شهر و شهروندی در ادبیات لندن- قسمت دوم

1394/12/24 ۰۷:۴۷

 شهر و شهروندی در ادبیات لندن- قسمت دوم

در شماره‌های قبلی به بررسی شهر و کارکرد آن در آثار نویسندگان بزرگ دنیا پرداختیم؛ ازجمله پاریس پایتخت فرانسه و پرداخت آن در رمان‌های نویسندگانی چون الکساندر دوما، ویکتور هوگو و بالزاک. پس از آن سراغ یکی دیگر از پایتخت‌هایی رفتیم که بسیاری از نویسندگان را به توجه به خود واداشته؛ «لندن» در تفکر نویسندگانی چون آگاتا کریستی، چارلز دیکنز و... در این شماره از نویسندگان دیگری که سراغ این کلانشهر رفته‌اند، خواهیم گفت.


شکوه شهر


در شماره‌های قبلی به بررسی شهر و کارکرد آن در آثار نویسندگان بزرگ دنیا پرداختیم؛ ازجمله پاریس پایتخت فرانسه و پرداخت آن در رمان‌های نویسندگانی چون الکساندر دوما، ویکتور هوگو و بالزاک. پس از آن سراغ یکی دیگر از پایتخت‌هایی رفتیم که بسیاری از نویسندگان را به توجه به خود واداشته؛ «لندن» در تفکر نویسندگانی چون آگاتا کریستی، چارلز دیکنز و... در این شماره از نویسندگان دیگری که سراغ این کلانشهر رفته‌اند، خواهیم گفت.

 جرج برنارد شاو
از جرج برنارد شاو، نمایشنامه‌نویس سبک کمیک، منتقد ادبی و مبلغ سوسیالیست ایرلندی به‌عنوان توانمندترین نمایشنامه‌نویس بریتانیایی پس از شکسپیر و نافذترین رساله‌نویس پس از جاناتان سوییفت یاد می‌کنند. برنارد شاو همچنین یکی از برترین منتقدان موسیقی و تئاتر نسل خود به‌شمار می‌آید. او از موسسان مدرسه اقتصاد لندن بود. برای نمایشنامه «سنت‌ژان» در ‌سال ۱۹۲۵ میلادی، او موفق به دریافت جایزه ادبی نوبل شد. همچنین در‌سال ۱۹۳۸ جایزه آکادمی اسکار را برای بهترین فیلمنامه‌اقتباسی دریافت کرد.
جرج برنارد شاو ۲۶ جولای ۱۸۵۶ در دوبلین به دنیا آمد. در ١٤سالگی ترک تحصیل کرد و در‌ سال ١٨٧٦ همراه مادرش که معلم موسیقی بود، به انگلستان رفت و در آن‌جا زندگی ادبی خود را به‌عنوان داستان‌نویس شروع کرد. در‌سال ١٨٩٥، به‌عنوان منتقد تئاتر برای مجله «ساتردی ریویو» مشغول به‌کار شد.
آرزوهای شاو، به‌عنوان منتقد موسیقی و تأثیر ارادتش به واگنر و ایبسن و ویلیام باتلر، موقعیت او را به‌عنوان نمایشنامه‌نویسی که در تمامی گونه‌های شناخته شده تئاتر سررشته دارد، تثبیت کرد. شاو همانند ایبسن، تئاتر را وسیله‌ای برای نجات تماشاگران از خودستایی، دورویی و بی‌عقلی می‌دانست.
شاو در حرکات و سخنانش پارادوکس‌های بسیاری به‌کار می‌برد تا قهرمان‌های خود را مطابق دیدگاه مذهبی و اجتماعی خود بشناساند. او از شوخی بسیار بهره می‌گرفت تا از آن، نتیجه‌ای انتقادی و جدی بگیرد. نبوغ او در خدمت اصلاح جامعه بود و حتی اگر در زمانی، حالتی دلقک‌وار به شخصیت‌هایش می‌داد، چیزی از جدی بودن نتایجش نمی‌کاست.
 در ‌سال ١٨٩٨ نمایش «مطبوع و نامطبوع» را با مقدمه‌ای تهاجمی درباره سانسور تئاتر منتشر کرد. از نمایش‌های دیگر او می‌توان به «٥ جزیره دیگر»، «جان‌بول» و «معمای دکتر پیگمالپون» اشاره کرد. شاو در تاریخ نیز آثاری دارد که از طریق مقایسه زمان حال و گذشته و ایجاد لحظه‌های کمیک با قراردادن شخصیت‌های تاریخی در زمان حاضر و تکرار عملکرد آنها، به بیان تاریخ می‌پردازد. این نویسنده قدرتمند در دوم نوامبر ١٩٥٠ در ٩٤سالگی درگذشت.
حضور لندن به آثار شاو نیز اتمسفری متفاوت می‌بخشد. «میلیاردر» یکی از نمایشنامه‌های جرج برنارد شاو در ‌سال ١٩٣٤ نگاشته شد و در ١٩٥٥ به چاپ رسید. این کمدی هجوآمیز در ٤پرده طبقات اشراف و همچنین طبقه پایین اجتماع لندن را در سال‌های ١٩٣٠ به تصویر می‌کشد. اپیفانیای میلیاردر، اربابی مستبد اما بسیار زیبا است که پرسوناژهای اطراف خود را مجذوب و مسحور می‌کند. وقتی به‌طور اتفاقی با پزشکی مصری که درحال‌معالجه‌کردن مردم فقیر است، برخورد می‌کند، تحولی را در نمایش شاهدیم که حاکی از توانایی پیوستن ثروت و قدرت به‌اومانیسم است.
برنارد شاو در مقدمه این اثر در‌ سال ١٩٣٥ درمیان سوژه‌های دیگری که ذهنش را مشغول کرده بود، در اجتماع بی‌رحم لندن با فرمانرواهای مستبد و دیکتاتورها، با برجسته‌کردن مثال‌هایی که از دل تاریخ بیرون کشیده و مطابقت‌دادن آنها با عصر خود و به‌روزکردنشان به این موضوع پرداخته است.
لندن در «کاندیدا» نیز که از‌ سال ١٨٥٦ به رشته تحریر درآمد، نقش عنصر اصلی داستان را بازی کرده است. این نمایشنامه در مجموعه «نمایشنامه‌های مطبوع و نامطبوع» انتشار یافت. در این نمایشنامه جیمز ماور مورل، کشیش سوسیالیستی است که عمیقا زن زیبایش، کاندیدا را دوست دارد. کاندیدا نیز زنی بسیار باهوش است که کاملا به روحیات همسرش آگاه است و ضعف‌ها و توانایی‌های او را می‌شناسد. کار اصلی جیمز، سخنرانی در اجتماعات لندن است که اغلب به هدف دفاع از حقوق محرومان و دستیابی به زندگی بهتر ایراد می‌شود.
در این میان، جوانی به‌نام اوژن که دوست جیمز است، سخت شیفته کاندیدا می‌شود. حسادت و رنج سراسر وجود جیمز را فرامی‌گیرد. او خوب می‌داند که قدرت خویش را برای دفاع، صداقتش را برای جلب اطمینان و توانایی و حرفه‌اش را برای تأمین زندگی و مقام و اعتبارش را برای عزت و آبروی کاندیدا به‌کار بسته است. سرانجام جیمز احساس خود را در حضور کاندیدا و اوژن به صراحت بیان می‌کند که کاندیدا باید از میان او و اوژن یکی را انتخاب کند.
کاندیدا نیز از هر دو می‌پرسد که چه‌چیزی برای دستیابی او دراختیار دارند. اوژن می‌گوید که چیزی جز ضعف و زبونی در برابر عشق ندارد، درحالی‌که جیمز از قدرت، توانایی و صداقت خود دربرابر عشق کاندیدا سخن به میان می‌آورد. کاندیدا نیز در پاسخ هر دو می‌گوید که من ضعیف‌ترین را انتخاب می‌کنم که البته منظور او خود جیمز است، زیرا او عشق و وفاداری کاندیدا را به‌خوبی درنیافته است.
قلم شاو در نمایشنامه‌نویسی به‌حدی روان و روشن است که گفته‌اند او همچنان که حرف می‌زد، مطلب می‌نوشت. ویژگی بارز شاو در نمایشنامه‌نویسی، آن است که او برخلاف بسیاری از نمایشنامه‌نویسان دیگر، نمایشنامه را به‌خاطر نمایشنامه‌نوشتن نمی‌نوشت؛ بلکه برای او نمایشنامه، فقط وسیله‌ای بود جهت تعلیم یک اندیشه فلسفی و اجتماعی یا اخلاقی. برنارد شاو درباره خودش می‌گوید: تربیت اداری، مرا طوری بار آورده بود که عادت کرده بودم به‌عنوان یک شرط اساسی برای فعالیت، که کاملا با کاهلی فرق دارد، روزانه به‌طور مرتب کاری را به انجام برسانم. می‌دانستم چنانچه این کار را نکنم، هیچ‌گونه پیشرفتی نخواهم کرد و هرگز کتابی نخواهم نوشت. به این منظور، مقداری کاغذ سفید با اندازه‌ای مخصوص تهیه و آنها را تا می‌کردم و هر روز خود را مجبور می‌نمودم، چه در ایام بارانی و چه آفتابی، چه موقعی که الهامی به من روی می‌آورد و چه وقتی الهامی دست نمی‌داد، پنج صفحه را به پایان می‌رساندم و بقیه‌اش را برای روز بعد، نگاه‌می‌داشتم. از سوی دیگر، چنانچه روز خود را به هدر می‌دادم، روز بعد، دو برابر کار می‌کردم تا روز تلف شده قبلی جبران شود. بدین ترتیب، من در عرض پنج سال، پنج رمان نوشتم!
 جین آستن
جین آستن نویسنده‌ای انگلیسی است که آثارش ادبیات غرب را سخت تحت‌تأثیر قرار داد. شناخت او از زندگی زنان و مهارتش در گوشه و کنایه‌ها، او را به یکی از مشهورترین رمان‌نویسان عصر خودش تبدیل کرده‌ است. جین آستن چند سالی از عمر خود را در شهر باث سپری کرد و این شهر به‌عنوان محل اقامت او شهرت یافت. موسسه‌ای به نام «مرکز جین آستن» که هر‌سال جشنواره جین آستن را در این شهر برگزار می‌کند، در خیابان گی در مرکز شهر باث قرار دارد. نخستین ترجمه رمان‌های آستن در ایران متعلق به کتاب غرور و تعصب است که به کوشش شمس‌الملوک مصاحب و به تاریخ اسفند ۱۳۳۶ منتشر شد.
جین آستن «غرور و تعصب» را در‌ سال ۱۷۹۶، درحالی‌که تنها ۲۱‌سال داشت، به رشته تحریر درآورد، اما این رمان تا‌ سال ۱۸۱۳چاپ نشد. اکثر منتقدان غرور و تعصب را بهترین اثر جین آستن می‌دانند و خود او آن را «فرزند دلبند من» می‌خواند. این کتاب که ابتدا با نام تأثرات اولیه نوشته شده‌ بود، تا مدت‌ها توسط ناشران رد می‌شد و وقتی پس از ۱۸‌سال به چاپ رسید، به‌جای نام آستن، نام «یک خانم» به‌عنوان نام نویسنده روی جلد به‌چشم می‌خورد. لندن در آثار جین آستن نیز نقش پررنگی را به خود اختصاص داده‌اند. در این رمان که داستان پنج دختر خانواده بنت را شرح می‌دهد، جین و الیزابت بزرگتر و زیباتر از سه خواهر دیگر هستند. چندی است که در همسایگی آنها در باغی به نام ندرفیلد مردی سرشناس و ثروتمند به نام چارلز بینگلی زندگی می‌کند که بسیار بامحبت و خوش‌چهره است. خانم بنت می‌کوشد تا هرطور شده مرد جوان برای ازدواج، یکی از دختران او را برگزیند. در یکی از مهمانی‌های بینگلی خانواده بنت هم حضور دارند. آقای دارسی، دوست شوهرخواهر چارلز هم در این جشن شرکت کرده است و سر و وضعی آراسته و پر از غرور دارد. آن شب جین با چارلز بینگلی آشنا می‌شود.    
 پس از مراسم همه از خودخواهی و بداخلاقی دارسی صحبت می‌کنند ولی الیزابت از او خوشش آمده است. او در ادامه با آقای ویکهام که خود را برادرخوانده دارسی معرفی می‌کند، آشنا می‌شود. آقای ویکهام از دارسی به بدی یاد می‌کند و منجر می‌شود الیزابت به فکر فرو رود.
پس از چندی خانواده آقای بینگلی به خانه دارسی در لندن می‌روند و این‌جاست که نویسنده لندن را بسیار هنرمندانه توصیف می‌کند. این سفر را خواهر بینگلی طراحی کرده است. او که عاشق دارسی است با این حیله زنانه می‌خواهد بین برادرش و جین فاصله بیندازد تا چارلز به خواهر دارسی علاقه‌مند شود تا این‌گونه دارسی را از آن خود کند. جین و الیزابت به این موضوع پی‌می‌برند. الیزابت در ذهنش دارسی را نیز بی‌تقصیر نمی‌داند. پس از مدتی که از بینگلی و دارسی خبری نشد، جین به خانه دایی و زن‌دایی‌اش می‌رود تا شاید روحیه از دست رفته‌اش را بازیابد. پس از یک هفته الیزابت هم می‌رود پیش خواهرش، در آن‌جا با دارسی دیدار می‌کند و دارسی به او اظهار عشق و علاقه می‌کند ولی الیزابت با رد درخواست او، از ستم‌های او به ویکهام و این مسأله که چارلز را از جین جدا کرده، سخن می‌گوید. چندی بعد دارسی در نامه‌ای به الیزابت می‌نویسد: خانم محترم! ویکهام فردی هوسباز و دروغگو است. او قصد فریب خواهر کوچکتان را دارد.  
و چندی نمی‌گذرد که این حقیقت آشکار می‌شود، زیرا ویکهام با لیدیا، خواهر کوچک الیزابت به لندن می‌گریزد. دارسی ترتیبی می‌دهد که آنها را بیابند. الیزابت با خود می‌اندیشد: آقای دارسی برای پیداکردن آنها به لندن رفته بود و تمام سختی‌ها و دشواری‌ها را برای پیداکردن آنها به جان خریده بود. دل الیزابت گواهی می‌داد که آقای دارسی همه این کارها را به خاطر او کرده‌است.
سپس با پرداخت پول به هردو، ویکهام را وادار می‌کند تا با لیدیا ازدواج کند. آقای دارسی با این‌که هیچ‌وقت ویکهام را در پمبرلی به حضور نمی‌پذیرفت، به‌خاطر الیزابت هم که شده به او کمک‌هایی می‌کرد. لیدیا هروقت که شوهرش برای خوشگذرانی به لندن یا بث می‌رفت، به پمبرلی می‌آمد. اما این زن و شوهر هروقت به خانه بینگلی‌ها می‌رفتند، آن‌قدر می‌ماندند که حتی بینگلی با آن همه محبت و خوش اخلاقی طاقتش طاق می‌شد... چارلز بینگلی نیز در لندن جین را می‌بیند. خواهرش می‌کوشد او را از پیوند با جین منصرف کند ولی بی‌ثمر است. آنها عاشق هم هستند. دارسی نیز دست از سر الیزابت برنمی‌دارد و باز هم به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد و الیزابت این‌بار می‌پذیرد.
اِما رمانی دیگر از جین آستن نخست در دسامبر ۱۸۱۵ میلادی به‌چاپ رسید. مانند دیگر رمان‌هایش، آستن در این داستان هم به درگیری‌ها و دلبستگی‌های زنان در دوره جورجی انگلستان می‌پردازد. پیش از نوشتن داستان آستن نوشت، «می‌خواهم قهرمان زنی بیاورم که هیچ‌کس جز خودم خیلی دوستش نخواهد داشت». این داستان گونه‌ای از رمان تربیتی است.
دوشیزه اما وودهاوس دختری زیبا، باهوش و پولدار ٢١ سال دارد. او در خانه بزرگ اربابی در‌ هارتفیلد، در نزدیکی روستای بزرگ‌ هایبری با پدرش زندگی می‌کند. آقای نایتلی که برادر بزرگ جان‌نایتلی شوهر خواهر بزرگتر اما، جین است در همسایگی آنان خانه اربابی بزرگی دارد.
در ادامه خوشبینی اما درباره فرانک یکی از قهرمانان داستان مانند دیگران پس از رفتن او به لندن برای کوتاه‌کردن موهایش از میان می‌رود. در میهمانی خانه کول، دوشیزه اما می‌شنود که پیانویی برای جین فرستاده شده از طرف یک ناشناس. به گمان اما و فرانک این هدیه از سوی آقای دیکسون داماد خانواده بیتس بوده که پنهانی دلباخته جین است. چند روز پس از آن، اما، فرانک را می‌بیند که نه‌تنها شیشه عینک خانم بیتس را جا انداخته، بلکه پیانو را هم کوک کرده و از جین خواسته تا برایشان بنوازد. از آن‌جایی که خبر می‌رسد خانم چرچیل مادر فرانک بیمار شده، به‌ناچار فرانک همه‌چیز را نیمه‌کاره رها می‌کند تا برگردد.
اما گمان می‌برد که فرانک دلباخته او شده است. پاسی از شب گذشته، آقای وستون از لندن می‌رسد و مژده بازگشت فرانک را می‌دهد و مدتی بعد آقای نایتلی می‌شنود که فرانک به خانه‌پدری برگشته. آقای نایتلی چند روزی به لندن نزد برادرش می‌رود. عاقبت در پایان داستان فرانک چرچیل پنهانی با جین نامزد می‌کند. هریت برای اما فاش می‌کند آن‌که دلباخته و ناجی او بوده، فرانک نبوده بلکه آقای نایتلی است که شب رقص با او رقصیده و از اهانت و خواری او را رهانده است. اما درمی‌یابد که به آقای نایتلی دلباخته پس نباید او را به دست هریت بسپارد. فردایش آقای نایتلی از لندن بازمی‌گردد. اما او را می‌بیند و در اوج سرگشتگی و بهت‌زدگی اما، آقای نایتلی سرانجام از دلباختگی‌اش به اما می‌گوید. هریت با خواستگار نخست خود رابرت مارتین در ماه سپتامبر ازدواج می‌کند و در اکتبر، عاقبت اما و آقای نایتلی نیز ازدواج می‌کنند.
موریل اسپارک
موریل اسپارک، از مشهورترین نویسندگان تاریخ ادبیات انگلیسی است. در ‌سال ٢٠٠٨ روزنامه تایمز نام این نویسنده و شاعر اسکاتلندی را در بین ٥٠ نویسنده برتر بریتانیایی از‌ سال ١٩٤٥ به بعد قرار داد. او در اول فوریه ١٩١٨ در شهر ادینبورگ به دنیا آمد. او نوشتن را از همان سال‌های کودکی آغاز کرد. در ١٢سالگی برای شعری کوتاه برنده جایزه والتر اسکات شد.
او در طول سال‌های عمرش در نشریات متعددی فعالیت حرفه‌ای داشت و جوایز و افتخارات ادبی بسیاری را از آن خود کرد. از اواخر سال‌های دهه ١٩٦٠ میلادی به ایتالیا مهاجرت کرد و پس از اقامت طولانی‌اش در شهر کوچک چیوتلا دلا کیانا، در ٨٨سالگی درگذشت و در منطقه توسکانا به خاک سپرده شد.
بهار زندگی دوشیزه جین برودی معروف‌ترین رمان این نویسنده است که به عقیده بسیاری از منتقدان جزو صد رمان برتر دنیا از ابتدای تاریخ است. در این اثر جین برودی، معلم مدرسه اسکاتلندی باهوش به دخترانش بیش از درس کتاب و مدرسه، درس زندگی می‌آموزد. این رمان نخستین‌بار در مجله نیویورکر به‌چاپ رسید. در سطرهایی از کتاب، عشق و علاقه بچه‌ها به معلم به‌وضوح دیده می‌شود: باید درمورد این‌که تابستان خود را چگونه گذرانده بودیم می‌نوشتیم اما من درمورد معلم خودم نوشتم. به‌نظرم جالب‌تر بود. موریل که یکی از محبوب‌ترین نویسندگان جهان آنگلوساکسون در دوران پس از جنگ جهانی دوم به‌شمار می‌رود، در ‌سال ١٩٨٧ برای بیوگرافی «مری‌شلی» جایزه ادبی برام استوک پرایز را دریافت کرد.
رمان دختران‌نحیف در روزهای پایانی جنگ در لندن‌ سال ١٩٤٥ که مردم به سبب جنگ از فقر بسیار رنج می‌بردند، اتفاق می‌افتد. در ساختمان می‌آوتیک، باشگاهی برای سکونت نوجوانان که مک‌مری آن را بنیان گذاشته بود. محور اصلی داستان را چند دختر نوجوان و مردی به نام نیکلاس فارینگدن می‌سازند. دخترها که در طبقات بالای ساختمان ساکن هستند، دریچه‌ای مخفی به پشت‌بام یافته‌اند تا حمام‌آفتاب بگیرند. فقط دخترهای لاغر می‌توانند از آن دریچه عبور کنند و در روزی که آتش ساختمان را فرامی‌گیرد، می‌بینیم که عبور از آن دریچه که تا پیش از آن شوخی و تفریح به نظر می‌رسید، اکنون چقدر اهمیت پیدا می‌کند.
دخترانی که تا لحظه آتش‌سوزی بیشتر درباره‌شان خوانده‌ایم و حالا دیگر همه آنها را می‌شناسیم، جوانا که نامزدش را در جنگ از دست داده و در تمام ساعات روز زیر لب اشعاری زمزمه می‌کند، سلینا که زیبایی‌اش خیره‌کننده است، دوروتی، پولین، آن و جین که نزد ویراستاری کار می‌کنند. دخترانی که پایین دریچه ایستاده‌اند، نیکلاس بالای بام است. زمان چندانی برای عبور باقی نمانده است و داستان همراه با فضای غم‌انگیز دوران جنگ، پیش می‌رود. 

منبع: شهروند

 

قسمت اول

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: