1395/2/27 ۰۸:۱۳
در جهان اسلام باید اوضاع «مصر» را بررسی کنیم با توجه به اینکه به امپراتوری عثمانی وابسته بود انگلیسیها در آنجا شیطنت میکردند؛ اما از نظر فکری سیاسی جلوتر از ایران بود. دوم وضع «افغانستان» بود که انگلیسیها در آنجا مسلط بودند؛ اما به دلیل ساختار عشایری نمیتوانستند کاملا نفوذ کنند مقاومتها وجود داشت. سید ۱۳سال در آنجا میماند.
در جهان اسلام باید اوضاع «مصر» را بررسی کنیم با توجه به اینکه به امپراتوری عثمانی وابسته بود انگلیسیها در آنجا شیطنت میکردند؛ اما از نظر فکری سیاسی جلوتر از ایران بود. دوم وضع «افغانستان» بود که انگلیسیها در آنجا مسلط بودند؛ اما به دلیل ساختار عشایری نمیتوانستند کاملا نفوذ کنند مقاومتها وجود داشت. سید ۱۳سال در آنجا میماند. تحول و تغییری به وجود میآمد که ما اطلاعاتی نداریم. و به دلیل همین اقامت بلندمدت، سید را اسعدآبادی میدانند، درحالی که او اهل اسدآباد همدان است. آن دوره به دلیل اختلافاتی که انگلیسیها بین شیعه و سنی به وجود آورده بودند، سید تلاش میکرد هویت وطنی خود را مخفی نگه دارد؛ مثلا گاهی با نام «جمالالدین کابلی» امضا میکرد. سید ۳۶ اسم مستعار داشت که در کتاب «سید جمالالدین» آقای خسروشاهی آمده است. شیخ جمالالدین، جمالالدین افغانی، سید جمالالدین حسینی و… از این قبیلاند.
سید ده سال در مصر ماند و در دانشگاه الازهر تغییراتی به وجود آورد که تحولات بعدی فکری مصر مرهون اوست. او به «هندوستان» رفت و مجله تعلیم و تربیت را منتشر کرد و در آن به مسائل اسلامی پرداخت. آنجا علاوه بر سلطه انگلیس، سر سید احمدخان هندی وجود داشت که عالم بزرگی بود، اما تحت تأثیر انگلیسیها قرار گرفته بود. در دورهای که مسلمانان مشغول مبارزه علیه استعمار بودند، او میگفت: مبارزه فایده ندارد، باید تحول فرهنگی به وجود آوریم. او با نفی مبارزه علیه انگلیس، فعالیتهای فرهنگی شروع میکند و مدرسه «علیگر» را ایجاد میکند که اکنون با کمک انگلستان تبدیل به دانشگاه شده است. او دیداری از لندن داشت و تحت تأثیر انگلیسیها، شروع به تفسیر مادی قرآن میکند که سه جلدش به فارسی ترجمه شد و به دلیل محتوا ادامه پیدا نکرد.
سیدجمال با این آدم درگیر میشود و رساله «نیچریه» (یعنی مادیگری و طبیعتگرایی) را مینویسد. آنجا میگوید آنچه شما عرضه کردهاید، برداشتی مادیگرایانه از قرآن است و این برخلاف قرآن است. در اینجا باید شخصیت سید را شناخت که چگونه نسبت به انحرافات حساسیت به خرج میداد. این درگیری شدید میشود تا اینکه بعدها اقبال لاهوری نامهای به سید احمدخان مینویسد و به حرکت استعماری او اشاره میکند.
سید سه بار به ایران دعوت میشود که به دستور ناصرالدینشاه اخراج میشود! در فرانسه او همراه با شیخ محمد عبده روزنامه «عروهالوثقی» را منتشر میکند. عبده از علمای بزرگ مصر و در حقیقت شاگرد سیدجمال است و بعد از درگذشت سید، رئیس دانشگاه الازهر میشود. در آن موقع در غرب روزنامههایی علیه اسلام و در دفاع از غرب فعالیت میکردند و «عروهالوثقی» تنها روزنامهای بود که مدافع اسلام و قرآن و دین به زبان عربی است. این نشریه جایگاه وسیعی پیدا کرد و وقتی وارد ایران میشد، مخفیانه دست به دست میگشت. حتی روزنامه اطلاع را در کتابخانه مجلس دیدهام که دو مقاله از آن روزنامه منتشر کرده که ناصرالدین شاه مطلع میشود و از چاپ آن جلوگیری میکند. بعدها هم مقالاتی از عروةالوثقی را ترجمه میکند؛ اما اسمی از سید نمیبرد. این مجله در کشورهای اسلامی بسیار مؤثر بود. غربیها و انگلیس احساس خطر میکنند و مانع از ادامه چاپش میشوند. مقالات عروهالوثقی هنوز حرف نو دارد و عمق و جامعیت سید را نشان میدهد. بعضی مقالات را هم شیخ محمد عبده مینویسد.
وقتی عروةالوثقی توقیف میشود، ایشان روزنامه «ضیاءالخائفین» را منتشر میکند که انگلیس آن را هم توقیف میکند. سید چند کتاب منتشر میکند و درباره اوضاع جامعه ایران و دیگر جاها، نامهها و اعلامیههایی میدهد. این بیانیهها و نامههای سید به علما و شخصیتها مثل اعلامیههای قبل از انقلاب که در بیداری جامعه تأثیر داشت، دست به دست میگشت. سید در مسائل فکری بر دین و سیاست تکیه داشت. به عنوان یک عالم هم در چارچوب دین صحبت میکرد و هم توجه به سیاستی داشت که با استبداد و استعمار تقابل داشته باشد.
مبانی فلسفی سید قابل تأمل است، بهخصوص که در مکتب شیخحسینقلی همدانی درس خوانده. برخی نوشتهها و آثار سید را از لحاظ فلسفی برجسته میدانند و به مبانی عرفانیاش اشاره شد. او روی احیای قرآن و اسلام اصرار دارد و آن را راه حل در مقابله با فرهنگ غرب و استبداد شاهی میداند. در زمینه توجه به مبانی قرآنی در بیانیهها و مقالات عروةالوثقی اشاراتی دارد. احیای فرهنگ و تمدن اسلامی را مطرح میکند که مسلمانها در برابر غرب، خودباخته نشوند و احساس ذلت نکنند. حرکتی که سید پدید آورد، یک روح دینی و اسلامی در برابر جریان غربزدگی بود که منحصر به ایران هم نبود.
در اواخر دوره ناصرالدینشاه از اواخر ۱۳۰۶ در استانبول بحث «هیئت اتحاد اسلام» را مطرح میکند. بعدها هم کمونیستها و هم خارجیها برای خدشهدار کردن، میگویند این توطئهای بود که میخواست امپراتور عثمانی باقی بماند؛ اما سید در این هیأت، از خلافت کسی حرف نمیزند. اگرچه در آن دوره امپراتوری اسلام در برابر غرب یک قدرت بود. اگرچه در درونش مشکلاتی داشتیم، اما وحدتی صوری در جهان اسلام وجود داشت.
«هیئت اتحاد اسلام» تا زمانی که رضاخان هنوز مسلط نشده بود، به عنوان یک جریان خوب وجود داشت. حتی نهضت جنگل ابتدا با این هیأت شروع شد. شهید مدرس و علمای تهران نیز «هیئت اتحاد اسلام» داشتند. این موضوع به عنوان یک جریان اسلامی قابل تحلیل است.
مسئله دیگر آن زمان ملیگرایی (ناسیونالیسم) بود که انگلیسیها راه انداختند. ناسیونالیسم با وطندوستی فرق دارد. ناسیونالیسم یک ایدئولوژی است و نتیجه ناسیونالیسم به پانکردیسم، پانعربیسم و… میانجامد. سید با این اندیشه مبارزه میکرد و میگفت این هم شرک است و هم جامعه اسلامی را از بین میبرد. منادیهایش در ایران آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی و امثال اینها بودند. در عثمانی، دیاگوگالب نظریهپرداز پانترکیسم بود که بعدها بر مبنای این اندیشه حکومت مصطفی کمال روی کار میآید.
آخرین حرکتی که در مورد سیدجمال شروع شد، ترور ناصرالدینشاه به دست میرزا رضای کرمانی بود. او از شاگردان سید بود و همین امر منجر به شهادت سید شد؛ چون دولت ایران درخواست کرد سید را به ایران برگرداند. دولت عثمانی قبول نکرد؛ ولی گویا با دسیسه انگلیسیها سید به شهادت رسید.
حالا اگر موافق باشید، به آسیبشناسی جریان سیدجمالالدین اسدآبادی بپردازیم.
بالاخره هر حرکت آسیبهایی دارد. این آسیبشناسی به معنای نفی نیست؛ چون اگر ما هم آن موقع بودیم، همان کار را انجام میدادیم؛ اما الان بعد از گذشت بیش از صد سال به کارها و فعالیت امثال سید نگاه میکنیم. امکان دارد که انسان در زندگیاش دچار اشتباهات و ایراداتی باشد. فعالیتهای سید هم بدون آسیب نیست.
اولین آسیب این حرکت، پراکندگی است. اگر سید در جایی متمرکز میشد، نتایج بهتری داشت. دوم عدم پیوند مستمر سید با حوزه علمیه است. ما این مشکل را با علمای بعدی هم داشتیم که وقتی سمت سیاست میرفتند، ارتباطشان را با مجموعه حوزه قطع میکردند.
مسئله سوم نوع فعالیت سید بود. او در آغاز کار بود و فکر میکرد با نصیحت و اصلاح سلاطین مشکل جهان اسلام حل می شود؛ لذا خودش هم در اواخر عمر به همین اعتراف کرد وگفت: اگر تخمی را که در شورهزار سلاطین پاشیدم، در متن جامعه میپاشیدم، چقدر مؤثر بود. شاگردش شیخ محمد عبده میگوید: «سید از سلاطین شروع کرد و به ثمر نرسید، من از مردم شروع میکنم.» او رئیس دانشگاه الازهر میشود و شروع به تفسیر قرآن و نهجالبلاغه میکند. او سنی است، اما تحت تأثیر سید شرح نهجالبلاغه مینویسد.
مسئله چهارم در مظان اتهام فرماسونری قرار گرفتن است. سید وقتی در مصر بود، تقاضای عضویت در تشکیلات فراماسونری شرق را میدهد که پذیرفته هم میشود و وارد میشود. سید چون مستقل فکر میکرد، میخواست که آنجا را تغییر دهد. بخصوص که این لژ فرانسوی هم بود. بین انگلیس و فرانسه رقابتهایی است که میشود از آن سود برد. احتمال دوم این است که رفته ببیند در فراماسونری چه موضوعاتی مطرح میشود که با آنها مبارزه کند. احتمال سوم این است که اشتباه کرده. البته هر سه به اشتباه میانجامد؛ چون شخصیت بزرگ نباید در مظان اتهام قرار بگیرد. دستور است که مؤمن باید از قرارگرفتن در موضع اتهام بپرهیزد. به هر صورت ایشان به آنجا میرود و کمتر از یک سال میماند و اخراج میشود. آن هم به دلیلی تعصب به دین و مبارزه علیه استعمار که با مبانی و تشکیلات فراماسونری نمیخواند. آقای صدر واثقی در کتاب «نهضت سید جمالالدین حسینی» بهخوبی به این موضوع پرداخته و بر اساس اسناد لژ فراماسونری قاهره و آن دوران تحقیق بسیار خوبی کرده است. او در سال ۱۳۵۰ برای پی بردن به اسناد این موضوع، به قاهره رفته بود.
آفت بعدی، اطرافیان سید هستند که بعضیها معتقدند آنها بعد از سید تغییر رویه دادهاند؛ مانند میرزاآقاخان کرمانی که بابی و ازلی و داماد یحیی صبحازل بود که یک دوره باستانگرا و یک دوره غربگراست. البته آقای صدر واثقی میگوید او در اواخر داشت به اسلام میپیوست و کتابی در وصف پیغمبر(ص) مینوشت که نیمهکاره ماند. شیخ احمد روحی هم باجناق میرزا آقاخان و داماد یحیی صبح ازل بوده. برخی افرادی که او با آنها ارتباط داشت، در مظان اتهام بودند. سید نگاه سیاسی برجستهای داشت که متوجه نبود این حرکتش او را در مظان اتهام قرار میدهد و الان برخی به آن استناد میکنند. ما این آفات را در نهضت جنگل هم میبینیم. اگر میرزاکوچکخان را هم با حفظ بزرگی و عظمتش بررسی کنیم، همین است.
موضوع پایانی عدم فرصت تکوین مبانی فکری سید است که اگر فرصت میکرد که به تدوین و تبیین بپردازد، بهتر بود. البته ایشان هرجا میرفت، چمدانی از نوشتهها و کتاب داشت که گویا این چمدان در ایران به سرقت رفت. شاید نوشتههایی داشته باشد. اما امروز یکی از راههای شناخت سید، شناخت دوستان و دشمنان اوست. شهرت سید در جهان و کشورهای اسلامی بیشتر از ایران است و کتاب بیشتر نوشته شده. در ایران شاید حدود نزدیک به ۸۰ عنوان کتاب درباره سید نوشته شده باشد که یازده تایش علیه سید است. ۶۰ و خردهای کتاب هم به دفاع سید است.
گفته شده سید گفته: در غرب اسلام دیدم اما مسلمان ندیدم!
ما در متون مذهبی داریم که: نظم از ویژگیهای مسلمان است. رعایت حقوق دیگران نیز از ویژگیهای مسلمان است. هرجا که اینها دیده شد، نشانههایی از اسلام هست. پراکندگی و اختلاف به قول امام از جنود شیطان است. وقتی یک جوان به غرب میرود و این نشانهها را میبیند، تشخیص میدهد که رفتارهای اسلامی در حال اجراست. سیدجمال این نشانهها را گفته؛ اما اینکه بگوید در غرب اسلام را دیدم و مسلمان ندیدم، در اعلامیهها و بیانیههای او دیده نمیشود، بلکه از او نقل قول شده. او عوامل ترقی غرب را علم، مبارزه با ظلم و ستم، رعایت حقوق مردم، اجرای قانون و… را مطرح میکند.
چه کسانی علیه سیدجمال نوشتهاند؟
افرادی مانند فریدون آدمیت یا مانند اسماعیل رائین که با ساواک همکاری میکرد و معلوم بود با هدایت ساواک علیه سید مطلب نوشته است، یا مثلا تقیزاده کتابی نوشته که طبق معمول شیطنت کرده و شخصیت سید را در هالهای از ابهام برده و سؤالاتی مطرح کرده و از جمله گفته سید ختنه نشده بود! دکترشریعتی در این زمینه به شوخی میگفتند آقای تقیزاده در این امور کارشناس هستند! در حالی که او، سید است و پدرش از علمای همدان است. تیپهای کمونیست هم عموماً علیه سید مینویسند؛ چون او مبلغ اسلام بود. تیپهای شاهنشاهی نیز علیه سید مینویسند؛ چون او مدافع اسلام و علیه سلاطین بود. عوامل غرب بهخصوص انگلیسیها علیه او مطلب مینوشتند. یکی از فلاسفه فرانسه هم مناظرهای در بحث قضا و قدر با سید دارد که سید جوابش را میدهد. این مناظره جایگاه فلسفی و علمی سید را هم نشان میدهد.
البته بعضی از مذهبیها به دلیل عدم مطالعه و فهم علیه سید صحبتهایی میکنند. اگر آنها کتاب نهضتهای صد ساله اخیر شهید مطهری را بخوانند، به شخصیت سید پی میبرند. بعضی از ما به دلیل نداشتن علم کافی اشتباهات بزرگی میکنیم. برای شناخت سید باید موافقان و مخالفان او را شناخت؛ موافقانی مثل کواکبی (از علمای بزرگ و سادات ساکن سوریه که کتابهای زیادی دارد و سید را درک کرده است)، شیخ محمد عبده (رئیس دانشگاه الازهر و شارح نهجالبلاغه و مفسر قرآن)، اقبال لاهوری که چقدر در ستایش سید شعر گفته است. شهیدمطهری وقتی میخواهد در مورد انقلاب اسلامی صحبت کند، میگوید «سلسلهجنبان نهضت اصلاحگری در جهان اسلام سید جمالالدین است.» دکتر شریعتی همینطور، میرزا محمدحسین نائینی با مرحوم سید ابوالحسن جلوه از فلاسفه و عرفای دوره ناصری ارتباط داشته. یک جلسه به طور مفصل با سید صحبت میکند؛ میرزا ابوالحسن میگوید: من اگر جلوه نبودم، دوست داشتم سیدجمال باشم! آقای خسروشاهی بیش از ۴۰ کتاب در مورد سیدجمال دارد؛ موقعی که در مصر بود، ۱۵ جلد را تدوین کرد و کسی است که از سالهای ۳۴ و ۳۵ تا به حال در مورد سید تحقیق میکند و مینویسد. استاد محیط طباطبایی تقریبا با یک واسطه نسل از سید نقل قولها و کتابهایی دارد. «نهضت بیداری شرق» کتابی تحقیقی است و مقالاتی هم دارد. آقای صدر واثقی متخصص موضوع است.
اما مخالفان سید، بیشتر به دلیل اسلامیتش، مبارزه با غرب، مبارزه با استبداد، به وجودآوردن نهضت و بیداری اسلامی، علیه سید مینویسند. البته هنوز هم تحقیق پیرامون سیدجمال باید ادامه داشته باشد. آقای خسروشاهی سایتی را به نام سیدجمال طراحی کرده و بعد از انقلاب، چندین همایش در باره سید گذاشته شده، اما حوزه و دانشگاه باید پایاننامهها را به این موضوع سوق دهند تا ابعاد شخصیت سید مشخص شود. در تعاملی که دانشگاههای ما با هند و افغانستان و مصر و ترکیه دارند، باید بخواهند که اسناد آنها بیایند.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید