تجددخواه ديندار

1394/12/9 ۰۹:۵۱

تجددخواه ديندار

محمد عبده در ميان ايرانيان عمدتا به عنوان « نامورترين مريد سيد جمال الدين» شناخته مي‌شود. كتاب «سيري در انديشه عرب» كه يكي از نخستين آثار در مورد او به فارسي است، چهل صفحه را به زندگي و انديشه او اختصاص داده است و نويسنده، او را در ميان سه جريان فكري اصلي در جهان عرب، يعني پيروي از تمدن غرب، تجددخواهي ديني و ميهن‌پرستي مصري، جزو دسته تجددخواهان فكري معرفي كرده است.

 سيري در حيات فكري شيخ محمد عبده
 


   محسن آزموده :  محمد عبده در ميان ايرانيان عمدتا به عنوان « نامورترين مريد سيد جمال الدين» شناخته مي‌شود. كتاب «سيري در انديشه عرب» كه يكي از نخستين آثار در مورد او به فارسي است، چهل صفحه را به زندگي و انديشه او اختصاص داده است و نويسنده، او را در ميان سه جريان فكري اصلي در جهان عرب، يعني پيروي از تمدن غرب، تجددخواهي ديني و ميهن‌پرستي مصري، جزو دسته تجددخواهان فكري معرفي كرده است. «جنبشي كه در پايان قرن سيزدهم هجري (١٩ ميلادي) در برخي كشورهاي سني مذهب به ويژه در ميان مسلمانان عرب و هندي روي داد. اين جنبش با آنكه اصلا در زمينه تفكر ديني آغاز شد آثار عميقي در زندگي سياسي و اجتماعي مسلمانان سني به جاي گذاشت.»
مصر در آستانه تجدد
 درباره زمينه اجتماعي و سياسي اين جنبش فكري بايد به جنب و جوش روشنفكران عرب در ميانه قرن نوزدهم (اوايل قرن سيزدهم هجري) اشاره كرد. اين تكاپو بيش از همه در دو شهر قاهره و بيروت نمود پيدا كرد. در شرايط افول امپراتوري عثماني نخستين ملتي كه اين انحطاط را غنيمت شمرد، مصريان بودند. نقطه عطف حمله ناپلئون به كشورشان در ١٧٩٨ ميلادي
(١٢١٣ ه. ق.) بود. در اين زمان محمد علي، كه از سوي سلطان سليم سوم عثماني به عنوان خديو مصر براي دفع حمله ناپلئون برگزيده شد، در راستاي استقلال اين منطقه از امپراتوري عثماني گام‌هاي موثري برداشت. او كه سوداهاي دور و درازي در سر داشت، اصلاحات موثري را در زندگي اداري و اجتماعي مصر آغاز كرد: « دولتي متمركز و نيرومند پديد آورد، رسم اجاره ماليات را لغو كرد تا رعايا فقط به گماشتگان دولت ماليات بپردازند، سازمان‌هاي آبياري بنياد كرد، فرآورده‌هاي كشاورزي را به اجبار از برزگران خريد و به بهاي گران به صادركنندگان بيگانه فروخت، بيشتر واردات كشور را به انحصار دولت در آورد، نخستين صنايع را بنياد كرد، كارخانه‌هاي ساخت غرب را به مصر آورد» و در جهت مدرنيزاسيون مصر گام‌هاي موثري برداشت. محمد علي همچنين «نزديك به ٣٠٠ دانشجوي مصري را براي تحصيل در رشته‌هاي گوناگون علمي به اروپا فرستاد و در گسترش آموزش ابتدايي و عالي در خود مصر كوشيد و چون از لحاظ مذهبي مردي آسانگير و اهل تسامح بود، به هيات‌هاي علمي و مذهبي اروپايي در مصر اجازه فعاليت داد.» تاثير مستقيم اين اصلاحات و اقدامات به ظهور تناقض‌هايي در زندگي و اجتماعي مصر انجاميد، يعني «تناقض ميان ميل فرمانروايان مصري براي استقلال و خودسري، با وابستگي عملي مصر به دولت‌ها و محافل غرب، تناقض رونق صنايع و بازرگاني در شهرها با تهيدستي و واماندگي در روستاها، تناقض آگاهي اقليت روشنفكر با بي‌خبري و ناداني اكثريت، تناقض منافع بازرگانان بيگانه با منافع شهرنشينان و طبقات متوسط.» محمد عبده برآمده در چنين فضايي بود، از نسل روشنفكراني كه «فرق ميان ديده‌ها و خوانده‌هاي خويش را با واقعيت‌هاي تلخ زندگي مردم ديدند، بر سر غيرت آمدند و كتاب‌ها و مقالاتي نوشتند كه انديشه مردم را تكان داد.»
عبده در سال ١٨٤٩ ميلادي (١٢٦٦ ه. ق.) در خانواده‌اي متوسط در روستاي محله نصر واقع در بحيره در مصب رود نيل به دنيا آمد. خانواده‌اش ثروتمند نبود، اما دانشور بود و نزد مردمان آن منطقه محترم شمرده مي‌شد. پدرش تركمن و مادرش اصلا عرب بود. او نخست به ورزش و بازي‌هاي پهلواني علاقه داشت، اما در١٣ سالگي به اصرار پدر به جامع احمدي در طنطا رفت كه بعد از جامع الازهر از مراكز معتبر علمي بود. در اين مدرسه علوم سنتي را فراگرفت، دانشي كه چندان باب طبعش نبود و به همين خاطر از اين مدرسه گريخت و ده ديگري رفت تا نزد شيخ درويش، دايي پدرش عقايد سنوسيان را فراگيرد. عبده مدت كوتاهي در ميان ايشان ماند، اما همين زمان اندك در نگاه رحماني و متساهل او به باورهاي ديني تاثير شگفتي داشت، او از ايشان آموخت كه «بهترين عبادت‌ها كوشش براي فهم معاني قرآن است.» عبده سپس به جامع احمدي بازگشت و بعد به الازهر رفت. شيوه و طريقه ظاهرگرايانه و متكلف آموزش‌ها در الازهر چندان مطابق ذوق و سليقه عبده نبود، به همين خاطر باز به عرفان و درونگرايي روي آورد. در الازهر چهره تاثيرگذار بر او شيخ حسن الطويل بود كه با وجود بدگويي‌هاي ديگران، رياضيات و فلسفه مي‌آموخت و نسبت به شرايط سياسي و اجتماعي مصر حساس بود.
تحول اساسي در حيات فكري و سياسي عبده اما با آشنايي‌اش با سيد جمال الدين اسدآبادي رخ داد. سيد جمال در نخستين سفرش به قسطنطنيه از مصر گذشت و عبده او را نخستين‌بار در همين سفر در قاهره ديد و شيفته‌اش شد، به گونه‌اي كه «روش سيد جمال در تفسير قرآن و احاطه‌اش بر تفسير و ذوقش در مباحث عرفاني و فلسفي و اخلاق اجتماعي اسلام چشم عبده را به جهاني كه الازهر از او پنهان نگاه مي‌داشت، گشود. » خود عبده درباره تاثير سيد جمال چنين مي‌گويد: «پدرم به من حياتي بخشيد كه علي و محروس (دو برادر كشاورزش) در آن با من سهيم بودند، ولي سيد جمال به من حياتي بخشيد كه من در آن با محمد (ص) و ابراهيم (ع) و موسي (ع) و عيسي (ع) و اوليا و قديسان  شريكم.»
در دفاع از سياست انقلابي
در اين دوره جنبش ميهن پرستي مصر فعال بود، سيد و جمال عبده تاثير مهمي در جنبش اصلاح‌طلبانه ديني در مصر داشتند. مقالات عبده در اين زمان در نخستين دوره روزنامه الاهرام مصر عمدتا به آسيب‌شناسي اجتماعي و اخلاقي اختصاص داشت كه تاثير سيد جمال در آنها مشهود است. عبده در سال ١٨٧٧ ميلادي (١٢٩٤ ه. ق.) از الازهر فارغ‌التحصيل شد و سپس به تدريس مشغول شد، كاري كه تا پايان عمر مهم‌ترين اشتغالش بود، در الازهر و در دارالعلوم كه به تازگي براي تربيت قاضي و معلم تاسيس شده بود. در كنار اين كار، فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي عبده با سيد جمال و ملي‌گرايان مصري سبب شد كه مغضوب خديو توفيق، والي مصر شود. توفيق پاشا سيد جمال را از مصر تبعيد كرد و دستور داد كه عبده نيز به دهكده خود بازگردد. يك سال بعد اما به تشويق رياض پاشا، نخست‌وزير اهل فرهنگ مصر به قاهره بازگشت و به سردبيري روزنامه رسمي كشور به نام الوقايع المصريه منصوب شد. او در اين روزنامه عقايد اصلاحي خود را منتشر مي‌كرد و از معايب دستگاه حكومتي انتقاد مي‌كرد. شيوه فكر و داوري او البته محافظه‌كارانه و اعتدالي بود و همين سبب شد كه جناح پيكارجوي جنبش ملي مصر، او را هواداري از ارتجاع محكوم كنند. با اين همه عبده از همراهان با جنبش عرابي بود، انتخابي كه احتمالا ناشي از سويه ميهن پرستانه جنبش عرابي و مخالفت آشكارش با انگلستان و فرانسه بود. بعد از شكست عرابي، عبده نيز دستگير و سه سال تبعيد شد، از اين رو نخست به بيرون و سپس به پاريس رفت و در آن جا با سيد جمال در نشر عروه‌الوثقي همكاري كرد. عبده در اين دوره به فعاليت سياسي مي‌پرداخت. او در سال ١٨٤٤ به تشويق سيد جمال براي ابلاغ خواست‌هاي ميهن پرستان مصري و سوداني به نمايندگان پارلمان و مطبوعات انگلستان به لندن رفت، اما نتيجه‌اي حاصل نكرد و به پاريس بازگشت. در اين ميان عروه الوثقي نيز با فشار دولت انگليس تعطيل شد و در نتيجه عبده به بيروت بازگشت و ديگر سيد جمال را نديد.
سرخورده از سياست، بازگشت به اصلاح
عبده سر خورده از سياست در مدت سه سال در بيروت، به اصلاح فكر ديني پرداخت و علاوه بر مدرسه سلطانيه بيروت، در دو مسجد آن شهر درس تفسير قرآن مي‌داد، حاصل اين درسگفتارها به صورت كتاب رساله التوحيد منتشر شد. عبده بعد از شش سال به مصر بازگشت. ابتدا اجازه تدريس پيدا نكرد و در عوض نخست قاضي دادگاه و سپس مستشار دادگاه استيناف شد. در همين زمان زبان فرانسه را فراگرفت و رساله‌اي از هربرت اسپنسر درباره تربيت به عربي نوشت. همچنين به فرانسه و سوييس سفر كرد با اهل علم اين كشورها آشنا شد. بعد از مرگ خديو توفيق در ١٨٩٢، عباس پسرش جانشين شد و فضاي سياسي- اجتماعي بازتر شد. عبده از اين فضا بهره گرفت و خديو عباس را قانع كرد در سه زمينه دانشگاه الازهر، اوقاف و دادگاه‌هاي شرعي اصلاحاتي صورت دهد. او همچنين در الازهر به تدريس سياست پرداخت، اگرچه اين اصلاحات ديري نپاييد و با مخالفت محافظه‌كاران مواجه شد. با اين همه همين اصلاحات نيم بند باعث تحولات اساسي در ساختار آموزشي مصر شد، براي مثال تا نزديك به پنجاه سال بعد از درگذشت عبده، چند تن از روساي دانشگاه الازهر از شاگردان او بودند. بعد از اصلاحات قضايي در مصر كه از سال ١٨٩٩ آغاز شد، خديو عبده را به مقام مفتي‌گري مصر منصوب كرد، امري كه اين فرصت عالي را در اختيار او گذاشت تا افكار و ايده‌هاي اصلاحي خود را در عمل بيازمايد. روش سياسي و بينش ديني عبده در اين مقام دو گروه را به واكنش برانگيخت: اول كهنه انديشان و خرافه پروران كه اصلاحات او را به زيان خود مي‌ديدند و دوم پيكارجويان ميهن‌پرست كه كه او را به همكاري با استعمار متهم مي‌كردند. عبده اما در برابر اين هر دو گروه از پاي ننشست و يك‌بار گفت: «وجدان ديني من خاموشي در برابر تباهي‌ها را
روا  نمي‌دارد.» در سال ١٩٠٥ رابطه عبده و خديو عباس بدتر از هميشه شد و آن دسته از مردم نيز كه امثال عبده را حاميان انگليس مي‌خواندند، از خديو پشتيباني كردند. در زمان خديو زمينه‌اي فراهم كرد تا زمزمه نارضايي از شيخ علي ببلاوي، رييس الازهر و دوست و همفكر عبده، بالا گيرد. آن گاه عبده را بر كنار كرد و عبدالرحمن شربيني را كه به كهنه‌انديشي و جمود شهرت داشت و به جاي او برگماشت و در سخنراني خود به مناسبت معرفي او، به عبده و يارانش تاخت. عبده ناگزير از مقام خود كناره‌گيري كرد. اندكي پس از آن به بيماري سرطان دچار شد و در روز هشتم جمادي الاول ١٣٢٣ مقارن با ١١ جولاي ١٩٠٥ درگذشت. عبده مرد انديشه و ميانه‌رو بود و بيشتر پرواي تربيت اخلاقي و ديني مسلمانان را داشت. او بر خلاف سيد جمال عمدتا به مصر مي‌انديشيد. هر دوي ايشان اما بر ضرورت بازگشت مستقيم به منابع اصلي فكر ديني و توجيه عقلي احكام شريعت و هماهنگي آن با مسائل عصر و پرهيز از پراكندگي و فرقه بازي تاكيد داشتند. ايشان بر سر احياي اجتهاد و كوشش براي شناخت روح و جوهر دين اسلام در وراي قواعد خشك و بينش قشري علماي ظاهر بين اصرار داشتند و همين آرمان‌ها و خواست‌ها بود كه به نام اصول اساس تجددخواهي عرب پذيرفته شد.
منابع:
١- سيري در انديشه سياسي عرب، تهران: اميركبير، چاپ ششم: ١٣٨٥
٢- تجدد فكري ديني نزد اهل سنت، در كتاب دين و جامعه، انتشارات موج، تهران: ١٣٥٢.

٣- اعتماد

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: