1393/2/9 ۰۹:۵۰
«مبانی فلسفی نقد و نظر در هنر» عنوان کتابی است از دکتر محمد ضمیران که به همت «انتشارات نقش جهان» روزهای آینده روانه بازار نشر خواهد شد. پیش از انتشار این اثر، ناشر گزیدهای از این مجموعه را در اختیار گروه اندیشه روزنامه ایران قرار داده است که تقدیم خوانندگان میشود.
تأملی پیرامون معیارهای داوری اثر هنری
صدور حکم در مورد یک اثر هنری بر عواملی چند متکی است. منقدی که به صدور حکم در مورد اثری مبادرت میجوید، ممکن است هنر را بازتاب واقعیت خارجی تلقی کند. در این صورت داوری او در اطراف مطابقت اثر با عینیت خارجی دور میزند. چنین منقدی اعتبار و ارزش اثر را ناشی از پیروزی در تجسم واقعیت میشناسد، اما منقدی که به مبانی فرمالیسم باور دارد، اثر را برحسب عوامل فرعی مورد ارزیابی قرار میدهد. چنین منقدی محاکات یا میمسیس (Mimesis) را رهنمود اصلی هنر میشمارد. منقدی که طرفدار بیان حالات درونی (Expressionism) است، بیشتر به جنبههای عاطفی و احساسی محتوا در اثر توجه میکند یا پاسخ احساسی مخاطب را مبنای ارزیابی خود قرار میدهد. بعضی از منقدین هنر را وسیلهای برای حصول به غایات و آرمانهای سیاسی- اجتماعی یا دینی میشناسند. لذا نگاه آنها جنبه ابزاری (instrumentalist) داشته و ارزش اثر را در نیل به غایات یادشده میشناسند.
با توجه به رهیافتهای مورد بحث، منقد در ارزش داوری اثر هنری با این پرسشها روبهرو است:
1- آیا این اثر زیباست؟
2- هنرمند تا چه میزان در بیان احساسات و ایدههای خود موفق بوده است؟
3- آیا معانی متعددی را میتوان در این اثر جستوجو کرد؟
4- هنرمند تا چه میزان در انتقال پیام خویش موفق بوده و به چه صورت میتوانسته بر ارزش اثر بیفزاید؟
5- دلیل یا دلایل منقد در صدور چنین حکمی چیست؟
هنر به طور کلی براساس معیارهای گوناگون قابل ارزیابی است. از دیرباز این معیارها را به چهار گروه تقسیم کردهاند. این چهار گروه برپایه چهار نظریه یا مکتب شکل گرفته: 1- واقعگرایی که در بازنمایی عینی متجلی میشود 2- گرایش به فرانمود احساسی 3- فرمالیسم 4- ابزارگرایی (Instrumentalism). بدیهی است که از این چهار مقوله، سه تای آنها به دوران پیشامدرن بازمیگردد و یکی، یعنی فرمالیسم، به مدرنیسم تعلق دارد.
1- رئالیسم یا واقعگرایی
منقدانی که از رویکرد واقعگرایانه بهره میجویند، جهان و طبیعت را مبنا و اساس شکلگیری حقیقت و زیبایی میشناسند و کار هنرمند را تجسم جهان به صورتهای گوناگون تلقی میکنند. میتوان گفت واقعگرایی به دوران یونان باستان باز میگردد و ارسطو مهمترین اندیشمندی است که مبنای این مکتب را به صورتی منظم پایهریزی کرد. از آن دوره به بعد این مکتب به صورتهای گوناگون تبیین شده است، برای مثال توماس آکوئیناس در سدههای میانه، رئالیسم ارسطویی را به گونهای تازه در تبیین هنر به کار گرفت. در عهد رنسانس نیز این رئالیسم به شیوهای تازه در توجیه هنر مجدداً احیا گردید. جان زارکوسکی، متصدی موزه هنرهای مدرن نیویورک، مدعی است که پیشفرض اصلی رئالیسم در این گزاره خلاصه میشود که جهان مستقل از وجود و ذهنیت آدمی وجود دارد و لذا با دقت در ارکان و عناصر آن میتوان انگارههایی را کشف و معنای آنها را دریافت. وقتی ما به معنای هستی و جهان پی بردیم، خواهیم توانست در سایه نمادهای هنری آن را به گونهای خلاق تجسم بخشیم.
2- اکسپرسیونیسم
اکسپرسیونیسم یا مکتب فرانمود احساس از ناحیه منتقدی چون زارکوسکی به وجهی نگاه رمانتیک به معنای زندگی و جهان تعبیر شده است. به زعم او، کسی که به رویکرد اکسپرسیونیستی باور دارد، معنای وجود را متکی بر فهم هنرمند یا مخاطب میداند. مکتب اکسپرسیونیسم استعاراتی انسانمحور را به کار میگیرد و به طور کلی حالات درونی هنرمند را در شکلگیری تجربه هنری، سخت مؤثر میشمارد. به گمان طرفداران این مکتب، هنرمند با بهکارگیری فرم، کارماده و موضوع میکوشد تا زیست درونی خویش را صورتی تصویری یا زبانی ببخشد. از این رو در این نگاه، شدت و حدت احساس و فرانمود آن از بازنمایی دقیق آن مهمتر است. طرفداران اکسپرسیونیسم، هنر برای هنر را نمیپذیرند بلکه هنر را وسیلهای برای انتقال تجربههای هنرمند میشناسند
برای مثال، منقدی چون باربارا روز نقاشیهای «آنسلم کیفر» را به خاطر معیارهای اکسپرسیونیستی آن میستاید. به گفته او، کیفر با دقت در تاریخ آلمان نازی کوشیده است تا انسان سازنده را با انسان ویرانگر در تقابل قرار دهد. باربارا روز میگوید کیفر با بهکارگیری شن و رس در ترکیب با اکریلیک و لاک الکل کوشیده است تا کشتار میلیونی در نظامهای خودکامه را تجسم بخشد.
کن جانسون (Ken Johnson) یکی دیگر از منتقدان معروف معاصر در تفسیر کارهای کیفر مدعی است که بیتردید وی یکی از استادان مسلم ایجاد تأثیر عمیق بر مخاطب محسوب میشود. کیفر با تکیه بر رویدادهای تاریخی و حکایات اسطورهای، مسائلی چون مرگ و زندگی را به گونهای تکان دهنده به تصویر میکشد. لئون تولستوی در کتاب معروف خود «هنر چیست؟» میگوید: هنر عبارت است از اشاعه و سرایت دادن عواطف و حالات درونی (Contagen) و هنرمند واقعی کسی است که هم احساسات خود را بروز میدهد و هم چنین احساسی را در مخاطب برمیانگیزد. هنرمند از طریق بیان احساسات و تجربههای درونی خویش، مخاطبان را درگیر نموده و آنها را به این گونه حالات مبتلا (injection) میسازد.
کالینگوود نیز در کتاب «اصول هنر» به نظریه فرانمود احساسی اشاره کرده و مدعی است که در بحث از این پویه ما با سه مرحله مرتبط مواجهایم؛ در مرحله نخست یافتههای خام احساس را دریافت میکنیم. در این مرحله از جوهر این احساسات آگاه نیستیم. وقتی واکنشهای جسمی که نمود همان احساسات است به «فرانمود روانی» تبدیل شد، ما دچار حالات روانی خاصی میشویم که از دست ما خارج است و بر آنها تسلطی نداریم. رفته رفته این جریان روانی به فرانمود تخیلی منجر میشود. کالینگوود میگوید در این مرحله است که رفته رفته هنر نمودار میشود. وقتی با رویدادی مواجه میشویم که احساس شادی را در ما بر میانگیزد، به صورتی غیر ارادی لبخند روی لبهای ما مینشیند و برق در چشمانشان هویدا میگردد. این مرحله روانی فرانمود احساس است. اگر شاعر باشیم، ممکن است به سرودن شعری تغزلی مبادرت ورزیم یا اگر عادت به آواز خواندن داشته باشیم، به آوازی ترنمانگیز لب میگشاییم. عواطفی که در یک اثر هنری ابراز میشود، از همین طریق است که ملموس میگردد. به طور کلی احساس در مرتبه روانی صرف به هیچ وجه قابلیت فرانمود نمییابد، بلکه باید از مرحله دوم یعنی تخیل در گذشته و به مرتبه آگاهی برسد، زیرا که مرتبه روانی، احساسی غیرارادی است و تا زمانی که این احساس، منشی ارادی و آگاهانه به خود نگیرد، قابلیت بیان هنری نمییابد. در مرحله سوم یعنی مرحله آگاهی است که فعالیتهای شعور و صورتبندی گردیده و امکان بروز مییابد.
در نظر کالینگوود هنر، عبارت است از کنش بیان احساساتی که دارای گوهری پویا و سیال است. به گفته او، تجربه بشری در سه مرحله سیر می کنند: مرحله روانی، مرحله تخیلی و مرحله عقلی. هنر وسیلهای است که به مدد تخیل، حالات روانی ما را قابل انتقال میگرداند.
3 - فرمالیسم در صدور حکم و ارزیابی هنر
فرمالیسم به نظریهای اطلاق میشود که هنر را در خدمت هنر قرار میدهد. بدیهی است که نباید فرمالیسم را با فرم اشتباه کرد، زیرا کلیه هنرها دارای فرم هستند اما طرفداران فرمالیسم مدعی هستند که فرم، تنها معیاری است که در پرتو آن هنر را باید مورد داوری و لاجرم ارزیابی قرار داد. فرمالیستها بر این باورند که ارزشهای هنری و زیباییشناختی، خود پاینده و مستقل از سایر ارزشها محسوب میشود. به نظر آنها، هنر را نباید با اخلاق، مذهب و سیاست درآمیخت، زیرا کنش هنری پویهای است مستقل از کلیه شئون و جنبههای یادشده. بدین اعتبار عرصه هنر از دغدغههای اجتماعی به لحاظ ذات و ماهیت متفاوت است و هنرمندان در اکثر موارد خود را از جامعه جدا نموده و در همین انزوا به کار هنری خویش میپردازند.
این نظریه در دهه 1930 از سوی دو دانشمند انگلیسی یعنی کلایوبل و راجر فرای تبیین گردید. در نظر بل، موضوع از اهمیت چندانی برخوردار نیست بلکه تنها فرم است که ذهن هنرمند را به خود مشغول میدارد. در نظر فرمالیستها محتوای روایی در هنر وجهی گریز و غفلت از معیارهای زیباییشناختی است و لاجرم باید خود را از چنگ آن رها ساخت. به گفته وی، سیاست به عنوان محتوای اثر هنری کفر محسوب میشود. در دهه 50 و 60 کلمنت گرینبرگ، در تبیین فرم و فرمالیسم مقالات متعدد و دو اثر ارزنده منتشر کرد. در حقیقت در این دهه، نقد فرمالیستی در تقابل با نقد سرگذشتپژوهانه و نقد روانشناختی مطرح گردید. به نظر تری برت، قرن بیستم در اروپا و امریکا قرن فرمالیسم نام خواهد گرفت و مورخان آینده، ویژگی این قرن را در استیلای فرمالیسم تلقی خواهند نمود.
اگنس مارتین (Agnes Martin) یکی از نقاشان معاصر غرب، فرم را به عنوان تنها معیار قابل اعتنا در ورای همه عناصر و عوامل دیگر قرار داد و یادآور شد که «نقاشی من نه موضوعی دارد، نه فضا، نه مکان، نه خط و نه چیز دیگر. تنها روشنایی و گستره نور است که ما با آن مواجهیم، درست مثل این است که ساحلی خالی را پشت سر گذاشته و وارد دریا میشویم. دریا چنان فراگیر است که نمیتوانیم به چیز دیگری بیندیشیم.» بعضی،کارهای اگنس مارتین را مورد انتقاد قرار داده و مدعی هستند که او تنها به فرم میاندیشید و از احساس غافل بود.
یک بار دیگر میان فرم و فرمالیسم قائل به تفکیک میشویم؛ فرم عبارت است از خصلت و کیفیت همه آثار هنری و حال آن که فرمالیسم عبارت است از رهیافت و نظریهای در هنر که به فرم تأکید مینهد. فرمالیستها هر اثر هنری را تنها از منظر فرم مورد بررسی قرار میدهند و حال آن که همه منتقدین چه رئالیست و چه اکسپرسیونیست و چه ابزارگرا، با فرم سر و کار دارند ولی ممکن است با فرمالیسم موافق نباشند. منتقدینی که با گرایش فرمالیستی به نقد میپردازند، چشم از محتوا، زمینه، قرینه و سایر عوامل تشکیل دهنده اثر پوشیده و تنها به فرم در اثر میپردازند. برای مثال مایکل فراید، منتقدی فرمالیست است و لذا تنها به جنبههای فرمی آثار میپردازد.
4 - ابزارگرایی در نقد هنری
در نظر ابزارگرایان (Instrumentalists) هنر در خدمت ارزشهایی است فراسوی دغدغههای زیباییشناسانه. میتوان گفت از لحاظ تاریخی ابزارگرایی با رئالیسم مقارن است، یعنی این دو دارای گذشتهای بس کهناند. افلاطون در کتاب «جمهوری» خود یادآور شده است که در آرمانشهر باید فعالیت هنرمندان را محدود نمود، زیرا هنر بر رفتار آدمیان تأثیر انکارناپذیر برجای میگذارد. گاهی این تأثیرات نامطلوب است و لذا مضر به حال جامعه محسوب میشود. این گونه هنر را باید از جامعه طرد نمود. اما هنری که موجد فایده برای جامعه است، باید ترویج پیدا کند. لئون تولستوی، نویسنده روس همین نظر را در کتاب «هنر چیست؟» تبیین کرد. در نظر او، هنر واجد نیرویی است که عالیترین ارزشهای اخلاقی و مذهبی در تعیین ارزش اثر هنری نقشی غیرقابل اغماض ایفا میکند. منتقدین مارکسیست هم تا حدودی ابزارگرا محسوب میشوند.
ابزارگرایان امروزه بخصوص در هنر فعال سیاسی، نقشی واجد اهمیت ایفا میکنند. از جمله دوگلاس کریمپ (Daglas Crimp) مدعی است که وقتی ما به خلق اثر هنری جهت تأثیرگذاری بر حرکات جامعه مبادرت میجوییم، باید مخاطب خویش را هم مدنظر قرار دهیم. موفقیت در جهان هنر را نباید هدف اصلی هنر شناخت، زیرا در برخورد با معضلات حاد جامعه از جمله ایدز، تبعیض نژادی و نظایر آن، هنرمند باید تجربه شخصی، تأثیر بر مخاطب و زمینه اجتماعی و تاریخی خلق اثر را مورد توجه قرار دهد.
امروزه تعداد زیادی از هنرمندان، فعالیت هنری خویش را در خدمت رفع مسائل مبرم جامعه قرار دادهاند، برای مثال مشکلاتی چون گسترش ایدز در جوامع پیرامونی لرزه بر اندام هر فرد باوجدانی میاندازد و لذا باید هنر را در خدمت بسط و توسعه آگاهی در این زمینه به کار گرفت. برای مثال سولو (Sue Loe) هنرمند ساکن ایست ویلج (East Vullage) نیویورک در دهه 1980 با مسائلی چون آپارتاید در آفریقای جنوبی، نژادپرستی در امریکای شمالی، فقر و خشونت پلیس، تجاوز جنسی و آزار حیوانات برخوردی جدی نمود و در مجموعه هنری پورکوپلیس (Porkopolis) جنبههای منفی جامعه پسا صنعتی امریکا را به باد انتقاد گرفت، برای مثال او در اثری موسوم به گوشت مرده (Meat Dead) صنعت تولید گوشت خوراکی را از لحاظ سوءاستفاده و استثمار کارگران و نیز فساد دستگاه مدیریت این صنعت در امریکا در تابلوهای خویش تجسم بخشید.
سایر معیارهای داوری
چهار مقوله یادشده را نمیتوان تنها معیارهای قابل قبول در صدور حکم پیرامون اثر هنری محسوب داشت. یکی دیگر از معیارهای مهمی که در داوری در باب هنر به کار میآید، اصالت و خلاقیت است برای مثال منقدی نقاشیهای سوزان روتنبرگ (Susan Rottenberg) را به علت نوآوری میستاید و میگوید شگرد متفاوت و نوظهوری را در مورد موضوعی قدیمی به کار گرفته است. روتنبرگ، اسب را به عنوان یک موضوع قدیمی در نقاشی خود تصویر کرد اما نمادهایی چون نجابت، استواری و سایر ارزشهای اساطیری که از دیرباز در مورد اسب مطرح میشده را رها کرد و نماد تازهای را در ارتباط با اسب به کار گرفت. همین امر سبب گردید تا اسب، افق معناشناسی تازهای را در نظر مخاطب بگشاید. بنابراین میتوان از آنچه سخت متعارف و آشنا به نظر میرسد، پدیدهای به وجود آورد که شگفتی مخاطبان را برانگیزد. این امر متضمن نوآوری، اصالت و خلاقیت هنرمند است.
باید توجه داشت که احکام انتقادی و داوریهای منسجم حاوی عقیده صرف منتقد نیست، بلکه برپایه مقدمات و صغری و کبرای منطقی و سنجیده و مدلل تکوین یافته است. از این رو حکم نباید فاقد استدلال و دلیل باشد. افزون بر این احکام صادره در مورد پدیدههای هنری باید برپایه معیارهای مشخص، تنظیم شده باشد. از این رو حکمی که فاقد دلیل و معیار است، حکم محسوب نمیشود.
معمولاً منقدین فرهیخته و دانا هیچ گاه خود را به هنرمند محدود نمیکنند، بلکه توجه خود را به چند و چون اثر هنری معطوف میدارند. ممکن است منقدی از هنرمندی بیزار باشد اما اثر او را منصفانه ارزیابی کند.
بدیهی است که هیچ منقد فرزانهای حکم خویش را سرمدی و جاودان نمیشمارد، بلکه معتقد است که داوری او سخت زمانمند، موقتی و ناپایدار است و میتوان آن را مورد تجدیدنظر قرار داد. منقدین آگاهند که نقد آنها در مورد یک اثر ممکن است نخستین تحلیل در مورد آن باشد، اما به هیچ روی مایل نیستند که به جزمانگاری و تعصب و پیشداوری متهم شوند.
منقد معمولاً در صدور حکم در مورد یک اثر، مخاطبان را در نظر میگیرد. از این رو مساعی خویش را در راه متقاعد نمودن خوانندگان خویش مصروف میدارد و لذا باید نقد خود را چنان تنظیم کند که مخاطب با خواندن آن به نکات مورد اشاره او توجه نموده و سرانجام با خواندن نقد، همان موضعی را که منقد اتخاذ نموده، برای خویش برگزیند.
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید