1395/5/4 ۰۷:۴۸
آنتونی جان فرانسیس اسمیت در سال ١٩٢٩میلادی برابر با ١٣٠٧ خورشیدی در انگلستان زاده شد. وی نویسنده، جانورشناس، روزنامهنگار، خلبان و مجری تلویزیون انگلیس و یکی از ایرانشناسان علاقهمند معاصر به شمار میآید که تاکنون چند کتاب، مقاله و فیلم مستند درباره ایران نگاشته و تهیه کرده است.
سفر جهانگرد انگلیسی به قناتهای عمیق کرمان پرستو رحیمی: آنتونی جان فرانسیس اسمیت در سال ١٩٢٩میلادی برابر با ١٣٠٧ خورشیدی در انگلستان زاده شد. وی نویسنده، جانورشناس، روزنامهنگار، خلبان و مجری تلویزیون انگلیس و یکی از ایرانشناسان علاقهمند معاصر به شمار میآید که تاکنون چند کتاب، مقاله و فیلم مستند درباره ایران نگاشته و تهیه کرده است. اسمیت در سال ١٩٥١ در حالی به همراه سه دانشجوی خود به ایران آمد که به شدت در جستوجوی گونهای ماهی با نام «ماهی سفید کور» در آبهای شهر کرمان بود. او در حقیقت توانست «کلوپ اکتشافات دانشگاه آکسفورد» را برای تخصیص اعتبار و انجام این پروژه تحقیقاتی در ایران متقاعد کند. اسمیت و همراهاناش از اینرو روز پنجشنبه ١٦ ژوئن ١٩٥١ برابر با ٢٦ خرداد ١٣٣٥ به ایران روانه شدند. سفرنامهای با نام «ماهی کور سفید در ایران» به قلم آنتونی اسمیت، دستاورد این سفر اکتشافی بود. آنها برای یافتن این ماهی بسیاری از چشمهها، رودخانهها و آبهای زیرزمینی ایران را کاویدند اما نتوانستند آن را بیابند. گروه اسمیت اما با قناتهای ایران و شیوه حفر آنها از زمان کندن مادرچاه تا جاری شدن آب روی زمین آشنا شدند؛ این کشف به روایت آنتونی اسمیت، بسیار جالب تر از یافتن ماهی سفید کور بود. سفرنامه اسمیت افزون بر مساله قناتها و پرداختن به آنها، از نظر توجه به مسایل مردمشناسی، جامعهشنایی، مسایل اقتصادی، جانورشناسی و جغرافیایی منطقه کرمان بسیار پراهمیت است.
باور ایرانیان و راه حل سیاح انگلیسی در خلال سفر و پیش از ورود به کرمان، اختلاف نظری میان اسمیت و همراهاناش، اریک و فیلیپ پدید میآید «در خلال حرکت ماشین در مزارع حاشیه کرمان، پیرامون این نکته که چه دهکدهای مناسبترین و بهترین محل برای انجام تحقیقات میباشد، بحث داغی بین ما سه نفر درگرفت». اسمیت دلیل آن را اینگونه آورده است «اریک به دنبال دهکدهای بود که وسعت آن اندازهای باشد که بتواند مدت شش هفته نقشه آن را تهیه کند. من به دنبال دهکدهای بودم که ساکنان آن مستعد آن نباشند که اگر مردی انگلیسی چند روز را بین آنها بگذراند، اعتراض نمایند. به خصوص که آب روان از دیدگاه مسلمانها سمبل پاکی و خلوص میباشد، در حالیکه من تصمیم داشتم در همان آبهای زلال و روان به دنبال موجودات زنده بگردم». او به این ترتیب از ایران به اندازهای شناخت داشته که این نظر را درباره آنان داده و از این نگران بوده است مبادا اعتقاد ایرانیان مانعی بر سر تحقیقات او باشد. او هرچند به راهحل آن هم میاندیشد «البته لزومی نداشت که با اعلام علنی این نکته که ما در جستجوی موجودات زنده در آبهای روان قنات هستیم، موجبات شک و شبهه روستائیان را نسبت به پاکی و خلوص آب آشامیدنی آنها را فراهم نماییم». با توجه به شرایطی که اسمیت بیان کرده، امیدی به یافتن روستایی با این ویژگیها نداشته است «ما شک داشتیم که بتوانیم دهکدهای چنان ایدهآل که بتواند خواستههای تمامی افراد گروه را برآورد نماید، پیداکنیم». اسمیت با کمک افسری ایرانی که آنان را به دستور فرمانده کرمان همراهی میکرده است به روستای زنگیآباد میرود ولی آنجا را برای عملیات تحقیقاتی خود نامناسب میبیند «مسلما زنگیآباد نمیتوانست دهکده ایدهآل ما باشد، ولی حداقل این حسن را داشت که ... توانستیم از مردم روستا سوالاتی در زمینه ماهی در قنات بکنیم. مقنیها وجود ماهی در آن قنات را تایید کردند و اظهار داشتند که در تمام قناتهای ایران ماهی زندگی میکند».
قانون لایتغیر طبیعت! اسمیت در پرسش و پاسخی که به کمک افسر ایرانی با سواد اندکی از زبان فرانسه، صورت میگرفته با مردم روستای زنگیآباد درباره وجود ماهی در قنات صحبت میکند. پاسخ مقنیان او را شگفتزده کرده، به صدور یک تعمیم کلی درباره ایرانیان منجر میشود «آنها استدلال میکردند که پرنده در هوا زندگی میکند و ماهی در آب، این قانون همیشگی و لایتغیر طبیعت است که خلاف آن دیده نشده است. پرسیدم آیا ممکن نیست کسی ماهیها را به داخل قنات انداخته باشد؛ جواب دادند ماهیها خودبخود و اتوماتیک در آنجا زندگی میکنند و کسی آنها را به داخل قنات نیاورده است. مقنیها بر این باور بودند که تخم ماهی به قدری بزرگ است که احتمال تراوش آن از دیواره قنات وجود ندارد. برای اثبات این مدعا، از چاه یم دلو پر از گل و لای و حلزون و صدوف نرمتنان بیرون آورده شد. این داستان که آنها چیز دیگری جز تخم ماهی نمیباشند مورد تایید سایر افراد در محل بود؛ آنها قبول نداشتند که ممکن است نوع دیگری از زندگی وجود داشته باشد. از نقطه نظر یک ایرانی، "تاریخ طبیعی" چیز بسیار سادهای است». اسمیت به این ترتیب، براساس دانش سنتی اما اندک مقنیان یک روستای کوچک در کرمان به یک حکم کلی درباره ایرانیان میرسد. آنها اما هنوز نتوانسته بودند دهکده مورد نظر خود را بیابند از اینرو، یک هفته در شهر کرمان و اطراف آن جستوجو کردند.
ایرانیانِ مهماننواز فرمانده کرمان برای آسانی کار این گروه، جیپی را در اختیار آنان میگذارد «برای اینکه بتوانیم دهکده مناسب را هرچه زودتر بیابیم، کلیه وسائل و اداوات داخل جیپ را تخلیه کردیم، کف آن را به وسیله تشک فرش نموده و چادر سفید رنگ آن را جمع کرده و به سقف گره زدیم و با آن به جستجوی دهکده مورد نظر پرداختیم. در طول سفرها هرگز با خود خوراک برنمیداشتیم، زیرا همواره میزبانی حضور داشت تا با کمال میل غذای ما را تامین کند. غذا را معمولا در یکی از باغات منطقه با عدهای مرد که نه قبلا ملاقات کرده بودیم و نه از آنها تقاضای خوراک کرده بودیم، و نه آنها از مقصود و هدف ما آگاه بودند صرف میکردیم». او از این رفتار ایرانیان شگفتزده شده، مینویسد «عجیب اینکه با پافشاری زایدالوصفی تقاضای میزبانی ما را داشتند. در پایان هر خوراک ما میخواستیم پول غذا را پرداخت نماییم، ولی همیشه پذیرفتن آن به وسیله میزبانان رد میشد».
شانه بالا زدنت را بیقید! آنتونی اسمیت پس از توضیح شرایط بیابانی پیرامون کرمان و چگونگی حرکت شنها و مستتر کردن همه زمینهای کشاورزی که سرانجام به زیان کشاورزان میانجامد، از بیتوجهی ایرانیان در این زمینه سخن میراند. او تاکید میکند اهالی روستاها گیاهان صحرایی را نباید بکنند و به مصرف سوخت خانهها برسانند. جهانگرد انگلیسی این بیدقتی را نقد کرده، در خلال آن به روحیه عجیب ایرانیان اشاره میدارد «هیچ قدمی برای مبارزه با این مشکل برداشته نشده است، همه میگویند: "اگر طوفانی برخیزد خواست خداست" و به اینترتیب از خود رفع مسئولیت نموده و هیچکس را مسئول نمیدانند». این بیمسئولیتی مردم ایران در برابر کویر و شنزارها و توجه بیحد و حصر آنان به زمینهای حاصلخیز برای او عجیب اما مورد انتقاد است «در شرایطی که هر ایرانی آمادگی کامل دارد که از برنامه هفت ساله کشور با آب و تاب فراوان دفاع نماید؛ عکسالعمل آنها در برابر مشکل بیابانهای خشک و کویرهای ایران چیزی جز تکان دادن شانهها و بیاعتنایی نخواهد بود». تنات به ناز طبیبان نیازمند مباد اسمیت به هرآنچه در مسیر خود دیده، با دقت توجه و آن را ثبت کرده است. وی از تعدد بیماریهایی سخن رانده است که در کرمان رایج بوده و نیز از عملکرد ایرانیان درباره بیماریهایشان با شگفتی و تاسف یاد میکند «بسیاری از کرمانیها حتی از نزدیک شدن به بیمارستان اجتناب میکردند، بسیاری دیگر تا زمانیکه از پای درنیامدهاند به بیمارستان روی نمیآورند. در ایران ممکن است مردی را بیابید که تا قبل از کور شدن، از وضع بد چشم خود به کسی شکایت نکرده یا مرض خود را با پزشک در میان نگذارده باشد». او سپس به کوری و بیماریهای عفونی اشاره میکند که بسیار در ایران رایج بوده است «وقتی دکتر زخم سر پسربچهای را در مقابل چشمان ما باز کرد، دیدیم که چگونه مجموعهای از کرمهای کوچک روی زخم میلولند. براستی کودکان تحمل و بردباری عحیبی در مقابل این نوع عفونتها دارند». او سپس تصویری را توصیف میکند که بارها و بارها در دورههای گوناگون تاریخ ایران در سطوح فرودست جامعه دیده شده است «بارها دیدیم که چگونه انبوهی از مگسان در کنار چشمان مجروح و عفونی طفلی مشغول راه رفتن و پرواز هستند، بدون اینکه کودک کوچکترین شکایتی داشته باشد». به نظر وی ایرانیان به شدت به بیماری خودخوگرفتهاند و آن را اصلا بیماری نمیدانند.
ارگ بم گروه محققان انگلیسی، به صورت اتفاقی با راهنمایی یکی از ایرانیان از ارگ بم نیز بازدید میکنند «شهر که در جلگهای قرار داشت، بیش از هر شهر دیگر ایران مخروبه مینمود؛ برج و باروی بلند و مستحکمی که قسمتی از آن ویران شده بود، شهر را چون حلقهای در میان داشت». ویرانی شهر بم خود را در نگاه نخست مینمایاند. گشتوگذاری در شهر بیش از پیش شگفتی او و همراهاناش را برمیانگیزد «به قدمزدن در شهر پرداختیم، درختهای نخل با شاخههایی پر از خرما از باغها سر بیرون کشیده بودند. بم شهری بود واقعا فقیر؛ فاصله زیاد و خلا موجود بین باغها و فقدان ساختمانهای جدید، همگی بیانکننده فقر و نشانههایی از گردش ناچیز سرمایه در شهر بود. بازار پر زرق و برق شهر نیز به صورت جلفی تزیین شده بود». به اینترتیب، شهر تاریخی بم به عنوان شهری فقیر در ذهن و سفرنامه اسمیت حک میشود. به نظر میرسد او درباره تاریخ این شهر اطلاعاتی نداشته زیرا به هیچیک از آنها اشاره نمیکند.
عکاسی پیگرد قانونی دارد! رفتار پلیسهای شهر بم به شدت تعجب گروه مسافران را برمیانگیزد و موجب میشود او یک حکم دیگر درباره ایرانیان صادر کند: «در بازار دو پلیس ما را برای بازرسی متوقف کردند. اسامی خود را در دفاترشان نوشتیم تا اجازه دادند به راه خود ادامه دهیم. در بین راه چند بار دیگر به وسیله پلیسهایی که مشغول حرکت بودند، متوقف شدیم. این وضع ادامه داشت تا ناگهان همگی پلیسها با دوچرخههایشان ما را در میان گرفتند. اسامی خود را در دفترهایشان یادداشت کردیم. وقتی که فیلیپ برای گرفتن عکس از آنها دوربین خود را بیرون آورد، پلیسها به طرفش یورش آوردند و گفتند عکس ممنوع است، قانون ممنوعیت عکاسی در ایران از سال ١٩٤١ میلادی [برابر با ١٣١٩شمسی] باطل شده بود، ولی به نظر میرسید برای بمیها زمان زیادتری لازم است تا قانون مزبور ارزش خود را از دست دهد». آنان البته سرانجام از شهر و از پلیسها عکس میگیرند «به هرحال، با تدبیری خاص، دوربین را طوری نگهداشتیم که آنها به هیچوجه متوجه عکس گرفتن ما نشدند و توانستیم چند عکس یادگاری از آنها برداریم».
سفری به پیچوخمهای قنات آنتونی اسمیت بیش از گروه همکاراناش برای دیدن سیستم درونی قناتها شتاب و علاقه داشته است و شرحی مفصل از آن ارایه میدهد «آرزو میکردم هر چه زودتر سیستم داخلی قنات جوپار به من نشان داده شود. ... بالاخره زمان رفتن به داخل قنات فرا رسید. کفش هایمان را در کنار دهانه آن درآوردیم. لحظه موعود فرا رسیده بود. همگی داخل دهانه شدیم و توی آب ایستادیم؛ سپس به طرف کانال قنات به حرکت درآمدیم؛ در ابتدا عرض مدخل قنات حدود ٢ متر، ارتفاع آن ٢ متر و ارتفاع آب تا زیر زانوی ما بود. گاهی سقف کوره قنات بیش از ١٢٥ سانتیمتر ارتفاع نداشت و گاهی ارتفاع آن تا چند متر هم میرسید. بعضی مواقع و به ندرت حفرههای هیبتانگیزی مقابلمان ظاهر میشد، این حفرهها در اثر فروریختن متوالی سقف یک قسمت کانال ایجاد شده بودند. در عوض، در فواصل معینی نوری آرامشبخش از داخل چاهها به داخل کانال وارد میشد که تسلیبخش بود». او برای اجتناب از سردرگمی در قنات، برخلاف نظر دو ایرانی که همراه وی بودند، مسیر حرکت را روی کاغذی میکشد که البته با مخالفت آنها روبهرو میشود «پس از دو ساعت راه رفتن، به قسمت انتهایی یکی از کورهها رسیدیم. قسمتهای انتهایی کوره قنات از سایر قسمتها بسیار باریکتر بود، به طوری که ناچار شدیم بقیه راه را با استفاده از زانوان به صورت خمیده طی کنیم». اسمیت هرچند در پی گونهای ماهی سفید کور به ایران سفر کرده بود ولی بیش از هر چیز دیگر شیفته قنات و شیوه اداره آن شده بود؛ گویی هیچ چیز دیگر توجه او را تا این اندازه به خود جلب نکرده است. * همه مطالب درون گیومه از «سفرنامه اسمیت» آورده شده است.
بنویسید که بم مظهر گمنامیهاست / سرزمین نفس زخمی بسطامیهاست* * شعری از حامد عسگری
کرمان در تاریخ معاصر ایران، با چشمهای درآمده از مردماناش به دستور آقامحمدخان قاجار شناخته میشود. این رخداد غمانگیز در سال ١٢٠٩ قمری برابر با ١١٧٣ خورشیدی، خاطرهای تلخ از گذر روزگار در یاد ساکنان این سرزمین و آیندگانشان بر جای نهاده است. بنیانگذار سلسله قاجار بسیاری از مردم را کور کرد و عدهای زیاد را به گونهای فجیع به قتل رساند. منابع تاریخی روایت میکنند که او دستور داد از چشمان مردم تپهای بسازند. برخی، تعداد کورشدهها را ۲۰ هزار و برخی دیگر ۷۰ هزار نفر آوردهاند. کرمان در دوران اخیر فاجعهای دیگر نیز از سرگذراند. از سال ١٣٨٢ خورشیدی بدینسو هرگاه نامی از استان کرمان میآید، خاطره زلزله شهر بم در شرق شهرستان کرمان در ذهن همه ایرانیان زنده میشود. ارگ بم با ۲۵۰۰ سال پیشینه که بزرگترین سازه گلی جهان به شمار میآید، در این حادثه به کلی ویران شد. با اینوجود، کرمان و شهرهای پیرامون آن هنوز هم برای گردشگری و اختصاص یک سفر پرماجرا جذابیت دارد. شاید کمتر کسی این شهر و جاذبههای آن را به دلیل آبوهوای کویری برای سفر برگزیند، اما کسانی که به دیدنیهای کویر یا جاذبههای تاریخی علاقهمندند از سفر به کرمان لذت خواهند برد. افزون بر سفرنامه آنتونی اسمیت و نیز سفرنامه مارکوپولو به عنوان یکی از قدیمترین سفرنامهها که درباره کرمان مطالبی دارد، میتوان به دیگر منابع تاریخی اشاره کرد، از جمله سفرنامه سرپرسی سایکس و سفرنامه مریت هاکس که هریک به برخی جنبههای کرمان توجه و آن را توصیف کردهاند. سرپرسی سایکس تاریخچه شهر کرمان را به استناد کتابهای گوناگون تاریخی، مفصل بیان کرده است. او درباره مصنوعات کرمان مینویسد «کرمان تا همین اواخر برای شالهای اعلای خود اشتهار تمامی داشت ولی امروزه صنعت قالیبافی گوی سبقت را از صنعت مذکور ربوده است. هیچ متاعی با قالی کرمانی که از پشم یا ابریشم بافته میشود و از لحاظ نفاست و ظرافت و رنگآمیزی فوقالعاده اعلا و ممتاز است نمیتواند رقابت کند و این صنعت به طور قطع از نفیسترین صنایع ظریفهای است که در دنیا به وجود آمده است». قالی کرمان البته از شهرتی زیاد برخوردار بوده و از همین رهگذر ضربالمثلهایی نیز ساخته شده است که به همان زیبایی اشاره دارد. مریت هاکس، روزنامهنگار انگلیسی نیز شرحی مفصل درباره کرمان و ویژگیهای آن دارد «سفر در بیابانی کاملاً خشک، داغ و طاقتفرسا و گذر از نه یکی بلکه بیست رشته خاکریز قنات که نشانی از جریان آب در محلی که در عمق زمین است منظرهای عجیب و گیرا دارد. صحرا بسیار نومیدکننده است ولی زیرزمین نهرهای زندگیبخش جاری است».
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید