اخلاق؛ عينيت‌گرايي يا نسبيت‌گرايي؟ در گفتگو با فيليپا فوت بخش دوم و پاياني

1395/1/24 ۰۷:۴۹

اخلاق؛ عينيت‌گرايي يا نسبيت‌گرايي؟ در گفتگو با فيليپا فوت  بخش دوم و پاياني

بخش نخست گفتگو با فيليپا فوت (از فليسوفان و اخلاق‌دانان درگذشتة آکسفورد) به اينجا رسيد كه فوت مي‌گويد: مقوله خوشبختي را به‌غايت دشوار يافتم و از عهده حل و فصل «ارتباط فضيلت و خوشبختي» برنيامدم. يکي از نويسندگان فصل «نامه‌نگاران» کتاب گفته که مي‌خواهم تمام خوشبختي آينده‌ام را قرباني کنم، در حالي که مي‌توانست بگويد: خوشبختي نصيبم نخواهد شد اگر با نازي‌ها همراه شوم و به دوستانم در جنبش مقاومت خيانت کنم، يا با اجراي دستور براي پيوستن به اس.اس از مرگ نجات يابم... اينكه دنباله گفتگو:


 


اشاره: بخش نخست گفتگو با فيليپا فوت (از فليسوفان و اخلاق‌دانان درگذشتة آکسفورد) به اينجا رسيد كه فوت مي‌گويد: مقوله خوشبختي را به‌غايت دشوار يافتم و از عهده حل و فصل «ارتباط فضيلت و خوشبختي» برنيامدم. يکي از نويسندگان فصل «نامه‌نگاران» کتاب گفته که مي‌خواهم تمام خوشبختي آينده‌ام را قرباني کنم، در حالي که مي‌توانست بگويد: خوشبختي نصيبم نخواهد شد اگر با نازي‌ها همراه شوم و به دوستانم در جنبش مقاومت خيانت کنم، يا با اجراي دستور براي پيوستن به اس.اس از مرگ نجات يابم... اينكه دنباله گفتگو:

***

بنابراين آنها با انتخاب گزينه همکاري نکردن با نازي‌ها به دنبال خوشبختي بودند، با اينکه از عواقب وحشتناک آن آگاهي داشتند.

خير، آنها بايد مي‌گفتند اين کار خيلي بد است. خوشبختي تقدير من نيست. من هم مثل بعضي افراد نمي‌خواهم بگويم هيچ خسراني که بتوان از آن با انجام کار بد پرهيز کرد، خسران نيست.

مشکل را فهميدم. احمقانه است که بگوييم آنها در آن وضعيت، از خسران در رنج نبوده‌اند.

آنها همه ‌چيز را از دست مي‌دادند. آنها چيزهايي مي‌گفتند که نشان مي‌داد چقدر نااميد شده‌اند. آنها نامه‌هايي براي همسر، عزيزان و فرزندانشان نوشته بودند که هيچ‌گاه بزرگ شدنِ آنها را نديدند. خاطرم هست که يکي‌شان نوشته بود: «چقدر خوب بود اگر مي‌شد بوي غذا را در آشپزخانه احساس کنم!» تصوير کاملا روشني از اين زندگي خانوادگي را مي‌توان ديد که او به آن بازگشته، البته اگر اراده مي‌کرد تا به خواسته نازي‌ها تن دهد؛ به همين دليل مسأله بسيار دشوار است و من اين قضيه را نفهميده‌ام.

ماهيت اين مشکل چيست؟ آيا مسأله دريافت صريح مفاهيم است؟

به هر صورت اين چنين است؛ اما بايد مفهوم عميق‌تري از «خير انساني« وجود داشته باشد که در اين مورد کاري از من ساخته نيست.

نظر به اينکه شما مي‌گوييد يک مبناي عيني براي اخلاق وجود دارد و اخلاق ريشه در طبيعت و حقايق مربوط به بودن در طبيعت دارد، چگونه به اختلافاتي که بر سر اخلاق بين افراد و بين فرهنگ‌ها وجود دارد، مي‌پردازيد؟

هيچ دليلي وجود ندارد که برخي حقايق اخلاقي غير قابل بحث نبايد وجود داشته باشد. مثالي که اينجا مي‌آورم، مراقبت از کودکان است. کسي که محض خنده به کودکان آزار مي‌رساند و به آنها ستم مي‌کند تا لذت ببرد، به گمان من مشکل دارد و صاحب يک «رذيلت» است. در هر زمان و هر تمدني اين قضيه وجود دارد. آزار و شکنجه به لحاظ اخلاقي قابل دفاع نيست و البته در هيچ شرايطي نيز نمي‌توان آن را توجيه کرد؛ اما بگذاريد اندکي در مورد اين داوري تأمل کنيم.

کسي که به کودکان آزار مي‌رساند، دچار يک نقص و رذيلت است. «رذيلت»، نقص در اراده انساني است، و اين داوري در مورد کساني که از کودکان سوءاستفاده مي‌کنند ـ در هر شرايط و سن و فرهنگي ـ صادق است. البته «فضايل» در زمان‌ها و فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي مختلف، اشکال متفاوتي دارند؛ براي مثال شجاعت اشکال مختلفي دارد. شيوه زندگي در ميان انسان‌ها بسيار متفاوت است، بسي بيشتر از جغدها يا گونه‌هاي ديگر حيوانات؛ بنابراين داوري‌هاي اخلاقي در همه‌جا دقيقاً يکسان نيست. آنچه در يک فرهنگ خوب است، در فرهنگ ديگر بد است و اين دقيقاً به دليل تفاوت شرايط است. مسائل مختلفي بايد در اين شرايط لحاظ شود؛ مثلا بيابانگردها با شهرنشين‌ها تفاوت دارند، کساني که در کمبود بسيار زندگي مي‌کنند، يا کساني که در محاصره دشمن هستند. درست و نادرست در جوامع مختلف، متفاوت است. چيزهايي که در يک جا موجهند، در جاي ديگر قابل توجيه نيستند.

يکي از عوامل تعيين‌کننده، دين است. به باور مردم، آنچه آنها انجام مي‌دهند، خدا را به خشم مي‌آورد يا خشمش را فرو مي‌نشاند. همچنين آنچه در جامعه‌اي، آلودگي محسوب مي‌شود، به طور مشخص تعيين مي‌کند که چه چيز ظالمانه يا موهن است. به اين معنا، بخش اعظمي از درست و نادرست‌ها بستگي به فرهنگ‌هاي مختلف دارد. البته اين بدان معنا نيست که مبناي بنيادي يکساني براي درست و نادرست وجود نداشته باشد.

بنابراين شما در اخلاق، هم عينيت‌گرا هستيد و هم نسبي‌گراي فرهنگي؟‌‌‌‌‌

درست است، تا حدي نسبي‌گراي فرهنگي. نمي‌دانم مرز اين وضعيت ابهام‌آميز تا به کجاست! به گمانم اين خود يک مزيت براي موضع من محسوب مي‌شود؛ چراکه عموميتي ايجاد مي‌کند که در آن مساله را بعينه درمي‌يابيم، مثل مثال آنچه با کودکان انجام مي‌دهيم، در عين حال ما به دليل شيوه‌هاي مختلف زندگي، فرهنگ‌هاي گوناگون، اديان مختلف يا حتي جاهاي ابهام‌آميزي که شما مي‌توانيد بين دو چيز انتخاب کنيد، عملا نوعي تنوع درمي‌يابيم. از اين طريق تلاش نمي‌کنيم در مورد هر چيزي سختگيري کنيم يا ادعا نماييم که مي‌توانيم آينده را پيش‌بيني کنيم و بگوييم که اختلاف‌نظر‌ها در کجا پايان مي‌يابد.

يکي از ايرادات من به ذهنيت‌گرايي قديم اين است که فيلسوفان گمان مي‌کردند مي‌توانند بي‌نتيجه بودن يک استدلال خاص را از همان ابتدا پيش‌بيني کنند، آن هم چون شخصي واجد يک اصل غايي است و شخص ديگري واجد يک اصل غايي متضاد است. من به اين اصول غايي اعتقاد ندارم که بايد صرفاً آنها را اثبات يا ابطال کرد، بلکه به ضروريات حيات انساني باور دارم. بر اين اساس ما تضادهاي خاص اخلاقي را بررسي خواهيم کرد و به حقايق عام نسبيت فرهنگي يا ابهامات مي‌پردازيم.

نظر به اين قرائت نسبتاً معتدل از عينيت‌گرايي اخلاقي، در مورد ضداخلاق‌هايي مثل نيچه چه مي‌گوييد؟

در کتاب به نيچه پرداخته‌ام. من مي‌گويم: «آنچه شما مي‌گوييد، شايد براي يک نژادي از موجودات امکان پذير باشد؛ اما براي انسان‌ها نه. من مي‌دانم که شما مي‌پنداريد اگر مردم فقط آثار شما را بخوانند و باور کنند، بسيار متفاوت خواهند شد؛ اما من يک کلمة آن را هم باور نمي‌کنم. شما مي‌خواهيد نه بر اساس نوع آنها و نه بر اساس آنچه انجام گرفته، بلکه بر مبناي نسبت آنها با ماهيت يا طبيعت شخصي که آن اعمال را انجام داده، در موردشان قضاوت کنيد و اين بسيار خطرناک و ويرانگر است». وقتي در مورد کارهايي که هيتلر و استالين انجام داده‌اند فکر مي‌کنيم، آنچه بايد از آن وحشت کنيم، کارهايي است که انجام شده.

ما نبايد براي دانستن کيفيت اخلاقي آنچه آنها انجام داده‌اند، در روان‌شناسي اين افراد کندوکاو کنيم. نيچه مي‌پنداشت که طبقه‌بندي کاملا متفاوت از عمل انسان، تنها طبقه‌اي است که عملا به امور مي‌پردازد. خوبي يا بدي در ذات شخصي است که آن را انجام داده؛ اما من گمان مي‌کنم مي‌توان مبنايي مشخص تعريف کرد که بر اساس آن شما قضاوت کنيد کارهاي ظالمانه‌اي که نيچه آن‌ را تأييد مي‌کند يا دست ‌کم بدون آنکه آنها را شيطنت‌آميز بداند، از آنها سخن مي‌گويد، ممکن نيست به دست يک انسان خوب انجام گرفته باشد. ناديده گرفتن پرسش از آنچه انسان‌ها به معناي دقيق کلمه به آن نياز دارند، يا آنچه جامعه‌اي براي برقراري عدالت نيازمندش است به جاي توجه به خودانگيختگي، انرژي و احساس عامل انساني، منطقي نيست. اين چيزها در جاي خود مهم هستند، اما توجه به آنها مانند توجه به رايحه يک گل است، آن هم زماني که اين رايحه، بخشي از زندگي آن گل نيست. شايد رايحه يک گياه همواره به جذب حشرات گرده‌افشان کمک کند، در اين صورت است که رايحه، بخشي از زندگي گياه محسوب مي‌شود.

نيچه ديدگاهي زيباشناسانه از حيات انسان داشت؛ اما ديدگاه او راه مناسبي در اختيار انسان‌ها آن گونه که هستند، قرار نمي‌داد و اگر نيچه فکر مي‌کند که مي‌تواند به تغيير انسان‌ها به چيزي ديگر اميدوار باشد، بهتر است در ديدگاه خود تجديدنظر کند.

منبع: ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: