1395/5/2 ۰۹:۱۵
یکی از مباحثی که اندیشه فیلسوفان و اندیشمندان را در غرب و شرق به خود مشغول ساخته، تعیین ارزش صدق جملات دارای لفظ لاوجود و نیز چگونگی درک محتوای معنایی این جملات میباشد، به طوری که هیچ فیلسوفی را نمیتوان یافت که به این موضوع نپرداخته باشد. اما تا جایی که نگارنده مطلع است تاکنون بررسی معنی شناختی صرف، دستکم در زبان فارسی در قالب زبانشناسی درباره الفاظ لاوجود صورت نگرفته است. هدف از نگارش این مقاله طرح فرضیهای تازه در زمینه چگونگی ارجاع و طبقهبندی الفاظ لاوجود از دیدگاه معنیشناسی زبانی میباشد. به عبارت سادهتر، در این مقاله کوشش خواهد شد تا فرضیهای تازه در محدوده معنیشناسی و نیز شناخت ماهیت الفاظ لاوجود معرفی شود.
1. دلالت و لفظ لاوجود
معنیشناسی زبانی1 بخشی از دانش زبانشناسی به شمار میرود که اولین بار از سوی برآل2معرفی شد. برخلاف دیگر رویکردهای معنیشناسی همچون معنیشناسی فلسفی و منطقی3در معنیشناسی زبانی توجه معطوف به خود زبان است و معنیشناس با مطالعه معنی به دنبال کشف چگونگی عملکرد ذهن انسان در فرآیند درک معنی از طریق زبان است و در اصل، باز نمودهای ذهنی انسان را باز میکاود.4 اما سؤال اساسی این است که «معنی» چیست؟ در پاسخ باید اشاره نمود که «معنی» اصطلاحی تخصصی نیست و در معنیشناسی از دو اصطلاح «دلالت مفهومی»5 و «دلالت مصداقی»6 استفاده میشود.7 دلالت مفهومی یک عبارت ، مجموعه یا شبکهای از روابط مفهومی است که میان آن واحد زبان و دیگر واحدهای آن نظام زبانی وجود دارد. فرهنگهای لغت معمولا برای توضیح معنی واژهها از این روش استفاده میکنند. دلالت مصداقی یا برون زبانی در اصل به رابطه میان واحدهای زبان نظیر واژه و جمله از یکسو و مصداقهای جهان خارج از زبان از سوی دیگر اشاره دارد. برای مثال، برای معنی صندلی به مصداقی از آن در جهان خارج اشاره میکنیم. به این ترتیب، معنایی که برای واژه «صندلی» در نظر گرفته میشود بیرون از زبان است. چنین معنایی سخنگویان زبان را از زبان بیرون میبرد و به مصداقهای جهان خارج مرتبط میسازد. به همین دلیل، دلالت لفظ بر مصداق، یعنی دلالت مصداقی، دلالت برون زبانی، یا ارجاع نامیده میشود.
فرآیند ارجاع به دو گونه است: ارجاع درست و ارجاع مطلوب.8 ارجاع یک وصف معرف9 به فردی، زمانی درست است که وصف در مورد فرد مورد بحث صادق باشد. برای نمونه، صدق «کامران تاجر است» منوط به این است که کامران در جهان خارج واقعاً تاجر باشد. ارجاع مطلوب ارتباطی با صدق عبارت ارجاعی ندارد. برای نمونه، سخنگویی ممکن است به طور اشتباه معتقد باشد که فردی «نگهبان بانک» است در حالی که آن فرد در حقیقت رئیس بانک است. در اینجا ارجاع مطلوب است، علیرغم اینکه سخنگو به طور نادرست رئیس بانک را نگهبان در نظر میگیرد. در مورد شیوه ارجاع و ماهیت مصداق دیدگاههای مختلفی وجود دارد. به اعتقاد اوانس10 بسیاری از فیلسوفان بر این باورند که برای درک گزارههای پاره گفتار11دارای عبارت ارجاعی، تشخیص مصداق ضروری است; به این معنا که مصداق برای سخنگو باید مشخص و شناخته شده باشد. لاک وود12 در مورد فرآیند ارجاع به طور غیرمستقیم به وجود فیزیکی مصداق در جهان خارج به عنوان شرط ضروری ارجاع اشاره دارد. پاتنم13معتقد است که اولا تعین مصداق از طریق مفاهیم، به شیوهای ثابت صورت نمیگیرد و ثانیاً مصداق گزاره وضعیت ذهنی سخنگویان زبان نیست و مصداق به شکلی اجتماعی و اشاری در نظر گرفته میشود.
به اعتقاد رکاناتی14 در معنیشناسی زبانی برخلاف دیگر رویکردهای معنیشناسی وجود مصداق شرط لازم برای ارجاعی بودن نیست. برای نمونه، اگرچه پاره گفتار «هوشنگ کوتوله است» مستلزم شناخت «هوشنگ» است، اما فهمیدن جمله فوق تنها مستلزم دانستن این است که عبارت فوق ارجاعی است، بنابراین عبارتی میتواند ارجاعی باشد و به چیزی در زبان و نه خارج از زبان ارجاع دهد، حتی اگر به طور واقعی شیئی که آن عبارت به آن ارجاع میدهد، وجود نداشته باشد.
لفظ ارجاعی و لفظ لاوجود هر دو الفاظی هستند که سخنگویان را با جهان خارج از زبان مرتبط میسازند. اما اختلافی با یکدیگر دارند. عبارت ارجاعی لفظی است که به مصداقی در جهان خارج ارجاع میدهد. اما گاهی الفاظ ارجاعی در زبان روزمره مردم به چیزی ارجاع میدهند که در جهان فیزیکی با حواس پنجگانه قابل شناسایی نیستند; این الفاظ ارجاعی، الفاظ لاوجود نامیده میشوند. «سیمرغ»، «اتومبیل آدم خوار»، «گیاه دودزا»، «اولین کسی که در قرن بیست و دوم به دنیا خواهد آمد» و مانند آنها الفاظی هستند که علیرغم ارجاعی بودن، به چیزی واقعی در جهان فیزیکی اطراف ما ارجاع نمیدهند و توسط هیچ یک از حواس پنجگانه نمیتوان وجود آنها را در جهان خارج درک کرد.
2. طبقهبندی و چگونگی درک الفاظ لاوجود
واژههای زبان با توجه به رابطه آنها با جهان خارج به دو گروه ارجاعی و غیرارجاعی تقسیم میشوند. برخی از این گونه واژههایی که به مصداقی در جهان خارج ارجاع نمیدهند، نمونههایی نظیر «البته»، «شاید»، «خیلی» و جز آن هستند که غیر ارجاعی15 نامیده میشوند. این دست از واژهها معنی دارند و در همنشینی با واژههای دیگر، معنای خود را در جمله نشان میدهند ولی به مصداقی در جهان خارج از زبان ارجاع نمیدهند.
گروه دیگری از واژههایی که به مصداقی در جهان خارج ارجاع نمیدهند، الفاظ لاوجودند; نظیر «دیو»، «اژدها» و جز آن. این واژههای گروه دوم، تفاوتی عمده با واژههای گروه اول دارند; زیرا بر حسب ترکیبی از مصداقهای موجود در جهان خارج شکل گرفتهاند. بدین معنی که مفهوم «قدرتفوقالعاده»، «انسانبودن» و جز آنِ دیو را از مصداقهای جهانخارجکسبمیکنیم.
به منظور شناخت و طبقهبندی الفاظ لاوجود ملاکهایی را میتوان ارائه نمود که عبارتند از: زمان، امکان وجود، ساخت، تضاد.
زمان
بر اساس نمونههای زیر:
(1) دیشب هیتلر به خانه ما آمد.
(2) ناپلئون بناپارت در چالوس ویلا خرید.
(3) اژدها از لانهاش بیرون آمد.
(4) رخش با لگد شیر را کشت.
الفاظ هیتلر و ناپلئون بناپارت لفظ لاوجودند و بدین دلیل جملههای فوق کاذباند. اما این الفاظ با الفاظ لاوجود «اژدها» و «رخش» به لحاظ زمانی تفاوت دارند. به این معنا که هیتلر یا ناپلئون بناپارت در زمان خاصی وجود داشتند و امروزه لفظ لاوجود محسوب میشوند . ولی «اژدها» و «رخش» همواره لاوجود در نظر گرفته میشوند. به این ترتیب، میتوان الفاظ لاوجود را به ممکن زمانی و ناممکن زمانی تقسیم نمود که در این حالت ملاک زمان حال است. در تقسیمبندی جزئیتر، الفاظ ممکن زمانی به پیش موجود همانند «دایناسور» و پس موجود همانند «اولین کسی که در قرن بیست و دوم میلادی به دنیا خواهد آمد» تقسیم میشوند.
امکان وجود
الفاظ لاوجود را میتوان بر حسب ملاک دیگری نیز طبقهبندی کرد و آن در شرایطی است که امکان وجود مصداق را برای لفظ لاوجود مورد نظر قرار دهیم. از چنین منظری لفظ لاوجود میتواند ممکنالوجود یا ناممکنالوجود در نظر گرفته شود. لاوجود ممکن اصطلاحی است که در مقاله حاضر برای آن دسته از الفاظ لاوجودی در نظر گرفته میشود که از امکان وجود مصداق برخوردار هستند. به عبارت سادهتر، لفظ لاوجود ممکن لفظی است که به مصداقی دلالت ندارد ولی این امکان وجود دارد که چنین مصداقی پدید آید. اصطلاح لاوجود ناممکن شامل الفاظی میگردد که مصداقی برایشان در جهان خارج قابل پدید آوردن نیست و نخواهد بود; نظیر: «مربع مدور.»
به این ترتیب، میتوان لفظ لاوجود ممکن همچون «نوشدارو» را از لفظ لاوجود ناممکن چون «مربع مدور» متمایز ساخت; زیرا همواره میتوان این امکان را در نظر گرفت که دانش بشری به جایی برسد که بتواند دارویی بسازد و آن دارو، شفابخش مطلق باشد. این در حالی است که ساخت مربعی که گرد باشد ممکن نیست. علاوه بر این، ساختهایی نظیر «نوشدارو»، «همزاد انسان»، الفاظی تلقی خواهند شد که در قالب لفظ لاوجود ممکن قابل طبقهبندی است. در مقابل، الفاظی نظیر «مربع مدور»، یا «مثلث چهارگوش»، لاوجود ناممکن تلقّی خواهند شد.
ساخت
لفظ لاوجود را میتوان بر حسب چگونگی ساخت در دو گروه واژگانی و نحوی طبقهبندی کرد. منظور از لفظ لاوجود واژگانی لفظی است که در سطح واژگان زبان قابل طبقهبندی است. در چنین شرایطی الفاظ لاوجودی نظیر «نوشدارو»، «اکسیر»، «رستم» و جز آن الفاظ لاوجود واژگانی در نظر گرفته میشوند. منظور از لفظ لاوجود نحوی لفظی است که ساخت آن در سطح گروه یا جمله قابل طبقهبندی است. در چنین شرایطی الفاظ لاوجودی نظیر «همزاد انسان»، «زین رخش»، یا «مربع گرد» به عنوان لفظ لاوجود گروهی، از الفاظی چون «مثلثی که چهار ضلع دارد» یا «دایرهای که گوشه دارد»، متمایز است. الفاظ لاوجود در سطح واژگانی میتوانند بر اساس ساخت واژه در دو گروه بسیط و غیر بسیط طبقهبندی شوند. از انواع الفاظ لاوجود بسیط میتوان به «رخش» یا «رستم» اشاره کرد. الفاظ لاوجود غیر بسیط بر حسب فرآیند ساخت واژهای در سه گروه مشتق، شامل نمونههایی چون «مریخی» و «هیچستان» مرکب شامل «خون آشام» و «نوشدارو» و مشتق مرکب شامل «بشقاب پرنده» و «ناکجا آباد» طبقهبندی کرد. بحث درباره ساخت الفاظ لاوجود در قالب ساختمان واژه مطلب تازهای نیست که در قالب مقاله حاضر گنجانده شود.
برون مرکز و درون مرکز
برخی از الفاظ لاوجود به این دلیل لاوجود تلقّی میشوند که در ساخت آنها لفظ لاوجودی وقوع یافته است. در این مورد میتوان نمونههایی نظیر «زین رخش» ، یا «گرز رستم» را در نظر گرفت. «زین رخش» به این دلیل لاوجود است که «رخش» لاوجود است و «گرز رستم» به این دلیل لاوجود تلقّی میشود که «رستم» لاوجود به حساب میآید. در چنین شرایطی میتوان الفاظ لاوجود گروهی را به دو گونه متمایز تقسیم کرد و این گونه از الفاظ لاوجود را الفاظ لاوجود نحوی گروهی درون مرکز در نظر گرفت.
از سوی دیگر، برخی از الفاظ لاوجود برحسب نوع همنشینی الفاظ موجود به لفظ لاوجود مبدل شدهاند. در این مورد میتوان الفاظ لاوجود نظیر «همزاد انسان» یا «مربع گرد» را در نظر گرفت. لفظ لاوجود «مربع گرد»، به دلیل همنشینی «مربع» و «گرد» به لفظ لاوجود مبدل شده است، در صورتی که «مربع» و «گرد» هر دو لفظ موجودند و همنشینی آنها به دلیل مغایرت مؤلفههای معنی چنین لفظی را لاوجود ساخته است. این دسته از الفاظ لاوجود را میتوان الفاظ لاوجود نحوی گروهی برون مرکز در نظر گرفت.
تضاد
الفاظ لاوجود در سطح نحوی، چه ممکن باشند و چه ناممکن، خواه گروهی و خواه ساختی، میتوانند برحسب نوع همنشینی واژههای زبان پدید آیند. برای نمونه، میتوان «جنگل بی درخت» را با «انسان مریخی» مقایسه کرد. لاوجود بودن «جنگل بی درخت» به دلیل وجود «بی درخت» یا «جنگل» به تضاد وقوع منتهی میشود. در عبارتی نظیر «سگی که انگلیسی سخن میگوید» ما با چنین تضادی مواجه هستیم; زیرا «انگلیسی سخن گفتن» نیاز به مؤلفه ]+ انسان [دارد و این در شرایطی است که «سگ» از چنین مؤلفهای برخوردار نیست.
بر اساس آنچه گفته شد میتوان به نوعی طبقهبندی اجمالی از لفظ لاوجود دست یافت که در شکل آمده است.
3. چگونگی ادراک الفاظ لاوجود
به اعتقاد افراشی16 برای شکلگیری مفهوم و گزاره عواملی دخیلاند که مقدمات درک را فراهم میسازند. این ابزارهای شناختی یعنیحواس پنجگانه، ادراکات حسی بسیط و مرکب، زمان، مکان، حرکت، عدد، شکل و قواعد گشتالت هستند که در کنار یکدیگر موجب میشوند فردی به درک مفهوم و به تبع آن، گزاره دست یابد.
به طور کلی، الفاظ لاوجود بر حسب انتخاب و ترکیب17 تصویر، تصویرهای معنایی استنتاج شده از مصداقهای جهان خارج پدید میآیند و به همین ترتیب نیز درک میشوند. ساخت پدیدهای که دارای لفظ لاوجود است، بر اساس ضرورتی تحقق مییابد که به درک انسانی وابسته است. انسان در محدوده درک خود به جانوری نیاز دارد که کشتنش کار سادهای نباشد و برای کشتن آن جانور به پهلوانی نیاز دارد که به عنوان نوعی «ابر پهلوان» امکان طرح بیابد. این موجود به صورت اژدها به تصویر کشیده میشود تا پهلوانی بتواند آن را بکشد. به همین دلیل است که در کنار هر «اژدها»یی فردی «اژدهاکش» ظاهر میشود. در این میان، هم «اژدها» و هم «اژدهاکش» لاوجودند تا بتوانند در فضای آفرینشهای ذهنی انسان در تقابل با یکدیگر قرار بگیرند. اگر «غول» به عنوان نیازی در میان آفرینشهای ذهنی انسان آفریده میشود، «غولکش» نیز در تقابل با آن ظاهر میشود تا بتواند تقابل میان این دو لفظ را پدید آورد.
از پیشانگاری و لفظ لاوجود
برای دستیابی به مؤلفههای معنایی یک لفظ لاوجود میتوان به ساختهای از پیشانگاشته18متوسل شد. این امکان همواره در اختیار سخنگوی زبان قرار دارد که بر حسب اطلاعات موجود درون یک جمله بتواند به اطلاعاتی دست یابد که برای وی از پیش موجود نبوده است. در چنین شرایطی جمله پایه پیشزمینه اطلاعاتی خواهد بود که در جملهای تحت عنوان «جمله از پیشانگاشته» مطرح میگردد. برای نمونه، میتوان جملات (5) و (6) را در نظر گرفت:
5. الف: خواهر هوشنگ ازدواج کرد.
ب: هوشنگ خواهر دارد.
6. الف: سعید از آمریکا برایم نامهای فرستاده بود.
ب: سعید در آمریکاست.
«از پیشانگاری» که برای نخستین بار در معنیشناسی منطقی از سوی استراوسون19 مطرح شده است، به رابطه میان جملات الف و ب نمونههایی نظیر (5) و (6) باز میگردد. در این شرایط، جملات (ب) برای جملات (الف) از پیشانگاشته تلقّی میشوند.
«از پیشانگاری» میتواند برای شناخت و دستیابی به مصداق لفظ لاوجود در جهان ممکن مورد استفاده قرار گیرد. برای درک بهتر مطلب میتوان از نمونههایی نظیر (7) بهره گرفت و از این طریق به مؤلفههایی برای اژدها دست یافت:
(7) به نخجیر شد شهریار دلیر *** یکی اژدها دید چو نره شیر
به بالای آن موی بد بر سرش *** دو پستان به سان زنان در برش
کمان را پر زه کرد و تیر خدنگ *** بزد بر پر اژدها بی درنگ.
فردوسی
بر اساس آنچه در شعر مزبور آمده است میتوان به شرایط لازم برای اژدها دست یافت:
(8) x اژدهاست اگر y باشد:
y حیوان است.
y دارای موی سر است.
y پستاندار است.
از این طریق میتوان برای لفظ لاوجودی چون «اژدها»، دستکم آن گونه که مورد تأیید آفریننده شعر بوده است، به مؤلفههای معنایی ]حیوان[، ]+ مو[، ]+ پستاندار[، ]+ دهان بزرگ[ و جز آن دست یافت.
ارزش صدق از پیشانگاشته در جهان واقعیت
بر اساس نمونه (7) به جملاتی نظیر (9) توجه میکنیم:
(9) گرشاسب تیری به بدن اژدها زد.
از جمله (9) میتوان به جمله از پیشانگاشته (10) دست یافت:
(10) اژدها بدن دارد.
ارزش صدق جمله (10) بر حسب جدول (11) به صورت زیر امکان طرح خواهد یافت:
(11) P q
ص ß ص
ک ß ص / ک
ص / ک à ص
ک à ک
جدول (11) به این معنی است که اگر جمله (9) صادق باشد، یعنی گرشاسب تیری به بدن «اژدها» زده باشد، جمله (10) صادق خواهد بود; یعنی «اژدها» الزاماً باید بدن داشته باشد، ولی اگر جمله (9) کاذب باشد; به این معنی است که «اژدها» میتواند بدن داشته باشد; یعنی اولا «اژدهایی» وجود داشته باشد و ثانیاً، این «اژدها» بدن داشته باشد. اگر جمله (10) صادق باشد، جمله (9) میتواند صادق یا کاذب باشد، اما اگر جمله (10) کاذب باشد، جمله (9) الزاماً کاذب است.
حال به شرایط سهگانه صدق از دیدگاه راسل20 رجوع کنیم. بر اساس دیدگاه راسل جمله (9) باید به صورت (12) برگردانده شود.
(12) الف: حداقل یک فرد گرشاسب است.
ب: حداکثر یک فرد گرشاسب است.
پ: فردی که گرشاسب است، تیری بر بدن اژدها زد.
و برای موقعیت اژدها:
(13) الف: حداقل یک چیز اژدها است.
ب :حداکثر یک چیز اژدها است .
پ: چیزی که اژدها است، به بدن او گرشاسب تیر زده است.
اما بر اساس دیدگاه راسل و با توجه به واقعیتهای جهان خارج، شرطهای الف و ب مندرج در (12) و (13) امکان تحقق نمییابند. به همین دلیل، جدول ارزش صدق (11) تنها به صورت (14) امکان طرح خواهد یافت.
(14) P q
ک ß ک
جدول (14) به این معنی است که چون جمله (9) درباره واقعیتهای اطرافهای کاذب است، جمله (10) کاذب خواهد بود و بالعکس.
ارزش صدق از پیشانگاشته در دیگر جهانهای ممکن
در این بخش فرض میگیریم که در یک جهان ممکن، مثلا جهان ممکن شاهنامه، شرایط الف و ب مندرج در (12) و (13) امکان تحقق بیابند. این به آن معنی است که فضایی را در نظر بگیریم که در آن «گرشاسب» و «اژدها» وجود داشته باشند. در چنین فضایی، یا بهتر بگوییم در چنین جهان ممکن اگر جمله (9) صادق باشد، یعنی «گرشاسب» تیری بر بدن اژدها زده باشد، آنگاه جمله از پیشانگاشته (10) صادق خواهد بود; یعنی آن اژدها باید بدن داشته باشد. به این ترتیب، استخراج ویژگیهای معنایی یک لفظ لاوجود به مثابه مؤلفههایی که مفهوم چنین لفظی را تشکیل میدهند، در شرایطی امکانپذیر خواهد بود که جهان ممکن را برای وقوع مصداق یک لفظ لاوجود در نظر بگیریم.
اما جالب اینجاست که در هر جهان ممکن که بخواهیم قرار بگیریم، مؤلفههای معنایی یک لفظ لاوجود از پیش تعیین شدهاند. برای نمونه، برای هر فارسی زبانی مؤلفه ]+ حیوان[، برای لفظ اژدها تثبیت شده است. یعنی اگر از هر فارسی زبانی بخواهیم اژدها را در دو ستون ]+ انسان [و ]- انسان[ طبقهبندی کند، آن را در میان آنچه ]ـ انسان[ است، طبقهبندی خواهد کرد. به همین دلیل، جمله 15 در جهان ممکن شاهنامه نیز کاذب تلقّی خواهد شد.
(15) گرشاسب با اژدها شطرنج بازی کرد.
کذب جمله 15 به این دلیل نیست که چنین شرایطی ـ مثلا ـ در شاهنامه تحقق نیافته است، بلکه به این دلیل است که اگر اژدها از مؤلفه ]+ حیوان[ برخوردار باشد، نمیتواند شطرنج بازی کند. به عبارت سادهتر، در حوزه کذب، دستکم از منظر معنیشناسی زبانی، ارزش صدق، تابع شرایط لازم و کافیای است که برای یک لفظ لاوجود از پیش تعیین شده است.
ساخت مصداق برای لفظ لاوجود
یکی از پرسشهایی که همواره میتواند ذهن متخصص معنیشناسی زبانی را به خود مشغول سازد، چگونگی ساخت مصداق برای یک لفظ لاوجود است. اگر لفظی مانند «اژدها» را لاوجود تلقّی کنیم، چگونه میتوانیم آن را در جهانهای ممکنی نظیر یک فیلم سینمایی به نمایش بگذاریم؟ آنچه لفظ «اژدها» بر آن دلالت میکند، در اصل مصداقی در جهان خارج ندارد. ولی میتوان آن را در فیلمی به نمایش گذاشت، بر پشت ربدو شامبری سوزندوزی کرد، مجسمهای از آن ساخت، و حتی در نقاطی از کره خاکی به عبادت این مجسمه پرداخت. به این ترتیب، میتوان ادعا کرد، آنچه در معنیشناسی منطقی و معنیشناسی زبانی تحت عنوان لفظ لاوجود مطرح میگردد، «لاوجود مطلق» نیست.
بر اساس آنچه تاکنون گفته شد، میتوان دریافت که از طریق مفهوم ثبت شده در حافظه ما، امکان آفرینش یک مصداق در جهان خارج وجود دارد. ما مفهوم «اژدها» را در ذهن / مغز خود میپرورانیم و آن مفهوم را در قالب مصداق میگنجانیم. این کار برحسب فرآیندهای انتخاب و ترکیب صورت میپذیرد. مفهوم «اژدها» با انتخاب مختصاتی چون ]+ حیوان[، ]+ خزنده[، ]+ پرنده[، ]+ آتش در دهان[ و جز آن و ترکیب این مختصات با یکدیگر پدید میآید و سپس تصویر/ تصوری که با این انتخاب و ترکیب در ذهن / مغز ما نقش بسته است، الگوی پدید آوردن مصداق متناظر آن مفهوم خواهد شد. به عبارت سادهتر، وقتی مفهوم دلالتکننده بر لفظ «اژدها» در ذهن / مغز ما ساخته شد، این امکان پدید میآید که نتوان از طریق آن تصویر / تصور، به مصداق آن در یک جهان ممکن دست یافت. به این ترتیب، میتوان برای «اژدها»، «غول»، «آل»، «روح خبیث»، «رستم» یا حتی «پادشاه کنونی فرانسه» و جز آن مصداق ساخت.
آنچه تاکنون درباره ساخت مصداق برای الفاظ لاوجود گفته شد، میتواند نتیجههایی به همراه داشته باشد. ما به هنگام مفهومسازی برای مصداقهای جهان خارج مصداقی را برمیگزینیم و از طریق آن، تصویر / تصوری را در ذهن / مغز خود پدید میآوریم. به عبارت سادهتر، مفهوم واژهای مانند «کوه» تصویر / تصوری است از مصداق کوه که در ذهن / مغز ما نقش میبندد. اما درباره بعضی الفاظ لاوجود، مصداقسازی به شکل دیگری عمل میکند. ما از مصداقهای جهان خارج، مفاهیمی را در حافظه خود انبار میکنیم، سپس این مفاهیم را با انتخاب و ترکیب به تصور تازهای مبدل میسازیم، و سپس به آن مفهوم تازه در جهانی ممکن مصداق میبخشیم.
عدم امکان دستیابی به مصداق لفظ لاوجود مطلق
تصور کنید تهیه کننده فیلمی به سراغ ما بیاید و از ما بخواهد که برای یک فیلم علمی ـ تخیلی موجودی بسازیم که از کهکشانی دیگر به کره خاکی آمده و قرار است با انسانهای این کره ارتباط برقرار سازد. این تهیهکننده ما را موظف میسازد تا این موجود را به شکلی خلق کنیم که از مصداقهای جهان اطراف ما ساخته نشده باشد. بر اساس شرط وی، ما نمیتوانیم برای این موجود «بدن» در نظر بگیریم; زیرا «بدن» از جمله مصداقهایی است که در جهان واقعیتهای اطراف ما وجود دارد. در نتیجه، نمیتوان برای این موجود «سر»، «دهان»، «چشم»، «گردن» و غیره در نظر گرفت.
حال فرض کنید، همان تهیهکننده به فرد یا افراد دیگری سفارش ساخت سفینهای را بدهد که این موجود را به کره زمین میآورد. این تهیهکننده همان شرط را برای این گروه نیز در نظر میگیرد. این گروه نیز قرار است سفینهای را برای چنین فیلمی خلق کنند که از ترکیب و انتخاب مصداقهای جهان واقعیت اطراف ما ساخته نشده باشد. چنین سفینهای نمیتواند به صورت بشقاب باشد یا به هر شکل دیگر که برای ما شناخته شده است. حتی نمیتواند به صورت نور به کره زمین انتقال یابد; زیرا نور نیز مصداقی شناخته شده برای نوع انسان است. این گروه دوم نیز با همان مشکلی مواجه خواهند بود که گروه اول با آن درگیرند. آنها نیز نمیتوانند چنین مصداقی را در یک جهان ممکن بیافرینند. به این ترتیب، میتوان ادعا کرد که تنها لفظ لاوجودی که در هیچ جهان ممکن نتواند مصداق بیابد، لفظی است که قرار است مفهومش از ترکیب و انتخاب مصداقهای این جهانی پدید نیامده باشد. بنابراین، میتوان ادعا کرد که چنین لفظ لاوجودی تنها یکی خواهد بود; زیرا بر حسب یک قاعده ساده منطقی، دو مجموعهای که تنها عضوشان، تهی باشد، با یکدیگر برابرند. چنین لفظ لاوجودی در اصل میتواند «لاوجود مطلق» یا «معدوم مطلق» نامیده شود.21 بر این اعتقاد است که از معدوم مطلق نمیتوان خبر داد. این خود میتواند تأییدی بر نگرش نگارنده نسبت به «لاوجود مطلق» باشد.
6. نتیجهگیری
در این مقاله پس از بررسی و تعریف دلالت مفهومی، دلالت مصداقی و انواع ارجاع، به طبقهبندی الفاظ لاوجود پرداخته شد و بر اساس ملاکهای زمان، امکان وجود، ساخت و برون مرکز و درون مرکز بودن و تضاد، الفاظ لاوجود تقسیمبندی شدند. در بخش مربوط به ادراک الفاظ لاوجود به این موضوع اشاره شد که علاوه بر استفاده از بدن، مکان، زمان، حرکت، ادراکات حسی بسیط و مرکب، عدد، شکل و قواعد که در درک کلی مفاهیم مشترک است، در درک الفاظ لاوجود از پیشانگاری نیز استفاده میشود.
برای ساخت مصداق برای لفظ لاوجود ابتدا مصداقهایی از جهان خارج انتخاب میکنیم، سپس پس از طی شدن از مرحله مفهومی و تصویر / تصوری، مختصات معنایی مصداقها با هم ترکیب میشوند و سپس تصویر / تصور ذهنی مفهوم و در نهایت مصداق ارجاعی ممکنی برای لفظ لاوجود ساخته میشود. اما لفظ لاوجود حقیقی، یعنی لاوجود مطلق، آن است که نتوان با ترکیب و انتخاب مصداقهای جهان خارج ساخت و این لاوجود مطلق نیز یکی بیش نیست.
منابع:
- Breal, M. Essai de Semantique, 1897, Paris.
- Evans, G. The Vari eties. F Reference, 1982, Oxford: Clahrendon Press.
- Locwood, M. "on predicating propor Names", 1976, Philosophical Review, 84: 471-98.
- Lycan, w.q. Philosophy of Language, 2000, London - Routledge.
- Lyons, J. semantics, 1977, Vol 2, Cambridge: Cambridge University Press.
- Recanati, F. Direct Reference, 1997, Oxford: Blackwell.
- Russell, B. "On Denoting", Mind, 1905 / 1956, 14: 479-93.
- Strawson, P.F. "On Referring" Mind, 1950, 59: 320-44.
ـ افراشی، آزیتا، معنیشناسی بازتابی: فرضیهای تازه در شناخت و تبیین معنی، پایاننامه دکتری زبانشناسی، (تهران، دانشگاه علّامه طباطبائی، 1381);
ـ سوسور، فردینان دو، دوره زبانشناسی عمومی، ترجمه کورش صفوی، (تهران، هرمس، 1378);
ـ صفوی، کورش، درآمدی بر معنیشناسی، (تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، 1379);
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، نهایةالحکمه، ترجمه علی شیروانی، (قم، دارالعلم، 1378);
پینوشتها
۱. Linguistic Semantics.
۲. M. Breal, Essai de Semantique-Paris, ۱۸۹۷, p.۵۷.
۳. کورش صفوى، درآمدى بر معنىشناسى، (تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامى، ۱۳۷۹)، ص ۲۸.
۴. w.q. Lycan, Philosophy of Language, London, Routledge, p.۸۵.
۵. Sense.
۶. Reference.
۷. j. Lyons, Semantics, Vo ۱۲, Cambridge: Cambridge University Press, ۱۹۷۷, p.۱۹۷.
۸. Desirable.
۹. Definite Description.
۱۰. G. Evans, The Vari eties. F Referfnce, Oxford: Clahrendon Press, ۱۹۸۲, p.۲۳.
۱۱ . Utterance.
۱۲. M. Locwood, "On Predicating Proper Names" Philosophical Review, ۱۹۷۶, ۸۴: ۴۷۱-۱۹۸.
۱۳. Putnam, ۱۹۷۳, p.۷۱.
۱۴. F. Recanati, Direct Reference, Oxford: Blackwell, Russel, B, ۱۹۰۵ / ۱۹۵۶, "On Denoting", Mind, ۱۹۹۷, ۱۴: ۴۷۹-۹۳.
۱۵. Non-Referential.
۱۶. آزیتا افراشى، معنىشناسى بازتابى: فرضیهاى تازه در شناخت و تبیین معنى، پایاننامه دکترى زبانشناسى، (تهران، دانشگاه علّامه طباطبائى، ۱۳۸۱)، ص ۹۵.
۱۷. فردینان دو سوسور، دوره زبانشناسى عمومى، ترجمه کورش صفوى، (تهران، هرمس، ۱۳۷۸)، ص ۸۶.
۱۸. Presupposed.
۱۹. P.F. Strawson, "On Referring" Mind, ۱۹۵۰, ۵۹: ۳۲۰-۳۴۴.&a
منبع: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید