نظامی و فردوسی / دکتر جلال خالقی مطلق

1395/3/12 ۰۷:۴۱

نظامی و فردوسی / دکتر جلال خالقی مطلق

به تازگی مجلد پایانی «دانشنامه زبان و ادب فارسی» در دسترس عموم قرار گرفته است و یکی از مقالات بسیار خواندنی آن گنجینه، نوشتار درازدامن استاد خالقی مطلق درباره حکیم نظامی گنجوی است که بخشی از آن به تأثیر حکیم توس بر او اختصاص دارد که در زیر با اندکی تلخیص در مآخذ ارزانی می‌شود

 

اشاره: به تازگی مجلد پایانی «دانشنامه زبان و ادب فارسی» در دسترس عموم قرار گرفته است و یکی از مقالات بسیار خواندنی آن گنجینه، نوشتار درازدامن استاد خالقی مطلق درباره حکیم نظامی گنجوی است که بخشی از آن به تأثیر حکیم توس بر او اختصاص دارد که در زیر با اندکی تلخیص در مآخذ ارزانی می‌شود:

نظامی بیش از همه از فردوسی و اثر او تأثیر پذیرفته است. او گذشته از اینکه خمیرة بخش تاریخی «خسرو و شیرین» و «هفت‌پیکر» را از شاهنامه گرفته و «شرفنامه» را به تقلید از شاهنامه سروده و در آن از زبان و سبک شاهنامه سخت متأثر شده است، هر یک از پنج منظومه‌اش پر است از اشاره به اساطیر و روایات و داستان‌ها و اخبار و نام شاهان و پهلوانان ایران کهن که کمابیش همه از شاهنامه برگرفته شده و حاکی از مطالعه عمیق‌ شاعر در حماسه ملی است. البته می‌توان گفت که این مطالب در آثار پیش از شناهنامه، چه به فارسی و چه به عربی، نیز بود که شاعر به‌یقین آنها را خوانده بود و از این‌رو ممکن است او مطالب خود را از مآخذ نیز برگرفته باشد؛ ولی باید توجه داشت که چندان محتمل نیست که شاعری مانند نظامی اثری چون شاهنامه را فروگذاشته و مطالب خود را از آثار دیگر برگرفته باشد.

دیگر اینکه کاربرد نامهای خاص و عنوان داستان‌ها به همان گونه‌ای است که در شاهنامه به کار رفته‌اند. سوم اینکه، نظامی بارها مستقیم و غیر مستقیم به فردوسی و اثر او اشاره کرده است؛ مثلاً فردوسی گفته است:

چو دریای سبز اندر آید ز جای

ندارد دم آتش ‌تیزپای

و نظامی می‌گوید:

گر آن ژرف دریا برآید ز جای

ندارد در آن داوری، کوه ‌پای

(شرفنامه)

فردوسی ‌گوید:

اگر تندبادی برآید ز کنج

به خاک افگند نارسیده ترنج

و نظامی ‌گوید: جهان باد و از باد ترسد ترنج (شرفنامه).

فردوسی گوید:

از این پرده برتر سخن‌گاه نیست

ز هستی مراندیشه را راه نیست

و نظامی گوید:

بدو هیچ پیوند را راه نیست

خردمند از این حکمت آگاه نیست

(اقبالنامه)

فردوسی ‌گوید: «نه اندیشه یابد بدو نیز راه» و نظامی گوید: نه اندیشه داند بدو راه برد (اقبالنامه) و: که اندیشه را سوی او نیست راه (شرفنامه).

فردوسی ‌گوید: «نخستینت فکرت، پسینت شمار» و نظامی گوید: «اول اندیشه پسین شمار» (مخزن‌الاسرار).

فردوسی ‌گوید:

پی افگندم از نظم کاخی بلند

که از باد و باران نیابد گزند

نظامی گوید:

نه حرفی که عالم ز یادش برَد

نه باران بشوید، نه بادش برد

(شرفنامه)

فردوسی ‌گوید:

به فردوسی آواز دادی که می

مخور جز به آیین کاووس کی

نظامی ‌گوید:

ز باغ نظامی یکی طاس می

خوری هم به آیین کاووس کی

(اقبالنامه)

فردوسی ‌گوید:

چو بیکار باشی، مشو رامشی

فگارست بیکار اگر با هُشی

نظامی نقل به مضمون می‌کند و گوید:

به کار اندرآی، این چه پژمردگی‌ست

که پایان بیکاری افسردگی‌ست

(اقبالنامه)

فردوسی می‌گوید:

خروشید کای مرد جنگ‌آزمای

هماوردت آمد، مرو بازجای

و نظامی گوید:

بغرید کای مرد جنگ‌آزمای

هماوردت آمد، مشو بازجای

(شرفنامه)

فردوسی همیشه از این بیم داشته است که مبادا عمرش به سر آید و کار شاهنامه ناتمام بماند. او این نگرانی را چند بار بر زبان آورده است؛ از آن میان:

بپرسیدم از هر کسی بی‌شمار

بترسیدم از گردش روزگار

مگر خود درنگم نباشد بسی

بباید سپردن به دیگر کسی

و نظامی به تقلید از او گوید:

هراسیدم از دولت تیزگام

که بگذارد این نقش را ناتمام

از آن پیش کاید شبیخون خواب

به بنیاد این خانه کردم شتاب

(اقبالنامه)

برای پی بردن به تأثیر زبان شاهنامه به‌ویژه در «اسکندرنامه»، همین بسنده است که نگاهی گذرا بدین اثر نظامی بیندازیم تا ببینیم که کمتر صفحه‌ای خالی از این تأثیر است. نشد کارگر زخم بر جوشنش (شرفنامه)، برومند باد آن همایون درخت (همان)؛ جهان گشت بر چشم زنگی سیاه (همان)، یکی گرزة شیرپیکر به دست (همان)؛ نشد کارگر تیر بر درع شاه (همان)؛ نهنگ سیاه از میان برکشید (همان) و دهها نمونه دیگر از این‌گونه و یا دهها و صدها واژه و ترکیب حماسی که البته برخی از آنها پیش از فردوسی نیز جزو فرهنگ حماسی زبان فارسی بوده است.

همچنین تلمیحات نظامی به روایات شاهنامه بسیار است؛ از آن جمله است: سیاووشی نرست از زیر این تشت (خسرو و شیرین) که اشاره دارد به کشتن گروی‌زره سیاوش را و ریختن خود او در تشت به روایت شاهنامه:

یکی تشت زرین نهاد از برش

جدا کرد از آن سرو سیمین سرش

و باز:

مپندار کز خون گردنکشان

چون خون سیاوش نماند نشان

(شرفنامه)

و باز: که چرخ ایستاده‌ست با تیغ و تشت (اقبالنامه)و باز: برآورد سر صبح با تیغ و تشت (شرفنامه) و باز: به زلفت چون رسن بر بامت آرم (خسرو و شیرین) که اشاره دارد به سخن رودابه به زال در نخستین دیدار شبانه که گیسوی او را برگیرد و خود را بر بام کشد.

گذشته از اینها، نظامی بارها از فردوسی به نام و یا به کنایه یاد کرده است. در «خسرو و شیرین» از زبان ممدوح خطاب به خود، از محرومیت فردوسی از محمود و روایت فقاع نوشیدن فردوسی با صلة سلطان یاد می‌کند:

گرت خواهیم کردن حق شناسی

نخواهم کرد آخر ناسپاسی

وگر با تو دمی ناساز گیریم

چو فردوسی ز مزدت باز گیریم

توانی مهر یخ بر زر نهادن

فقاعی را توانی سرگشادن

(خسرو و شیرین)

و یا یاد کردن از فردوسی با القاب و صفاتی همچون: «حکیم»، «فرزانه»، «پیر»، «دانا»، «سخنگوی کهن‌زاد»، «پیر پارسی‌دان»، «سخن‌سنج، «گنجینه‌دار سخن»، «کیانی سرشت»، «نغز گوینده» و جز اینها: «حکیمی کاین حکایت [خسرو و شیرین] یاد کرده است» (خسرو و شیرین)؛ «نگفتم هرچه دانا گفت از آغاز»(همان)، «سخن گوینده پیر پارسی‌دان» (همان)، «چنین گفت گنجینه‌دار سخن» (شرفنامه) «گزارنده پیر کیانی سرشت» (همان)، «مگوی آنچه دانای پیشینه گفت» (شرفنامه)، «بدان‌گونه کان نغز گوینده گفت» (همان)

چنین گفت آن سخنگوی کهن‌زاد

که بودش داستانهای کهن یاد

(خسرو و شیرین)

همان پارسی گوی دانای پیر

چنین گفت و شد گفت او دلپذیر

(شرفنامه)

سخنگوی پیشینه، دانای طوس

که آراست روی سخن چون عروس

در آن نامه کان گوهر سُفته راند

بسی گفتنی‌های ناگفته ماند

(همان)

در بیت زیر، نظامی فردوسی را «ایزدشناس» می‌نامد:

ز تاریخ‌ها چون گرفتم قیاس

هم از نامة مرد ایزدشناس

(همان)

از آنجا که نظامی در بیت پیش از آن به «دهقان آتش‌پرست» اشاره دارد، پس منظورش از «ایزدشناس» باید فردوسی باشد و نه مترجمان مأخذ فردوسی؛ یعنی «دهقانان زردشتی»، ولی ضمناً «دهقان آذر‌پرست» تأیید گزارش مقدمه شاهنامه ابومنصوری است که مترجمان پهلوی‌دان آن کتاب از دهقانان زردشتی بودند. و اما اینکه نظامی فردوسی را «ایزدشناس» می‌نامد، اشاره به خداشناسی و یکتاپرستی و یا کلا اسلام فردوسی است و در اینجا او کاری به مذهب تشیع فردوسی که خلاف مذهب اوست، ندارد.

چند مورد هم هست که ممکن است اشاره نظامی به کس دیگری باشد؛ از جمله در «خسرو و شیرین» در آغاز فصلی که شاعر به توصیف دلتنگی شیرین می‌پردازد، می‌گوید:

همان صاحب سخن پیر کهنسال

چنین آگاه کرد از صورت حال

(خسرو و شیرین)

ولی در شاهنامه جایی سخنی از دلتنگی شیرین به سبب رنجیدن از پرویز نرفته است. و از آنجایی که خود نظامی نیز در پنجاه سالگی ممکن نیست این «پیرکهنسال» باشد، پس در اینجا منظور شاعر باید مؤلف دیگری باشد که سرگذشت شیرین و پرویز را به نگارش آورده بود و ما فعلاً از آن اطلاعی نداریم. و یا سفارش شاعر به ممدوح خود که «نامة خسروان» را بخواند (لیلی و مجنون)، ممکن است منظور هر کتابی در تاریخ و روایات ایران کهن باشد، ولی باز در اینجا شاهنامه فردوسی احتمال بیشتری دارد.

به هر روی، هیچ یک از شاعران پس از فردوسی از او بدین اندازه و با این احترام یاد نکرده‌اند که نظامی و این حقیقت، با توجه به خوی خودستای شاعر، نکته‌ای مهم است. با این همه، نظامی نظامی نبود، اگر در یکی دو مورد نیز کنایه‌ای به کار فردوسی نمی‌زد و خود را دست‌کم در لفافة شاعری بزرگتر معرفی نمی‌کرد! او در «هفت‌پیکر» پس از آنکه چند بیتی در ستایش خود می‌سراید، کار فردوسی را به نقره و کار خود را زر مانند می‌کند:

دو مطرز به کیمیای سخن

تازه کردند نقدهای کهن

آن ز مس نقره کرد، نقره خاص

وین کند نقره را به زر خلاص

مس چو دیدی که نقره شده به عیار

نقره گر زر نبود، شگفت مدار

(هفت‌پیکر)

درباره تعریض نظامی به مذهب فردوسی، نکته‌ای هست که بی‌اهمیت نیست. می‌دانیم که معتزله و اهل تشیع برخلاف اهل تسنن به رؤیت اعتقاد نداشتند؛ چنان که فردوسی می‌گوید:

به بینندگان آفریننده را

نبینی، مرنجان دو بیننده ‌را

نظامی عروضی برای خشم محمود بر فردوسی، از دو علت نام می‌برد: یکی بیتهایی از دیباچه که رهنمون بر «رفض» شاعر بودند و دیگر همین بیت بالا که دلیل بر «اعتزال» او بود. از سوی دیگر، نظامی در مخزن‌الاسرار بیتی دارد در دفاع از عقیده به رؤیت که می‌گوید:

دیدنش از دیده نباید نهفت

کوری آن کس که بدیدن نگفت

(مخزن‌الاسرار)

اکنون آیا نگاه نظامی در این بیت به سوی فردوسی است؟ در این صورت البته زبان به گستاخی گشوده است؛ ولی چنین گمانی، هم به دلیل احترام نظامی به فردوسی و هم به دلیل ارجی که ممدوح او بهرامشاه برای فردوسی و اثر او قائل بود، احتمال چندانی ندارد، بلکه در اینجا شاعر سخنی کلی در رد انکار رؤیت گفته و شخص معیّنی را در نظر نداشته است؛ چنان که مثلاً فخر‌الدین گرگانی نیز که نظامی «خسرو و شیرین» خود را به تقلید از «ویس و رامین» او سروده است، رؤیت را نفی کرده است. بنابراین تنها موردی که نظامی در عین اعتراف به مقام بلند فردوسی، خود را شاعری بالاتر از او دانسته است، همان یک مثالی است که در بالا نقل شد.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: