1395/1/15 ۰۸:۰۲
طنز سعدی غالباً بسیار پوشیده است و این پوشیدگی، نه به دلیل ناتوانی او در اینگونه از سخن است، بلکه درست به سبب توانایی اوست، که طنز را به ظریفترین صورت به کار میبرد و آن را (جز در هزلیاتش) با شوخی و هزل نمیآمیزد. طنز سعدی لبخند بر لب مینشاند و ما را به تأمل میانگیزد، اما خندهآور نیست. سعدی طنزگوست، اما هجاپیشه و هزال نیست. بنابراین پیش از پرداختن به طنز سعدی اندکی در معنی این اصطلاحات و تفاوتهای آنها با یکدیگر دقیق شویم.
معانی طنز
واژة طنز در فارسی امروز غالباً در برابر واژة انگلیسی «آیرونی»۱ به کار میرود، اما واژة «آیرونی» در زبان انگلیسی معانی لفظی و اصطلاحی متعددی دارد که همة آن معانی در واژة طنز فارسی موجود نیست و نیز واژة «طنز» در فارسی برخی معانی ضمنی دارد که با معانی واژة «آیرونی» در انگلیسی تطابق ندارد. «آیرونی»، در رایجترین معنی اصطلاحی خود، سخنی است که دو معنی ظاهری و پنهان داشته باشد. اما چیزی که «آیرونی» را از ایهام، که در آن نیز دو معنی ظاهری و پنهان وجود دارد، متمایز میکند، این است که اولاً در ایهام وجود دو معنی غالباً در سطح واژه یا جمله است، یعنی واژه یا جملهای ممکن است دو معنی را به ذهن راه دهد، در حالی که «آیرونی» ممکن است در کل یک متن باشد. ثانیاً در «آیرونی» تقابلی میان دو معنی پنهان و آشکار هست، در حالی که در ایهام دو معنایی که ما از یک واژه یا جمله میفهمیم متفاوتاند، اما لزوماً با هم تقابل ندارند.
در «آیرونی» معنی ظاهری چیزی است که ما در وهلة اول از متن درمییابیم، اما معنی پنهان که در ابتدا به ذهن راه نمییابد بهتدریج یا ناگهان خود را بر ما آشکار میکند و تقابل میان آن و معنی آشکار لبخندی بر لب ما مینشاند، یا ما را حیرتزده میکند.
گذشته از این معنی آیرونی یا طنز، که آن را «طنز کلامی» مینامیم، موقعیت طنزآمیز هم داریم، و آن وقتی است که میان کارکرد یا وضع عادی یک شیء یعنی وضع یا کارکردی که معمولاً از آن انتظار داریم، با کارکرد یا وضع موجود آن تعارضی وجود دارد، مثل وقتی که ایستگاه آتشنشانی آتش بگیرد. بیان هنری و غالباً زبانی، موقعیت طنزآمیز را «طنز موقعیت» مینامیم.
نوع سوم طنز «طنز نگاه» است، که جلوة هنری نگاه طنزآمیز است؛ یعنی نگاهی که هر موقعیتی را، حتی وقتی که تعارض یا تقابلی در آن آشکار نیست، به دو بخش پیدا و پنهان تقسیم میکند و میان این دو بخش تقابلی میبیند و این تقابل را در بیان برجستهتر میکند.
گذشته از این سه کاربرد، که برگرفته از معانی اصطلاحی طنز در نظریههای نقد ادبی است، واژة طنز در فارسی امروز به معنی شوخی و طیبت و حتی هزل و هجو هم به کار میرود. وجه تشابه این مفاهیم با طنز، که اطلاق این عنوان را بر آنها جایز میکند، وجود عنصر تقابل است. با این تفاوت که در هر سه نوع طنز که در بالا گفته شد، دو سوی تقابل از یک جنساند، در حالی که در شوخی و طیبت از یک سو، و هزل و هجو از سوی دیگر، دو سوی تقابل به دو مقولة متفاوت تعلق دارند.
در شوخی و طیبت تقابل میان نیت گوینده یا نویسنده و ظاهر گفتار اوست، و در هجو و هزل تقابل میان تصوری است که مردم از یک شخص یا وضع دارند و تصویری که شاعر یا نویسندة هجاگو یا هزلپرداز از آن وضع یا شخص میسازد. اما در طنز هر دو سوی تقابل از یک جنساند. در موقعیت طنزآمیزِ آتش گرفتن ایستگاه آتشنشانی، دو سوی تقابل یعنی کارکرد اصلی و عادی ایستگاه، که فرونشاندن آتش است، و آتش گرفتن آن هر دو اوضاعیاند متعلق به عالم خارج. در طنز کلامی دو سوی تقابل دو معنایی هستند که ما از یک عبارت یا متن میفهمیم؛ در این مورد دوسوی تقابل به عالم معانی تعلق دارند. در طنز نگاه نیز دید و تخیل طنزپرداز است که از وضعیتی به ظاهر یکدست دو عنصر متضاد بیرون میآورد.
گذشته از این، واژة طنز گاهی به معنی یک نوع ادبی مستقل به کار میرود که غالباً نیز با نقد اخلاقی و اجتماعی همراه است و به این اعتبار کارکرد اجتماعی دارد، و به این معنی است که شاعران یا نویسندگانی را طنزگو یا طنزنویس مینامیم، و گاه نیز یک ابزار بیانی است، در کنار ابزارهای بیانی دیگر، برای افزودن بر تأثیر سخنی که کارکرد اصلی آن چیز دیگری است. در سخن سعدی، بهویژه در گلستان، طنز به معنی اول، یعنی قطعات طنزآمیز، فراوان است؛ مثل داستان مردی که چشمدرد داشت و پیش بیطار رفت (نک: سعدی، ص۲۵۵)، یا داستان مؤذن مسجد سنجار (نک: همان، ص۱۸۹). اما طنز سعدی غالباً از نوع دوم است.
طنز به این سه معنی، از عناصر اصلی شعر و نثر سعدی است. سعدی این خصوصیت را «ظرافت» مینامد و میگوید که در سخن خود «داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت برآمیخته تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند» (همان، ص۳۰۲). اما استفادة سعدی از طنز، در این معنی وسیع، منحصر به نوشتههای پندآمیز او در گلستان و بوستان و قطعات نیست، بلکه طنز از عناصر مهم غزل او نیز هست.
طنز موقعیت
نمونههای طنز موقعیت در سخن سعدی فراوان است؛ اما بسیار کم پیش میآید که او موقعیتی طنزآمیز را به صراحت تصویر کند و دو سوی تقابل را به یک اندازه بپرورد؛ مثل وقتی که میگوید: «محتسب… برهنه در بازارر قحبه را میزند که روی بپوش» (همان، ص۱۰۸۸). در بیشتر داستانهای گلستان و بوستان، او به شیوههای ظریفتری در تصویر طنز موقعیت روی میآورد که یکی از نمونههای بارز آن داستان قاضی همدان است. تقابل در این داستان میان توقعی است که عنوان قاضی در ما برمیانگیزد و رفتاری که از قاضی همدان میبینیم. سعدی یکی از این دو سوی تقابل را اصلاً نمیپرورد، بلکه انتظار او این است که همین که گفت «قاضی همدان را حکایت کنند…» (همان، ص۲۱۸)، خواننده خود همة انتظاراتی را که از قاضی شهر دارد، به یاد بیاورد: شخصی موقر و پایبند به آداب شرع یا لااقل متظاهر به آن، که اگر حرمت شرع را هم رعایت نکند، باری حرمت خود را نگاه میدارد. آنگاه با وصف مفصل عشق او و کارهایی که در راه وصل معشوق میکند، و هیچیک با مقام اجتماعی او سازگاری ندارد، تقابلی را که میان موقعیت اجتماعی و رفتار او هست، پیش چشم ما میآورد. و سرانجام به اوج داستان میرسیم که پادشاه بر سر بالین قاضی میآید: «شمع را دید ایستاده و شاهد نشسته و می ریخته و قدح شکسته و قاضی در خواب مستی، بیخبر از مُلک هستی» (همان، ص۲۲۰).
گفتگوی میان پادشاه و قاضی یکی از قلّههای طنزپردازی سعدی است. خواننده انتظار دارد که کسی که در چنین حالی گیر افتاده است، به دست و پا بیفتد و برای گناه خود عذر بتراشد؛ اما قاضی همچنان درِ توبه را باز میداند و در پاسخ پادشاه که میخواهد او را برای عبرت دیگران از قلعه به زیر بیندازد، میگوید که: «این گناه نه تنها من کردهام، دیگری را بینداز تا من عبرت گیرم!» (همان، ص۲۲۱؛ همچنین دربارة این حکایت، نک: پزشکزاد، ص۱۵۲ـ ۱۶۱).
در داستان منجمی که زن خود را در خانه با بیگانه مییابد (سعدی، ص۱۸۷)، تقابل میان حرفة منجم استکه خبر دادن از غیب است و بیخبری از آنچه در خانة خودش میگذرد. همچنین است در قطعة فقیهی که خربزه ارزانتر میخواهد، حتی اگر حرامتر هم باشد (همان، ص ۱۱۰۸). در همه این موارد، تنها عنوان قاضی یا فقیه یا منجم است که عنصر تقابل را برجسته میکند.
در داستان بازرگانی که سعدی را در جزیره کیش به حجره خویش میخواند (نک: همان، ص ۱۵۶)، تقابل میان آرزوهای دور و دراز آدمی است و کوتاهی عمر او. در این مورد نیز سعدی به اشارهای به کوتاهی عمر آدمی، و آن هم در قالب دو بیت معروف «آن شنیدستی که در اقصای غور…» (همانجا) اکتفا میکند، در حالی که در توصیف آرزوهای دور و دراز بازرگان به تفصیل سخن میگوید.
در این گونه داستانهای گلستان، نباید بیهوده به دنبال جمله یا عبارتی طنزآمیز گشت، طنز در کل متن است که از موقعیتی تعارضآمیز، و بنابراین طنزآلود، سخن میگوید. اما گاه نیز به این تقابل تصریح میشود؛ مثلاً در داستان هندوی نفتانداز، سعدی خود عنصر تقابل را به صورت این جمله بیان میکند که: «تو را که خانه نیین است، بازی نه این است» (همان، ص۲۵۴).
طنز کلامی
طنز اساساً هنری یا ابزاری کلامی است، و حتی طنز موقعیت و طنز نگاه نیز هنگامی ارزش هنری مییابند که با ابزارهای کلامی مناسب بیان شوند. طنز کلامی سعدی گاه با استفاده از ابزارهای کلامی دیگر همراه است؛ اما غالباً از هرگونه آرایه ادبی عاری است و سادگی و سرراستی سخن است که به آن کیفیتی طنزآمیز میبخشد. نمونه نوع اول این مصرع معروف است: «نه مجنونم که دل بردارم از دوست» (همان، ص۷۶۶). در این مصرع ایهامی هست میان دو معنی واژه مجنون که یکی دیوانه است و دیگری مجنون عامری عاشق معروف، و شعر به هر دو معنی طنزآمیز است. به معنی اول طنزآمیز است، زیرا معمولاً دلباختگی است که نشانه جنون شمرده میشود و عاقلان کسانیاند که دل به کسی نمیبندند. بنابراین طنزآمیز بودن گفته سعدی در خلاف عرف بودن آن است؛ اما به معنی دوم نیز طنزآمیز است، زیرا ما معمولاً مجنون عامری را نمونه پایبندی در عشق میدانیم و سعدی باز هم سخن خلاف عرف میگوید. در واقع میخواهد بگوید که در مقام مقایسه با من، حتی باید مجنون را هم در عالم عاشقی سستعهد و پیمانشکن دانست. این مضمونی است که در بسیاری دیگری از غزلهای سعدی هم آمده است.
در بیشتر موارد، سعدی محتوای طنزآمیز را با کمترین آرایه ادبی بیان میکند و تنها استادی او در انتخاب واژگان و عناصر ناگزیر سخن او (وزن و قافیه در شعر و سجع در نثر) است که به سخن کیفیتی هنری میدهد و بر تأثیر آن میافزاید.
طنزآمیز بودن داستان توانگر بخیل در گلستان که برای شفای پسر بیمار خود «ختم قرآن را بر بذل قربان» ترجیح میدهد، با این دستاویز که «مصحف مهجور اولیتر است که گلّة دور» (همان، ص۲۳۵)، بیشتر به دلیل انتخاب واژههای مناسب و استفاده از سجع است. در بسیاری دیگر از عبارات طنزآمیز سعدی نیز از آرایهای جز سجع استفاده نشده است؛ مثلاً: «همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال» (همان، ص ۲۷۹).
در مواردی نیز طنز سعدی به چیزی جز زبان و استفاده از آرایههای بیانی وابسته نیست؛ مثلاً اگر کسی بگوید که قاضیان رشوه میگیرند و رشوه در رأی ایشان تأثیر میگذارد، به یک واقعیت تلخ اجتماعی اعتراف کرده، اما سخن طنزآمیز نگفته است؛ ولی وقتی که سعدی در بیان همین معنی میگوید: «همه کس را دندان به ترشی کُند شود، مگر قاضیان را که به شیرینی» (همان، ص۳۰۰)، چیزی که لبخند بر لبان ما مینشاند، تعارض میان ترشی و شیرینی است. به عبارت دقیقتر، سعدی این مضمون پیش پا افتاده را نخست به قالب یک طنز موقعیت (کُندشدن دندان بر اثر خوردن شیرینی) میریزد و سپس از آن یک طنز زبانی بیرون میکشد.
گاه نیز قوت تصویرسازی سعدی به اندازهای است که یک جمله حکایتی مابقی آن را تحتالشعاع قرار میدهد، مثل این جمله: «دست و پا بریدهای هزارپایی بکشت» (همان، ص۱۶۰).
طنز و بدیهیگویی
برخلاف انواع پیشین طنز که در سخن بسیاری از شاعران و نویسندگان دیگر نظایری دارد، نوع دیگری از طنز هم هست که تقریباً خاص سعدی است. در این گونه طنز، ما سخنی از او میشنویم که انتظار شنیدنش را نداریم، نه به این دلیل که این سخن بسیار بدیع و نادره است، بلکه به این سبب که مضمون آن به قدری بدیهی است که اصلاً گمان نمیبریم که کسی زحمت گفتن آن را بر خود هموار کند. نمونه این گونه طنز این مصرع است: «سیاهی از حبشی کی رود که خود رنگ است» (همان، ص۵۶۳)، که در آن سعدی سخنی میگوید که ظاهراً نباید منکری داشته باشد؛ و یا این بیت: «در بیابان فقیر سوخته را ر شلغم پخته بهْ که نقرة خام» (همان، ص۱۵۲)، و یا: «مردی که هیچ جامه ندارد به اتفاقر بهتر ز جامهای که در او هیچ مرد نیست» (همان، ص۱۰۶۰).
تأثیر طنزآمیز این سخن، که سعدی خود آن را قولی میداند که جملگی برآنند، از آنجاست که پس از اینکه این مطلب را به صورت امری بدیهی تلقی کردیم، در تأمل بعدی درمییابیم که همین امر بدیهی غالباً از نظر بسیاری از مردم دور میماند و چه بسا جامهای را بر انسانی ترجیح میدهند؛ یعنی کسی را به سبب جامهاش گرامی میدارند.
تنها نمونه این گونه طنز بدیهیگویانه در ادب فارسی در برخی از پندهای عبید زاکانی است؛ مثل: «به هر حال از مرگ بپرهیزید که از قدیم مرگ را مکروه داشتهاند» (عبید زاکانی، ص۲۵۱)؛ اما باید توجه داشت که بسیاری از امثال سائر که بر سر زبانهاست، و بهویژه بسیاری از سخنان سعدی که مَثَل سائر شده است، از این گونه است: «نه هر چه به قامت مهتر، به قیمت بهتر» (سعدی، ص ۲۰)، و یا «بوریاباف اگرچه بافنده است ر نبرندش به کارگاه حریر» (همان، ص ۲۵۵؛ درباره برخی از شیوههای بیانی سعدی که با این نوع بدیهیگویی رابطه دارد، نک: موحد، ص ۱۵۵ـ۱۶۶).
طنز و متناقضنما۲
در این گونه طنز نیز سعدی سخنی میگوید که باز انتظار شنیدنش را نداریم، اما بر خلاف گونه پیشین، این گونه از سخنان سعدی به این دلیل طنزآمیز است که هرچند نمیتوان آن را «متناقضنما» به معنی منطقی کلمه دانست، اما پهلو به متناقضنما میزند؛ زیرا گفته او متضمن نوعی تناقض است. از این جمله است:
اگر راست میخواهی، از من شنو:
جهاندیده بسیار گوید دروغ
که به این اعتبار که گوینده خود را هم از جهاندیدگان میداند، از نوع متناقضنمای معروف دروغگوست (نک: همان، ص۶۳). نمونه دیگر:
پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی
باز میگویم که هر دعوی که کردم، باطل است
که باز هم به آن متناقضنمای معروف نزدیک میشود (نک: همان، ص۵۶۴) و یا این بیت:
گفته بودی همه زرقاند و فریباند و فسوس
سعدی این نیست، ولیکن چو تو فرمایی هست
(همان، ص۵۹۱)
گاه نیز سخن سعدی به معنی لغوی واژه «متناقضنما»ست؛ به این معنی که هیچ نوع تعارض منطقی در آن نیست و به این گونه تعارض هم نزدیک نمیشود، اما خلاف عرف است.
سعدی البته با هنجارهای رایج اجتماعی درنمیافتد، اما همچنان که گاه سخنانی میگوید که از فرط بدیهی بودن تعجب ما را برمیانگیزد، گاه نیز اعتقاداتی را انکار میکند که به نظر ما بدیهی مینمایند. نمونهای از این خلاف عرفگوییهای سعدی را در مورد مصرع «نه مجنونم که دل بردارم از دوست» (ص۷۶۶) دیدیم (درباره انواع متناقضنماگویی سعدی، نک: سروش، ج۲، ص ۲۶۰ـ۲۶۳).
طنز نگاه
طنز کلامی و طنز موقعیت هر دو به یک اعتبار وابسته به طنز نگاهاند. سعدی مثل هر طنزگوی خوب، کسی نیست که در موقعیتهایی که طنزآمیز بودنشان بر همه آشکار است با همگان بخندد، بلکه کسی است که تعارضهای موقعیتهایی را کشف میکند که دیگران نادیده از کنارشان میگذرند، و این موقعیتها را به زبانی توصیف میکند که تعارضآمیز بودنشان نمایان میشود. به نظر ما توبه کردن در سر پیری به خودی خود کار خوبی است، اما غالباً توجه نمیکنیم که بیشتر مردم وقتی توبه میکنند که توانایی کار بد کردن ندارند.
با این حال پی بردن به این واقعیت و بیان آن به این صورت صریح و مستقیم طنز محسوب نمیشود. اما وقتی که سعدی میگوید: «قحبه پیر از نابکاری چه کند که توبه نکند و شحنه معزول از مردمآزاری» (همان، ص۳۰۰)، طنزی را که در این گونه توبه کردنها هست بر ما آشکار میکند؛ زیرا اولاً از طریق کنار هم آوردن دو تصویر مشخص («قحبه پیر» و «شحنه معزول») نشان میدهد که این دو سنخ اجتماعی، که یکی مأمور حفظ نظم و اخلاق است و دیگری مظهر بیاخلاقی، تا چه اندازه به هم نزدیکاند، و نیز چه بسا چیزی که نیکی نامش میدهیم جز ناتوانی از بدی کردن چیز دیگری نیست، و ثانیاً کنار هم جای گرفتن این دو تصویر و نیز ایجاز سخن سعدی به این مضمون قوتی دیگر میدهد. در اینجا طنز کلامی از طنز نگاه سرچشمه میگیرد.
نگاه طنزآمیز سعدی به زندگی اجتماعی و هنجارها و هنجارگریزیهای اخلاقی بیشتر خود را در قالب عبارتهای موجز نشان میدهد که هر یک از آنها، با تصویری جاندار، تعارضی را که در رفتارهای فردی و اجتماعی ما هست برملا میکند. اما گاهی نیز او این کار را، نه از طریق یک عبارت یا تصویر واحد، بلکه با رشتهای از عبارات و تصاویر که هر یک بر تأثیر دیگری میافزاید انجام میدهد.
یکی از بهترین و هنرمندانهترین نمونههای این گونه شگرد سعدی قطعهای است از باب هفتم بوستان که با این بیت آغاز میشود: «اگر در جهان از جهان رستهای استر در از خلق بر خویشتن بستهای است» (همان، ص۴۶۹) و مضمون آن نکوهش عیبجویی و بدگویی از دیگران است (برای تحلیل این قطعه، نک: معصومی همدانی، ص۳۳۲ـ۳۴۹). به نظر میآید که بهترین راه بیان این مضمون تکراری این باشد که عیبجویان را متوجه عیبهای خودشان بکنیم. این کاری است که سعدی در موارد دیگر میکند، و از جمله در این شعر گلستان که «همه حمال عیب خویشتنایدر طعنه بر عیب دیگران چه زنید» (سعدی، ص۲۲۲)، که هیچ طنزی هم در آن نیست، و یا در قالب این جمله که «تو نیز اگر بخفتی، بهْ از آنکه در پوستین خلق افتی» (همان، ص ۸۴) که طنزی اگر در آن هست از نوع طنز زبانی است.
اما در این قطعه بوستان، سعدی تعارض رفتار عیبجویان را در این نمیبیند که بدی دیگران را میبینند و بر بدی خود چشم میپوشند، بلکه از راه نقل موارد متعددی از عیبجوییهای مردم نشان میدهد که مردم در این کار تا آنجا پیش میروند که هر کاری که بکنیم از زخم زبان آنها در امان نمیمانیم. به عزب و متأهل، دارا و ندار، اهل سفر و یکجانشین، ساده زیست و اهل تجمل، زشت و زیبا، خشمناک و بردبار، سخاوتمند و ناخن خشک، گشادهدست و صرفهجو، مردم گریز و مردمآمیز، به یکسان ایراد میگیرند، و در این میان نه تنها پروای اخلاق ندارند، بلکه باکی هم ندارند که در عیبجویی از ملاکهای متعارض استفاده کنند.
مثلاً بر یکجانشین ایراد میگیرند که چرا از آغوش زن بیرون نمیرود و اهل سفر را ملامت میکنند که چرا خود را از شهر و دیار آواره کرده است؛ اگر کسی مقامی بیابد، دهر دونپرور و فرومایه را مقصر میدانند و اگر از بالا به پایین بیاید، شادی میکنند که چه خوب شد که آن خوشی ناخوشیای در پی داشت و او سزای گردنکشی خود را دید.
تأثیر طنزآمیز این قطعه نه در تکتک تصاویر آن بلکه در توالی این تصاویر اغراق آمیز است که همه آنها در خدمت رساندن پیام اخلاقی سعدیاند.
طنز و اخلاق
طنزگو معمولاً هدفی اخلاقی دارد. او میخواهد با به رخ کشیدن معایب ما، و حتی با اغراق در آنها، ما را به اصلاح معایبمان برانگیزد. این سخن در مورد سعدی که شاعری اخلاقی است، از همه صادقتر است. هدف سعدی از ظرافت، همان طور که خودش گفته است، این است که طبایع از سخنش ملول نشوند و در آن به دیدة قبول بنگرند. و برای این منظور چه بهتر از سرّ دلبران در سخن دیگران آوردن و به جای نصیحت مستقیم به طنز، که در هر حال پیام خود ار از راه غیرمستقیم انتقال میدهد، متوسل شدن؟ مثلاً در همین قطعه بوستان، تصاویر مختلفی که او از زوایای گوناگون زندگی ترسیم میکند، و همه به عیبجویان مربوط میشود، در ابتدا ما را خرسند میکند. کدام یک از ماست که روزی هدف زخم زبان دیگران نشده باشد؟ به هر حال ما نیز یا ثروتمندیم یا درویش، یا کار به دست یا بیکار؛ و حتماً روزی از بابت داشتن این صفات، که داشتن آنها را عیب نمیدانیم، از عیبجویی طعنهای شنیدهایم.
پس اولین تأثیر این قطعه در ما جلب همدلی ماست. اما در تأمل بعدی میبینیم که عیبجویان یکسره با ما بیگانه نیستند. ما هم به یک معنی از ایشانیم. ما نیز روزی از اینکه یکی، به گمان ما، به ناحق مقامی یافته ناخشنود شدهایم و ناخشنودی خود را بر زبان آوردهایم، و روزی دیگر از اینکه یکی از بالا به پایین افتاده خوشحالی کردهایم. شاید یکی را به سبب زشتیاش نکوهش کردهایم، و پشت سر دیگری به سبب زیباییاش حرف زدهایم. طنز این قطعه در همین جاست.
سعدی نخست وانمود میکند که از دیگری ـ از کسانی جز ما ـ انتقاد میکند؛ اما سرانجام مرز میان ما و دیگری را از میان بردارد. وضعیتهایی که سعدی وصف میکند، نه نامحتملاند و نه فجیع، بلکه همه از رفتار روزمره ما انتخاب شدهاند. اما شیوع و رواج آنهاست که فاجعهبار است، و سعدی این نکته را با رشتهای از تصاویر طنزآمیز بیان میکند.
طنز سعدی نتیجه نگرش او به انسان و زندگی است. طنزی است که جهان و انسان را، و دل هر انسانی را، یک لایه و یکرویه نمیبیند. نگاه سعدی نگاهی است مضاعف که از ما میخواهد در همه چیز تأمل کنیم؛ اما ما را وانمیدارد که درباره همه چیز حکم کنیم. سعدی شاعری است اخلاقی و پندگو، اما پند اصلی او، که در داستانها و عبارات و قطعات طنزآمیزش بیان میشود، این است که در داوری نسبت به کردار مردم شتاب نکنیم و پیش از اینکه در پی اصلاح عیب دیگران باشیم، به عیبهای خود بیندیشیم.
منابع:
پزشکزاد، ایرج، طنز فاخر سعدی، تهران، ۱۳۸۱ش؛
سروش، عبدالکریم، «تعمیم صنعت طباق یا استفاده از عکس و نقض و عدم تقارن در شعر سعدی»، ذکر جمیل سعدی، تهران، ۱۳۶۶ش؛
سعدی، مصلحالدین، کلیات سعدی، به کوشش محمد علی فروغی، تهران، ۱۳۸۵ش؛
عبید زاکانی، کلیات عبید زاکانی، به کوشش پرویز اتابکی، تهران، ۱۳۳۶ش؛
معصومی همدانی، حسین، «طنز در پند سعدی»، جشن نامه استاد دکتر محمد علی موحد، به کوشش حسن حبیبی، تهران، ۱۳۸۶ش؛
موحد، ضیاء، سعدی، تهران، ۱۳۷۴ش.
*دانشنامه زبان و ادب فارسی
پینوشتها:
۱٫Paradox 2. Irony
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید