قاب هاي مربعي تعارضات / شهريار وقفي پور

1393/3/28 ۱۰:۵۲

قاب هاي مربعي تعارضات / شهريار وقفي پور

مفهوم فلسفي غالب از هنر مدرنيستي كه تفصيل زيباشناسي كانت در نزد هگل و سپس تفاسير مختلف از آن باشد، غايت خويش را تحقق ايده هنر مي جويد، جست وجويي متضمن وفاداري به رسانه (medium) خاص اثر هنري. «وفاداري به رسانه خاص» مفهومي بديهي يا سهل الوصول نيست: اول از همه از آن رو كه مفهومِ رسانه هنري مفهومي پيچيده است: رسانه يا واسطه به معناي چيزي كه در وسط قرار دارد يا چيزي كه عامل فعاليت يا مجري يك اپراسيون خاص است: الف) قانون رسانه به عنوان ذات هنر و چيزي كه بينابين و در ميان است، موجوديتي مستقر ميان «ايده» و «تحقق» آن، ميان «اثر» و «هنرمند»، ميان «چيز» و «بازتوليد» يا «بازنمايي»اش يا ب) چيزي كه ظرف يا ابزار رسيدن به غايت است، يعني محتوا ي يك فرم، ابزار يا ماشين توليد يك چيز، ماده يك مفهوم.


 


    
مفهوم فلسفي غالب از هنر مدرنيستي كه تفصيل زيباشناسي كانت در نزد هگل و سپس تفاسير مختلف از آن باشد، غايت خويش را تحقق ايده هنر مي جويد، جست وجويي متضمن وفاداري به رسانه (medium) خاص اثر هنري. «وفاداري به رسانه خاص» مفهومي بديهي يا سهل الوصول نيست: اول از همه از آن رو كه مفهومِ رسانه هنري مفهومي پيچيده است: رسانه يا واسطه به معناي چيزي كه در وسط قرار دارد يا چيزي كه عامل فعاليت يا مجري يك اپراسيون خاص است: الف) قانون رسانه به عنوان ذات هنر و چيزي كه بينابين و در ميان است، موجوديتي مستقر ميان «ايده» و «تحقق» آن، ميان «اثر» و «هنرمند»، ميان «چيز» و «بازتوليد» يا «بازنمايي»اش يا ب) چيزي كه ظرف يا ابزار رسيدن به غايت است، يعني محتوا ي يك فرم، ابزار يا ماشين توليد يك چيز، ماده يك مفهوم.
    
به عبارت ديگر، غايت هنر مدرنيستي تحقق فرمال وفاداري به قانون عنصر بينابين مفصل بندي مي شود: نه چيزي كه مي گويد و نه چگونگي گفتنش بلكه چيزي در اين ميان، نه فرم و نه محتوا: نه ايده و نه ماده، نه اثر هنري و نه هنرمند، نه هنرمند و نه مخاطب، نه من و نه ديگري. در مدرنيسم قانون وفاداري به رسانه خاص خود، رهايي هنر و تحقق ايده اش باشد و در عين حال هم، اگر نه به معناي رهايي هنر از غيرهنر و همچنين نه به معناي رهايي هنر از خود هنر باشد يعني اگر نه اين و نه آن، پس چه چيز؟
    
براي جواب دادن به اين پرسش شايد بد نباشد كمي حاشيه روي كنيم و به اين سوال مشابه پاسخ دهيم كه ضمير ناخودآگاه به فرد تعلق دارد يا به ديگري، ديگري به مثابه مثلاجمع يعني ناخودآگاه فردي يا جمعي؟ ناخودآگاه در كجا هست؟ جوابي كه لاكان مي دهد، جايي كه لاكان مشخص مي سازد، ما را به معماي مطرح شده در بند پيش برمي گرداند: ماهيت امر «بينابين». پاسخ روان كاوانه يا صورت بندي لاكان از امر بينابيني در مقام ناخودآگاه، اگرچه شايد تروتازه بنمايد، از برخي جهات آشناست، مثلابي ترديد خوانندگان دقيق والتر بنيامين را حيرت زده نخواهد كرد: چرا كه آنها اين جمله را در آثار بنيامين خوانده اند كه:
    
عكاسي، با تمهيدات سرعت آهسته (اسلوموشن) و بزرگ نمايي، راز را افشا مي سازد. به مدد عكاسي است كه ما نخستين بار، وجود اين ناخودآگاه اپتيكال را كشف مي كنيم، درست به همان شكل كه ناخودآگاه غريزي را از رهگذر روانكاوي مي يابيم.
    
نوع برخوردي كه در پي توضيحش هستيم، برخورد تفكر انتقادي فلسفه اخير را به ذهن متبادر مي كند كه مي توان گفت در ميان آلتوسر و دلوز و پيش از آنها، در منبع فكري مشترك شان يعني ژيلبرت سيموندون، فيلسوف تكنولوژي، بيان شده است، قرائتي حاكي از آنكه سنت فلسفي از آن رو به بيراهه رفته كه خود را در دام چاله پرسش «يك» يا «سرچشمه» انداخته است: چه از رهگذر مفهوم «خودآگاهي آگاهي» در نزد هگل، چه اولويت «وجود» بر جاي موجودات در نزد هايدگر و نظاير آنها، در عوض، فلسفه بايد به عملگرها يا عملياتي بپردازد كه چنين سرچشمه هايي را توليد مي كند.
    
حال مي توان جوابي منسجم و نسبتا روشن به پرسش مدرنيسم و قانون «وفاداري به رسانه اش» داد: در اثر هنري مدرنيستي تنش ميان رسانه به مثابه واسطه يي خنثي در خدمت تحقق ايده اثر هنري و رسانه به عنوان ماده يي خاص كه هم در برابر هنر و هم در برابر ايده، مقاومت مي ورزد، در عنصر سومي حل و فصل خواهد شد كه رسانه به مثابه محيط حسي/ اجتماعي بديع (the new milieu) ظاهر مي شود: يعني اثر هنري توليد يا نتيجه يي است غير از آنچه رسانه اش معطوف به توليد آن طراحي و تنظيم شده است، اين اثر يا محصول جديد محيط حساني جديدي است كه در آن، اجراها يا فعاليت هاي هنري حك يا نوشته شده اند، در حالي كه خود اين محيط را اثر هنري صورت بندي كرده است: محيط تكنولوژيكي اي كه سوژه هاي جديد در آن، زندگي اجتماعي جديدي را تجربه مي كنند. با لحاظ كردن اينچنين تعريفي است كه عكاسي يا عكس به مثابه اثر هنري جايگاهي خاص مي يابد: عكاس در مقام هنرمندي كه در توليد اثري هنري دست اندركار است اما در عين حال، صرفا به عنوان اتوماتون يا فعال كننده دستگاهي كه قرار است اپراسيون يا عملياتي از پيش مشخص را به كار بيندازد: عكاس اثر هنري ناب خلق مي كند و از همين رو عكس را از تقليد يا محاكات واقعيت رها مي سازد و هم در عين حال به مثابه آلت دست دستگاهي تكنولوژيك كه وراي نيت عاملي انساني عمل مي كند، عمل محاكات يا ثبت واقعيت را از هنر يا قواعد بازنمايي رها مي سازد به عبارت ديگر، در عكس تنش ميان چينش عناصر حسي يك تجربه يا انتخاب برشي از واقعيت، از يك طرف و خودنمايي چيزها چنان كه هستند، از طرف ديگر، حفظ مي شود و به ديگر، دوپهلويي ها و ابهامات مضمر در اثر هنري، مجال بروز مي دهد: عكس به مثابه مستندنگاري يا به مثابه خلق واقعيتي ديگر، عكس به مثابه توليد ماشين يا بيان ميل سوژه بشري.
    
از اين منظر، در مجموعه عكس هاي نمايشگاه حاضر، در يك سطح، هنرمند دستگاه موبايلي است كه در آن، اراده يي غيرشخصي نوشتاري جديد خلق مي كند: حركت دستگاه و تعداد نقطه هاي تشكيل دهنده يك تصوير، بنا به برنامه فعال ساز دستگاه، محيط حساني جديدي خلق كرده است كه بينندگان، به مدد آن، مي توانند واقعيت شهري را به شكلي ديگر ببينند: انعكاس يافته در سطوح شفاف با ابژه هايي كه درجات شفافيت متفاوت دارند واقعيت بدون رنگ.
    
با اين حال، هنرمند همان موجود راست قامت زنده يي است كه با دادن قاب به آنچه دستگاه ثبت مي كند، با اعمال عمل موثر و فعاليت هنرمندانه (يعني ماهرانه يا عادت شده يا تصادفي يا ديگرآزارانه يا احساساتي و هر چه مي خواهد باشد، باشد)، واقعيت حسي/بصري و مجال تجربه يي متفاوت را فراهم مي آورد: مجال ديدن آدم هاي شهري به صورت تك افتاده روبه روي ديوار بلند، مجال ديدن از خلال قاب مربع شكل، مجال ديدن حركت منجمدشده: مجال ديدن واقعيت روزمره يي كه عادي يا جدي يا دردناك فرض مي كنيم، به شكلي ديگر، مثلاديدن زندگي به شكل نمايش بد اجراشده،يا گل درشت: ديدن سايه با شيء و بدون شيء و ديگر پيكربندي ها و تشكل هاي حسي/تكنولوژيكي كه فراتر از مقتضيات يادداشت يا بضاعت نويسنده، در مقام فرد يا در مقام سنت مي توانند باشند.
    
اين عكس ها تا حدي نيز يادآور توصيفي است كه بنيامين از عكس هاي آتژه به دست مي دهد، شايد به دليل شرم آدم ها از ثبت شدن در مكان شهري خاص و زماني فلج كننده يا خيره شدن بي شرمانه شان به دوربين كه به مثابه انكار وقيحانه يي است كه بيش از هر اعتراف صادقانه يي، اشاره يي است به نفس انجام جنايت توسط انكاركننده: تصادفي نيست كه عكس هاي آتژه به عكس هاي گرفته شده از صحنه جرم شبيه شمرده مي شوند. اما مگر هر مترمربع از شهرهاي ما صحنه جرمي نيست؟ هر عابري يك مجرم نيست؟ آيا رسالت عكاس آشكار ساختن گناه و اشاره به فرد گناهكار در تصاويرش نيست؟
    
شايد دنبال كردن اشياي بي ربط در پازل تصاوير تلفيق شده از خلال انعكاس يا سايه اندازي، شكل قاب گيري ها و ثبت سرعت و سكون با درجه وضوح متفاوت و كوشش در يافتن سرنخ مشترك در شماري عكس منتخب براي يك مجموعه و گردآمده در يك مكان عرضه، خود شكل ديگري از تجربه بشري در شهر باشد كه هيچگاه در زندگي روزمره به دست نخواهد آمد، مگر به مدد اثر هنري و رسانه ارائه اش.

اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: