عنوان انجیلی در قرون وسطی نیز وجود داشته است. همواره محرومان و ستمدیدگان به این دیسكورس یا دستگاه حقوقی، سیاسی برای مشروع جلوه دادن قیام‌شان علیه حاكم به آن رجوع می‌كردند این دیسكورس یكی از مهم‌ترین ابزارهای مفهومی انقلابی است. در فرانسه اشراف رو به زوالی كه توسط حكومت مطلقه پس رانده شده‌اند، از این دیسكورس سخن می‌گویند. نام این دیسكورس در فرانسه بعدا جنگ نژادها نام می‌گیرد. بعدا این دیسكورس تاثیر بسزایی بر ماركس و انگلس در صورت‌بندی جنگ طبقاتی دارد و صراحتا ماركس به تاثیرپذیری از این دیسكورس اشاره می‌كند. در واقع فوكو می‌گوید از قرن هفدهم تا قرن نوزدهم امری كه سیستم دستگاه انضباطی اروپا را می‌سازد، جدال این دیسكورس با دیسكورس رقیب است كه از رم می‌آید و طرفداران سلطنت به آن استناد می‌كنند. این دیسكورس اولا حق مشروع حاكم و ثانیا اطاعت در برابر حاكم را زیر سوال می‌برد و نشان می‌دهد كه مهم‌ترین چیزی كه هابز پنهان می‌كند، مساله فتح است. یعنی این حاكمیت همواره از طریق فتح ساخته می‌شود و بعد از فتح هم همواره صلح برقرار نیست. به قول ویلبرن صلح و قانون نام دیگری برای شیوه‌یی دیگر از جنگ یا جنگ خاموش هستند. ما همواره حتی در دوره‌یی كه حاكم حاكمیت می‌كند، با یك جنگ خاموش مواجه هستیم و هیچگاه مغلوبان حاكمیت را نمی‌پذیرند. به تعبیر فوكو باید كلام معروف كلاوزویتس را واژگون كنیم و این‌گونه بگوییم كه سیاست چیزی نیست جز ادامه جنگ و در نتیجه همواره و در هر شرایطی جنگ میان مغلوبان و فاتحان جریان دارد و هیچ حاكمی بنا به هیچ نظریه‌یی مشروع نیست و همواره اشغالگر است.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: