1395/3/16 ۱۰:۲۹
ایرانیان از دیرباز علاقه زیادی به اندرزدادن و اندرزشنیدن داشتهاند. مهم نیست که فرد نصیحتکننده کیست و چه خصوصیاتی دارد. مهم این است که «مرد باید که گیرد اندر گوشر ور نوشتهست پند بر دیوار». به همین سبب مردم ما از هر فرصتی که به دست میآمده، برای اندرزگویی بهره میجستهاند.
نگرشی کوتاه بر اندرزهای اخلاقی حافظ
اشاره: ایرانیان از دیرباز علاقه زیادی به اندرزدادن و اندرزشنیدن داشتهاند. مهم نیست که فرد نصیحتکننده کیست و چه خصوصیاتی دارد. مهم این است که «مرد باید که گیرد اندر گوشر ور نوشتهست پند بر دیوار». به همین سبب مردم ما از هر فرصتی که به دست میآمده، برای اندرزگویی بهره میجستهاند. خواه آرامگاه مشاهیر (گورِ بهرام گور)۱ باشد، یا ستونهای یک کاخ، یا بدنه یک وانتبار که بر رویش نوشتهاند:
تیغِ برّان گر به دستت داد روزی روزگار
هرچه میخواهی ببُر، اما مبُر نان کسی!
اگر بخواهیم فهرستی از اندرزنامهها یا کتابهایی که سرشار از نصیحت و رهنمود برای ارشاد افراد هستند، بیاوریم، «مثنوی هفتاد من کاغذ شود». قدر مسلم آن است که سابقه اندرزنگاری در میهن ما به چند هزار سال قبل برمیگردد و حتی در منظومه «درخت آسوریک» که به زبان پارتی سروده شده و به مناظره درخت خرما با بز پرداخته و… از تصویر سفالینهای در شهر سوخته الهام گرفته است، اندرزهایی به چشم میخورد و نخل به بز میگوید که اگر من آزار نبینم، از چوبم میتوان کشتی ساخت و میتوانم آشیان پرندگان و سایبان رهگذاران باشم و با میوه شیرین خود آدمی را تغذیه کنم و…۲ حافظ نیز مانند اغلب شاعران و ادیبان سدههای پیش از خود، اندرزهای اخلاقی و اجتماعی ارزندهای در لابلای غزلهایش گنجانده است که در این مقاله کوتاه میکوشیم نمونههایی از آن را بیاوریم. اندرزهای لسانالغیب بر دو گونهاند: مستقیم و غیرمستقیم. در برخی از اشعار خود، حافظ صریحاً فرد را مخاطب قرار داده و پیام خود را به او ابلاغ میکند:
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر میطلبی، طاعت استاد ببر
*
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
اگر رفیق شفیقی، درستپیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش۳
در اندرزهای غیرمستقیم، فرد خاصی مخاطب نیست، بلکه نصیحت، جنبه عام دارد:
نظرکردن به درویشان، منافی بزرگی نیست
سلیمان با چنان حشمت، نظرها بود با مورش
در برخی از موارد، حافظ خود را مخاطب قرار میدهد تا اندرز مورد نظرش را به سمع دیگران برساند:
غلام همـت آن نازنینم که کار خیرِ بیروی و ریا کرد
تردیدی نیست کسی که برای خودنمایی یا فریب دیگران و به قصد ریاکاری نیکی انجام دهد، ثوابی نصیبش نخواهد شد. نخستین غزل در دیوان حافظ (اَلا یا ایها الساقی) که مشتمل بر هفت بیت است، پنج اندرز مشخص وجود دارد که عبارتند از: ناپایدار بودن دنیا، ضرورت اطاعت محض مرید از مرشد یا کسی که مراحل سیر و سلوک را طی کرده و به رموز آن کاملاً آشناست، سرزنش افراد راحت طلب و بیخیال که تنها به فکر آسایش خود هستند، لزوم پرهیز از خودکامگی و خودرأیی، غافل نبودن از یاد محبوب (معبود) و پشت پا زدن به تعلقات مادی برای وصال دوست:
مرا در منزل جانان، چه امن عیش؟ چون هر دم
جرس فریاد میدارد که: بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن، گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟
همه کارم ز خودکامی، به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها؟
حضوری گر همی خواهی، از او غافل مشو حافظ
متی ما تَلْقَ مَن تَهوی، دَع الدنیا و اَهْمِلها
در بیت «شب تاریک و بیم موج …» حافظ با زبانی بسیار ملایم و لطیف افرادی را که به یاری بلادیدگان یا کسانی که خطری آنها را تهدید میکند نمیشتابند، مورد انتقاد قرار میدهد و تلویحاً رهنمود میدهد که مسئولیتپذیر باشند. همین بیت «نیما یوشیج» را متأثر میکند و الهامبخش سرودن قطع شعر پراحساس «آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید»۴ میشود که از لحاظ تصویرگری، قدرت بیان و رساندن مطلب کمنظیر است.در بیت «همه کارم ز خودکامی…» حافظ رهنمود داده است که سرانجام خودکامگی رسوایی و انگشتنمایی در انجمنها و محافل است و در جای دیگر صریحاً میگوید خودپرستی و خودکامگی در عالم وارستگی جایگاهی ندارد و در آیین رندان، خودبینی با کفر برابر است:
فکر خود و رای خود، در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب، خودبینی و خودرایی!
حافظ در لابلای اشعار شیرین و زیبای خود که هرگز تازگی و طراوت را از دست نمیدهد، به طرز استادانهای کوشیده است روش خوب زیستن را بیاموزاند: قناعتکردن، زیر بار منت دونان نرفتن به خاطر کسب مال و مکنت؛ حق کسی را ناحق نکردن برای کسب منافع شخصی، مداراکردن با دشمنان و مروّت داشتن با دوستان، وفای به عهد و دوریگزیدن از پیمانشکنی، از ویژگیهای زندگی مطلوب حافظ و کسانی است که به تعالیم وی پایبندند و نصیحتهای لسانالغیب را به کار میبندند.
حافظ، غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی
کاین خاک بهتر از عملِ کیمیاگری
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثَمنی
چو حافظ در قناعت کوش، وز دنییِ دون بگذر
که یک جو منّت دونان، دوصد من زر نمیارزد
پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد
گفت: پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است:
با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا
ما نگوییم بد و میلِ به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم
حافظ بر این باور است که آدمی باید طوری زندگی کند که اگر در زندگی با خطری روبرو شد و در حال سقوط (نابودی) بود، دعای خیر فرشتگان آسمانی نجاتبخش او باشد: دلا، معاش چنان کن که گر بلغزد پای ر فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد. مردمآزاری از دیدگاه حافظ گناه بسیار بزرگی است که در برابرش گناهان دیگر به چشم نیامده و رنگ باختهاند:
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در طریقت ما غیر ازین گناهی نیست
در بیت دیگری، حافظ رستگاری جاوید را در کمآزاری و به طور کلی پرهیز از آزاررسانی میداند و در این زمینه چنان پیش میرود که به خود میگوید:
چنان بِزی که اگر خاک ره شوی، کس را
غبار خاطری از رهگذر ما نرسد
در پیروی از منش ستوده «بیآزاری» برخی از سخنوران و بزرگان میهن ما حتی آزار رساندن به ضعیفترین موجودات طبیعت را ـ قرنها پیش از آنکه انجمنها و تشکلهای حمایت از حیوانات در مغربزمین پا به عرصه حیات بگذارند ـ نکوهش کردهاند.
زیر پایت گر بدانی حالِ مور همچو حالِ توست زیر پای پیل
(گلستان سعدی ـ باب اول)
سعدی در یکی از حکایتهای بوستان، داستانی از «شبلی» عارف بزرگ قرن سوم ـ نقل میکند که نشان میدهد برخی از عرفا تا چه حد از رنجاندن مخلوقات پرهیز کردهاند.
که شبلی ز حانوت گندمفروش
به دِه برد انبانِ گندم به دوش
نگه کرد و موری در آن غلّه دید
که سرگشته هر گوشهای میدوید
ز رحمت بر او شب نیارست خفت
به مأوای خود بازش آورد و گفت:
«مروت نباشد که این مور ریش
پراکنده گردانم از جای خویش»
درون پراکندگان جمع دار
که جمعیتت باشد از روزگار
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد:
«میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است»
سیهاندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی به پایش درافتی چو مور5
نظامی گنجوی شاعر بزرگ میهن ما در «خسرو و شیرین» مشاهدات خود را درباره سرنوشت موجوداتی که به دیگران آزار میرسانند، به روشنی بیان کرده است.
به چشم خویش دیدم در گذرگاه
که زد بر جانِ موری مرغکی راه
هنوز از صید، منقارش نپرداخت
که مرغی دیگر آمد کار او ساخت
چو بد کردی، مشو ایمن ز آفات
که واجب شد طبیعت را مکافات
سپهر آیینه عدل است و شاید
که هرچ از تو ببیند، وا نماید
سرانجام حافظ، ضعفبنیه را برای خود موهبت تلقی میکند و از اینکه نمیتواند به دیگران آزار برساند، از بازوی خود ـ در حقیقت از آفریدگار یکتا ـ سپاسگزاری میکند.
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زورِ مردمآزاری ندارم
بهرهگیری از فرصتها و به هدر ندادن اوقات گرانبها، همواره مورد تأکید حافظ بوده است و شاعر دلبند ما به دفعات رهنمود داده است که از «فرصتسوزی» بپرهیزیم و اگر خرد راهنمای ماست، کاری نکنیم که پشیمانی در پی داشته باشد:
وقت را غنیمت دانی آنقدر که بتوانی
حاصل حیات ای جان، این دم است تا دانی
هر وقت خوش که دست دهد، مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست؟
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
پنج روزی که درین مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
ساقیا، عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر، نتوان به هم رسیدن
در بیت آخر، ضرورت اغتنام فرصتها به طور ضمنی و تلویحی مورد تأکید قرار گرفته است؛ زیرا هنگامی که آدمی دار فانی را وداع گفت، دیگر نمیتواند از لذت همنشینی با افرادی که به آنها عشق میورزد، بهرهمند شود. حافظ برای کسب علم، معرفت (دانش، آگاهی) و هنر ارزش والایی قادل بوده و آموختن یا فرا گرفتن آنها را در اشعار خود توصیه کرده است. اگرچه در روزگار حافظ به علت تسلط نوادگان قوم چنگیزخان مغول (تیمور لنگ) بر آسیای مرکزی، آسیای صغیر و بخشهایی از خاورمیانه اهل فضل و هنر خوار شمرده میشده و «فلک به مردم نادان زمام مراد» میداده و «آسمان کشتی ارباب هنر» را میشکسته است، اما حافظ که «عالمان را نقطه پرگار وجود» و «مرکز دایره هستی» و در زمره برگزیدگان عالم میدانسته، هرگز درصدد برنیامده است که «رقم مغلطه بر دفتر دانش بزند». حافظ در عرصه دانش، رتبه بالایی داشته است (رتبت دانش حافظ به فلک بر شده بود) و هرگز خود را از آموختن علم و ادب بینیاز نمیدانسته و توقع داشته است که دیگران نیز از کسب علم و ادب غفلت نورزند تا در محافل بزرگان شایستگی همنشینی داشته باشند.
حافظا، علم و ادب ورز که در مجلس شاه
هر که را نیست ادب، لایق صحبت نبود
اندوختهای برتر از گوهر معرفت نیست؛ زیرا میتواند توشه آخرت باشد در حالی که سیم و زر یا مال و منالی که آدمی به دست میآورد سرانجام عاید دیگران خواهد شد:
گوهر معرفت اندوز که با خود ببری
که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
هنگامی که حافظ اندرز میدهد که در محافل افراد نکتهسنج برای خودنمایی اظهار فضل نکنیم و بدانیم که این اقدام با آداب معاشرت منافات دارد، از ما انتظار دارد که آگاهانه و از روی خرد سخن بگوییم و اگر دانش آن را نداریم، مهر سکوت بر لب بزنیم:
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو، ای مرد عاقل، یا خموش
در بیت زیر نیز آگاهانه حرکت کردن و آمادگی داشتن برای رویارویی با مخاطرات احتمالی شرط موفقیت و پیروزی بر رقبا تلقی شده است:
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رود، صرفه از اعدا ببرد
از اندرزهای دیگر حافظ میتوان به رعایت حال مستمندان، کمک به نیازمندان و یادآوری نتایج ارزندهای است که از بخشش و کرم به دست میآید؛ مانند نکونامی، دعای خیر و … اشاره به سرنوشت قارون برای عبرتانگیزی افراد خسیس، مالاندوز و طمعورز نیز از نکاتی است که حافظ به آنها توجه کرده است:
بلا گردان جان و تن، دعای مستمندان است
که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد؟
توانگرا، دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج و درم نخواهد ماند
ای صاحب کرامت، شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن، درویش بینوا را
بر این رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
احوال گنج قارون، کایام داد بر باد
در گوش دل فرو خوان تا زر نهان ندارد
هنگام جود و سخا، آنچه مهم است حفظ آبرو و کرامت ذاتی فرد نیازمند است و خداوند کریم، در موقع بخشندگی به این نکته توجه دارد:
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم، تمنا چه حاجت است؟
صائب تبریزی ـ بزرگترین شاعر مضمونگرای چهار سده اخیر ـ ضمن تأیید دیدگاههای حافظ، درباره نکات لازم الرعایه در بخشندگی و سخاوت، به موارد دیگری نیز اشاره کرده است:
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیدهست
خوش است جود و کرم در لباس شرم که بحر
به خاک، فیض خود از پرده سحاب دهد
خرمنی در دامن صحرای محشر سبز کرد
هر که مشت دانهای در رهگذار مور ریخت
از گلوی خود بریدن وقت حاجت همت است
ورنه هر کس وقت سیری پیش سگ نان افکند
دور دستان را به احسان یاد کردن همت است
ور نه هر نخلی به پای خود ثمر میافکند
دست از کرم به عذر تُنُک مایگی مشوی
برگی در آب، کشتی صد مور میشود
از خصلتهای ذاتی حافظ که در رهنمودهای وی بازتاب یافته است، میتوان به عزت نفس، آزادمنشی و جانفشانی در راه دوست اشاره کرد:
گرچه گردآلود فقرم، شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن ترکنم
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهرچه رنگ تعلق پذیرد، آزادست
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
دلا طمع مبر از لطف بینهایت دوست
چو لاف عشق زدی، سر بباز چابک و چُست
حافظ در انتخاب دوست سختگیر بوده و همواره درصدد یافتن «رفیق شفیق درست پیمان» بوده است و نصیحتِ پیر مغان را «که از مصاحب ناجنس احتراز کنید. مدنظر داشته است. به همین سبب، همنشینی با بدان را مای? خوشنامی نمیدانسته است(نیکنامی خواهی ای دل، با بدان صحبت مدار)؛ اما دریغ که خیلی دیر به این نکته پی میبرد که رفیق خوب کیمیای سعادت است:
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت، رفیق بود رفیق!
به هر حال، حافظ دورانی را که از داشتن دوست خوب محروم بوده است جزو اوقات خوش زندگی خود به شمار نمیآورد!
بررسی همه اندرزها و رهنمودهای حافظ در مباحث اخلاقی و اجتماعی اقدامی زمانبرست که از توان و بضاعت نگارنده خارج است. در پایان یادآور میشود که زبان حافظ در اندرزگویی در مقایسه با بسیاری از سخنوران نامور ـ رساتر و لطیف ترست؛ مثلاً هنگامی که مصیبتی برای فردی پیش میآید، رودگی برای دلداری او میگوید:
ای آنکه غمگینی و سزاواری
و ندر نهان سرشک همی باری
شو تا قیامت آید، زاری کن
کی رفته را به زاری باز آری؟
حافظ با بیانی ساده و کلامی آرام بخش، بدون آنکه مستقیماً به موضوع اشاره کند، رهنمود میدهد:
رضا به داده بده، وزجبین گره بگشای
که بر من و تو درِ اختیار نگشادهست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز، عروسِ هزار دامادست
اگر اندرزهای اخلاقی حافظ را که با گذشت بیش از شش سده از درگذشت وی هنوز تازگی، طراوت و ارزشهای خود را حفظ کردهاند با دقت مطالعه کنیم و به کار بندیم، بدون شک در آرامش روحی ما تأثیرگذار خواهد بود.
پینوشتها:
۱ـ اشاره به بیت: نبشته است برگور بهرام گور ر که دست کرم به ز بازوی زور! گلستان سعدی، نسخه علمی و انتقادی، به کوشش دکتر برات زنجانی، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۳، ص۷۸
۲ـ دانشنامه آزاد ویکیپدیا، ذیل واژه درخت آسوریک
۳ـ کلیه اشعار حافظ که در این مقاله آمده است، از دیوان غزلیات حافظ به تصحیح علامه قزوینی است. برای تفسیر برخی از ابیات از مآخذ زیر استفاده شده است. دیوان غزلیات حافظ، به کوشش شادروان دکتر خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفیعلیشاه، تهران، بهار ۱۳۸۰
۴ـ دامنی گل، مجموعه نظام و نثر فارسی، دکتر حسین بهزادی، دکتر اسماعیل حاکمی، دکتر خسرو فرشید ورد، کتابخانه طهوری،تهران، آبان۱۳۵۶
5ـ اشاره به بیت: نبشته است برگور بهرام گورر که دست کرم به ز بازوی زور!
گلستان سعدی، نسخه علمی و انتقادی، به کوشش دکتر برات زنجانی، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۳، ص۷۸
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید