1395/4/14 ۱۰:۰۱
شادروان دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تاریخنگار برجسته، در شهریور ١٣٤٦ برای شرکت در جشن هنر به شیراز سفر کرده است. وی در این سال تاریخ ایران را در دانشکده هنرهای دراماتیک تدریس میکرده، از اینرو به این جشن دعوت میشود.
با تابوت پرنده؛ از شیراز به تهران
شادروان دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تاریخنگار برجسته، در شهریور ١٣٤٦ برای شرکت در جشن هنر به شیراز سفر کرده است. وی در این سال تاریخ ایران را در دانشکده هنرهای دراماتیک تدریس میکرده، از اینرو به این جشن دعوت میشود. شرح این سفر را از قلم شیوای باستانی پاریزی در کتاب «از پاریز تا پاریس» میخوانیم «قرار بود روز دوشنبه ٢٠ شهریور به شیراز پرواز کنیم، ولی به عصر موکول شد. ساعت ٦ بعدازظهر هواپیمای چهار موتوره شرکت هما اوج گرفت.» در لابهلای اجرای برنامههای مربوط به این جشن، باستانی پاریزی به همراه استادانی چون پرویز ناتل خانلری و پژمان به سعدیه، حافظیه و دیگر مکانهای دیدنی نیز سرمیزنند «اطراف حافظیه را دورتادور مشعلهایی افروخته بودند و بوی گلهای رازقی و اطلسی اطراف را گرفته بود. تنها جایی که گمان میکنم روح حافظ، با تجمجمی شاعرانه و گوشه چشم بدان نظر افکنده باشد، حضور استاد پژمان و دکتر خانلری و شعرخوانی آنان به گور حافظ است، لابد حافظ به زبان حال به آنان میگفت: از تهور شما که غزل خودتان را بر مزار من خواندهاید گلهای ندارم اما روز قیامت در باب تصحیح دیوانم، چند کلمهای با شما گفتگو خواهم کرد!». بیان جذاب و رندانه استاد باستانی، مطالعه سفرنامه وی را سرعت میدهد و خواننده را جذب میکند «سعدیه به علت اینکه دور از شهر است از بعضی مزاحمتها در امان است. رندان زاویهجو، به سعدیه پناه میبرند و با روح او حالی دارند. یک روز صبح به سعدیه رفتیم و ٥ ریال داریم و حوض ماهی را دیدیم. درواقع روی آب سعدیه را کاشی کرده و در گذاشتهاند و ٥ ریالی ورودیه میگیرند. قنات پر از ماهی است». باستانی سپس روزی را توصیف میکنند که امکان دیدن باغ ارم را پیدا نکردهاند «غروب یکی از روزها بیکار بودیم، به آقای افراسیابی دانشجوی دانشگاه شیراز که راهنمای ما بود گفتیم که میل داریم باغ ارم را ببینیم. او قبول کرد و با اتوبوس ما را به آنجا برد. آفتاب غروب کرده بود و پاسبان راهنما عذرمان را خواست و راهمان نداد. دست از پا درازتر برگشتیم. بیست و دو سال پیش در سفر شیراز من و همکلاسها با درشکه به تماشای این باغ رفتیم، خاطرم هست که اطراف آن به کلی بیابان و رودخانه و سنگلاخ بود. حالا بسیار آبادان و کوی دانشگاه شده است». تغییرات ایجاد شده در فضای شهری کاملا در روایت استاد باستانی مشخص است. این سفر هفت روزه به پایان میرسد «ما با هواپیمای جت روز دوشنبه [احتمالا ٢٧ شهریور ١٣٤٦] بازگشتیم و شنیدیم آقایان حبیب یغمایی و فریدون مشیری روز سهشنبه وقتی قیافه هواپیمای داکوتای جنگی کوچک را در فرودگاه دیده بودند، فسخ عزیمت کرده و با اتوبوس راه افتادند و روز بعد به تهران رسیدند. به هواپیمای داکوتا در ایام جنگ تابوت پرنده لقب داده بودند چه روزی نبود که یکی از آنها در جایی سقوط نکند».
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید