به یاد ستوده، ایران‌شناس برجسته / رسول جعفریان

1395/2/5 ۰۷:۳۲

به یاد ستوده، ایران‌شناس برجسته / رسول جعفریان

روز ۲۹ فروردین به مناسبت درگذشت مرحوم منوچهر ستوده که ۲۰ فروردین درگذشت، مراسمی توسط گروه تاریخ دانشگاه تهران برگزار شد. این یادداشت را برای عرضه در آنجا نوشتم که البته جز چند جمله آن ارائه نشد. صد البته که چیز مهمی هم نیست، هرچند خود آن مرد، مردی دانشی و ارجمند بود و به واسطه کارهای علمی استوار و متنوعش، یاد و نامش همیشه باقی خواهد ماند.

 

روز ۲۹ فروردین به مناسبت درگذشت مرحوم منوچهر ستوده که ۲۰ فروردین درگذشت، مراسمی توسط گروه تاریخ دانشگاه تهران برگزار شد. این یادداشت را برای عرضه در آنجا نوشتم که البته جز چند جمله آن ارائه نشد. صد البته که چیز مهمی هم نیست، هرچند خود آن مرد، مردی دانشی و ارجمند بود و به واسطه کارهای علمی استوار و متنوعش، یاد و نامش همیشه باقی خواهد ماند.

ما باید مسیر پژوهشی‌مان را که در حوزه تاریخ و فرهنگ طی کرده‌ایم، بشناسیم. در این مسیر پژوهشگران متعددی قرار گرفته‌اند که به حسب نوع کار، جایگاه ویژه‌ای دارند. مقصود از حوزه تاریخ فرهنگ، طبعا و صرفا، تاریخ سیاسی نیست، بلکه پژوهش در باره تمدن اسلامی ـ ایرانی است که جرقه‌های آغازین آن قبل از صد سال زده شده است.

این مسیر با این افرادی که در آن حرکت می‌کنند و فعالیت داشته و دارند، مانند هر راه پر رفت و آمد، فراز و نشیب‌هایی داشته است؛ از راههای مالرو تا راههای ماشین‌رو و قطار با آدمهایی متفاوت از هر نوع٫ این تشبیه بین راه طولانی ما در امر پژوهش با راه و مسیرهای عادی و جاری، به ما کمک می‌کند تا بهتر بتوانیم درک کنیم که در امر تمدن، همه چیزمان به همه چیزمان می‌آید. کیفیت راه، سرعت حرکت در آن و خیلی از مسائل دیگر. مع الاسف فکر می‌کنم در امر تصادفات هم همین شباهت را داشته باشیم؛ آن هم با داشتن کارهای پژوهشی ناقص و شکننده در این مسیر که درست مانند همان تصادفات و تلفات ناشی در راههای جاری و جغرافیایی است! کم نیستند کسانی که اسم پژوهشگر را یدک می‌کشند، اما در این مسیر، یا بد رانندگی می‌کنند، یا ماشین آنها قراضه است، یا راهشان کج و معوج است، یا قوانین را رعایت نمی‌کنند و… به هر حال، حوزه و مسیر پژوهش ما مانند بخشهای دیگر تمدنی ماست.

حتی نکته دیگری هم وجود دارد که در آن هم این شباهت هست. ما در هر دو مسیر، راه پژوهش و راه رانندگی، روشهای غربی را مثل ماشین‌های غربی گرفته و بدون آنکه در غالب اوقات راه و رسم درست استفاده از آنها را بدانیم، تقلید کرده و از آنها بهره برده و می‌بریم. در واقع یک روش را از دل کار و مسیر پیشرفت و به صورت طبیعی به دست نیاورده‌ایم. البته افراد و آدمها در این باره متفاوتند؛ گاه بهتر و گاه بدتر. فرنگ رفته‌ها و نرفته‌ها، و افرادی که با باوری کاملا متفاوت روش غربی را استفاده می‌کنند و در عین حال که مرتب به آن بد می‌گویند، از آن بهره می‌گیرند. فکر کنید خروجی این قبیل روشها چگونه خواهد بود؟

یک نکته بلکه سؤال دیگر این است که آیا در این مسیر پژوهشی و در ابعاد مختلف آن پیشرفت جدی داشته‌ایم؟ به طور معمول و در قالب همان تشبیه، سؤال این است که بپرسیم: آیا ما در تولید ماشین و ساختن راه، و بهتر شدن رانندگی و امور دیگر، نسبت به سه دهه یا شش دهه قبل پیشرفت کرده‌ایم؟ به واقع آیا در مسیر پژوهشهای ما در حوزه تاریخ و فرهنگ اسلامی ایرانی، اتفاق قابل توجهی رخ داده است؟

به نظر می‌رسد صورت کار بهتر شده است؛ اما این که در عمق هم تحول و پیشرفتی صورت گرفته باشد، قدری تردید داریم. به نظر می‌رسد مانند بخشهای دیگر تمدن، تکنولوژی وارداتی، نداشتن فرهنگ حرکت درست در این مسیر و نتیجه داشتن تلفات بالا همان طور که در مسیرهای رفت و آمد ما هست، مشکل جدی برای ما درست کرده است.

البته این شباهت شاید ما را از امور جدی در امر پژوهش و دشواری‌های آن و تفاوتهایی که با یک کار فنی دارد، دور کند. در اینجا ما باید با فلسفه حاکم بر این تحقیقات و آسیب‌هایی از قبیل ایدئولوژیک کردن پژوهش هم آشنا باشیم که معمولا در این زمینه گرفتار مشکلیم.

 

شناخت بزرگان پژوهش

هرچه هست، ما باید فراز و نشیب راه طی‌شده را در امر پژوهش بشناسیم و یکی از اموری که به ما کمک می‌کند تا شناخت دقیق‌تری از این مسیر پیشرفت در امر پژوهش در حوزه تاریخ و فرهنگ ایرانی اسلامی داشته باشیم، همین است که بزرگان پژوهش در این مسیر را که یکی از استوانه‌های آن «منوچهر ستوده» است بشناسیم؛ چهره‌ای ملی که بیش از آنکه رشد فرنگی داشته باشد، رشد ملی داشت و اصول کارش سنتی و در یک مسیر طبیعی رشد کرده بود.

برای شناخت جایگاه افرادی مانند ستوده، آن هم در مسیر پژوهش در کشورمان باید به این نکته توجه داشته باشیم که ستوده چه نقشی در این مسیر داشته است. یک نکته این است که ستوده در افزودن بر منابع پژوهشی ما نقش مهمی ایفا کرده است. مقصود من از «منابع پژوهشی»، میراثی است که از گذشته داریم و بایـد آن را بشناسیم و بر اساس آنها که روایت از گذشته هستند، تصویر درستی از ایران داشته باشیم.

ما هنوز اسناد و مدارک کافی از گذشته در اختیار نداریم. نه اینکه وجود ندارد، بلکه مقصود از در اختیار نبودن این است که آنچه را که هست، درست نمی‌شناسیم. تقریبا در بیشتر زمینه‌ها، ما متون گذشته و اسناد و مدارک لازم را از هر نوع، یا منتشر نکرده‌ایم یا درست منتشر نکرده‌ایم.

صد سال پیش که اصلا با تصحیح انتقادی آشنا نبودیم و تنها چند کتاب دم دستی مانند ناسخ‌التواریخ و فلان تواریخ در اختیار داشتیم، آثار کهن ما بر اثر بی‌توجهی یا نابود شده بود و یا اگر بود، در شکل خطی و پراکنده در کتابخانه‌های بی سر و سامان بد. بخشی از این میراث را غربی‌ها برای ما و به ما معرفی کردند و کسانی در ارتباط با آنها، متوجه ارزش تصحیح انتقادی این آثار شدند. آن وقت روزگاری بود که نه کوچکان که بزرگان ما هم چندان با آن میراث آشنایی نداشتند. اندکی بعد و به‌تدریج خودمان راه افتادیم و شروع به بازشناسی آن میراث کردیم. جای ستوده اینجاست و درخشان هم هست.

 

فهرست‌نویسی نسخ خطی

باید عرض کنم بخش و قدم اول در ایران‌شناسی، شناخت این میراث و نشر آن بود. وقتی که فهرست‌نویسی نسخ خطی باب شد، وقتی یکی یکی آثار خطی از کتبی که قدیم مشهور بود و سپس به فراموشی سپرده شده بود، شناخته و تصحیح شد، کسانی مانند شیخ آقابزرگ و دانش‌پژوه و حائری و بسیاری دیگر این میراث را شناساندند. و کسانی مانند ستوده و افشار و غیره و غیره آنها را نشر دادند. تازه ما فهمیدم چه کتابهای مهمی درباره صفویه داریم.

و اما الان هم باید عرض کنم در همین سی سال، باز صدها متن تاریخی کوچک و بزرگ از تاریخ ایران و همان میراث منتشر شده و هزاران برگ سند و متن دیگر باقی مانده است. سؤال این است: الان زمان تحلیل و نگارش تاریخ ایران است یا زمان گردآوری اسناد و نشر درست آنها؟

ما قرنهاست تاریخ‌نگاری داریم، اما منابع‌مان بسیار محدود بوده است؛ چون کتابهایی که مراجعه می‌کرده‌ایم، اندک و تصورات‌مان از تاریخ بر اساس همان آثار رایج و دم دستی بوده است. اگر به این نکته درست توجه شود، می‌توانیم بگوییم ضمن آنکه همیشه به تحلیل و نگارش برای عامه مردم نیازمندیم، اما به دلایل مختلف در قدم اول نیازمند انتشار اسناد و متونی هستیم که بتواند حقایق تاریخی را بر ما آشکار کند. ما در این زمینه ضعیف عمل کرده‌ایم. ادعای ما این است که اگر بر اساس چاپ‌شده‌های فعلی بخواهیم تاریخ ایران را بنویسیم، نمی‌توانیم تصویر درستی از تاریخ و تمدن اسلامی ایرانی ارائه دهیم.

در واقع تا وقتی که چاپ انتقادی شروع نشده بود، به‌ جز حبیب‌السیر و ناسخ‌التواریخ، هیچ کتابی در اختیار نداشتیم. حرکت فهرست‌نگاری و تصحیح که آغاز شد، تازه متوجه شدیم که متن یعنی چه، نسخ خطی به چه کار می‌آید، چرا فرنگی دنبال آن است و ما دنبال از دست دادن آن! به‌تدریج محققان ایرانی شروع به نشر آنها، در یک مرحله پس از کارهای خارجی‌ها، کردند. این حرکت همچنان ادامه دارد و تا به امروز هم بسیاری از متون ما ناشناخته و شناخته شده اما چاپ نشده باقی مانده است.

ما البته چهار مشکل در این زمینه داریم:

الف) نشناختن ارزش مدارک و اسناد جدید؛ اکثر استادان ما با خطی‌ها آشنایی ندارند یا کم دارند.

ب) توجه جدی نداشتن به این اسناد و به عبارتی، نداشتن علم کافی به اهمیت اینها و در واقع تبدیل نشدن این دانش به عنوان یک سنت علمی.

ج) خوب چاپ نکردن این اسناد و متون و سرسری گرفتن آنها. بسیاری از بهترین آثار ما مغلوط چاپ شده است.

د) خوب تحلیل نکردن داده‌های آثار چاپ شده: وقتی هم این آثار را چاپ می‌کنیم، روش تحلیل مواد درونی آنها را نمی‌دانیم.

بنابر این تحلیل در مرحله چهارم است که خود دانش مهمی است؛ اما هر بار که سند و متن تازه‌ای منتشر می‌شود، تازه درمی‌یابیم که بخشی از تحلیل‌های گذشته ما غلط بوده است. گاه یک سند و یک متن، تصوری را که هزار سال حاکم بوده، باطل می‌کند.

 

مرد تصحیح

«ستوده» مرد تصحیح بود. به نظر می‌رسد او می‌دانست که باید متنهای ناشناخته را منتشر کند. چه آنها که خطی است و چه آنها که در قدیم چاپ سنگی شده است. او نه فقط ارزش خطی‌ها را می‌دانست، به ارزش کتیبه‌ها نیز واقف بود. ستوده بیابانی به قول افشار، هر چیزی را که می‌توانست در حکم یک سند باشد و تأثیری در شناخت و تحلیل بهتر ما بگذارد، رویش حساب می‌کرد و برایش وقت می‌گذاشت. او برای امثال و اصطلاحات و لغات و حتی فحشهای رایج در یک فرهنگ هم اهمیت قائل بود و سعی در ثبت و ضبط آنها داشت.

حوزه کار ستوده ـ درست مانند افشار ـ فرهنگ و تمدن ایرانی از تاریخ و جغرافیا تا فرهنگ عمومی و هر آن چیزی بود که بتواند گوشه‌ای از فرهنگ این مرز و بوم را نشان دهد و بشناساند.

جغرافیا یکی از گرایش‌های اصلی او بود و بخش مهمی از آنچه او انتشار داده، در این حیطه است. تصحیح «حدودالعالم» در سال ۱۳۴۰ یکی از قدیم‌ترین کارهای اوست؛ چنان که تصحیح «هفت کشور» یا «صور الاقالیم» که سال ۵۳ منتشر شد و در جغرافیای عمومی است.

در جغرافیای محلی تلاش زیادی کرد. خدمت به تاریخ ماوراءالنهر با تصحیح آثاری مانند «ظفرنامه خسروی» و مجمل رشوند «مهمان‌نامه بخارا» که آن را در سال ۱۳۴۱ توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر کرد و کار دو جلدی سالهای اخیر عمر او در باره ورارود که در دو جلد منتشر شد و شامل کتیبه‌های مهم فارسی آن نواحی است. «تاریخ بدخشان» نوشته سنگ محمد بدخشی (تهران ۱۳۶۷) را هم باید به آن مجموعه افزود. در باره آن مناطق کتاب راهنمای قطغن و بدخشان از محمد نادرخان هم با تصحیح ستوده در سال ۱۳۶۷ از سوی مؤسسه جهانگیری تهران چاپ شده است.

از خدمت ایشان به شهرهای مختلف یاد کنم؛ از جمله سمنان که آقای اعوانی فرمودند چند سالی که آنجا معلم بودند، گویا سالهای ۲۲ تا ۱۳۲۶ با همکاری معلمان فرهنگ لغات محلی و مصلحات و امثال و اینها را گرد آوردند و چاپ کردند.

در باره اصفهان ما کتاب «نصف جهان در تعریف اصفهان» محمد مهدی ارباب را که حوالی ۱۳۰۰ فراهم آمده، در ۱۳۴۰ش چاپ کردند. همین طور اثری با عنوان «جغرافیای اصفهان» از تحویلدار که در مجله دانشکده ادبیات و مطالعات و تحقیقات اجتماعی در سال ۱۳۴۲ چاپ کردند.

در باره سیستان، «احیاءالملوک» در تاریخ سیستان را در سال ۱۳۴۴ش چاپ کردند.

وسیعترین کار ایشان در حوزه تاریخ محلی، آثار منتشره و تصحیح شده توسط ایشان در حوزه شمال ایران بود؛ کارهایی که کارستان است و تا قیام قیامت هر کسی می‌خواهد در باره مازندران و گیلان بنویسد، مدیون پژوهشهای آقای ستوده است. ایشان در مقدمه کتاب فومنی نوشته است که آثار قابل توجهی در باره گیلان در دست است و تاریخ این منطقه تقریبا از ۸۸۰ به بعد منظم نوشته شده است. اثر با ارزش «از آستارا تا استرآباد» گنجی است تمام‌نشدنی و قباله شمال ایران است. همین طور «تاریخ گیلان و دیلمستان» ظهیرالدین مرعشی که سال ۱۳۴۷ منتشر کردند. نیز «تاریخ رویان» محمد بن حسن آملی در سال ۱۳۶۸ انتشار دادند. نیز «تاریخ گیلان» فومنی را در سال ۱۳۵۶ توسط بنیاد فرهنگ منتشر کرد. و بیفزایید «تاریخ مازندران» (از ملا شیخ علی گیلانی) که آن هم سال ۵۲ توسط بنیاد فرهنگ منتشر شد. «فرهنگ لغات گیلکی» و کتاب «ماهی‌های دریای خزر» که این آخری سال ۱۳۳۵ منتشر شد. و نیز «روزنامه سفر ناصرالدین شاه به گیلان». دو کتاب «تاریخ خاندان مرعشی» (بنیاد فرهنگ ۱۳۵۶) و «تاریخ خانی» (بنیاد فرهنگ ) ۱۳۵۲ و «قلاع اسماعیلیه در رشته کوههای البرز» (۱۳۴۵ش) که پایان‌نامه دکتری او با فروزانفر بود، در این زمره باید شمرد. کتاب «آثار و بناهای تاریخی گیلان» در سال ۱۳۴۹ توسط انجمن آثار ملی در بیش از ۶۰۰ صفحه منتشر شد.

ایشان حامی بسیاری از کارهای دیگر هم بوده‌اند و می‌توان نامشان را در آن آثار، از جمله «سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان» (از میرزا ابراهیم) دید که در شناسایی اسامی جغرافیایی قدیم به مصحح آن آقای گلزاری کمک کرده‌اند.

در باره جنوب ایران «تاریخ بنادر و جزایر خلیج‌فارس» از کازرونی را در سال ۱۳۶۷ منتشر کردند.

ایشان به خود جغرافیا هم به مثابه یک علم توجه دارند و مقاله‌ای با عنوان «سیر تحول جغرافیای ریاضی ایران و تأثیر آن در فرهنگ اسلامی» را در کتابی با عنوان «گوشه‌ای از سیمای تاریخ تحول علوم در ایران» زیر نظر نصر نوشته‌اند. (چاپ ۱۳۵۱، نشریه وزارت آموزش عالی)

در زمینه تمدنی، کتاب بسیار با ارزش «عجایب‌المخلوقات» طوسی را در سال ۱۳۴۵ منتشر کردند. همین طور «گوهرنامه» را در فرهنگ ایران زمین به سال ۱۳۳۵ منتشر کردند.

در حوزه ادبیات عامیانه یا اصطلاحات و تعابیر و امثال محلی هم کارهای ایشان قابل توجه و هدفمند است. اولا «فرهنگ گیلکی» که سال ۱۳۳۲ چاپ کردند و شامل ۴۵۰۰ لغت است. نیز در باره سمنان کتاب «فرهنگ سمنانی» که قدیمی‌تر از آن است و کار فرهنگ لغات تهران (نام دقیقش را نمی‌دانم) که سالها چاپ‌ناشده مانده بود. در زمره این کارهای فرهنگنامه‌ای، یکی هم «فرهنگ بهدینان» است که با کمک پورداوود آن را در سال ۱۳۳۵ منتشر کردند. معلوم می‌شود استاد تا حوالی ۱۳۴۰ به این مباحث سخت علاقه‌مند بوده است. کتاب دیگری هم با عنوان «جشن سده» دارند که باز مجموعه‌ای لغوی و تاریخی در این باره است که همراه با جمعی از پژوهشگران از جمله پورداوود و مشکور و دیگران انجام شده است. «فرهنگ کرمانی» را هم در نشریه فرهنگ ایران‌زمین در سال ۱۳۳۶ چاپ کرده‌اند که البته ۲۱۳ صفحه است!

اینها نمونه آثاری بود که از ایشان انتشار یافته و البته کارهای ایشان بیش از این است.

 

ستوده و افشار

ایرج افشار در سال ۱۳۳۶ (زمانی که ۳۲ سال داشت) نامه‌ای از شهر برن در سوئیس برای منوچهر ستوده نوشته است که وصف‌الحال هر دو است. خود مرحوم افشار می‌گفت که ستوده از من سنتی‌تر بود: «… بدان و باور کن که بوی شنِ کویر و پشکلِ شتر و لطف سخن وامانده‌ترین دهاتی‌ها و کویری‌های خودمان را از هزار فرسنگ راه حس کردم. نمی‌دانم خداوند خمیرة مرا با چه سرشته است که این فرنگ به این خوبی و قشنگی و به‌خصوص این سویس به این طنّازی و دلارائی و آراستگی و آسایش و فراوانی و خوبی و دلگشایی و پرهنری‌اش به دل من نمی‌چسبد. هر چه در عمق خیال و اندیشة خود بیشتر فرو می‌روم، بیشتر احساس می‌کنم که هواخواه آن دوستم. هرچه بیشتر سخن و روحیة این گ…‌های فرنگی را فهم می‌کنم، بیشتر به عمو حسینعلی و حاجی‌بابا و صادق ملارجب و مش شعبان و گل‌بابا (که در راه دیلمان کلاه سرمان گذاشت)، اعتقاد و اخلاص پیدا می‌کنم…»

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: