متفکر و معلم / پروفسور والریو ورا ـ ترجمه شهرام تقی‌زاده انصاری

1395/4/14 ۰۸:۳۲

متفکر و معلم / پروفسور والریو ورا ـ ترجمه  شهرام تقی‌زاده انصاری

گادامر در حدود چهل سال پیش اثر مهم خود را به نام حقیقت و روش، (‏Wahrheit and Method‏) به رشته تحریردر آورد. او در این کتاب فلسفه و هرمنوتیک (تفهیم وتاویل) را برای پیروانش توصیف کرده و در راه انتشار و جاافتادن آن زحمات زیادی را تحمل کرده است

گادامر در حدود چهل سال پیش اثر مهم خود را به نام حقیقت و روش، (‏Wahrheit and Method‏) به رشته تحریردر آورد. او در این کتاب فلسفه و هرمنوتیک (تفهیم وتاویل) را برای پیروانش توصیف کرده و در راه انتشار و جاافتادن آن زحمات زیادی را تحمل کرده است.

من بین سال‌های ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۷ میلادی به مدت چهار ترم پیش او فلسفه تحصیل کرده‌ام. بنابراین بسیار مشکل است تصویری را که از فلسفه او دارم با تصویر فعلی گادامر مقایسه بکنم؛ زیرا او تأثیر‌ زیادی روی من و فعالیت‌هایم داشته است.

با این حال این دو تصویر فلسفی از او، دو راه فکری متفاوت رانشان می‌دهند. چون گادامر به عنوان معلم، دو خصوصیت ویژه داشت: یکی تمایلات۲ و دیگری منش‌های او۳ که من توانستم روابط آنها با خطوط اساسی فلسفه هرمنوتیک آن زمان او را پیدا کنم.

اولین ویژگی مکتب او این بود که به مسائلی که حتی در بدو امر ساده و نامناسب به نظر می‌رسید بسیار توجه می‌کرد.

البته این مساله به این معنا نیست که او نمی‌دانست که بایدبرای صحبت‌های تخصصی مناسب‌تر ارزش قائل شود. این مساله اساسی‌ترین ویژگی شخصیت و مکتب او را نشان می‌دهد که من توانستم با اشتیاق شدیدی که داشتم دردرس‌های او شرکت کنم و آن را دوباره کشف و تجربه کنم.

میل او یعنی هدف او این بود که فورا بفهماند یا بهتر قابل لمس کند که بحث‌های فلسفی در طی دو هزار سال اخیرطوری تخصصی و قطعه قطعه شده است که در دسترس هرکسی بود که در آن درس‌ها شرکت می‌کرد، نه کسی که صرفایک مجموعه‌ای از اصطلاحات مهم را یاد می‌گرفت.

یا اگربخواهیم به هدف خود طور دیگری دست یابیم تا به همان نتیجه برسیم، مساله را به این صورت طرح کنیم که انسان درمقابل ساده‌ترین یا نامناسب‌ترین سؤال هم می‌تواند با یک سری تفکرات مناسب به یک تبادل نظر حقیقی فلسفی برسد.

به این دلیل در درس‌های گادامر هرگز نمی‌توانستم کمترین نشانی از بی میلی بیابم. حتی موقعی که مبتدی‌ها می‌خواستند درس بخوانند بر عکس همه احساس می‌کردندکه گادامر هر دفعه سؤال‌هایی را که از او می‌پرسند، از نو به آنها به عنوان سؤال مهم نگاه می‌کند و دوباره همین سؤال رابرای خود، دیگران و دانشجویان پیشرفته مطرح می‌کند تاصورتبندی۴ و جواب جدیدی را برای آن پیدا کند. بعدا ازطریق نوشته‌های او پی بردیم که همه رفتارهای۵ او مربوط به نظم و ترتیب یا استعداد او در روش تدریس نبوده، بلکه مطابق اصول نظریی است که از تبیین فکری وزبان شروع شده و به توضیح حقیقی خصوصیت گفتگویی فلسفه ختم می‌شود.

حالا به زمان دانشجویی خودم برمی گردیم. نوع و طرز رفتارگادامر با دانشجویان در سمینارها، کلاس‌ها، اوقات پذیرایی شخصی و شرکت همیشگی او در این جلسات تاثیر بسزایی در شخصیت من گذاشت. اغلب، بعد از کلاس درس یاسمینار تا آخر شب برای گفتگو و بحث می‌ماند و این برای ما بسیار با ارزش بود. گادامر همیشه از یک طرف درکلاس‌ها یا سمینارها به دانشجو برای بحث درباره یک موضوع مخصوص فرصت و میدان کافی می‌داد و باراهنمائی‌های خود میدان دید۶ ما را وسعت می‌بخشید.

حتی بعضی اوقات برای یادگیری بهتر ما، خاطرات خود را از دوران تحصیلات دانشگاهی و استادان و تحقیقاتش تعریف می‌کرد. برای ما دانشجویان و محققین خارجی فرصت بسیار خوبی بود که بتوانیم دید زنده‌ای از فلسفه آلمان به دست آوریم و سریعتر و بهتر از فرهنگ خود بافرهنگ آلمان آشنا بشویم.

از طرف دیگر این روابط آزادانه ما با گادامر که اکثرا دستیارهای او نیز در آنها شرکت می‌کردند، به ما امکان می‌داد که به موضوعات مربوط به سمینار و کلاس درس بیشتر فکر کنیم. چون مستقیماً درکلاس درس امکان زیادی برای فهم و گسترش درسها وجودنداشت. تشکیل انجمنی که ما خارجی‌ها را ـ تحت رهبری گادامر ـ با دوستان آلمانی آشنا می‌کرد نیز نتیجه خوبی داشت. چون ما هنوز علاوه بر رابطه دوستانه با آلمانی‌هاهمکاری علمی نیز داریم. بسیاری از ما یکدیگر را در انجمن بین‌المللی هگل که توسط گادامر تاسیس و رهبری می‌شد، ملاقات می‌کردیم.

گادامر در منزل خود سمینار شخصی‌ای برگزار می‌کرد که من در آن شرکت می‌کردم و خاطرات بسیارجالبی از آن دارم. معمولا این جلسه بعد از شام برگزارمی شد و محدودیت زمانی هم نداشت. موفقیت این جلسه‌های شخصی در این بود که گادامر هدف یا پیشنهاد معینی را دنبال نمی‌کرد که مثلا متن ویژه‌ای را بخوانیم یا درباره موضوعی صحبت کنیم، بلکه هدف این بود که وسعت دید واقعی ما نسبت به موضوعی بیشتر شود ومعنی عمیق واقعی مساله‌ای را بفهمیم. اکثرا چند صفحه‌ای از فلسفه یونانی خوانده می‌شد و سپس بحث درباره آن شروع می‌شد. پس از آن گادامر با صدای طنین انداز خودبرای ما صحبت می‌کرد.

مطمئنا حالا که سال‌ها گذشته است و نوشته‌های گادامر نیزچاپ شده است، باید نوع تجربه به یکی از ستون‌های فلسفه او یعنی: «امتیاز۷ زبان در تفکر کردن در حوزه یک افق هرمنوتیکی» ارجاع داده شود که در ابتدا شاید مشکلات فراوانی برای من فراهم کرد. در ایتالیا، جریانهای فکریی رواج داشت که به طرق مختلف در جهت فلسفه متعالی۸ و ایده آلیستی حرکت می‌کردند. از طرف دیگر در آن سالها، تفسیر هستی شناسی و اگزیستانسیالیستی‌هایدگر رواج کامل داشت.

من نتوانستم با امیلو بتی، (‏Emilio Betti‏) و کارهایش درمورد مساله «تفسیر و تأویل» آشنا شوم. من میل دارم پیش از هر چیز در اینجا بگویم که در ایتالیا یک سنت تاریخی خلاق، زمینه طرح مسائل هرمنوتیک کتاب «حقیقت وروش» را آماده کرده بود. علاوه بر این تصادفی نیست که هنگام ترجمه اولین کتاب گادامر در سال ۱۹۶۹ به زبان ایتالیائی، کتابی تحت عنوان «مساله وجدان تاریخی» در فرانسه به چاپ رسید که شامل سخنرانی‌های دانشگاه لووان، (‏Louvain‏) در سال ۱۹۶۳است.

وقتی که با انتشار کتاب «حقیقت و روش» مرکزیت۹ زبان و هرمنوتیک در تفکر گادامر مطرح شد، برای من بسیارمشکل بود که بتوانم بحث‌های او را با افکار افلاطون مقایسه کنم. مساله عملا بسیار پیچیده بود. از یک طرف می‌بایست خودم را از تمام تفاسیر مربوط به افلاطون جدا می‌کردم و ازطرف دیگر لازم بود که بفهمم به چه معنا و دلیلی راه پیشنهادی گادامر برای تفسیر افلاطون، با در نظر گرفتن رابطه بین افلاطون و فلسفه و تاریخ و متافیزیک با تفسیر او از نظرهایدگر فرق داشت.

برای این کار فقط نوشته‌های بعدی او درفلسفه یونانی که در مجلدات ۵ تا ۸ مجموعه آثار گادامر قراردارد، حائز اهمیت نبود. شنیدن درسهای گادامر در شهر ناپل نیز لازم بود. چون ویژگی فلسفه هرمنوتیک را بهتر روشن می‌کرد. من نمی‌خواهم اهمیت گفتگوهای گادامر بامتفکرین جدید و معاصر، از کانت تا هگل و از دیلتای، (‏Dilthey‏) تا هوسرل را انکار کنم تا فقط بعضی از آنها را که در شکل گیری و رشد افکار او سهم بسزایی داشته اند، نام ببرم.

اگر بخواهیم اهمیت و دامنه۱۰ فلسفه هرمنوتیک گادامر را خوب بفهمیم، باید به گفتگوی افلاطونی برگردیم:یعنی اینکه کار گادامر فقط تکاملی در بین فلسفه هم عصرانش نیست، بلکه ریشه اصلی آن در استمراردیالکتیکی ـ گفتگویی، نشان می‌دهد که چه متفکرینی را درنظر بگیریم که در قرون متوالی اشتباهاً در نقطه مقابل یکدیگر قرار گرفتند. برای مثال به این معنا بحث درباره رابطه بین ارسطو و افلاطون در مورد ایده نیکی و تبیین رابطه بین گفتگوی سقراطی و سفسطه گرایان به عنوان اجزاءضروری فلسفه به سبب خصلت زبانی و گفتگویی درونی خود در نظر من پدیدار شد.

باید اشاره کنم که یکی از زمینه‌های تحقیقاتی گادامر «زیبایی‌شناسی» بوده است. برای توضیح این موضوع می‌بایست به زندگی نامه وی رجوع شود. چون من نمی‌توانم توضیح دهم که مشایعت من با گادامر در هنگام اقامت در ایتالیا و یا بازدید از موزه‌ها و شهرها چه فایده‌هایی برای من داشته است.

همچنین نمی‌توانم استفاده‌هایی را که از مقدمه‌های گادامر به آثار شعری هولدرین تا سلان، (‏Celan‏) برده ام، توضیح دهم. به طوراختصار در مورد زیبایی شناسی میل دارم بگویم که در

زیبایی‌شناسی هم، بازگشت به تفکر یونانی برای فهم تاریخ هنر قدیم و جدید نقش مهمی بازی می‌کند و افلاطون با نظرهستی شناختی خود نقش زیبایی را در حل مساله رابطه بین ایده‌آل و حقیقت ارائه داد. گادامر عقیده دارد: «کسی که فکرمی کند هنر را نمی‌توان با اصطلاحات و مفاهیم یونانی فهمید، به اندازه کافی تفکر یونانی را نمی‌شناسد.» شاید این درخواست که «یونانی فکر کنیم» نه تنها به فهم ما در مورد زیبایی‌شناسی کمک بکند، بلکه شاید ما را به فهم فلسفه او نیز هدایت کند.

پی‌نوشت ها:

۱٫ ‏Valerio‏ ‏Verra

2. ‏Daseincnclitic

۳٫ ‏Hermeneutik

۴٫ ‏Tendenzen

۵٫ ‏Zuge

۶٫ ‏Formulierung

۷٫ ‏Disponibilitut

۸٫ ‏Blickfeld

۹٫ ‏Primat

۱۰٫ ‏Transzendental

منبع روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: