ادیب نیشابوری در حاشیه شعر مشروطیت / دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی - بخش پایانی

1395/5/12 ۰۸:۳۳

ادیب نیشابوری در حاشیه شعر مشروطیت / دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی - بخش پایانی

[ادیب] بیشتر از قوافی داخلی استفاده کرده و این امر بر موسیقی شعر او، در قیاس با اقران و معاصرانش، افزوده است. در بیشتر قصاید و غزلهای خوب او، هماهنگی صوری اجزای مصراع و بیت به صورت قافیه‏های میانی، همه جا دیده می‏شود: هم عراقی هم حجازی، هم حقیقی هم مجازی‏ر هم صفایم هم کدورت، هم لبابم هم لبیبـم‏

 

 

2. [ادیب] بیشتر از قوافی داخلی استفاده کرده و این امر بر موسیقی شعر او، در قیاس با اقران و معاصرانش، افزوده است. در بیشتر قصاید و غزل های خوب او، هماهنگی صوری اجزای مصراع و بیت به صورت قافیه های میانی، همه جا دیده می‏شود:

هم عراقی هم حجازی، هم حقیقی هم مجازی‏ر هم صفایم هم کدورت، هم لبابم هم لبیبـم‏

و می‏توان گفت در تمام شعرهای دوران اخیر شاعری او، توجه به قافیه‏ های میانی بسیار محسوس است.

۳٫ توجه ادیب به «هندسه‏ ترکیب الفاظ» در زنجیره گفتارش بسیار محتاطانه و بر اساس طرز ترکیب و شیوه تلفیقی ‏قدماست. اگر طرز تلفیق قدما را «هندسه مسطحه زبان شعر» بدانیم و هندسه شعر معاصر را در ترکیب الفاظ، هندسه ‏فضایی یا هندسه بی‌نهایت، در این هندسه مسطحه، ادیب کوچکترین خروجی از قوانین نظم قدمایی ندارد. و از همین‏جاست که توجه او به مسأله «جستجوی سبک» روشن می‏شود. الیوت در مقاله‏ای که در باب موسیقی شعر نوشته، ‏می‏گوید: موسیقی شعر باید از خلال زبان رایج عصر برخیزد، یعنی زبان گفتار مردم عصر شاعر، با این تفاوت که مردم‏ خودشان نتوانند به آن‌گونه سخن بگویند و پیش خودشان، وقتی شعر را می‏خوانند، بگویند: اگر ما می‏خواستیم این ‏شعر را بگوئیم، به همین گونه می‏گفتیم که این شاعر گفته است. با این معیار، زبان ادیب زبان برجسته‏ ای نیست و نیز از لحاظ اینکه وی در توسعه مجازهای زبان ـ که مهمترین وسائل گسترش آن هستند ـ کوچکترین قدمی برنداشته‏ است؛ ولی به لحاظ انحرافی که از زبان رایج و کلیشه‌وار عصور اخیر دارد و به زبان قدمای اولیه گاه نزدیک می‏شود، نوعی ‏احساس غرابت در خواننده ایجاد می‏کند، گرچه این غرابت بسیار اندک باشد. ولی به هرحال هنر اصلی شاعر اعجاب ‏است، اگر حرف فرمالیست‌ها را، دربست بپذیریم.

روی همین توجهی که به زبان قدما و الفاظ کهنه مورد استعمال ایشان و بعضی مجعولات دساتیر داشته، و مثل بسیاری‏ از قدما و معاصران ما تصور می‏کرده است که لفظ به اعتبار خودش ـ مجرد از ارتباطی که با اقمار خود دارد ـ دارای ‏ارزش و تشخص می‏تواند باشد، جانب لفظ را در همان محدوده خاص، بسیار تقویت می‏کرده است. مرحوم شهاب‏ فردوس ـ از شاگردان ادیب ـ می‏گفت: ادیب شعر فردوسی را می‏خواند که: «بگفتا که از مام خاتونی‌ام‏ر زپشت پـدر آفریدونی‌ام» و می‏گفت: «ببینید آقا، کلمه آفریدون چه زیباست!» از یکی دیگر از شاگردان ادیب، شاید استاد بزرگوار جناب مجدالعلای بوستان، شنیدم که می‏فرمود: قوام‌السلطنه وقتی به خدمت ادیب می‏آمد، شعرهای خود را برای نقد و نظر بر او می‏خواند. یک‌ بار غزلی را که تازه سروده بود خواند، تا رسید به این بیت که ظاهراً خودش خیلی از آن خوشش می‏آمد:

 

من و پروین همه شب دوش نخفتیم، ولی‏

چشم از گریه نیاسوده علامت دارد

 

ادیب فرمود: «لفظ خوب نیست آقا! آن‌ کس که گفته است: همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشتر آن که بیدار بود چشم من و پروین است‏، خوب گفته است.» البته او به سابقه آشنایی غریزی با زبان قدما، این حرف را می‏زده است و شاید اگر می‏خواست‏ موضوع را تجزیه و تحلیل کند، از عهده برنمی‏آمد. اصولاً شعرشناسی قدمای ما، غریزی بوده است و مبانی نقد در ایران، هیچ گاه تنظیم نشده بوده است.

ادیب در دوران شاعری خود چندین بار اسلوب خود را آگاهانه عوض کرده است و این نشان‌دهنده توجه آگاهانه او به مسأله سبک است. شنیده‏ ام که در جوانی شیفته قاآنی بوده است و صیدعلی‌خان درگزی، در کتابفروشیی ادیب ‏را دیده است و او را که طلبه‏ ای جوان و باذوق یافته، از دنباله روی قاآنی برحذر داشته است و دیوان منوچهری و فرخی را به او توصیه کرده است. نشانه این چنین تمایلی در شعر ادیب نیز دیده می‏شود؛ مثلا در یکی از قصایدش که‏ مطلع آن را به یاد ندارم می‏گوید:

 

ور همی خواهی می‏ خورد به آیین حکیم‏

آن چنان باش که قاآنی فرموده چنان‏

«…وز سحر کم‌کم و نم‌نم خور تا وقت اذان»

 

که بیت قاآنی تمامش به خاطرم نمانده است، ولی بعدها نمونه‌هایی بسیار در دیوان او، از تمایل به اسلوب فرخی و منوچهری و حتی گاه سعدی می‏توان دید، به حدی که وقتی شعر فرخی را در دیوان او می‏خوانیم، احساس غرابت ‏نمی‏کنیم. دومین مرحله شاعری او را همین دوره بازگشت به اسلوب شاعران قرن چهارم و پنجم تشکیل می‏دهد و بسیاری از تغزل‌های او از قبیل:

 

تا چند خو به خلوت و خاموشی؟‏

چندی به باغ چم، به قدح نوشی‏

ساقی کجاست کز می ‏پیراری‏

از من برَد خمار پرندوشی‏

 

یا:

 

باز از فراق آن بت نوشادی‏ چشم من است دجله بغدادی‏

 

یادآور تغزل‌های شاعران عصر سامانی و غزنوی است و غزلیاتی از نوع:

 

گر جام می ‏اوفتد ز دستم‏ عذرم بپذیر، سخت مستم‏

پیری کهن و شکسته‌حالم ای تازه‌جوان، بگیر دستم‏

من بنده پیـر میفروشم‏ زاهد! به خدا، خداپرستم‏

 

یا:

 

دل به زلف تو رفت و نامد باز

چه کند؟ خسته بود و راه دراز

 

بیشتر سعدی را به یاد می‏آورند؛ به خصوص غزل دوم.

شاید آخرین دوره شاعری ادیب، از لحاظ سبک، دوره‏ای باشد که ادیب یاری‌گرفتن از اصطلاحات صوفیانه را با موسیقی خوش‌آهنگ بعضی اوزان گمنام یا غیر مشهور همراه کرده است و در این گونه شعرها، مشابهاتی به لحاظ وزن و معنی، میان او و صفای اصفهانی دیده می‏شود. در این گونه شعرها مضمون رایج سخنان ادیب وحدت وجود است، آن‌گونه که از شاعری آشنا به «فصوص» ساخته است و اصطلاحاتی از قبیل: «فیض اقدس»، «فیض مقدس»، «واهب‌الصّوَر»، «غیب»، «هو»، «هوهو»، «کمون ذات» و «مرآت صفات» بسیار در آن می‏توان مشاهده کرد و در کنار همین مضمون است شطح های بسیار زیبای عارفانه ‏ای که یادآور بلندپروازی‌های خوب قدماست. این گونه شطحیات در آثار قدمای صوفیه (چه در نظم و چه ‏در نثر) همیشه از زبانی بلند و ممتاز برخوردار است. چه نثر باشد و چه نظم، شعر محض است و تجربه شعر منثور در آثار غیرمنظوم قدماست؛ ولی صوفیه بعد از حافظ، اغلب از لحاظ لفظ قدرت آن را نداشته‏اند که این بلندپروازی‌ها را خوب تصویر و ثبت کنند؛ اما ادیب به جهاتی در مجموع، خوب از عهده برآمده است.

اگر چنان که ناقدان بزرگ فرنگی و علمای سبک ‏شناسی (Stylistes) امروز در باب سبک گفته ‏اند: «سبک انحراف از نُرم» است، ادیب را در عصر مشروطیت به اعتبار انحرافی که از نرم عصر خود دارد، می‏توان تا حدی شاعر صاحب‏ سبک خواند، هرچند این سبک در زنجیره تاریخی تحول شعر فارسی، خود چیز تازه‏ای نباشد. در یک کلام می‏توان‏ گفت: ادیب با احیای سبک یک دوره در خارج بافت تاریخی آن، برای خود نوعی سبک شخصی ایجاد کرده‏ است و این کار هم ارزش دارد و هم ندارد: اگر از این چشم‌انداز بنگریم که سبک در خارج بافت تاریخی خود حیات‏ طبیعی ندارد، این کار ادیب و امثال او، عملی لغو و بی‌ارزش است و اگر از این لحاظ به موضوع بنگریم که این انحراف‏ از نُرم زبانی شعر آن روزگار، نوعی امتیاز و تشخّص به شعر ادیب بخشیده، می‏توان برای آن نوعی ارزش قائل شد، ارزش نسبی.

در خاتمه، باید یادآور شوم که آنچه در این مقاله نوشتم و باعجله، همه از حافظه بود و من دسترسی به دیوان ادیب در اینجا نداشتم. دیوان ادیب را بیست و چند سال قبل، مرحوم پدرم در همان روزهای انتشار برایم خریده بود و من‏ از موسیقی اوزان و طنطنه کلمات و بعضی بلندپروازی‌های شطح‌وارش خوشم می‏آمد، الان هم به برکت همان اوزان یا فرمالیسم کار ادیب است که پس از سالها، بسیاری از شعرهای او را در خاطر دارم در صورتی که بسیاری از شعرهای ‏خوب و اجتماعی و نوآیینی را که در سالهای اخیر خوانده‏ام نمی‏توانم به یاد آورم.

دست کم برای خودم درسی است که: شعر خوب نمی‏تواند (هر قدر به لحاظ معنی و قصد گوینده بلند باشد) از فرم ‏کامل و نیرومند برکنار بماند. البته نمی‏ خواهم منکر جانب معنی شوم، هنوز آنقدرها شعور و عقل دارم و می‏دانم که در تحلیل یک اثر ادبی، به گفته آن ناقد بزرگ، باید نخست آن پدیده را از زبان هنر به زبان جامعه‏ شناسی ترجمه کرد و آنگاه در باب آن به داوری پرداخت؛ ولی می‏خواهم بگویم: در صورتی یک اثر ادبی می‏تواند تأثیر اجتماعی خود را دارا باشد که از فرم مناسب نیز برخوردار باشد.

گرچه این مسأله خود آغاز بحث درازدامنی است که آیا معنی را از صورت جدا می‏توان تصور کرد یا نه؟ و آیا یک معنی‏ را جز به یک صورت خاص، می‏توان به صور دیگر ادا کرد یا نه؟ و گویا حق با کسانی است که می‏گویند: یک معنی، بیش از یک صورت نمی‏تواند داشته باشد و اگر صورت تغییر کرد، معنی خواه نا خواه چیز دیگری خواهد بود.

اکسفورد تیرماه ۱۳۵۴

*دیوان ادیب نیشابوری (با تلخیص و حذف پی‌نوشت ها)

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: