رابطه معنا دار سیاست و آزادی در اندیشه هانا آرنت / مهدی محمدطاهری

1395/3/9 ۱۰:۲۸

رابطه معنا دار سیاست و آزادی در اندیشه هانا آرنت / مهدی محمدطاهری

فیلسوف آلمانی كه با روی کار آمدن هیتلر مجبور شد از آن كشور بگریزد، تحت تاثیر افكار یاسپرس و هایدگر قرار گرفت و این سبب گرایش او به سوی فلسفه شد. آرنت یونان باستان را می ستود اما آن را جامعه آرمانی نمی پنداشت، به نظر او سیاست موجب می شود مردم در كنار یكدیگر زندگی كنند پس «سیاست» مظهر آزادی است. در نظر آرنت، در یونان باستان مردمان تنها زندگی دو بعدی داشتند. «تأمین معاش» و «ورود به عرصه سیاست».

 

 

فیلسوف آلمانی كه با روی کار آمدن هیتلر مجبور شد از آن كشور بگریزد، تحت تاثیر افكار یاسپرس و هایدگر قرار گرفت و این سبب گرایش او به سوی فلسفه شد. آرنت یونان باستان را می ستود اما آن را جامعه آرمانی نمی پنداشت، به نظر او سیاست موجب می شود مردم در كنار یكدیگر زندگی كنند پس «سیاست» مظهر آزادی است. در نظر آرنت، در یونان باستان مردمان تنها زندگی دو بعدی داشتند. «تأمین معاش» و «ورود به عرصه سیاست». در تامین معاش فرد آزاد نبود چرا كه می بایست كار كند، اما زمانی كه وارد عرصه سیاست می شد آزاد بود. وی سه وجه فعالیت بشر را از هم تمییز می دهد:یکی تلاش برای معاش، دوم کار خلاق و سوم عمل...تلاش برای معاش مجموعه فعالیت هایی است که لازمه تامین معیشت و تداوم بقای آدمی است...کار خلاق فعالیتی است که از طبیعت فراتر می رود بر روی آن عمل می کند آن را تغییر می دهد و جهان مصنوعی می سازد جهانی که انسانی و غیر طبیعی است و صرفاً از آن آدمی است و فقط انسان در آن زیست می کند...عمل عالیترین نوع فعالیت انسان است و اقدام مبادرت تهور انقلاب حضور در عرصه عمومی ابتکار و تجربه عمل آزاد را شامل می شود.( بشیریه،1386، 144-145).

امروزه در عصر مدرن یك سیاستمدار اعمالش با اقتصاد سنجیده می شود به عبارت دیگر اقتصاد سیاست ها را تامین می كند، می توان به بهانه های مختلف محدودیت ها را بر آزادی ترسیم نمود. او آزادی را در عرصه سیاسی و عمومی می بیند، و معتقد است آزادی هم نوایی اجتماع و سیاست را پیوند می دهد به عبارتی این دیدگاه را می توان نقطه مقابل عقاید برلین قلمداد نمود. به نظر آرنت در عصر مدرن جامعه تبدیل به جامعه ی توده وار شده است. چرا كه انسان مدرن انسان تنهایی است هیچ گونه نشانه ای ندارد این جامعه تحمل ناپذیر است كه سیاست را به خدمت خود گرفته است پس دیگر نمی توان سیاست را مظهر آزادی دانست بلكه خدمتی است به جامعه توده ای و توده وار.

آرنت از جمله نظریه پردازان بر جسته در زمینه توتالیتاریسم محسوب می شود، كه به طریقی سعی می كند زمینه ها و شرایط بروز چنین فاجعه ای را در جوامع بشری بیان کند.

بر طبق استدلال او جنبش توتالیتاریستی از طریق سازماندهی« توده ها» یا به عبارت دقیق تر افرادی كه شاهد ذره ای شدن اجتماعی و تفرد افراطی هستند موجبات شكل گیری رژیمهای توتالیتاریستی را فراهم می آورند،  از نظر آرنت خصیصه عمده انسان توده ای انزوای اجتماعی است كه از فقدان مناسبات معمولی اجتماعی بیشتر هستند و از احزاب سیاسی حمایت می كنند جذب جنبش های توتالیتاریستی می شوند به این ترتیب در صورت پیوستن توده ها ذره ای شدن به یكدیگر چنان جنبش توتالیتاریستی نیرومندی شكل می گیرد كه میتواند نطفه پیدایش یك رژیم توتالیتاریستی باشد» (بروكر،1383، 35).

از دیدگاه آرنت توتالیتاریسم با حکومت استبدادی و خودکامه و دیکتاتوری های قدیم و جدید ماهیتاً تفاوت دارد حکومت توتالیترخودکامه و غیر قانونی نیست بلکه حکومت نوعی قانون است نظام های استبدادی بی قانون اند و در آن اراده ای خود سر حکومت می کند در حالی که ویژگی اصلی توتالیتاریسم انکار هر گونه جایگاه برای اراده انسان است.

«...جنبش های توتالیتر محصول توده ای شدن جامعه و ذره ای شدن فرد در عصر ماست عامل تکان دهنده در پیروزی توتالیتاریسم همان بی خویشتنی هواداران این جنبش است در هر جا توده هایی وجود داشته باشند که به عللی به سازمان سیاسی اشتیاق پیدا کرده اند وقوع جنبش های توتالیتر ممکن است هدف جنبش های توتالیتر سازمان دادن به توده هاست... نه سازمان دادن به طبقات... ویژگی اصلی انسان توده ای...انزوا و نداشتن روابط اجتماعی به هنجار بود«.(همان، بشیریه، 136-137).

 

او در تحلیل های خود از چگونگی تشکیل نازیسم در آلمان می نویسد:

« توتالیتاریسم در آلمان در نتیجه چهار عامل به وجود آمد نخست فروپاشی اجتماع ناشی از صنعتی شدن سریع پیش از جنگ جهانی اول و شكست نظامی در جنگ جهانی اول همراه با معمول گردیدن اندیشه های لیبرال هم پیش از جنگ هم پس از جنگ؛ دوم آزاد كردن سریع توده ها در غیاب یك فرهنگ سیاسی مناسب لیبرال و رها كردن آنها برابر آلت فعل سازی توسط رهبران عوامفریب؛ سوم ایجاد یك چنین توده ای به صورت حزب ناسیونال سوسیالیست كه افرادی می توانستند با آنها یكی انگاری كنند  و سرانجام جمعیتی به اندازه كافی بزرگ نابسامانیهای جامعه به آنها داد ویژگیهای مشابه و اگر چه نه یكسان ممكن بود برای شوروی فهرست شود»(راش، 1381، 81).

تصویری كه آرنت ارائه می دهد دنیای خویشاوندی نیست چرا كه سیاست در اختیار توده قرار گرفته است؛ و دیگر امكانی برای آزادی نیست انسان تنها در صورتی كه آزادی سیاسی داشته باشد اندیشه و تفكر می كند؛ و در واقع هنوز می تواند آزاد باشد، اندیشیدن رازی است برای آدمی كه در برگ های آن آزادی را تنفس می كند اندیشه آینده انسان را رقم می زند و در این مقوله آدمی هنوز آزاد است.

« در این مطلب كه اندیشه همیشه درباره چیزهای غایب و محصول ادراك سیستم است با این وضعیت رابطه تنگاتنگ دارد موضوع اندیشه همیشه یك امر تصوری است یعنی چیزی یا شخصی است كه در واقع غایب است و تنها در ذهن اندیشمند یعنی كسی كه با خیال اندیشی می تواند او را به تصور در آورد حضور دارد. به عبارت دیگر من وقتی می اندیشم جهان پدیدارها را ترك می كنم اگر چه اندیشه من با موضوع های ساده ای كه به حس در می آیند سر كار دارد و نه با چیزهای ناپیدا مانند مفاهیم رُسُل كه قلمرو دیرینه اندیشه فلسفه اولی است من برای اینكه به شخصی بیندیشیم آن شخص نباید در معرض حواس من باشد تا زمانی كه با او هستم به او نمی اندیشم اگر چه می توانیم تاثیرهای را كه سپس برای تغذیه اندیشه به كار خواهد رفت گرد آوریم اندیشیدن به یك شخص در حضور او مستلزم این است كه با خود محرمانه ناپدید شویم و به گونه ای رفتار كنیم كه گویی او حضور ندارد.»( آرنت،1382،27).

از سوی دیگر آرنت تمایز بین اندیشیدن و زندگی در جریان را رد می نماید به طریقی كه نبایستی اندیشیدن منجر به جدایی از درك واقعی زندگی شود در تاریخ فلاسفه های بسیاری با تكیه بر تفكر محض تبدیل به سلاطینی شدند كه تفكر آنان چون حكم قانون را می نماید که از آن جمله می توان، به افلاطون، هگل، نیچه، هایدگر اشاره كرد؛ یعنی كسانی كه خود را مسلط بر تفكر و پیشوا می دانند آرنت در همین رابطه می گوید:

« شگفت آور شاید آزارنده بود كه افلاطون و هایدگر هنگامی كه وارد قلمرو امور انسانی شدند هر دو به جبار و پیشوا تبدیل شدند»( اتینگر،1377، 12).

آرنت سیاست را عامل آزادی می داند. «در نظر او آزادی فقط در حیات عمومی و سیاسی به دست می آید بدین سان از مفهوم قدیمی آزادی یعنی آزادی منفی به مفهوم آزادی مثبت(در معنایی کاملاً متفاوت با معنای مورد نظر برلین) می رسیم».(همان، بشیریه، 133).

آرنت در ادامه به نقد آزادی در دنیایی امروز پرداخته  و می آورد: « آزادی به معنای عمل آزاد فرد در زندگی عمومی و در میان همگان که در تجربه یونانی پدیدار شده بود با حفظ همان واژه جای خود را به آزادیی می دهد که معنایش عقب نشینی فرد به درون عرصه خصوصی زندگی است امروزه زیستن به شیوه ای کاملاً خصوصی یعنی محرومیت از اموری که لازمه حیات واقعی انسان است.(همان، 134).

 

آرنت دو عامل را در روحیه انقلابی مهم تلقی می كند:

1- پایه ریزی حكومت جدید.

2- آگاهی از تواناییها، پس دو عامل فوق در انقلاب حائز اهمیت بوده و می توانند به نتایج متفاوت منجر شوند.

انقلاب مظهر آزادی سیاسی و تاریخی انسان است .(همان، ص 152).

«روحیه انقلابی شامل دو عنصر می باشد كه به نظر ما آشتی ناپذیر و حتی متضاد هستند عامل پایه ریزی حكومت جدید و ایجاد شكل جدیدی از دولت متضمن توجه عمیق به ثبات ساختار نو می باشد از سوی دیگر تجربه ای كه ضرورتاً  افراد درگیر با این مسئله عمیق با آن روبرو خواهند شد آگاهی از توانایی انسان در آغاز كارها و نیز روحیه بالایی است كه همزمان با خلق پدیده ای جدید ظاهر می شود این دو عنصر یعنی توجه به ثبات و روحیه تازه در اصطلاحات و اندیشه سیاسی مفاهیمی متضاد به شمار می روند یكی از این دو محافظه كاری نام گرفته و ادعا می شود كه دیگر همان لیبرالیسم پیشرو است» (قوام، 1379، 148).

آرنت انقلاب را رهایی می داند كه به آزادی می رسد در واقع معتقد است كه انقلاب برای آزادی است و در صورتی كه به این هدف نرسد انقلاب نیست چرا كه مشاركت سیاسی یعنی« آزادی».

پس انقلاب نشانه ای از مشاركت سیاسی است كه بایستی آزادی را به همراه داشته باشد عده ای از این گفته ایراد گرفته و نظریه او را ناقص رویه ی علمی تلقی می كنند در حقیقت گروه مخالف می پرسند چرا جریان انقلاب هایی كه در طول تاریخ رخ داده است اما اهداف آن سیاسی نبوده است نمی تواند انقلاب باشد؛ بایستی گفته شود كه آرنت شركت در عرصه سیاسی را آزادی می داند؛ و هر انقلابی كه به خاطر هر هدفی صورت گیرد چون منجر به مشاركت می شود پس می تواند سیاسی باشد و آزادی در آن نهفته است.

او اضافه می كند كه: « آزادی سیاسی در مفهوم عام آن یا به معنی حق مشاركت در حكومت است و یا فاقد معنی است» (جانسون، 1363، 121).

عقاید آرنت تا حدی منحصر به فرد است او آزادی را در زندگی مشترك سیاست می بیند در واقع انسان را تنها و كامل نمی داند بلكه فعالیت در عرصه سیاسی را آزادی قلمداد می نماید حوزه عمومی را از حوزه خصوصی افراد متمایز می كند و تاكید او بیشتر بر حوزه عمومی معطوف است.

«تاكید آرنت بر جدائی حوزه خصوصی و عمومی به منظور این است كه « خارج از كالبد سیاست زندگی انسان نه تنها ناامن است و در برابر خشونت دیگران به خطر می افتد بلكه بی معنا و نیز فاقد اصالت است «بدین گونه حوزه عمومی سیاسی فضایی است كه در چارچوب آن آزادی و فردیت افراد تبلور می یابد و اعمال و آثار انسانها معنا پیدا می كند بنابراین معنای اصلی زندگی انسان در جهان مشتركی نمودار می شود كه او با دیگر انسانها در آن شریك است.»( جهانبلگو،1380، 65)

به هر ترتیب بر طبق استدلالات و تفكرات آرنت سیاست یعنی آزادی او كه سالیان سال در مجامع مختلف بر تفكرات خود كوبید انسان قرن بیستم را انسانی منزوی و گوشه گیر و بی نشان می نامد كه آزادی را از دست داده و به واسطه ذره ای شدن به جامعه توده ای پیوسته است او كه در نگرش به جهان به ابعاد تفكرات مختلف می نگرد دنیای قرن بیستم  و مردمان آن را جهانی

شگفت انگیز می خواند. انسان بی جهان انسان بی مکان و بی جماعتی است که جای خاصی در جهان ندارد تا در آن پنهان شود در غیاب این جهان انسان دوباره به دنیای زندگی خصوصی و درونی و عرصه طبیعت و تلاش برای معاش در افکنده می شود.(همان،بشیریه، 150).

به هر حال او در زمره اندیشمندان لیبرال مدرن جای می گیرد كه سیاست را مظهر آزادی می داند هر چند  این تفكر با انتقاد منتقدان روبرو گشت اما گروهی نیز چنین رویكردی را عاملی مهمی در فلسفه لیبرالیسم تلقی می نمایند.

آرنت فهم ویژه ای از آزادی دارد که در آن آزادی با امکان عمل در عرصه عمومی و سیاسی یکسان گرفته می شود این معنای آزادی در مقابل تفسیر جدید لیبرالی از آزادی یعنی رهایی از سلطه و اجبار خارجی قرار می گیرد در این مفهوم منفی از آزادی (در اندیشه کسانی چون لاک و جان استوارت میل) این مسائل مد نظر است:استقلال عرصه خصوصی فرد، مقید نبودن انسان، مداخله نکردن در امور فرد، خود مختاری، خود سامانی، و گزینش آزاد از میان شیوه های مختلف زندگی.(همان، 148-149).

 

منابع

1- آرنت، هانا، "اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی"، 1383، چاپ دوم، ترجمه عباس باقری، تهران، نشر نی.

2- اتینگر، الزبیتا، "هانا آرنت و مارتین هایدگر"، 1377، چاپ اول، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر مركز.

3- بروكرپل، "رژیمهای غیر دموكراتیك"، نظریه ها، سیاست و حكومت، 1383، چاپ اول، ترجمه علیرضا سمیعی اصفهانی، تهران، نشر كویر.

4- بشیریه، حسین، "لیبرالیسم و محافظه كاری"، 1386، چاپ هفتم، تهران، نشر نی.

5- جانسون، گلن، "اعلامیه جهانی حقوق بشر و تاریخچه آن"، 1378، چاپ سوم، ترجمه محمد جعفر پوینده، تهران، نشر نی.

6- جهانبگلو، رامین، "تفاوت و تساهل"، 1380 ،چاپ اول، تهران، نشر مركز.

7- راش، مایكل، "جامعه و سیاست"، 1381، چاپ دوم، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر سمت.

8- قوام، عبدالعلی، "چالشهای توسعه سیاسی"، 1379، چاپ اول، تهران، نشر قومس.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: