1395/3/8 ۰۸:۲۲
درقرن بیستم میلادی بشریت پس از پشت سرنهادن دو جنگ جهانی، به این نتیجه رسید که باید در سایه صلح و آرامش زندگی کند وگرنه هستی در خطر نابودی است. برای این منظور به تشکیل «جامعه ملل» و سرانجام به «سازمان ملل متحد» و امضا و صدور منشور بینالمللی مبادرت ورزید. اما با اندکی تأمل این نکته را درمییابیم که صلح در نظر نویسندگان اصل منشور و نیز تمامی کسانی که پیرامون آن قلم زدهاند، این است که صلح به معنای عدم وقوع جنگ و درگیری اعم از گرم و یا سرد است. با وجود سازمانهای مزبور و صدور چندین قطعنامه و موافقتنامه، پس از گذشت نیم قرن و وقوع چندین درگیری مسلحانه، جای این سؤال هست که مشکل اصلی چیست و راه حل نهائی را باید از چه نقطهای آغاز کرد؟
اشاره: درقرن بیستم میلادی بشریت پس از پشت سرنهادن دو جنگ جهانی، به این نتیجه رسید که باید در سایه صلح و آرامش زندگی کند وگرنه هستی در خطر نابودی است. برای این منظور به تشکیل «جامعه ملل» و سرانجام به «سازمان ملل متحد» و امضا و صدور منشور بینالمللی مبادرت ورزید. اما با اندکی تأمل این نکته را درمییابیم که صلح در نظر نویسندگان اصل منشور و نیز تمامی کسانی که پیرامون آن قلم زدهاند، این است که صلح به معنای عدم وقوع جنگ و درگیری اعم از گرم و یا سرد است. با وجود سازمانهای مزبور و صدور چندین قطعنامه و موافقتنامه، پس از گذشت نیم قرن و وقوع چندین درگیری مسلحانه، جای این سؤال هست که مشکل اصلی چیست و راه حل نهائی را باید از چه نقطهای آغاز کرد؟
راه اصلی وصول به آرامش، دستیازیدن به «صلح توحیدی» است. صلح توحیدی نوعی معرفت است و به معنای تسلیم در مقابل خدا و هستی واحد است. در این نظام معرفتی همه موجودات و اجزای جهان «مُسلم»اند؛ یعنی تسلیم حق متعالند و کلیه اجزای جهان با هم و در کنار هم با کمال دوستی و مودت، مشغول عبادت خداوندند. این خلاصهای از مقاله استاد محقق داماد است که در «کنفرانس جهانی ادیان و محیط زیست، اردیبهشت ۱۳۹۵ـ تهران» عرضه شده است. اینک متن کامل:
***
جنگ و تشاجر در طول تاریخ بشر وجود داشته و دارد. عدهای از فلاسفه گفتهاند جنگ و تشاجر لازمه ذات بشر است و اجتنابناپذیر میباشد. هراکلیتوس و پارمیندوس چنین میاندیشیدند. در قرن ۱۸ فیلسوف معروف آلمانی کانت رسالهای نوشت به «نام صلح پایدار».۱ او این عنوان را از هتلی در هلند گرته گرفته بود که در بالای آن هتل تابلوئی به دیوار نصب شده بود و تصویرگورستانی را نشان میداد و نوشته بود «سرزمین صلح پایدار» (The land of perpetual peace) منظور از آن سرزمین قبرستانی بود که در نزدیکی آن هتل وجود داشت. البته کانت آنجا را ندیده بود و اصولا در تمام زندگیاش از آلمان بیرون نرفته بود؛ ولی با مطالعه همه جاها را میدانست.
گفتهاند کانت منظورش از عنوانی که برای کتابش گذاشته، نوعی طعن وشوخی داشته است. میخواهد بگوید صلح پایدار جایش قبرستان است و فقط میان مردگان امکان برقراری دارد. البته کانت به راه حلی که رسیده است، یک راه حل حقوقی است. او چیزی را شبیه به آنچه امروز سازمان ملل نام دارد، مطرح میکند؛ یعنی سازمانی از بیرون ناظر بر صلح جهانی باشد.اما خودمان دیدیم که این راه حل چندان موفق نبوده است. رساله کانت به زبان اصلی ـ که البته در زمان فعلی به زبانهای مختلف ترجمه شده ـ حدود ۱۳۰ صفحه است. یکی از منتقدان کانت مینویسد به عدد صفحاتی که در این رساله به کار رفته، تنها در آلمان جنگ اتفاق افتاده، چه برسد به تعداد جنگی که در سراسر چان رخ داده است!
ولی به هر حال طرح کانت اثر خود را به جای گذاشت. در قرن بیستم میلادی بشریت پس از پشت سرنهادن دو جنگ جهانی خانمانسوز و خستگی کامل از جنگ و ستیز، به این نتیجه رسید که باید در سایه صلح و آرامش زندگی کند، وگرنه هستی بشر و زیست او در روی کره زمین، در خطر نابودی است. برای این منظور به تشکیل جامعه ملل و سرانجام به سازمان ملل متحد و امضاء و صدور منشور بینالمللی مبادرت ورزید. بنا بر این اگر قرن معاصر را «قرن صلح» بنامیم، گزاف نگفتهایم. اما با اندکی تأمل این نکته را درمییابیم که صلح در نظر نویسندگان اصل منشور و نیز تمامی کسانی که پیرامون آن از فلاسفه و حقوقدانان غربی قلم زده و میزنند، بوده و هم اکنون نیز میباشد، این است که صلح به معنای عدم وقوع جنگ و درگیری اعم از گرم ویا سرد است. جالب آن است که مطالعه آثار متفکران عصر روشنگری و در رأس آنان ایمانوئل کانت حکیم آلمانی نشان میدهد که آنان برای تحقق صلح آرمانی جز تشکیل این گونه مجامع حقوقی چارة دیگری نمیدیدند. ولی به رغم وجود و تلاش وقفهناپذیر سازمانهای مزبور، و صدور چندین قطعنامه و موافقتنامه، پس از گذشت نیم قرن و وقوع چندین درگیری مسلحانه جای این سؤال وجود دارد که مشکل اصلی چیست و راه حل نهائی را باید از چه نقطهای آغاز کرد؟
به نظر ادیان الهی و در رأس آن اسلام، راه اصلی وصول به آرامش، دستیازیدن به «صلح توحیدی» است. صلح توحیدی صرفاً به معنای اجتناب از جنگ میان انسانها نیست و از دیدگاه انسانمحوری نشأت نمیگیرد. صلح توحیدی نوعی معرفت است و به معنای تسلیم در مقابل خدا و هستی واحد است. اصل وحدت هستی برای خلقت و صدور جهان از مبدأ هستی هدفی قائل است و انسان به عنوان بخشی از جهان در مقابل اهداف مبدأ هستی یعنی حق متعال تسلیم است. این گونه معرفت، نه تنها جامعه بشری را به به دو بخش خودی و ناخودی بخش نمیکند تا همواره در ستیز با ناخودی باشد، این معرفت حتی کل جهان را به دو بخش ذیروح و بیروح تقسیم نمیکند، تا طبیعت را بخش بیروح جهان بداند و همواره با آن بجنگد و آن را به تباهی و فساد بکشد.
در این نظام معرفتی همه موجودات و اجزای جهان «مُسلم»اند، یعنی تسلیم حق متعالند همه اجزای جهان با هم و در کنار هم با کمال دوستی و مودت، مشغول عبادت خداوندند: والشمس و القمر بحسبان و النجم و الشجر یسجدان. (الرحمنر۶-۷)
ابعاد گوناگون صلح توحیدی
الف) صلح با خود
در تعلیمات اسلامی اولین گام برای رسیدن به صلح توحیدی، تلاش برای ایجاد صلح در درون خود است؛ یعنی خود علوی او بر خود سفلی پیروز شود و آن را تسلیم خود نماید. خود سفلی که عبارت از مجموعه خواستههای نفسانی است اگر غالب شود و به تعبیر قرآن مجید هوای او به جای خدای بشر بنشیند و به جای آنکه آدمی تسلیم حق متعال و خالق جهان شود، تسلیم او شود، دیگر هیچ ارزش انسانی ندارد، موجودی بسیار خطرناک خواهد شد. قرآن میفرماید: «أرأیت من اتّخذ إلههُ هواهُ أ فأنت تکُونُ علیه وکیلا: آیا دیدى کسى را که هواى نفسش را معبود خود برگزیده است؟ آیا تو مىتوانى او را هدایت کنى؟» (فرقانر۴۳)
این چنین موجودی که در درون خویش کارزار داشته و مغلوب شده و تسلیم حق نشده تا به سلام و آرامش برسد، از حیوانات نیز پایینتر و برای جهان خلقت خطرناکتر خواهد بود. این موجود به قوانین الهی حاکم بر جهان اعتنا نمیکند و زمین را به فساد میکشاند. حیوانات وحشی چنین نیستند؛ زیرا آنان به حکم طبیعت خویش مطیع قوانین زیست محیطی هستند و هرگز تخطی نمیکنند. قرآن مجید میفرماید: «و لکنّهُ أخلد إلى الأرض و اتّبع هوئهُ فمثلُهُ کمثل الکلب: و او به پستى گرایید، و از هواى نفس پیروى کرد. مثَل او همچون سگ (هار) است.» (اعرافر۱۷۶)
ب)صلح با دیگر انسانها
نظام معرفتی صلح توحیدی نظامی است مبتنی بر قبول توحید، مفهومی که حقیقت آن در سطوح مختلف بر زندگی انسان تأثیر میگذارد. برداشت صحیح از توحید تنها منبع علم فقه و کلام و امثال آن نیست. به یقین مسیر اندیشه جدیدی را پیش روی بشر میگذارد و جهانبینی خاصی را برای انسان فراهم میسازد که با تمام مکتبهای ایدهآلیستی و تربیتی متفاوت است. در این نظام تفکر توحیدی واسطه مستقیم هر شخص با حق متعال و هماهنگکننده انسان با جریان هستی است. به دیگر سخن توحید بیانگر وحدت انسان و جهان است.
اصل توحید انسان را نه تنها نوعی واحد که اعضای خانواده واحد میداند. اثر صلح توحیدی آن است که بر روابط میان انسانها صلح میان یک خانواده، صلحی همراه با مهربانی برادرانه، پدرانه و مادرانه حاکم میسازد. به آیه زیر توجه کنید: «یا ایُّها النّاسُ انّا خلقناکُم من ذکر و أُنثى و جعلناکُم شُعُوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکُم عند الله أتقاکُم إنّ الله علیمٌ خبیر: اى مردم! ما شما را از مردى و زنى آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید. بىگمان گرامىترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست. بهراستى خداوند دانایى آگاه است.» (الحجراتر۱۳)
در این آیه چند نکته مهم وجود دارد:
۱ـ مخاطب این آیه عموم انسانها هستند و نه فقط جامعه مؤمنان و یا مسلمانان.
۲ـ این آیه همه انسانها را عضو یک خانواده واحد بشری دانسته و پدر و مادر همه آنان را یک مرد و زن برشمرده است. وحدت خانواده بشری در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر گوئی زیربنای کلیه اصول قرارداده شده است. به شرح زیر:
۳ـ «تَعارف» یعنی شناسائی حقوق اعضای خانواده واحد بشری هدف خلقت انسانهاست.
۴ـ در آیه فوق یکی از اصول صلح توحیدی را شناسایی و احترام به تنوع فرهنگی محسوب داشته است؛ یعنی وحدت خانواده بشری بیانگر یکپارچگی و برابری همه انسانهاست، نه یک لباسی و یکپارچگی ظاهری و یکزبانی. تنوع فرهنگی ولی برخورداری از حقوق برابر.
۵ـ آیه شریفه باارزشترین فرد انسانی نزد خداوند را باتقواترین آنها دانسته و ناگفته پیداست تقوا در این آیه شریفه تقوای درون دینی نیست. مراد از تقوا در این آیه، رعایت همان اصل مطرح شده در صدر آیه یعنی احترام به اعضای خانواده بشری و تعارف و شناسائی حقوق دیگران و نادیده گرفتن خودبرتربینی قومی، نژادی و حتی فکری است. تمایز ایمان و کفر نزد خداوند محاسبه میشود و در حقوق شهروندی و این جهانی تأثیری ندارد. هیچ گروهی نباید خودرا فرزند خدا و یا نماینده خاص خدا بداند و دیگران را به دیده حقارت بنگرد و او را به اطاعت خویش وادارد.
جالب آن است که قرآن مجید قیاس بین پیامبران را هم امری بیهوده و نادرست دانسته؛ زیرا همه آنان پیامبران الهی و پیروان آنان کلا یک جامعه بشری واحد را تشکیل میدهند: «و لکُلّ أُمّه رسُولٌ فإذا جاء رسُولُهُم قُضی بینهُم بالقسط و هُم لا یُظلمُون: براى هر امتى، رسولى است؛ هنگامى که رسولشان به سوى آنان بیاید، به عدالت در میان آنها داورى مىشود؛ و ستمى به آنها نخواهد شد.» (یونسر۴۷)
در قرآن مجید به صراحت عناوینی از قبیل «فرزندان خدا»، «دوستان خدا» و «اولیای خدا» برای خویش دانستن و از این رهگذر خود را برتر از دیگران دیدن، نفی شده و مخالف توحید شمرده شده است: «و قالت الیهودُ و النّصارى نحنُ أبناءالله و أحبّاؤُهُ. قُل فلم یُعذّبُکُم بذُنُوبکُم؟ بل أنتُم بشرٌ ممّن خلق یغفرُ لمن یشاءُ و یُعذّبُ من یشاءُ و لله مُلکُ السّماوات و الأرض و ما بینهُما و إلیه المصیر: یهودیان و مسیحیان میگویند ما فرزندان و دوستان خدا هستیم [و ازاین رهگذر خود را معاف از هر گونه بازخواست به شمار میآورند، این اشتباهی بزرگ است]. بگو: پس برای چه شما را به گناهانتان عذاب میکند؟ بلکه شما [همانند سایرین] بشری از آفریدگان هستید. خدا هر که را بخواهد، می آمرزد و هر که را بخواهد، عذاب میکند و آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست، ملک خداست و بازگشت [همه] به سوی اوست.» (مائدهر۱۸)
«قُل یا أیّها الذین هادوا إن زعمتُم أنّکُم أولیاءُ لله من دُون النّاس فتمنّوُا الموت إن کُنتُم صادقین: بگو اى یهودیان، اگر مىپندارید که از میان مردم، تنها شما دوستان خداوندید، اگر راست مىگویید، پس باید متمایل به مردن باشید[در حالی که همیشه از مرگ نگرانید].» (الجمعهر۶)
مقتضای توحید، سلب هر گونه پرستش است و پرستش وابستگیهای خود و خودی از زشتترین چهرههای شرک محسوب است. به دیگر سخن، در نظام معرفتی صلح توحیدی تفاوت میان فرهنگها، اشخاص، جوامع و ادیان همه در مقابل عظمت خداوند محوشده و رنگ میبازد.
جالب توجه اینکه در قرآن مجید دین حق را «اسلام» عنوان داده است. این عنوان از نام یک پیامبر ویا یک قوم گرفته نشده تا موجب جدائی گردد. عنوانی است که از «سلم»، یعنی امنیت و صلح مشتق است و در سایه تسلیم در مقابل حقیقت، تحقق مییابد. این عنوان میتواند تمام ادیان توحیدی را شامل گردد.
در آیه زیر به صراحت آرامش و امنیت را در سایه صلح توحیدی یعنی توجه به مبدأ هستی دانسته است: «بلى من أسلم وجههُ لله و هُو مُحسنٌ فلهُ أجرُهُ عند ربّه و لا خوفٌ علیهم و لا هُم یحزنُون: آرى، کسى که روى خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداشش نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مىشوند.» (بقرهر۱۱۲) بنا بر این بهشت خدا در انحصار هیچ گروهى نیست.
دورشدن هرگونه ترس، واهمه، نگرانی و افسردگی از جامعه بشری مدیون رویآوری به توحید یعنی تسلیم به حقیقت است.
ج) صلح با جهان پیرامون
توحید نه تنها بر یکتایی خداوند تأکید دارد، وحدت جامعه بشری و در نهایت بر یکپارچگی تمامی هستی راآموزش میدهد. به اصطلاح حکمت متعالی آموزه اصلی در معرفت توحیدی، کثرت در وحدت و وحدت در کثرت است؛ یعنی مجموعهای از تنوعات و جزئیات کثیر و در عین حال وجودی واحد که همه نمود هستی مبدأ خود هستند. قرآن میفرماید: «و لله المشرقُ و المغربُ فأینما تُولُّوا فثمّ وجهُ الله إنّ الله واسعٌ علیم: مشرق و مغرب، از آن خداست! و به هر سو رو کنید، خدا آنجاست! خداوند بىنیاز و داناست!» (بقرهر۱۱۵)
و در آیه دیگر میفرماید: «سنُریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفُسهم حتّى یتبیّن لهُم أنّهُ الحقُّ أو لم یکف بربّک أنّهُ على کُلّ شیءٍ شهید: ما نشانههاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها (انسانها) نشان مىدهیم تا برایشان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟» (فصلتر۵۳)
اصل توحید فراهمکننده شناخت مخلوق از خالق خویش است تا از رهگذر این شناخت، به حقیقت هستی دست یابد و با پشتوانه این بینش تعالی یابد و صلح و آرامش دنیای او را فراگیرد. در این معرفت سرنوشت انسان جدا از طبیعت نیست و سرنوشت طبیعت جدا از انسان نخواهد بود.
انسان توحیدی به جای آسیبزدن به طبیعت پیرامون، آن را کتاب مطالعه و وسیله ترقی معنوی میداند: «الّذین یذکُرون الله قیاماً و قُعُوداً و على جُنُوبهم و یتفکّرُون فی خلق السّموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سُبحانک فقنا عذاب النّار: همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد مىکنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند [و مىگویند:] پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریدهاى، منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار.» (۱۹۱)
قرآن مجید یکی از آثار تربیت دینی را چنین بیان میکند: «و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا: بندگان خالص خداوند بر روی زمین با نرمی و تواضع راه میروند.» (فرقانر ) منظور از راهرفتن، همزیستی با زمین است. به دیگر سخن قرآن مجید انسانها را به دوقسم تقسیم میکند: برخی همزیستی با زمین ندارند، برای طبیعت حقوقی قائل نیستند، گویی همه حقوق را برای خودشان میشناسند، بر طبیعت تجاوز میکنند و گروهی دیگر خود را جزئی از طبیعت میدانند و برای همه اجزای طبیعت حقوق قائلند. این دسته چنین تربیتی را از بندگی خدا دریافت کردهاند.
مفهوم بندگی خدا با بندگی انسانها دارای مفهوم مشترک نمیباشد. مفهوم بندگی بندگان خدا مالکیت اعتباری و اطاعت است. صاحب برده به انگیزه بهرهکشی امر و نهی میکند و هیچ انگیزه دیگری ندارد. در حالی که بندگی خداوند نوعی معرفت است؛ یعنی بندگی بیشتر، معرفت بالاتر. معرفت بیشتر رقاء نفسانی بیشتر. و در حقیقت به تعبیر حکمت متعالیه، بندگی خداوند مرحلهای است از قرارگرفتن در سیر الی الله: انا لله و انّا الیه راجعون؛ یعنی عبادت موجب فنای فی الله است که: کل من علیها فان ویبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام و به قول حافظ شیراز:
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمـند تو رستگارانند منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید