1395/4/28 ۰۷:۵۸
سبک هندی در کنار سبکهای خراسانی و عراقی، از جریانهای مهم ادبی ایران است که بررسی آن از زوایای گوناگون حائز اهمیت است. آنچه در پی میآید، نوشتاری است در همین مقوله به نقل از مجموعه بسیار ارزشمند «دانشنامه زبان و ادب فارسی» که زیر نظر آقای دکتر اسماعیل سعادت و به همت فرهنگستان زبان و ادب فارسی تهیه و تدوین و منتشر شده است. گفتنی است که این مقاله مآخذ و منابع فراوانی دارد که به شیوه دانشنامهنویسی، همگی در دل متن آمده و از آنجا که ممکن است برای عموم خوانندگان قابل استفاده نباشد، موارد زیادی متعددی حذف شده است.
اشاره: سبک هندی در کنار سبکهای خراسانی و عراقی، از جریانهای مهم ادبی ایران است که بررسی آن از زوایای گوناگون حائز اهمیت است. آنچه در پی میآید، نوشتاری است در همین مقوله به نقل از مجموعه بسیار ارزشمند «دانشنامه زبان و ادب فارسی» که زیر نظر آقای دکتر اسماعیل سعادت و به همت فرهنگستان زبان و ادب فارسی تهیه و تدوین و منتشر شده است. گفتنی است که این مقاله مآخذ و منابع فراوانی دارد که به شیوه دانشنامهنویسی، همگی در دل متن آمده و از آنجا که ممکن است برای عموم خوانندگان قابل استفاده نباشد، موارد زیادی متعددی حذف شده است.
سبک هندی یا «طرز تازه» یا «سبک اصفهانی»، جریانی در شعر فارسی که در فاصله سالهای ۹۰۰ تا ۱۲۰۰ق پدید آمد و از نظر جهانبینی، زبان شعری و شیوه تخیل و تصویرپردازی با شعر قرن نهم ق و پیش از آن تفاوتهای اساسی داشت. اختلاف بر سر اطلاق عنوان «سبک هندی» بر این جریان از آغاز قرن حاضر وجود داشته و در همه این سالها محل بحث و مجادله بوده است و همچنان هست.
قدیمترین سند موجود که این جریان ادبی را «سبک هندی» نامیده تاریخ منتظم ناصری (تهران،۱۳۰۰ق)، نوشته محمدحسن خان صنیعالدوله، ملقب به اعتمادالسلطنه، است. او درباره میرزاطاهر وحید قزوینی (متوفی ۱۱۱۲ق) نوشته است: «اشعار او به سبک هندیها[ست]و چندان پسندیده و مطبوع نیست، بلکه اغلب مضامین آن موهون است.» پس از آن کمالی اصفهان (م۱۳۲۵ش) در منتخبات اشعار صائب، شاعران هندی را دستهای جداگانه دانسته و صائب تبریزی را در رأس آنها جای داده است. سپس محمدتقی بهار در ۱۳۱۰ش، در طی خطابه مفصلی «درباره بازگشت ادبی» اصطلاح سبک هندی را از دیدگاه منتقدانه به کار برد و در کتاب سبکشناسی نوشت که مورخان ادبی این اصطلاح را بدون ذکر نام او، در کتابهای خود شکستهبسته درج کردند.
ریشههای سبک
درباره منشأ «طرز تازه» که در قرن حاضر سبک هندی نام گرفت، سه دیدگاه وجود دارد: دیدگاه نخست ریشههای این سبک را در شعر برخی شاعران فارسی از قرن ششم به بعد جستجو میکند و بر آن است که ویژگیهای عمده سبک هندی به طور پراکنده در دیوانهای شاعران پیشین دیده میشود؛ مثلاً سبک طالب آملی ریشه در اشعار انوری و نظامی دارد. تصویرهای تازه و ابداعی در شعر خاقانی، لفظتراشی و واژهسازی در شعر نظامی و خاقانی، ایهام در شعر خاقانی و حافظ و زبان کوچه و بازار در شعر قرن نهمق و نازکی مضمون و رقّت معنی در شعر کمالالدین اسماعیل اصفهانی نیز سابقه دارد و مورد توجه شاعران سبک هندی و تذکرهنویسان دوره صفویه نیز بوده است.
محققان ریشههای این سبک را در شعر امیرخسرو دهلوی، حافظ شیرازی، کمال خجندی که «خیال خاص» را مطرح کرده است، نیز به عنوان سرآغاز سبک هندی نشان دادهاند؛ اما نظر غالب در دیدگاه نخست آن است که بابافغانی شیرازی (م۹۲۵ق) مبدع «طرز تازه» است. این نظر را نخست اوحدی بلیانی در تذکره عرفاتالعاشقین (۱۰۲۴ق) مطرح کرد. به گفته او، طرز شاعری بابافغانی مورد قبول سنتگرایان دربار هرات واقع نشد و در آنجا آن را «طرز فغانیانه» نامیدند و این نام را به تمسخر بر اشعار سست و شعرهای بیمعنی اطلاق میکردند؛ اما «طرز تازه» فغانی با استقبال شاعران روبرو شد «و بعد از بابافغانی از صاحبان طرز تازه و صاحب تلاش چون مشهدی و شرف و لسانی و محتشم و وحشی و ولی و میلی و عرفی و فیضی و غیرهم الی یومنا هذا طرز و روش جدیده مرتبه مرتبه به تلاحق افکار و نزاکت طبایع اهل روزگار، رسید به جایی که رسید، و این سرحد کمال است» (اوحدی بلیانی، ص۸۶۸). این نظر اوحدی را تذکرهنویسان قرون بعد (واله داغستانی، سنبهلی، گوپاموی) و مورخان ادبی تا امروز همچنان نقل میکنند.
کسانی نیز با استناد به بیت صائب تبریزی «از آتشین دمان به فغانی کن اقتدارصائب اگر تتبع دیوان کس کنی»، بابافغانی را پیشتاز طرز تازه و استاد صائب دانستهاند (سهیلی خوانساری). البته بعضی از مخالفان این نظر میگویند که شاعران دیگری هم مثل شیخ آذری و امیرشاهی به همان شیوه بابافغانی سرودهاند و عده کمی نیستند (امیری فیروزکوهی)؛ و بعضی دیگر خواجه حسین ثنایی مشهدی (م۹۹۶ق) را مخترع معانی عجیب و مضامین غریب خواندهاند (گلچین معانی به نقل از تقیالدین کاشی) و گفتهاند که او به سبب شیوه نوین در خیالبندی و استعارهآفرینی سرکرده تازهگویان است.
دیدگاه دوم موطن اصلی این سبک را سرزمین هند میداند؛ زیرا بیالتفاتی شاهان صفوی به شعر و شاعری سبب شد که شاعران ایرانی به هند مهاجرت کنند و در آنجا مورد تشویق شاهان گورکانی واقع شوند. در نتیجه این سبک در سرزمینهای غیر ایرانی به وجود آمده و در آنجا رشد کرده است (آرینپور). این دیدگاه البته اساس استواری ندارد.
دیدگاه سوم سبک این دوره را تلفیقی از دو گونه زیباییشناسی ایرانی و هندی میداند که در طی دو قرن بهتدریج شکل گرفته است. این دیدگاه لطافت و باریکبینی و دقت و رقت معنی در سبک هندی را حاصل برخورد فلسفه هندی با اندیشه ایرانی میداند (نورانی وصال، حمیدیان، شاهحسینی).
حقیقت این است که سبک هندی افراطی، یا طرز خیال پیچیده، که از نیمه قرن یازدهم ق در هند اوج گرفت، کمابیش تحت تأثیر ذوق و ادب هندی بوده است. در بدیع هندی صناعت «بنگ»۱ عبارت از «دقت معنی و نزاکت و لطافت خیال و رنگینی، مضمون و باریکی نکته و حسن ادا» (میرزاخان بن فخرالدین محمد). در رساله عروضی بلاغی جامعالصنایع والاوزان، تألیف قرن هشتم ق در هند، این صناعت با عنوان «دقت» و «خیال» معرفی شده است. همچنین به نقل از تذکره عرفاتالعاشقین، گفتهاند که در ادبیات هند نوعی شعر به نام «بهاگ»۲ هست که پر از مجازها و استعارههای غریب است. به همین سبب است که شعر فارسی، پس از ورود به شبهقاره، تحت تأثیر ذوق هندی به جانب نازکخیالی و ابهام و غموض معنایی سوق داده شد.
زمینه اجتماعی و فرهنگی سبک
دگرگونیهای بنیادی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ایران در آغاز قرن دهمق زمینه ظهور سبک تازهای را فراهم کرد. با ظهور صفویان، حکومت مقتدر مرکزی شکل گرفت، شهرها بهویژه پایتخت (اصفهان) توسعه یافت و برخورداری از رفاه نسبی اقتصادی زمینه گسترش هنر و ادبیات را در میان طبقه متوسط و بازاریان و پیشهوران فراهم کرد. ادامه این تحولات اجتماعی در قرون دهم و یازدهمق زمینه دگرگونیهایی در طرز شعر و شاعری فراهم آورد که از آغاز نیمههای قرن دهم تا پایان قرن دوازدهم به مدت دویست سال در ایران و هند و آسیای صغیر ادامه یافت.
شاعران عصر صفوی غالباً از پیشهوران بودند و مخاطبان عمده شعر را نیز مردم طبقه متوسط وپیشهور تشکیل میدادند. ویژگیهای ذوق این طبقه طبیعتگرایی، وقوعگرایی، جزئینگری و تأمل در امور جزئی زندگی است. سطح آگاهی طبقه پیشهور نیز به حوزه معرفت حسی و واقعیت ملموس و عینی وابسته است. در چنین وضعی معانی شعر همسو با سطح ادراک عامه مردم و زبان شعر ساده و نزدیک به حوزه محاوره شد. انتقال شعر و شاعری از حوزه اهل فضل به میان بازاریان و پیشهوران، گرچه به نظر برخی از هواداران ادبیات وزین و شکوهمند و اسلوب عالی خوشایند نبود و موجب انحطاط و رکود شعر شد، اما در واقع طرز تازهای را بنیاد نهاد که سرشار از سرزندگی، تحرک و پویایی و همسو با زندگی واقعی و روزمره بود. در این دوره، اعتقاد به شعر و ارزش اجتماعی آن در سراسر قلمروهای فارسی زبان گسترش یافت. غزل پرطرفدارترین قالب شعری بود که از شرق تا بنگلادش و از غرب تا بوسنی هرزهگوین و کرانههای دریای آدریاتیک مخاطبان شیفته خود را داشت.
دربارهای امیران هند بهویژه شاهان سلسله تیموری، همایون، اکبر، جهانگیر، شاهجهان و اورنگزیب (سالهای ۹۳۷تا ۱۱۱۸ق) پناهگاه آرمانی شاعران ایرانی بود. در این سالها بیش از هفتصد شاعر و در حدود ۵۵۰ ادیب و دانشمند ایرانی به هند مهاجرت کردند و در آنجا آثار متعددی از خود برجای نهادند.
در شبهقاره هند که از چند قرن پیش زمینه برای شعر و ادبیات فارسی آماده بود، این نگرش و طرز تازه بهسرعت مقبولیت و گسترش یافت. درخت تناور ادبیات فارسی که از قرن هفتمق در هند ریشههای خود را استوار کرده بود، در این دوره بخش عظیمی از شبهقاره را زیر سایه خود گرفت تا آنجا که در ادبیات فارسی این منطقه، لهجه خاصی از زبان فارسی پدید آمد که نخبگان سرزمینهای شبهقاره با آن اندیشههای خود را مینوشتند و هیجانات و عواطف خویش را به شعر میسرودند.
جهانشناسی سبک هندی
شاعر سبک هندی جهان خیالی خود را با دقت در امور جزئی میسازد. نگاه شاعر بیش از آنکه به روایتهای بزرگ و انتزاعهای کلان هستیشناختی مشغول باشد، به ساختن جهانهای خرد خیالی دلبسته است. تصویرها در سبک هندی، اشارت به جهانهای بزرگ و لایتناهی ندارد؛ از این رو این سبک از رازهای ناگشوده و رمزهای عوالم غیب خالی است؛ بنابراین دنیای معنی نه در جهان بیکرانه مابعدالطبیعی، بلکه در خیال شاعر است. شعر سبک هندی کمتر بر آگاهی جمعی و ناخودآگاه قومی و اسطوره، و بیشتر بر حافظه فردی و تجربه شخصی متکی است.
آن بخش از این سبک، که ادامه سبک عراقی و سنت شعری فارسی است، از نظر اندیشهْ درونمایه عرفانی و اخلاقی دارد و از لحاظ تخیل و تصویرگری نیز بر مدار عناصر سنتی و قالبی میچرخد. در شعر شاخه هندی، صرفنظر از شعر بیدل دهلوی و تنی چند از شاعران صوفی مشرب هندی، استقلال از سنت شعری فارسی و فاصلهگیری از اخلاقیات ایرانی و محتوای عرفانی همواره روی به فزونی داشته است.
واقعگرایی
پس از ظهور مکتب وقوع در قرن دهمق، توجه شاعران به واقعیت پیرامون خویش بیشتر شد. در این عصر معشوق اثیری و آسمانی، که محمل اسطوره و مفاهیم بنیادی اساطیری بود، جای خود را به معشوق زمینی و تجربه وقوعی داد. شعرهایی با نام «سراپای معشوق» نمود بارزی از این نوع تجربه است. به هر نسبت که وقوعگرایی و توجه به واقعیت زندگی اوج گیرد، حقیقتجویی و اسطورهگرایی در زندگی آدمی کمرنگ میشود.
جای خالی «اسطوره» که نظامی باز و گسترده و تخیلی است، در ادبیات عصر تیموری و صفوی کاملا محسوس است. در عوض «معما» که متنی است بسته و محدود و عقلانی، در ادبیات ایرانی از سده نهمق به بعد رواج بسیار مییابد. بازتاب نمودهای قومی، اساطیری، تاریخی و اعتقادی در این سبک بسیار اندک است و حتی نمادهای اساطیری، دینی و تاریخی در شاخه هندی سبک و شعر فارسی هندیان چندان دیده نمیشود.
آرمان زیباییشناختی
شاعر سبک هندی ذاتاً آرمان زیباییشناختی دارد؛ یعنی شعر را صرفاً برای خود شعر و برای زیبایی میسراید و رسالت یا تعهد و التزامی برای هنر خود قائل نیست؛ چنانکه صائب تبریزی گفته است:
مدّ عمر جاودان ماست شعر آبدار
قسمت ما آب حیوان گر نباشد، گو مباش
شعر در نظر مردم عصر صفوی بسیار عزیز و گرامی بود. علت عمده دلمشغولی شاعران به مسائل فنی شعر و شاعری در این عصر، همین عشق به ذات شعر و زیباییهای خیالی است. این دلمشغولی شاعران را به مضمونیسازی با اصطلاحات ادبی و نظریههای شعری مشغول کرد. بهسهولت میتوان از دل دیوانهای شعری و آثار ادبی این دوره، بوطیقای شعری عصر را استخراج کرد.
مطابق معیارهای زیباییشناختی شاعران این عصر، شعر پیچیده دشواری که معنی آن بهسادگی دریافت نشود، بهترین شعر است. حاکمیت ذوق دشوارپسند سبک هندی در دیوان شاعران شاخص این سبک، یعنی صائب تبریزی و بیدل دهلوی، بهوضوح نمایان است. صائب بارها به مسائلی چون تلاش برای دستیابی به معنی بیگانه، تأمل فراوان در معانی غریب و عشق به دشواری سخن اشاره کرده است:
معنی پیچیده بیزحمت نمیآید به دست
میشود از پیچ و تاب فکر، جوهردار حرف
افراط در دشوارپسندی در شاخه هندی به اوج میرسد. در نظر شاعران و تذکرهنویسان هندی، از جمله شیرعلیخان لودی، شاهنواز خوافی و بندرابن داس خوشگو، شعر پیچیده و غامض ارزش والایی دارد؛ زیرا فهم چنین اشعاری نیازمند تأمل و کمال درک و فهم است. تمایل به پیچیدهگویی شاعر را به کوشش و زحمت برای دستیابی به معنی و مضمون تازه و بیگانه وا میدارد. یافتن معنی و بستن مضمونی که بهسادگی به ذهن مخاطب نیاید و اعجاب و تحسین او را برانگیزد، دغدغه بزرگ شاعران سبک هندی بود. این دغدغه را آنها در ضمن ابیات بسیاری بیان کردهاند؛ مثلاً بیدل گفته است: به خود صد عقده بستم تا به آزادی علم گشتمر به چندین سکته چون نی مصرعی را کردهام موزون.
نگرش ذرهبینی
نگاه نازکبین و نگرش ذرهبینی به پدیدهها و جهان، حاصل ذوق سادهنگر وعامیانه در این عهد است. شاعر به جای توصیف چشماندازهای گسترده طبیعی یا نشان دادن حقایق بزرگ، جهان آرمانی خود را در امور ظریف و روابط خیالی میان اجزا مییابد. مضمون غریب عبارت از همین روابط ادعایی و ناشناخته است. نگاه شاعر به شیء باریکبینانه است و به شیوهای ذرهبینی بر شیء و درونه نازک آن متمرکز میشود؛ مثلا شاعر موی قلم نقاش را از سایه مژه مور میسازد:
ز سایه مژه مور بسته بود قلم
چو میکشید مصور دهان تنگ تو را
خیال او جنبش مژگان چشم مور را میبیند و صدای پریدن رنگ را میشنود.
اندوه هستی
نگاه شاعران سبک هندی و بیش از همه صائب تبریزی و بیدل دهلوی به وجه غمناک هستی است. کاربرد مکرر واژههایی مانند قربانی، مرغ بسمل، زخم، مرهم، زخم و نمک، داغ، تیغ، مرهم و زخم، رفو و الماس، آبله، فلاخن، شیون، خراش، ناله، جنون، اضطراب، گردباد، اشک، گریه، خاکستر، خزان، شعله و استعارههای بدبینانه برای جهان خاکی (مثل غمکده، نشترکده، حسرتزار، بولهبکده، و جز اینها) مؤید این معنی است.
ذهنیت غمگنانه، حتی در تخلص شعرای عصر، که در واقع بیان استعاری بینش شاعر است، نمود برجستهای دارد؛ از آن جمله است تخلصهایی مانند: آشوب، آفتی، اسیری، اشکی، بیدل، بیکس، تنها، حزنی، حزین، حیران، خرابی، رسوا، شیونی، شعفی، عجزی، فانی، فگاری، فنایی، گریه، لاغری، ماتمی، محوی، مخفی، وحشتی که اغلب حاوی معنی درماندگی و عجز و نومیدی و ناتوانی است.
ویژگیهای عمومی سبک
گرچه شاعران سبک هندی هر کدام ویژگیهای سبک شخصی خود را دارند، اما وجوه مشترک بسیاری در اشعار آنان دیده میشود.
قالب و شکل شعر: قالب شعر در سبک هندی غزل است، اما شاعر خلاقیت خود را در محدوده یک بیت اجرا میکند. غزل سبک هندی مجموعهای است از تکبیتهای مستقل که با رشته قافیه و ردیف به هم پیوسته شده است. نازککاری و مضمونبندی و معنیتراشی شاعر در محدوده یک بیت کامل میشود و شاعر در خلق «معنی بیگانه» باید تمام هنر خود را در یک مصرع یا بیت اجرا کند؛ بنابراین ابیات غزل ارتباط معنایی استواری با هم ندارند.
تأکید بر اصطلاحات «مصرع برجسته» و «پیش مصرع رسانیدن»، «مصرع به مصرع رسانیدن» در دیوانهای شعر و تذکرههای این دوره نشان از آن دارد که «مصرع» خانه اندیشه شاعر و محدوده عمل اوست. گاه شاعر یک غزل را برای یک مصرع میسازد، به قول محسن تأثیر، «مصرعی زمین غزل شود».
هرچند در شعر سبک هندی، تکیه بر آفریدن «مصرع برجسته» است، اما مصرعها عموماً با هم ارتباط نحوی دارند. در حقیقت ژرفساخت دو جمله یک تشبیه مرکب است و کنار هم آمدن آنها هم با همین دلیل توجیه میشود. خود شاعران سبک هندی نیز بر رابطه معنایی دو مصراع به ظاهر مستقل تأکید میورزند:
معنی یک بیت بودیم از طریق اتحاد
چون دومصرع گرچه در ظاهر جدا بودیم ما
(صائب تبریزی)
یک موی فرق نیست میان دو ابرویت
خوش مصرعی به مصرع دیگر رسیده است
(غنی کشمیری)
در واقع رعایت «اصل تناسب» و «مضمونبندی» که از مبانی زیباییشناختی این سبک است، در جملههای کوتاه امکانپذیر نیست؛ از این رو شاعر ناگزیر جملههای بلند و عمدتاً مرکب و در نتیجه وزنهای بلند چهاررکنی به کار میگیرد که برای ارائه «مضمونبندی» و آفرینش «معنی بیگانه»، مجال گستردهتری فراهم میآورد تا وزنهای کوتاه سهرکنی.
زمین شعر: اصطلاح «زمین شعر» در متون این دوره، معادل قالب است که شامل وزن و قافیه و ردیف میشود. شاعر برای نشاندادن قوت طبع خود ردیفهای بلند و دشوار مانند «هواست همچو حباب»، «نور است در شب مهتاب» به کار میگیرد (قهرمان). اصطلاح زمین غزل، زمین شاهنامه، زمین مشکل، زمین طرحی در تذکرهها عمدتاً به معنی قالب شعر است.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید