«جریان‌های فکری مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی» در گفت‌وگو با دکتر علی محمد حاضری

1394/11/21 ۰۸:۳۹

«جریان‌های فکری مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی» در گفت‌وگو با دکتر علی محمد حاضری

از مؤلفه‌های بارز گفتمان انقلاب اسلامی، حاکمیت دیدگاه «نواندیشی دینی» است که با مرجعیت شیعی حضرت امام خمینی(ره) رسمیت یافت و توانست با قرائت‌های روزآمد خود و با بهره‌گیری از فقه پویا، سایر جریان‌های سیاسی که در آن دوره وجود داشتند همچون سوسیالیست‌ها، ناسیونالیست‌ها و تجددگرایان را با خود همراه کند و زمینه پیروزی انقلاب را فراهم آورد. در گپ‌وگفتی با دکتر علی محمد حاضری، استاد جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه تربیت مدرس کوشیدیم تا چند و چون گفتمان انقلاب اسلامی و نقشی که جریان نواندیشی دینی در پیروزی این گفتمان داشت را به بحث و بررسی گذاریم.

انقلابی برآمده از نواندیشی دینی

  محسن ناصری: از مؤلفه‌های بارز گفتمان انقلاب اسلامی، حاکمیت دیدگاه «نواندیشی دینی» است که با مرجعیت شیعی حضرت امام خمینی(ره) رسمیت یافت و توانست با قرائت‌های روزآمد خود و با بهره‌گیری از فقه پویا، سایر جریان‌های سیاسی که در آن دوره وجود داشتند همچون سوسیالیست‌ها، ناسیونالیست‌ها و تجددگرایان را با خود همراه کند و زمینه پیروزی انقلاب را فراهم آورد. در گپ‌وگفتی با دکتر علی محمد حاضری، استاد جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه تربیت مدرس کوشیدیم تا چند و چون گفتمان انقلاب اسلامی و نقشی که جریان نواندیشی دینی در پیروزی این گفتمان داشت را به بحث و بررسی گذاریم.

****

جناب دکتر حاضری، طی دوره 60 ساله پهلوی تمام تلاش فضای فرهنگی و رسمی کشور، نهادهای حکومتی و جریان‌های روشنفکری در نفی و طرد اسلام و اسلام‌گرایی بود، به تعبیری بارزترین مشخصه مدرنیسمی که جریان روشنفکری غیرحکومتی و حکومتی دنبال می‌کرد سکولاریسمی بود که به نفی و طرد دین منتهی می‌شد. حال این سؤال پیش می‌آید که چرا پس از 60 سال حذف و طرد، این گفتمان توانست در دهه 50 به عنوان یک گفتمان جاذب و مطلوب در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران مطرح شود؟

برای این پرسش دو پاسخ متفاوت وجود دارد؛ یک پاسخ این است که به هر حال اسلام و تشیع در جامعه ایران سابقه دیرینه دارد و این 60 سال نتوانست مردم را از آن جدا کند؛ بویژه اینکه مخالفت حکومت با این آموزه‌ها و دین‌ستیزی‌اش، واکنش مردم و جامعه را بیش از پیش برانگیخته بود اما نگاه دیگر آن است که اسلام و تشیع نه در قالب و ویژگی‌های سنتی بلکه با یک تحول، تغییر و بازسازی عناصر و ویژگی‌های گفتمانی اسلام این جاذبه را پیدا کرد و توانست در رقابت با ایدئولوژی‌های رقیب، خود را مطرح کند.

در این میان، از دو دلیلی که برای مقبولیت اسلام‌گرایی در دهه 50 عنوان می‌شود، قائل به دلیل دوم هستم و معتقدم «هنر بازسازی گفتمانی» که توسط «نواندیشان دینی» کلید خورد، زمینه‌ مقبولیت این فهم از دین را فراهم‌کرد و اوج این بازسازی گفتمانی را می‌توان در عظمت تفکر حضرت امام(ره) دید که آن را در هیأت یک مرجعیت شیعه تجلی داد.

وقتی تلاش‌های گذشته، در زبان، قلم و موضع امامی تجلی می‌کند که تمام مراحل حوزوی خود را با معیارهای جاافتاده مرجعیت طی کرده است و گفتمانی پاسخگو به مسائل روز ارائه می‌د‌هد و همه مدرن‌سازی‌ها را در دل این گفتمان هضم می‌کند، اعتبار عموم مردم را کسب می‌کند و حمایت همه گروه‌های فکری را به دست می‌آورد. به این اعتبار می‌توان گفت، گفتمان انقلاب اسلامی مبتنی بر اسلامی برآمده از فقه پویای اسلامی و تفکر نواندیشی دینی است که قدرت پاسخگویی به نیازهای روز را دارد.

 

از نظر شما «دال مرکزی» گفتمان انقلاب اسلامی چیست؟

این گفتمان تقریباً همه عناصر برجسته سه – چهار ایدئولوژی رقیبی که بعد از مشروطیت در ایران رایج شده بود را در خود هضم کرد تا آنجا که نه تنها جاذبه‌های آن گفتمان‌ها را داشت بلکه برجسته‌تر از آنها نیز عمل می‌کرد.

بنابراین می‌توانیم دال مرکزی گفتمان انقلاب اسلامی را «اسلام عقلانی» بنامیم که این قرائت از اسلام به مدد «اجتهاد پویا» که در سنت فقه شیعه وجود دارد با تکیه بر تأمل، تدبر و تعلق به فهم محتوای احکام اسلامی و نه صورت آن احکام ارائه شد. این اسلام اجتهادی که مشخصه‌اش فهم اسلام براساس نیازهای روز بود، توانست به انتظارات و مطالبات جریان‌های مختلف سیاسی پاسخ‌های مطلوبی ارائه دهد.

 

در جریان وقوع انقلاب اسلامی ایران در کنار اسلام‌گرایان، جریان‌های فکری دیگری از جمله تجددگرایان هم حضور داشتند، چقدر «قرائت عقلانی از اسلام» در جذب این طیف اثرگذار بود؟

نخستین موجی که از دنیای غرب و مدرنیزم وارد ایران شد، اصل اعتباربخشی به دستاوردهای علم و تلاش عقل بشری در مقابل سنت کلیسایی دنیای غرب بود. این تفکر در اولین رویارویی ایران با عصر جدید رخ داد و ما معمولاً شاهد بودیم بخش مهم و محوری جامعه دینی و متولیان آن در مقابل این علم‌باوری، نوعی موضع تقابلی اتخاذ کردند. بنابراین نوعی تجددگرایی شکل گرفت که یک محمل اصلی این تجددگرایی باور به علم جدید بود و از آنجا که علم‌باوری در غرب در تضاد با دین قرار گرفته بود، ورود آن به کشور پیام‌های دین‌ستیزانه را تداعی می‌کرد. از این رو، تأسیس مدارس جدید در کشور و تحصیل در اروپا از سوی گروه‌های مذهبی با ممانعت و عدم اقبال مواجه شد.

محملِ دیگر تجددگرایی به حوزه سیاسی و اداری جامعه بازمی‌گشت که ایده قانون، مقابله با استبداد رأی و اصلاح نظام مدیریتی کشور را پیشنهاد می‌کرد تا جامعه را از نظام سلطنتی و فردی خارج کند. این بخش از تجددگرایی نیز از سوی دو نهاد حکومت و بخشی از روحانیت طرد شد.

از این رو، ما بتدریج شاهد شکل‌گیری اولین نسل اسلام‌گرایانی هستیم که به نوعی به بازاندیشی دست زدند؛ افرادی همچون مرحوم آیت الله نائینی از جمله کسانی هستند که اسلام‌گرایی را در تضاد با بنیان‌های مشروطیت و اصلاح نظام سیاسی نمی‌دانستند. همراه با این تفکر، موج دیگری از روحانیون اصل علوم و دانش‌های جدید را پذیرفتند و تعارضش را با دین نفی کردند و بتدریج آشتی با علم جدید برای نهاد روحانیت و دین‌مداران پدیدار شد. از طرف دیگر، کسانی همچون مهندس بازرگان و دکتر سحابی از بورسیه‌های دولتی رضا شاه بودند که با تأسیس دانشگاه تهران به ایران بازگشتند و به عنوان اولین نسل تحصیلکرده‌ها،‌ کوشیدند تا نشان دهند علم جدید با دین تعارضی ندارد و تحصیلات جدیدشان را مغایر با دین نمی‌پنداشتند و گفتمانی را ایجاد کردند که دین را توجیه علمی می‌کرد و آموزه‌های دینی را سازگار با علم نشان می‌داد. از این رو، این نسل از دینداران دیگر با تجددگرایان تعارض ذاتی نداشتند.

 

در کنار جریان علم‌گرا و استبدادستیز بتدریج شاهد شکل‌گیری دو جریان ایدئولوژیک قدرتمند بعد از شهریور 1320 یعنی پس از جنگ جهانی دوم هستیم؛ نخست «ناسیونالیسم» به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی و مبارزاتی (نه ناسیونالیسم فرهنگی که در دوره رضاشاه تأکید می‌شد) و دیگری «سوسیالیسم». علت پیوستن این دو طیف به گفتمان اسلام‌گرای حضرت امام خمینی(ره) را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 هر دوی این ایدئولوژی‌ها در دوره خود بسیار پرجاذبه بودند. ناسیونالیسمِ ضد استعماری، ایدئولوژی بسیاری از جنبش‌های ضداستعماری بعد از جنگ جهانی دوم در سراسر دنیا بود و در واقع استقلال‌خواهی و مقابله با استعمار را مدنظر داشت و ما نیز اتفاقاً رگه‌هایی از آن را در جنبش ملی شدن صنعت نفت شاهد بودیم. واقعیت این است که شاید 40 درصد نهضت‌های استقلال‌خواهی در سراسر دنیا، خمیرمایه ایدئولوژیک‌ آنها همین «ناسیونالیسم ضد استعماری» بود.

این در حالی است که از زمان مشروطه بُعد استقلال‌خواهی اسلام در برخی از جریان‌های اسلام‌گرا کلید خورده بود. از این رو این اسلام‌گرایی ضد بیگانه و در عین حال ضد استبداد که با علم جدید هم سازگار بود جاذبه بسیاری یافته بود و جلال آل احمد با طرح بحث «غرب‌زدگی» و دکتر شریعتی با  پروژه «بازگشت به خویشتن»، احساس بیگانه‌ستیزی و ضداستعماری پررنگ را با خمیرمایه دین‌باوری ارائه می‌کردند و ما اوج این حرکت را در تفکر حضرت امام(ره) شاهد هستیم که نمونه آن مقابله جدی ایشان در برابر جریان کاپیتولاسیون بود. درست در شرایطی که بقیه مدعیان ضدیت با استعمار به امور دیگری مشغول بودند یا اساساً از ماجرا بی‌خبر مانده بودند، تنها حضرت امام(ره) در برابر این امر به مقابله ایستادند.

از این رو اسلام‌گرایی کانون استعمارستیزی نیز شد. بنابراین گفتمان اسلامی در این مرحله سه ویژگی ایدئولوژی‌های جدید را به همراه داشت؛ «استعمارستیزی»، «علم‌گرایی»، «استبداد ستیزی». اما در این بین ایده سوسیالیسم (بویژه بعد از انقلاب اکتبر روسیه) ایدئولوژی پرجاذبه‌ای بود که از دل دنیای غرب برخاسته بود و ادعای «عدالت‌خواهی» داشت که خود پیامد سرمایه‌داری قرن 19 و 20 بود و ما شاهد بودیم که گفتمان اسلام‌گرایی از دهه 40 به بعد، این حربه را هم از سوسیالیسم گرفت و قرائت‌هایی ارائه کرد که در آن نابرابری، استثمار و بی‌عدالتی‌ها بر پایه «عدالت محمدی» و «عدل علوی» نفی و طرد می‌شد. در این مقوله هم افرادی همچون «شهید صدر» که کتاب «اقتصادنا» را به نگارش درآورد و همچنین «دکتر شریعتی»، آموزه‌هایی داشتند و حضرت امام(ره) هم در قرائتش از اسلام، بخشی از فتواهای فقهی‌اش را به این مسأله اختصاص دادند، مثل فتوا به بطلان ربا با توسل به راهکارهای شرعی. 

حال دیگر این اسلام عدالت‌خواه به نوعی جوهره سوسیالسم را نیز در خود نهادینه و همه چهار مؤلفه را از دل «اسلام محمدی»(ص) و «شیعه علوی» اقتباس کرده‌ بود. از این رو، هم جاذبه‌های روشنفکرانه برای جوانان و تحصیلکرده‌ها داشت و هم برای توده مردم این امکان را فراهم کرده ‌بود تا حین حفظ دیانت و سنت به نیازهای روزشان نیز از این طریق پاسخ دهند. در واقع، قرائت عقلانی از اسلام‌گرایی این فضا را فراهم کرده بود تا شکاف میان روشنفکران و توده مردم پر شود و همچون پلی میان مردم و روشنفکران قرار گیرد.

 

به نظر شما، ائتلاف جریان‌های سیاسی بود که به پیروزی گفتمان انقلاب اسلامی منتهی شد؟

واقعیت این است که انقلاب اسلامی نوعی ائتلاف سیاسی با سایر جریان‌های سیاسی نبود بلکه حضرت امام خمینی(ره) و هم نسلان ایشان توانستند قرائتی از اسلام ارائه کنند که همه را در زیر یک پرچم نگاه دارند. ائتلاف سیاسی به این معنا است که دو یا چند گروه متمایز بر سر هدفی مشترک تفاهم و همکاری کنند، در حالی که انقلاب اسلامی اینچنین شکل نگرفته بود.

بنابراین، این پیروان ایدئولوژی‌ها بودند که اهداف خود را در اسلام کشف و احساس کردند که می‌توانند با این گفتمان همراه شوند. به عبارت دیگر، این «سوسیالیست‌ها»، «تجددگراها» و «ملی‌گراها» بودند که با قرائتی که حضرت امام(ره) از اسلام ارائه دادند، ائتلاف کردند.

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: