1395/3/11 ۱۳:۵۷
قاضی نورالله شوشتری در ابتدای مجالس المومنین كه ذكر اماكن و بلاد شیعه را نوشته، از جمله درباره سبزواریان و غیرت و تعصب ایشان نسبت به تشیع و اهل بیت، خاصه امیرالمومنین علی (ع) سخن گفته و این موضع و موضوعی مشهور بوده است. همچنان كه مولانا جلالالدین بدان اشارت كرده و فرموده است: سبزوار است این جهان كج مدار ما چو بوبكریم دروی خواز و زار
نوشتاری درباره ملاحسین واعظ كاشفی و فتوت نامه سلطانی
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود گر تو بیداد كنی شرط مروت نبود
ما جفا از تو نبینیم و تو خود نپسندی آنچه در مذهب ارباب فتوت نبود
قاضی نورالله شوشتری در ابتدای مجالس المومنین كه ذكر اماكن و بلاد شیعه را نوشته، از جمله درباره سبزواریان و غیرت و تعصب ایشان نسبت به تشیع و اهل بیت، خاصه امیرالمومنین علی (ع) سخن گفته و این موضع و موضوعی مشهور بوده است. همچنان كه مولانا جلالالدین بدان اشارت كرده و فرموده است:
سبزوار است این جهان كج مدار ما چو بوبكریم دروی خواز و زار1
قاضی نورالله سپس داستانی نقل میكند كه برای فهم اندیشه و عقیده این مردمان در آن روزگاران حائز اهمیت است:
« چون كمال الواعظین مولانا حسین كاشفی سبزواری جهت نظم بعضی از مصالح دنیاداری به دارالسلطنه هرات رفت و مدتی به عذاب صحبت میرعلی شیر 2 مشهور گرفتار گردید و به دام دامادی ملاجامی پایبند شد، مردم سبزوار با او بدگمان شدند و چون بعد از مدتی به وطن مالوف مراجعت نمود، اهالی آنجا در مقام امتحان او بودند تا آنكه روزی كه مولانای مذكور در جامع سبزوار به مراسم وعظ و تذكر اشتغال داشت، پیرمردی از محبان سبزوار عصا بر دست گرفته، بر پای منبر مولانا بایستاد و میخواست كه از وی سوالی نماید كه كاشف حال اعتقاد مظنون او باشد. اتفاقاً در آن اثنا بر زبان مولانا جاری شد كه دوازدههزار مرتبه جبرئیل بر حضرت پیغمبر (ص) نزول نمود. پیر سبزواری چون این سخن شنید، فرصت یافته به مولانا گفت: بگو كه جبرئیل چند مرتبه بر حضرت امیرالمومنین (ع) نزول نمود؟ مولانا چون بدگمانی اهل سبزوار را در حق خود فهمیده بود، میدانست كه آن پیر در مقام نكتهگیری و امتحان است، متحیر ماند كه اگر بگوید كه جبرئیل بر حضرت امیر نازل شد، به ظاهر دروغ گفته باشد و اگر گوید كه نازل نشد، سبزواریها كه محبان و فدایی خانداناند نسبتِ تسنن بر او خواهند بست و آن پیر صافی ضمیر، عصای تعزیر بر سر او خواهد شكست. آخر صفای اعتقاد، امدادِ مولانا نموده، در جواب گفت كه جبرئیل بیست و چهار هزار مرتبه بر حضرت امیر نزول نمود، و دیگر بار آن پیر گفت كه جهت خوش آمد سخنی بر زبان میآری یا دلیل بر این مدعا داری؟ مولانا گفت: دلیل آن است كه حضرت پیغمبر (ص) فرمودهاند كه «انا مدینهالعلم و علی بابها ... » پس هرگاه جبرئیل دوازدههزار مرتبه به مدینه علم درآمده باشد، باید بیست و چهار هزار بار در رفتن و آمدن به آن حضرت كه باب مدینه است وارد شده باشد.»3
این ملاحسین واعظ، یكی از پدیدههای جالب فرهنگ و مذهب در ایران در سده نهم و اوایل قرن دهم هجری قمری است.4 اجمالاً در معرفی وی میتوان چنین گفت: «حسین بن علی بیهقی سبزواری الاصل كاشفی، متخلص به واعظ الشهر، ملقب به كمالالدین، از فحول علمای ایرانی جامع علوم دینیه و عارف معارف الهیه و كاشف اسرار عرفانیه و دارای فنون غریبه و در نجوم و ریاضیات متبحر و در اصول موعظه و خطابه متبحر و در زمان سلطان حسین میرزا بایقرا، در هرات و نیشابور مشغول وعظ و ارشاد بوده و با صوتی خوش و آهنگی دلكش، آیات قرآنیه و احادیث نبویه را با عبارات و اشارات لایقه به عرصه بیان میآورده؛ اینك با آن همه تبحر علمی كه داشته به واعظ شهرت و در مجلس وعظ او ازدحام تمام بودی و بسا بودی كه در تلاوت قرآن مجید از خود رفتی ...»5
«كاشفی به مشهد رفت و به گفته پسرش فخرالدین علی صفی، در ماه ذیالحجه سال 860 ق، در مشهد خواجهسعدالدین كاشغری را، كه در ماه جمادیالاخر همان سال در گذشته بود به خواب دید، كه او را به خانه خود میخواند. در جست و جوی او به هرات رفت و هنگام زیارت مزار خواجه، با جامی ملاقات كرد و طریق نقشبندیان را پذیرفت و در همان شهر ماند. با خواهر جامی ازدواج كرد و به وعظ و تذكر ادامه داد و با رجال و شاهزادگان آشنایی و همنشینی پیدا كرد.
در زمان امیر علیشیر نوایی، مقامی والا پیدا كرد و به تشویق او كتابهای بسیاری تالیف نمود و همزمان، منصب وعظ و خطابه را هم حفظ كرد؛ چنان كه در دارالسیاده سلطانی و مسجد جامع علیشیر و مدرسه سلطانی و بر سر مزار خواجه ابوالولید احمد كه از مشایخ نقشبندیه بود، هر هفته مراسم وعظ و خطابه داشت».6 سال وفاتش 910 ه.ق بوده و خواند میر نوشته است: «چون مقتضای اجل موعود رسید، فنیسنه عشر و تسعمائه، مُهر سكوت بر لب زده، عالم آخرت را منزل ساخت.»7
معاصران و مقارنان كاشفی، البته برای او شأن والایی قائل بودند و جملگی وی را میستودند. از جمله واصفی، صاحب بدایع الوقایع او را یك تن از پنج عالم بزرگ عصر خویش شمارده كه نظیر نداشتهاند و او را در كنار جامی و سه تن دیگر قرار داده است، چنان كه: «این پنج كس بودند كه هیچ ذویالعقولی ششم ایشان را تجویز نمیكرد ...».8
امیر علیشیر نیز – در لفاف اغراق - نوشته است: «و فیالواقع مولانا، كاشف مشكلات و معضلات علوم بوده. همه كس را معلوم است واعظی در غایت خوبی است و در عالم از بنیآدم واعظی به خوبی او نبوده و نیست...».9
مذهب كاشفی
با آن كه آثار فراوانی از قلم كاشفی ثبت شده و به دست ما رسیده و در منابع متعددی از تاریخ و تذكره، به احوالش اشاره شده است، اما ابهامات بسیار در اعتقاد و مذهب وی وجود دارد. گویا خود او نیز ترددی میان تسنن و تشیع داشته و این به واسطه حضور او در دو اقلیم هرات و سبزوار و اقتضای عقاید اكثریت در آنجا بوده است. آنچه در آن تردیدی نمیتوان داشت، محبت اهل بیت و ائمه اطهار (ع) است كه وی در آن راسخ بوده و همه جا و همهگاه بدان تصریح میكرده
است. امیرعلیشیر او را اهل تسنن دانسته و گوید: «مولانا سبزواری است، ولیكن از رفض ایشان عاری است و از مذهب باطل ایشان بری، و لیكن از تهمت بری نیست».10 اما قاضی نورالله، او را همچون بسیاری دیگر، شیعه خوانده و نویسد: «و از جمله قصاید او كه در مدح حضرت امیرالمؤمنین(ع) واقع شده، دو بیت مذكور میسازد:
ذریتی سؤال خلیلی خدا بخوان وز لاینال عهد جوابش بكن ادا
گردد تو را عیان كه امامت نه لایق است آن را كه بوده بیشتر عمر درخطا
و توضیح این مقال، علی سبیلالاجمال آن است كه مسابقه جواب با سؤال در «من ذریتی ولاینال» و علو مقام ابراهیم از طلب محال، دلیلی است بدیعالمثال، بر آن كه ظالم كافرظالّ، لایق امامت نیست به هیچ حال...»11 با وجود چنین منابعی چگونه میتوان درباره مذهب او سخن گفت؟
مورخ معاصر، رسول جعفریان در این موضوع خاص تحقیقی كرده و در ضمن از گرایش به اهل بیت در میان گروهی از سنیان شرق ایران یاد می كند كه به سنیان دوازده امامی شهرت داشتهاند. «روشی كه به طور معمول از قرن هفتم و هشتم به بعد، در میان این قبیل سنیان شیعی مرسوم بوده، آن است كه ابتدای سخن را با ذكر ستایش خدا، صلوات بر رسول آغاز كرده، سپس از خلفای چهارگانه یاد كرده و آنگاه از امامان یاد میكنند. این شیوهای است كه ملا حسین واعظ كاشفی نیز در كتاب «فتوت نامه سلطانی» خود، از آن پیروی كرده است.»12
درباره این طریقت مذهبی كه پیش از ظهور صفویان در صفحاتی از ایران دیده شده باید تحقیقی جداگانه صورت گیرد و مشخص شود كه حدود و كیفیات عقاید سنیان دوازده امامی در ایران تا چه حد و چگونه بوده، چه عللی در پدید آمدن این اعتقاد موثر بوده و چه اثری برگسترس تشیع اثناعشریه و طریقت درویشی قزلباشان صفوی داشته است. كاشفی بیشك در متن همین جریان قرار داشته و ظاهراً پسرش مولانا فخرالدین علی نیز همچون پدر بوده است؛ مدتی صوفی متسنن و زمانی نیز شیعه خالص . وی صاحب كتاب مشهور «رشحات عینالحیوه» است كه از آثار مهم فرقه نقشبندیه محسوب میشود و این فرقه «مهمترین و بانفوذترین صوفیه در قرن نهم، مخصوصاً در خراسان و ماوراءالنهر است...» 13
درباره اعتقاد ملاحسین واعظ كاشفی، «در زمان حیاتش نیز اختلاف وجود داشت. درپارهای نواحی، او را شیعه و در نواحی دیگر، اهل تسنن میدانستند. چون به تصریح فرزندش فخرالدین علی، پیرو نقشبندیه بوده، مسلم میشود كه متمایل به تسنن بوده است؛ ولی از طرفی، ولادت و تربیت اولیهاش در شهر سبزوار، كه از مراكز قدیم شیعیان اثنی عشری است، وابستگی او را به تشیع نشان می دهد».14 نوشته های معاصران كاشفی نیز نشانگر همین دوگانگی بوده و او در میان شیعیان متهم به تمایلات ناصبی بوده و در میان سنیان اتهام رفض داشته است. ملاحسین بیشك در خاندانی شیعی در سبزوار متولد شد و این از نام او پیداست. « اما از سبزوار به هرات رفت و دوستانی برای خود برگزید كه همه، گرچه به اهل بیت علاقه وافری داشتند، از رفض بیزار بودند. دو نمونه مهم و مؤثر در وی امیر علیشیر و عبدالرحمن جامی بودند كه از صوفیان نقشبندی بودند و به تبع خواجه محمد پارسا از رفض بری و بیزار... كاشفی علیرغم این همنشینیها، تا به آخر، در هرات متهم به رفض بوده است، همان طور كه در سبزوار متهم به تسنن، حنفیگری یا شافعیگری بوده است... كاشفی در هرات با دستگاه دولتی كنار آمده و در آنجا نفوذ چشمگیر یافته و در میان مردم به كار وعظ میپرداخته است. در چنین شرایطی، جز آنكه اظهار تسنن كند، كاری نمیتوانسته انجام دهد. اما آیا چنین اقدامی از روی تقیه بوده است؟»15
دکتر محمد جعفر محجوب در این باره نوشته است: "...تالیف های او به خوبی ارادت وی را به خاندان رسالت و ولایت می رساند، به طوری که اگر نخواهیم او را شیعه در شمار آوریم باید بگوییم که وی از سنیان تفضیلی بوده است و این سنیان، چنان که از نامشان پیداست، در عین معتقد بودن به خلافت خلفای راشدین، مولای متقیان علی بن ابیطالب(ع) را برتر از سه تن دیگر می دانند...".16
درباره این موضوع، البته بیشتر میباید اندیشید. ظاهراً این تلوّن در عقاید، ریشه در تلوّن و تحوّل اوضاع وی و تفاوت در اقالیم زندگی كاشفی داشته است. درباب اهمیت این مرد در میان شیعیان تنها كافی است به اثر كتاب روضهالشهداء وی اشاره شود كه خود به تنهایی سرسلسله فرهنگی فراگیر، همراه با مجموعهای از قصص و تواریخ و اساطیر، بیش از چهارصد سال بر محافل و مجالس شیعه اثر نهاده است. شیخ عباس قمی در توضیح آثار كاشفی نوشته است: «... و روضهالشهداء در مقتل، و این همان كتاب است كه اشخاص مخصوصی عبارت آن را درست كرده بودند، و برای مردم در ایام مصایب اهل بیت(ع) در سر منابر میخواندند، و ایشان را «روضه خوان» میگفتند، ... و پیوسته این لقب، یعنی روضه خوان در این اشخاص ماند تا این زمان كه هر كسی كه در منبر مصیبت بخواند، او را روضهخوان میگویند. اگرچه به عمر خود رجوع به روضه الشهداء هم ننموده باشد».17 روضه الشهداء اثری بسیار مهم در تحكیم بنیانهای نوعی شیعه عامیانه بود و اثری ژرف بر مخاطبان خطابههای مذهبی مینهاد.
آثار كاشفی و مقام او در ادب فارسی
كاشفی مردی پركار بوده و آثار متعددی به نظم و نثر، و به زبان فارسی و تازی تألیف كرده است. در تاریخ ادبیات صفا، چهارده18، دردائرهالمعارف تشیع، بیست وشش 19ودر لغتنامه دهخدا سی عنوان از تألیفات كاشفی فهرست شده است.20 این آثار در موضوعات متعدد و متنوعی هستند و ما عناوین برخی از آنها را ذكر میكنیم:
1ـ آیینه اسكندری 2ـ الاختیارات یا اختیارات النجوم 3ـ اخلاق محسنی 4ـ الاربعون حدیثا ـ الرساله العلیه فی الاحادیث نبویه 5ـ اسرار قاسمی 6 ـ الواح القمر 7ـ تحفه الصلوه 8 ـ التحفه العلیه فیعلم الحروف و بیان اسرارها 9ـ تفسیر حسینی 10ـ تفسیر زهراوین 11ـ تفسیر سوره یوسف 12ـ تفسیر قرآن مجید 13ـ جامعالستین 14ـ جواهرالاسرار 15ـ جام جم 16ـ جواهر التفسیر 17ـ روضه الشهداء و....
بجز این كتابها كه در دین و عرفان و نجوم و علوم غریبه و تاریخ و مقتل و تفسیر و اخلاق و ... است، چندین كتاب در زمینه ادبیات، از قلم كاشفی صادر شده و نشانگر احاطه وی برعلوم ادبی، از نظم و نثر است. او نثر كلاسیك و شعر پارسی را به خوبی میشناخت و در علوم بلاغی نیز وارد و صاحب نظر بود. در نثر، كتاب انوار سهیلی را تألیف كرد كه تحریر تازهای از كلیله و دمنه، همراه با توضیحات است. این اثر به نثر پارسی مرسل و ساده تحریر شده و به «نام شیخ احمد سهیلی از امرای عهد سلطان حسین میرزای بایقرا از كلیله و دمنه بهرام شاهی در چهارده باب و یك مقدمه ترتیب داده شده و ... در قرون اخیر مدتها مورد استفاده پارسی خوانان، خاصه پارسی آموزان هندوستان بوده است.»21 كتاب دیگر وی در عرصه نثر پارسی، مخزن الانشاء نام دارد. این كتاب در فن ترسل است و در آن «نمونههای انشاء در موارد مختلف نامهنگاری و برای طبقات گوناگون اجتماع به قلم مؤلف تحریر شده است. كاشفی كتاب مخزن الانشاء را برای سلطان حسین میرزای بایقرا و امیر علیشیر نوایی به سال 607 نوشته و در همین سال كتاب دیگری به نام صحیفه شاهی در انشاء ترتیب داد.»22
مسلم است كه نشست و برخاست با ادبای بنام عصر، نظیر ملاعبدالرحمن جامی و امیر علیشیر نوایی و امثال ایشان، اثری ژرف بر گرایشات ادبی ملاحسین نهاده و او مطالعات گسترده در این زمینه داشته است. وی كتابی در بدیع و بیان و معانی (صناعات ادبی) نوشت به نام بدایع الافكار فی صنایع الاشعار و افزون بر آن؛ «دو اختصار از مثنوی مولوی كه نخستین از آن دو لباب معنوی فی انتخاب مثنوی نام دارد و انتخاب مجددی كه از این كتاب شده، موسوم است به لبّ لباب. كاشفی شرحی هم برمثنوی مولوی نوشته است».23 علاوه بر شعرشناسی، او شعر هم میسرود و در این زمینه از متوسطان روزگار خود محسوب میشد. قبلاً ابیات قصیدهای تعلیمی درباره امامت را از او نقل كردیم. صاحب مجالس النفائس نوشته است: « و این مطلع از جمله اشعار اوست:
سبز خطا ز مشك تر غالیه بر سمن مزن
سنبل تاب داده را بر گل و نسترن مزن»24
اما تبحر وی در نثر حكایت دیگری دارد. جعفریان درباره نفوذ گسترده و دیرپای روضهالشهداء در میان شیعیان، و اینكه چرا «چنین تأثیر شگرفی از خود برجای نهاد؟» پاسخ میدهد كه «نثر شیوا و گیرای این كتاب، مهمترین عامل جاودانگی این كتاب در میان شیعیان بوده است. به یقین، اگر چنین نثری نمیداشت و این چنین در فصاحت و بلاغت، مطالب ابراز نمیشد، امكان چنین موفقیتی برای آن، در این حد وجود نداشت. كاشفی از برجستهترین نثرنویسان نیمه دوم قرن نهم هجری است. آثار او در انشا، نه تنها سرمشق شاگردان ادب، بلكه برای مدرسان این فن نیز الگویی بوده كه میبایست مورد تقلید قرار میگرفته است....»25
این داوری البته اغراقآمیز است. مرحوم استاد دكتر صفا كه خود صاحب نظری درجه اول در پژوهش ادبی بود، داوری دقیقتری ابراز كرده است: «شیوه نگارش كاشفی، هرجا كه تحت تأثیر متنی دیگر یا ترجمه و نقل مطالبی از زبان عربی نباشد، ساده و روان و جزو منشآت خوب قرن نهم و آغاز قرن دهم هجری است. كثرت تألیفات او شاید معلول نیازمندیش به مطالعات دائم برای برگزاشتن پیشه واعظی و شغل منبری او بوده باشد...».26
كاشفی، هرات و تصوف نقشبندی
گفتیم كه ملاحسین واعظ در هرات گرایشی به صوفیه داشت. همنشینی با بزرگانی از صوفیه هرات در آن روزگار، نمیتوانست در دل و دماغ مرد باریك اندیش و جستجوگری چون كاشفی بیاثر باشد. هرات البته در آن ایام وضع و موقع خاصی داشت. ایمن سرایی بود برای اهل معنا ودل سپردگان هنر و ادب. از نظر اقتصادی و مدنیت شهری نیز هرات در اوج شكوه بود و «ابن بطوطه جهانگرد معروف مغربی كه نیمه اول قرن هشتم در زمان سلطنت ملك معزالدین حسین كرت از هرات دیدن كرده، مدتی در آن شهر اقامت داشته، نوشته است:
هرات از بزرگترین شهرهای آباد خراسان است... هرات شهری بزرگ و دارای ابنیه بسیار است. اهالی این شهر مردمی متقی و متدین و پاكدامن و حنفی مذهب میباشند و شهر هرات از هرگونه فسق و فساد مبراست27... حمدالله مستوفی كه معاصر ابنبطوطه است در كتاب نزهت القلوب، ضمن تأیید نظر وی مینویسد: در زمان پادشاهان غور در شهر هرات دوازده هزار دكان آبادان بوده و شش هزار حمام و كاروانسرا و طاحونه و سیصد و پنجاه و نه مدرسه و خانقاه و آتشخانه (آتشكده) و چهارصد و چهل و چهار هزار خانه مردم نشین داشته است».28
توجه به این اوضاع برای فهم فرهنگ و ماهیت فتوت و جماعت فتوتیان بسیار ضروری است. خاستگاه شهری اینان و پیوستگیشان به حرفهها و پیشههای گونهگون و تشكیل انجمن و صدور مرامنامههای دقیق و سنجیده (فتوتنامهها)، جملگی در چنین بستری قابل تحقق بوده است. «در تمام طول قرن نهم از بزرگترین شهرهای آسیای میانه به شمار میآمد و در اندك مدتی از حیث آبادی و ثروت و كثرت جمعیت، چند برابر ایام سلطنت پادشاهان غور و سلاطین آل كرت گردید و با این آبادی و ثروت و زیادی نفوس در اثر حمایت و پشتیبانی شاهرخ و پسر هنرمندش بایسنقر میرزا از اهل علم و دانش و هنر، شهر هرات مركزیت علمی و ادبی و هنری نیز پیدا كرد. علما و دانشمندان و فضلا و شعرا و هنرمندان از اكناف جهان به این كعبه مقصود روی میآوردند و با عزت و احترام تمام استقبال و پذیرایی میشدند. بعد از شاهرخ و فرزند دانشمند و دانشپرور او و در دوره ده ساله سلطان ابوسعید نیز شهر هرات مركزیت علمی و سیاسی و اقتصادی خود را حفظ كرد و با اینكه پایتخت سلطان ابوسعید نیز شهر سمرقند بود، ولی پس از تصرف خراسان به هرات انتقال یافت و بعد از او در زمان سلطنت 37 ساله سلطان حسین میرزا بایقرا، نه تنها در رونق و عظمت و جلال مادی و معنوی شهر هرات نقصانی حاصل نشد، بلكه به واسطه علم دوستی و دانشپروری او و وزیر دانشمند او امیر علیشیرنوایی، از هر جهت بر اعتبار و اهمیت آن افزوده گشت...»29
باری، در چنین شهری و چنین شرایطی، یكی از فرقههای مهم تصوف به نام نقشبندیه، بسیاری از متفكران و دانشوران ایران را به خود جلب و جذب كرده بود. فرقه یا سلسله نقشبندیه، از مهمترین و پرنفوذترین جریانات صوفیه در قرن نهم در خراسان و ماوراءالنهر بود. «سلسله نقشبندیه یا خواجگان... منسوب است به خواجه بهاءالدین نقشبند (م 791هـ) كه نسب تعلیمش به خواجه عبدالخالق غجدوانی، و از او تا به شیخ ابوالحسن خارقانی میرسید و چون همه مشایخ این سلسله عنوان خواجه داشتند اصحاب طریقت مذكور، به خواجگان مشهور شدند. از این سلسله، مشایخ مشهوری را در قرن نهم میشناسیم، مانند خواجه علاءالدین عطار و خواجه حسن عطار و خواجه محمد پارسا و خواجه ابونصر پارسا و خواجه علاءالدین غجدوانی و خواجه نظامالدین خاموش و خواجه عبدالله امامی اصفهانی و سعدالدین كاشغری و خواجه عبیدالله احرار و مولانا عبدالرحمن جامی.
نقشبندیان بر مذهب سنتاند و به چند شعبه منقسم میگردند...»30
«فرقه نقشبندی از فرقههای صوفی است كه در تسنن اصرار دارد و كوشیده تا از بدعتهای صوفیان دور باشد. این فرقه، در میان فرق صوفیه، تنها فرقهای است كه ابوبكر را سر سلسله خویش دانسته است.»31 مشایخ سلسله نقشبندیه در این دوران تألیفات ارزشمندی برجای نهادند و این نوشتهها عمدتاً در شرح آثار ابن عربی و یا در ذیل مكتب وی و متمایل به شیخ محیالدین تحریر و تقریر میشد. این جریان فكری، وسعتی یافته بود و در «آن روزها تصوف، بخصوص تصوف نقشبندیان در خراسان در نهایت قوت و رونق خود بود».32
كاشفی نمیتوانست از این جریان بركنار ماند. او بیشك تحت تاثیر آموزههای عرفانی نقشبندیه و جهان معنوی ابن عربی بوده است. تفسیرهای ایرانی از آثار ابنعربی، خاصه شروح پرتعداد فصوص، یكی از موثرترین انگارههای تأویلی در تفكر معنوی ایرانی بوده است و كیست كه نداند، از شیخ شبستری و جامی تا ملاصدرا و فیض كاشانی و دیگران چگونه تحت اثر و آثار وی قرار داشتهاند. در کنار این گرایشات صوفیانه، امّا كشش نسبت به مذهب تشیع، هیچگاه از ذهن و ضمیر ملاحسین واعظ برون نرفت و او با كتاب روضهالشهدایش بیشترین سهم را در پدید آمدن جامعه و فرهنگ خاصی از تشیع در سدههای پسین داشته است..
فتوتِ تصوّفی و فتوت نامهنویسی
واژه فتوت به بخشندگی، دهش، مروت، سخا و كرم، جوانمردی و مردانگی معنا شده است.33 ابوعلی دقاق گفته است: الفتوه ان تكون من الناس قریباً و فیما بینهم غریبا / فتوت آن است كه به مردم نزدیك باشی و در میان ایشان غریب.و علی بن ابیبكر اهوازی گوید: فتوت آن است كه خویشتن را در این جهان از جمیع جهانیان فروتر شناسی. مفسّرین فتوت را به بتشكنی تعریف كردهاند، چنان كه در سرگذشت حضرت ابراهیم خلیلالله به روایت یكی از افراد خاندانش در قرآن آمده است كه: قالو سمعنا فتی یذكرهم یقال له ابراهیم (یعنی: گفتند شنیدیم جوانی كه به او ابراهیم گفته میشد، از آنان سخن میگفت.)34
كاشفی درباره موضوع فتوت گوید: «موضوع علم فتوت نفس انسانی باشد از آن جهت كه مباشر و مرتكب افعال جمیله و صفات حمیده گردد و تارك و رادع اعمال قبیحه و اخلاق ذمیمه شود، به ارادت... علم فتوت علمی شریف است و شعبهای است از علم تصوف و توحید، و اكابرِ عالم در این علم رسالهها ساختهاند و در صفت توجیه كمالِ او نسخهها پرداختهاند... و در كتاب قواعدالفتوّه این بیتها را به شیخ فریدالدین عطّار قدّس سرّه اسناد كرده، نظم:
هر كه از علم فتوّت بهره یافت روسوی دین كرد و از دنیا نتافت
دیده دل از فتوّت روشن است روضه جان از فتوّت گلشن است
گر بود علم فتوّت بر سرت هر زمان بخشد صفای دیگرت»35
«عنصری كه در فتوت تأثیر خاص كرده است ـ خاصه در فتوتِ اجتماعی ـ تصوف است و صحیحتر آن است كه بگوییم فتوتِ اجتماعی پس از آمیختن فتوت فردی با تصوف پیدا آمده است. عنصر دیگر كه همچون تصوّف سهمی به سزا در پرورش و نمایاندن فتوت اجتماعی دارد، عیاری است. عیاران طایفهای بودهاند از مردم كه در ظاهر شغل دستبرد زدن به كاروان و تاختن از محلّی به محل دیگر داشتند، امّا در عین راهزنی و دستبرد، از طریق جوانمردی و نمكشناسی گامی بیرون نمینهادند... »36
رابطه فتوت با تصوف، رابطهای دیرین است و تصوف در مهارِ جنبههای دشخوار و آسیبهای فردی و اجتماعی این گروه، سهم به سزایی داشتهاند. آنان همچون آموزگاران معنوی و حتی اجتماعی، كوشیدند معنا و مفهومی عمیق و شیوههای تربیتی و تهذیبی متعالی را وارد این جریان سازند. بیگمان مطالعه سرگذشت عیاران اولیه یا فتوتیان در بغداد و عراق یا گروه احداث در دمشق نشان میدهد كه تا چه حد این گروهها در معرض آسیبهای اجتماعی و فرهنگی بوده و گاه خود منشأ ظلم و فتنهها و آشوبهای زیانباری بودهاند. تصوف، فتوت را آیینی كرد و مدارج و مناسك و مرامنامه و آدابی برای آن فراهم آورد. مهارش كرد و محتوایش بخشید و این یکی از مهمترین خدمات عرفان و تصوف به فرهنگ ایرانی و اسلامی است.
«نخستین نویسندهای كه یك رساله كامل را به فتوت اختصاص داد، صوفی خراسانی عبدالرحمن سلمی (درگذشته 1021م/ 412 هـ) بود... نزد سلمی، فتوت و ملامت، مترادف بودهاند. شاگرد سلمی، ابوالقاسم قشیری (درگذشته 1073م/ 465 هـ) فتوت را در نوشتاری مفصل مورد بحث قرار داد و این واژه را به فرهنگ واژگان تصوف وارد كرد.»37
قدیمترین متن پارسی، كه متنی اخلاقی و اجتماعی است و در باب جوانمردی مطالبی دارد، قابوسنامه است كه عنصرالمعالی كیكاوس بن اسكندر بن قابوس وشمگیر (درگذشته 475هـ) جهت تربیت و نصیحت فرزندش گیلانشاه نوشته و درباب آخر از جوانمردی و آداب و اوصاف و فوایدش سخن رفته است.38 پس از اینها بزرگترین شخصیتی كه به این موضوع متوجه شده، ابن عربی است و این «صوفی معروف (درگذشته 638) در كتاب معروف خود
موسوم به الفتوحات المكیه فصل جداگانهای را به فتوت اختصاص داده است.»39
بدین ترتیب میتوان ملاحظه كرد كه از همان سدههای اولیه پیدایش و گسترش فتوت، پیران و آموزگاران تصوف در مهار و معنا بخشی بدان كوشیده و به تدریج فرهنگ غنی و ژرفی در پیرامون این اصطلاح و این جریان گسترده و مؤثر اجتماعی پدید آوردهاند. معهذا این جریان هیچگاه كاملاً ذیل تصوف قرار نگرفت و همواره در تعامل و دادوستد با آن بود. محمد ریاض نوشته است: «در قرون اولیه اسلامی، فتوت به تصوف خیلی شبیه و نزدیك بود و بجز تفاوت در پارهای از آداب و رسوم مخصوص، فرق ظاهری زیادی در میان آنها نبود و به همین علت... هم بسیاری از صوفیه و عرفا به این مسلك گراییدهاند و هم مردمان انسان دوست و خدمتگزار اجتماع...»40
با گسترش فرهنگ و مفاهیم مربوط به فتوت، طبعاً نگارش رسالههای مستقل در این باره نیز آغاز شد و این نوع كتابها، خود به مكتبی و شیوهای بدل شد كه بدان فتوتنامهنویسی گویند و از مدارك و منابع مهم در تاریخ فرهنگ و معنویت اسلامی است. «دو اثر قابل توجه نیز در زمان خلافت ناصر41 راجع به فتوت نوشته شده: نخست كتاب الفتوه است كه نویسنده آن ابوعبدالله الشارم (معروف به ابنالمعمار) میباشد. در این كتاب، قانون فتوت بر مبنای حقوق اسلامی تشریح شده است. دیگر تحفهالوصایا است كه مؤلف آن احمد بن الیاس النقاش الخرتبرتی نام دارد. القلقشندی (درگذشته 821هـ ) نیز در اثر معروف خود به نام صبح الاعشی راجع به آیین فتوت بحث كرده است. شیخ بزرگ صوفیان، امیرسیدعلی بن شهابالدین همدانی معروف به علی دوم (714-786هـ ) در رساله فتوتیه، فتوت را با تصوف برابر دانسته و به طور واضح به تشكیلات منظمی اشاره نموده است.او شخصی را به نام اخی طوطی علیشاهی پیر خود در فتوت میداند.»42
فتوتنامهنویسی به تدریج رشد قابل ملاحظهای كرد و با ورود اصناف و پیشهوران بدان، ماهیتی پیچیده یافت كه از منظر فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی و سیاسی بسیار اهمیت دارد. «دلبستگی صوفیان به مفهوم فتوت، به نوبه خود منجر به جذب و تحلیل این مفهوم از سوی گروهی كه با آنها مرتبط بودند، یعنی بازرگانان و پیشهوران شد... فتوت در بستر این صنوف، معنای تازهای یافت: شامل مجموعهای از قوانین و اعمال برای اعضای آن جامعه كه نهایتاً جهت حفظ و به خاطرسپاری – به ویژه در مراسم تشرف – به صورت رسالههایی مكتوب درآمدند».43
گسترش فرهنگ فتوتی و جوانمردی در ایران، به تدریج به قرون نهم و دهم هجری رسید و «در عهد صفوی فتوت در میان عامه مردم ایران رواج بسیار یافت، چنان كه ادبیات مكتوب اهل فتوت، غالباً بهصورت رسالههای موسوم به «فتوتنامهها»، بیشتر در دوران صفویه تحریر شده است.... شمار معدودی از رسالههای جوانمردان پیش از دوره صفوی نوشته شده و بیشتر آنها، خاصه رسالههای مربوط به اصناف پیشهوران در عهد صفوی و یا پس از آن نگاشته شده است... بیشتر فتوتنامههایی كه از دوره صفوی به بعد نوشته شده است، به علت عامی بودن نویسندگان و كمسواد بودن كاتبان آنها، واجد نثری سخیف و مغلوط است.
فتوتنامههای فارسی پیش از دوران صفویه، به جز فتوتنامه سلطانی، بیشتر از اخلاقیات سخن میگوید و كمتر به سنتها و آیینهای اصحاب فتوت پرداخته است... درحالی كه رسالههای فتوت در دوره صفوی و پس از آن، گذشته از آن كه بخشی عظیم از افسانهها و پنداشتههای فتیان و پیشهوران را بازگو میكند، آداب و آیینهای گوناگون آنان را نیز، گاه با دقت و موشكافی حیرتآور توضیح میدهد كه برای بررسی تاریخ اجتماعی و پیشینه فرهنگ و تمدن ایران بسیار ارزشمند است.»44
فتوتنامه سلطانی
یكی از مهمترین آثار ملاحسین واعظ كاشفی، و از مهمترین كتب تصوف فتوتی، بیگمان فتوتنامه سلطانی است. ذاكری مینویسد: «مفصلترین رساله در مورد فتوت صوفیانه، چه به زبان عربی و چه فارسی، فتوتنامه سلطانی نوشته واعظ كاشفی است كه به شاخه نقشبندی تصوف تعلق داشت. این كتاب فراهم آورنده نادرترین اطلاعات پیرامون اخلاق، مراسم تشرف، جامه درپوشیدن، و روابط پایگانی رایج در انجمنهای سقاها، وزنهبرداران، كشتیگیرها، شعرخوانها، داستان گویان و... است. اما بالاتر از همه، این كتاب نشان میدهد كه فتوت، تا نزدیكیهای قرن پانزده [میلادی] همچنان در ایران، كاملاً شایع و گسترده بوده است.»45
فتوتنامه سلطانی از جهات متعدد دیگری هم اهمیت دارد. جعفریان با استناد به خطبه و برخی دیگر از جستارهای فتوت نامه سلطانی، معتقد است که این اثر در مسیر فراگیری مذهب شیعه در ایران، نشانههای تحول اعتقادی به اثنیعشریه را نشان میدهد.46 فصل نهم این كتاب، اختصاص به «در كیفیت میان بستن» دارد. این رسمی خاص میان فتوتیان است كه ملاحسین آداب آن را بازگو كرده است. در این ضمن دو خطبه نقل میكند كه نام دوازده امام در آن ذكر شده و «خطبه دوم كاملاً شیعی است و ضمن آن، پس از یاد امامان اثناعشر آمده است: «بهم أتولی و من اعدائهم نتبری».47
كتاب فتوتنامه سلطانی به تصحیح و مقدمه مفصل شادروان استاد دكتر محمدجعفر محجوب در سلسله انتشارات بنیاد فرهنگ ایران به شماره 113 در مجموعه فرهنگ عامه، در سال 1350 منتشر شد. محجوب در مقدمه یكصد و سیزده صفحهای خود تاریخ مختصری از فتوت و نكاتی درباره كاشفی و خصوصیات فتوتنامه سلطانی و نسخ خطی آن را بیان كرده است. از جمله اینكه در میان آثار كاشفی، این كتاب را «شاید بتوان در ردیف با ارزشترین آثار وی شمرد... در میان تمام متنهای قدیم و جدیدی كه در دو زبان فارسی و عربی درباره آیین فتوت و روش جوانمردان نوشته شده است، فتوتنامه سلطانی از همه مفصلتر و جامعتر و منظمتر و دقیقتر است».48
«در فتوتنامههایی كه كم و بیش این اصول تشریح شده، باز مؤلف به سوابق مطلب و «اثبات»49 آن نظری نداشته و این كه راه و رسم از چه كسی به یادگار مانده، یا داستان پدیدآمدن تبرزین یا انواع شَد چه بوده است نداشته و آنچه مورد نظر وی بوده، گفته و گذشته است. لیكن حسین واعظ تمام این مطالب را با دقت نظر و مراقبت تمام شرح میدهد و میكوشد كه در باب این آیین و تمام جزئیاتی كه بدان مربوط میشود هیچ حرفی را ناگفته نگذارد تا كسی كه به كتاب وی مراجعه میكند از رجوع به هر كتاب دیگری در این موضوع بینیاز باشد»50
دكتر محجوب در دیباچه تفصیلی و تاریخی خود بر این كتاب، عمدتاً به مقدمه دكتر مصطفی جواد بر «كتاب الفتوه» اثر ابنمعمار نظر داشته و حتی برخی نظرات شاذ وی را پذیرفته است. مصطفی جواد، از منظر عراق و بلاد عربی، خاصه فتوت در بغداد و در عصر عباسیان به موضوع نگریسته و این مسیر تاریخی را برگزیده است. حتی بخش اعظم تحقیق ایشان به كار و كردار خلیفه عباسی ناصر اختصاص دارد كه برخی ستایشها و نظرات یك جانبه عربی وی نیز در نوشته استاد محجوب بازتاب یافته است.51 پس از آن، شرحی مجمل در باب عیاری و فتوت در ایران، طی صفحات هفتاد و هفت تا نود و چهار میدهد، اما درباره مؤلف و آثار او نیز اطلاعات دقیق و تاریخی در مقدمه نیست و به طور كلی و گذرا در این عرصه سخن رفته است. گویا استاد محجوب قصد تكمیل مباحث و اضافات و افاضات و توضیحات مهمی هم داشته، اما گویا «تنگی وقت و مناسب نبودن حال نویسنده موجب شد كه بحث در آن گونه مطالب به فرصتی موسعتر گذاشته» شود.
منابع كاشفی در فتوتنامه سلطانی، در درجه اول تجارب و آموزشهای خود او بوده و پس از آن، كتب فراوانی كه مطالعه میكرده است. از جمله مهمترین منابع كاشفی، به احیاء علومالدین اثر امام محمدغزالی، كشف المحجوب هجویری، مقصد اقصی از مولانا حسین كبروی خوارزمی، تأویلات و فتوتنامه اثر كمالالدین عبدالرزاق كاشی، انس الصوفیه، قواعد الفتوه، تبصرهالاصفیا و... میتوان اشاره كرد. وی البته به برخی منابع خود نیز تصریح نكرده و برخی مآخذ اسطورهای و داستانی عامیانه همچون خاورنامه هم در كتاب وی دیده میشود. این «خاورنامه داستانی است سراسر خیالی كه درباره جنگهای موهوم حضرت مولای متقیان(ع) با دیوها و عفریتان و جادوگران پرداخته شده است... با آن كه مولانا حسین میداند سراسر مطالب كتاب ساختگی و خیالی است، باز برای «اثبات» و بیان سوابق بعضی مطالب بدان اشاره میكند.»52
فتوتنامه سلطانی در هفت باب تدوین شده كه تقریباً تمام مسائل كلی و جزئی و آداب و امور مربوط به فتوت و فتوتیان و اصناف و سلاسل ایشان را دربرمیگیرد. این بابها چنیناند: باب اول در بیان منبع و مظهر فتوت و معنی طریقت و تصوف و فقر و آداب و اركان آن (و این باب مشتمل بر چهار فصل است).
باب دوم در بیان پیر و مرید و آنچه تعلق بدان دارد (و این باب مشتمل است بر چهار فصل). باب سیم در بیان نقیب و پدر عهدالله و استاد شَد و شاگرد و بیعت شَد و شرایط و آداب و اركان آن (و این باب بر ده فصل اشتمال دارد). باب چهارم در بیان خرقه و سایر لباسهای اهل فقر و پوشیدن و پوشانیدن آن و رسانیدن خرقه به مریدان و شرایط آن و آداب و اركان آن (و این باب یازده فصل است). باب پنجم در آداب اهل طریق (كه در شانزده فصل سامان یافته است). باب ششم در شرح حال ارباب معركه و سخنانی كه بر آن مترتب باشد و آداب اهل سخن (و این مشتمل بر چهار فصل است). باب هفتم در بیان اهل قبضه و حالات ایشان (و این مشتمل بر هفت فصل است).53
فتوتنامه سلطانی، از هر حیث، كتابی مهم در فهم تاریخ فرهنگی و معنوی و اجتماعی ایران است. از اخلاقیات تا عقاید عامه و تصوف فتوتی و آداب معنوی پیشهوران و اصناف گونهگون، و نیز اشاره به عقاید و مسائلی كه در هیچ منبع دیگری بدین تفصیل بدان پرداخته نشده است. مولانا حسین كاشفی با تسلط بر موضوع و ذوق تدوین و نثر خوب، دائرهالمعارفی در فتوت و فرهنگ عامه خلق كرده كه از جمله مهمترین منابع در این موضوع محسوب میشود. از یك جهت دیگر، یعنی ذكر آیات و احادیث، از رسول(ص) و امیرالمومنین و امامان دوازدهگانه در موضوع فتوت و یا تاویل آن بدین موضوع نیز، كتاب كاشفی بیهمتاست. برخی اقوال انحصاری هم از مشایخ و معاریف تصوف دارد و درباره صنوف و آداب ایشان در فتوت، البته همچون دانشنامهای یگانه است. علاوه بر همه این محسنات، اصطلاحات خاص و مخصوص فتوت و اسامی برخی اشیاء و امور مربوط به ایشان و توضیح درباره پیشینه و فلسفه آنها كه در فرهنگ فتوتیان «اثبات» نامیده میشود، جامعیتی به كتاب بخشیده كه در آثار مشابه نیست یا به اجمال نوشته شده است. نمونهای از این اثر، از صدر و پایان فصل نهم از باب پنجم، در آداب سفر كردن: «اگر پرسند كه آداب سفر كردن بر چه منوال است؟ بگوی آدمی را از سفر چاره نیست بلكه از آن وقت كه نطفه بود همیشه در سفر بوده و خواهد بود تا به آخرت... چون معلوم شد كار آدمی سفر است، خواه در صورت و خواه در معنی، پس باید كه ادب سفر مرعی دارد تا داد هر منزل تواند داد و ما در این فصل آداب سفر صورت را بیان كنیم كه خدای تعالی بدان فرموده است: سیرو فیالارض؛ یعنی سفر كنید در زمین و حضرت رسالت فرموده سافروا تصحوا و تغنموا؛ یعنی سفر كنید كه صحت و غنیمت یابید و بزرگان گفتهاند:
سفر مربی مرد است و آستانه جاه سفر خزانه مال است و اوستاد هنر»
«... اگر پرسند كه حروف سفر چه معنی دارد؟ بگوی «سین» سفر دلالت دارد بر سَحَر، یعنی مسافر باید كه سحرخیز باشد؛ و «فا»ی سفر دلیل است بر فایده، یعنی هر كه در سفر است باید كه فایده گیرد و فایده رساند؛ و «را»ی سفر دلالت كند بر رضا، یعنی هرچه در راه بدو رسد بدان راضی باشد و خوشدلی در رضای رفیقان طلبد»53
درباره استاد محجوب
مرحوم استاد دكتر محمدجعفر محجوب، مصحح فتوتنامه سلطانی، در شمار برجستهترین محققان فرهنگ ایرانی است. وی نویسندهای چیرهدست، محقق و متنپژوهی كمنظیر، استادی فاضل در ادبیات و دانشوری پراطلاع در فرهنگ عامه بود.
محمدجعفر محجوب در سال 1303 هجری خورشیدی در تهران متولد شد. تحصیلات دبستانی و دبیرستانی را در تهران گذراند. پس از پایان دبیرستان، به عنوان تندنویس در مجلس شورای ملی استخدام شد. وی در سال 1326 موفق به اخذ درجه لیسانس در رشته علوم سیاسی از دانشكده حقوق شد و در سال 1333 فوقلیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشكده ادبیات دانشگاه تهران گرفت. در سال 1342 موفق به اخذ درجه دكتری زبان و ادبیات فارسی از همین دانشگاه شد. عنوان رساله دكتری او «سبك خراسانی در شعر فارسی» بود. از سال 1336 به بعد، سمتهای مدرس، دانشیار و استاد زبان و ادب فارسی را در دانشگاه های تربیت معلم و تهران برعهده داشت. در سالهای 1350 و 1351 به عنوان استاد میهمان در دانشگاه آكسفورد انگلستان، و در سالهای 1353 تا 1355 در دانشگاه استراسبورگ در فرانسه به تدریس زبان وادبیات فارسی پرداخت. وی مدتی هم سمت رایزن فرهنگی ایران در پاكستان را برعهده داشت. دكتر محجوب مدت 23 سال عضو انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی (وابسته به یونسكو) بود، از سال 1358 تا 1359، مدتی سرپرستی فرهنگستان زبان و فرهنگستان ادب و هنر ایران را عهدهدار بود. از سال 1361 تا 1363 مجدداً به تدریس در دانشگاه استراسبورگ پرداخت و از سال 1370 تا هنگام مرگ در 1374، در دانشگاه بركلی در كالیفرنیا، در رشته ادبیات فارسی تدریس میكرد.
مرحوم استاد محجوب، از سال 1327 تا پایان عمر با مطبوعات فرهنگی همكاری میكرد. نوشتههای متعدد وی در نشریاتی چون سخن، یغما، راهنمای كتاب و هنر و مردم منتشر شده كه غالباً در زمینه ادب پارسی، فرهنگ عامه و پژوهش در داستانهای ایرانی است. كتب او نیز پرتعداد و جملگی از منابع درجه اول پژوهشگران فرهنگ و ادب ایران است. از مجموعه درس های دکتر محجوب که در سال های 1367 و پس از آن ضبط و منتشر شده است، شرح و تقسیر برخی غزلیات حافظ،شروحی در باره مثنوی مولانا، خمسه نظامی، شاهنامه فردوسی و گلستان سعدی است که وی با بیانی گرم و تسلطی چشمگیر به تفسیر و تقریر مطالب می پردازد. كارنامه تالیفات وی شامل تألیف، ترجمه و تصحیح متون است وكتبی نیز به زبان انگلیسی نوشته، از جمله كتابی به نام Fotowwat كه در سال 2005 میلادی در آمریكا انتشار یافت. برخی از مهم ترین آثارش این کتابها است:
فرهنگ لغات و اصطلاحات عامیانه (با همكاری محمدعلی جمالزاده)/ درباره كلیله و دمنه / سبك خراسانی در شعر فارسی / آفرین فردوسی / ادبیات عامیانه ایران / درباره فتوت وجوانمردی در ایران و فرهنگ عامه / ترجمه: داستانهای دریای جنوب و جزیره وحشت، اثر جک لندن / آتش، از هانری باربوس / خاطرات خانه مردگان، اثر فیودورداستایوسكی / مروارید، جان اشتاین بك / تصحیح دیوان قاآنی شیرازی / دیوان سروش اصفهانی / ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی / امیرارسلان، تألیف نقیب الممالك / كلیات اشعار ایرج میرزا / طرائق الحقایق، اثر نایب الصدر شیرازی / فتوت نامه سلطانی، ملاحسین واعظ كاشفی سبزواری / سندباد نامه منظوم /کلیات عبید زاکانی/ و...
دكتر محمد جعفر محجوب، در روز 27 بهمن 1374، در سن 71 سالگی، به دور از خاك میهنی كه همواره بدان عشق ورزیده بود، در كالیفرنیای آمریكا چشم بر این جهان تنگ و بیاعتبار فروبست.54 استاد ایرج افشار نوشت: "دانشمندی ادیب بود. صاحب ذوق والای ادبی بود. شعرشناس بود.پژوهشگر دانشگاهی در رشته فرهنگ عامه بود. خوش حافظه و خوش سلیقه در شعرخوانی بود.آگاه کم رقیبی در زمینه ادبیات داستانی و حماسی و پیشینه آنها بود. تند نویس و بسیار نویس بود".55
پی نوشتها:
1ـ این بیت به همین صورت در مجالس المومنین و منابع دیگر آمده، اما در مثنوی پیدا نشد. در دفتر پنجم مثنوی، ضمن داستان حمله سلطان محمد خوارزمشاه به سبزوار، بیتهای دیگری با این مضمون هست، از جمله:
سبزوار است این جهان و مرد حق اندر اینجا ضایع است و ممتحق
و: كی بود بوبكر اندر سبزوار یا كلوخ خشك اندر جویبار
مثنوی معنوی، تصحیح عبدالكریم سروش، علمی و فرهنگی 1380 (جلد دوم، دفتر پنجم)
2ـ منظور قاضی نورالله، میرنظامالدین علی شیر نوایی (841 ـ 906 هـ .ق) است. دكتر ذبیحالله صفا در جلد چهارم تاریخ ادبیات ایران، صفحات 383 تا 386، انتشارات فردوسی، چاپ هشتم 1371، شرحی از احوال و نمونههایی از آثار او را آورده است. / 3ـ مجالس المومنین، قاضی نورالله شوشتری، كتابفروشی اسلامیه، چاپ چهارم 1377، صص 113 و 114. این داستان در چند منبع دیگر نیز آمده، از جمله: تذكره خلد برین، اثر واله اصفهانی نیز نقل شده: خلد برین، محمد یوسف واله اصفهانی، به كوشش میرهاشم محدث، بنیاد موقوفات افشار 1372، صص 310 و 311. / 4ـ سال تولد كاشفی نامعلوم است. رسول جعفریان در مقالهای، حول و حوش 840 هـ . ق را پیشنهاد كرده است. نك به: مقالات تاریخی، دفتر اول، انتشارات دلیل 1379، ص 168 / 5ـ لغتنامه دهخدا، ذیل مدخل «كاشفی». / 6ـ دائرهالمعارف تشیع، تهران 1388، جلد سیزدهم، ص 450. / 7ـ روضهالصفا، خواندمیر، تهران 1351، ج 7، ص 277 / 8 ـ بدایعالوقایع، زینالدین محمود واصفی، تصحیح الكساندر بلدروف، بنیاد فرهنگ ایران، چاپ اول، 1349، جلد 2، صص 316، 317 / 9 و 10ـ مجالس النفائس، میرنظام الدین علیشیرنوایی، به سعی و اهتمام علی اصغر حكمت، تهران 1323، قسمت دوم، ترجمه حكیم شاه محمد قزوینی، ص 268 / 11ـ مجالس المومنین، همان، ص 548 / 12ـ ملاحسین واعظ كاشفی و روضهالشهداء، مقاله مندرج در: مقالات تاریخی، رسول جعفریان، همان، ص 179 / 13ـ رشحات عین الحیوه، مولانا فخرالدین علی بن حسین واعظ كاشفی، با مقدمه و تصحیح و حواشی دكتر علی اصغر معینیان، از سلسله انتشارات بنیاد نیكوكاری نوریانی، چاپ اول 2536، جلد اول، ص 35. / 14ـ دائرهالمعارف تشیع، همان، ص 450 / 15ـ ملاحسین واعظ كاشفی و كتاب روضه الشهداء، همان، صص 175 و 176 / 16_ فتو ت نامه سلطانی، مولانا حسین واعظ كاشفی سبزواری، به اهتمام محمد جعفر محجوب، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، پاییز 1350، صص نودوپنج و نودوشش./ 17_ الفوائد الرضویه فی احوال علماء المذهب الجعفریه، حاج شیخ عباس قمی، تحقیق ناصر باقری بیدهندی، بوستان كتاب، چاپ اول 1375، جلد اول، صص 254 و 255 / 18ـ تاریخ ادبیات در ایران، همان، صص 525 و 526 / 19ـ دائرهالمعارف تشیع، همان، صص 450 و 451 / 20ـ لغتنامه دهخدا، ذیل مدخل كاشفی، مشخصات و موضوعات و محل نگاهداری نسخ خطی و گاه چاپ كتب مذكور نیز در فهرست مندرج در لغتنامه دهخدا آمده است. معهذا چندین كتاب از این میان به نامهای مختلف ذكر شده و به برخی از آنها در فهرست دهخدا اشاره نشده است. / 21 تا 23ـ تاریخ ادبیات در ایران، همان، صص 525 و 526/ 24ـ مجالس النفائس، همان، ص 269 / 25ـ ملاحسین واعظ كاشفی و روضه الشهداء، همان، ص 196 / 26ـ تاریخ ادبیات در ایران، همان، ص 526 / 27ـ سفرنامه ابنبطوطه، ص 389، نقل از مقدمه دكتر علیاصغر معینیان بر جلد اول رشحات عین الحیوه، همان، ص 16 / 28ـ جغرافیای تاریخی، لسترنج، ص 436، نزهت القلوب، حمدالله مستوفی، ص 151، نقل از رشحات عین الحیات، همان صص 16 و 17 / 29ـ همان، صص 17 و 18 / 30ـ طرائق الحقایق، ج 2، ص 158، و نیز رجوع شود به نفحاتالانس، جامی، ص 384 ـ 406 و به: زبدهالمقامات چاپ هند، منقول از تاریخ ادبیات صفا، همان، ص 76. / 31ـ ملاحسین واعظ كاشفی و روض?الشهداء، همان، ص 175 / 32ـ نفحات الانس من حضرات القدس، نورالدین عبدالرحمن جامی، تصحیح دكتر محمود عابدی، انتشارات سخن 1383، ص پنج. / 33ـ لغتنامه دهخدا، ذیل مدخل فتوت / 34ـ قرآن كریم ، سوره انبیاء، آیه 60، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی / 35ـ فتوت نامه سلطانی، مولانا حسین واعظ كاشفی سبزواری، به اهتمام محمد جعفر محجوب، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، پاییز 1350، برگزیدهای از نخستین صفحات. / 36ـ لغتنامه دهخدا، همان. / 37ـ نقل از دانشنامه ایرانیكا، ذیل مدخل Fotowwat، نوشته محسن ذاكری. اشاره نویسنده به اثر قشیری، فصلی است كه وی در اثر مشهورش «الرساله» یا «رساله قشیریه» به فتوت اختصاص داده است. / 38ـ قابوسنامه، عنصرالمعالی كیكاووس، تصحیح غلامحسین یوسفی، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1345. / 39ـ آیین فتوت و جوانمردی، دكتر اسماعیل حاكمی، انتشارات اساطیر، چاپ اول 1382، ص 49 / 40ـ فتوت نامه ـ تاریخ، آیین، آداب و رسوم، به انضمام رساله فتوتیه میرسیدعلی همدانی ـ تألیف و تصحیح دكتر محمد ریاض، انتشارات اساطیر، چاپ دوم 1388، صص 15 و 16 / 41ـ منظور الناصرلدین الله خلیفه عباسی در قرن ششم است. / 42ـ آیین فتوت وجوانمردی، حاكمی، همان، ص 49 / 43ـ ایرانیكا، همان. / 44ـ فتوت و فتوت اصناف، با مقدمه، تصحیح و توضیح مهران افشاری و مهدی مداینی، تلخیصی از صفحات 43 تا 45 / 45ـ ایرانیكا، همان. / 46 و47 ـ ملاحسین واعظ كاشفی و روضهالشهداء همان، صص 179و 180 / 48ـ فتوت نامه سلطانی، مقدمه، ص نود و هفت. / 49ـ «كلمه اثبات در اصطلاح جوان مردان و سایر پیروان شاخههای عوامانه تصوف، معنی خاصی دارد. مقصود از اثبات در بین این گروه، آن است كه شخص بتواند سوابق پدید آمدن آن را بگوید و بیان كند... » همان ماخذ، پاورقی شماره 1. / 50ـ همان، صص نود و هفت و نود و هشت. / 51ـ از جمله در صفحات شصت و یك تا شصت و شش، كه به اغراق از صفات حمیده و درایت ناصر سخن گفته است. در این باره مقاله استاد عباس اقبال آشتیانی روشنگر است: زندگانی عجیب یكی از خلفای عباسی، مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی، به كوشش دكتر محمد دبیرسیاقی، كتابفروشی خیام 1350، صص 210 تا 235 / 52ـ فتوت نامه سلطانی، صص نود و نه تا صد و سه. / 53ـ فتوتنامه سلطانی؛ درباب هفتم پنج فصل است ولی نسخهها مغشوش و ناقص بوده و استاد محجوب در پانوشت صفحه 345 نوشته: «اصلاً مؤلف در تقسیم مطالب به فصلها و بابها دقیق نبوده و بارها حساب فصول و ابواب از دست او بیرون رفته است»! / 53ـ فتوت نامه سلطانی، صص 241 تا 246 / 54ـ زندگینامه استاد محجوب، با استفاده از پژوهشگران معاصر ایران، اثر هوشنگ اتحاد،انتشارات فرهنگ معاصر، چاپ اول1387،جلد12، سراسر بخش دوم، تحریر شده است. / 55- نشریه کلک، تازه ها و پاره های ایران شناسی، ایرج افشار، ش73-75، همان.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید