1393/2/2 ۱۰:۳۹
در ادوار مختلف تاریخی عرفان عملی به دلیل تأثیر آن بر سایر آداب و رسوم اجتماعی همواره بیش از عرفان نظری مورد توجه حکومتها بوده و بازتاب اجتماعی وسیع رفتار و اعمال عرفا و اهل تصوف موجب شده همواره شیوههای متفاوتی برای بیان تعالیم عرفانی توسط عرفا بوجود بیاید. ممکن است عدهای به سماع اعتقاد داشتهاند و شماری دیگر کاملاً آن را رد کرده باشند، گروهی سفر را از ملزومات عرفان عملی دانستهاند و گروه دیگری از عرفا کاملاً با آن مخالف بودهاند.
نکات عرفانی در حدیقه حکیم سنایی و تأثیر آن بر منظومههای پس از آن
آداب و رسوم تعلیمی سیر و سلوک مسألهای بوده است که هر سالکی آن را مطابق سلیقه و روحیات خود تفسیر کرده است. سنایی در یکی از پرآشوبترین دوران یعنی دوران دوم حکومت غزنویان زندگی میکرده است زمانهای که از نظر سیاسی و مذهبی بسیار آشفته بود. حدیقه سنایی بهترین گواه انعکاس احوال بد زمانه و اعتراض به زورگوییهای حاکمان در این عصر است. سنایی با شجاعت تمام فریادها را میشنود و حس میکند و در هر فرصتی پرخاش و اعتراض خود را نشان میدهد و حاکمان را به عدالت، دادگستری و رعیتپروری تشویق کرده است.
ایّهاالناس روز بیشرمی است
نوبت شوخی و کمآزرمی است
عادت و رسم روزگار بد است
خاصه با آنکه خاصه خرد است
(حدیقه - ص 742 - بیت 2-1)
سنایی نخستین شاعر بزرگی است که عرفان را با سبکی منحصربهفرد به گونهای وسیع وارد شعر فارسی کرد و در آثار بزرگانی چون خاقانی، نظامی، عطار، مولانا و سعدی نمود پیدا کرد.
سنایی سرچشمه بسیاری از مضامین فکری پس از خود بوده است. او در روزگار خود به خوبی از عهده این کار برآمده و الگوی خوبی هم برای آیندگان پس از خود بوده است. شعر سنایی در تاریخ شعر فارسی دوران جدیدی بوجود آورده و در واقع میتوان از عالیترین شاهکارهای مثنویسرایی در تاریخ ادبیات ایران محسوب کرد. مثنوی سیرالعباد الی المعاد رساله مختصری است که 500 بیت دارد و مبنای آن تمثیل و اخلاق است.
و اما مهمترین و اصلیترین مبحثی که سنایی به آن پرداخته روشهای اثبات وجود خداست. سنایی معتقد است هر عملی که از جانب خدا صورت بگیرد لزوماً حکمتی در آن نهفته است اگرچه آدمیان آن حکمت را ندانند. بنابراین شرّی که در دنیا هست از نظر ما آدمیان شرّ است وگرنه خداوند آن را شرّ نمیداند و اساساً فعل بد از بدکار و بیخبر سر میزند.
حدیقه الحقیقه سرآغاز نوعی شعر حکمی عرفانی است که با مخزنالاسرار نظامی راه کمال را میپیماید و به وسیله مولانا با خلق مثنوی به منتهای درجه کمال میرسد.
بیان مسائل تعلیمی عرفانی در مثنویهای سنایی از جمله شناخت ذات خدا، صفات خدا، جبر و اختیار، رؤیت الهی، حسن و قبح اعمال، عدل الهی، رزق، اجل، ایمان، نبوت، خلافت، امامت، معاد و نظام احسن و انعکاس آن در منظومههای بعد از خودش عنوان پژوهشی شد که در پی میآید.
مولانا ارادت ویژهای به سنایی دارد و همواره از او به محبت و ارادت یاد میکند و حتی در وفات او مرثیه عارفانهای سروده است. مولانا در خلال مجادله لفظی حیوانات ظریفترین مباحث کلامی را در مقابل دیدگان خواننده مینمایاند. عطار عرفان عملی را با واژههایی شیرین و دلانگیز بیان کرده است.
اندیشههای عارفانه مولانا به دنبال اندیشههای عارفانه سنایی و عطار شکل گرفت. چیرگی و مهارت مولانا در بیان مطالب و قابلیتهای برجسته فکری او در آثار مولانا بویژه اقیانوس عظیم مثنوی او ما را به این نتیجه میرساند که افق نگاه مولانا بسیار وسیعتر از سنایی و عطار است.
حرکتی که در حوزه شعر عارفانه در قرن پنجم با سنایی آغاز شد سرانجام در قرن هشتم به حافظ رسید، عرفانی که در ذهن حافظ شکل میگیرد توأم با تفکر و اندیشهای است که مفهوم فلسفی دارد.
در جامعه عصر سنایی هنرمندان و حکیمان گوشهنشین، شاعران در فقر فرهنگی و نادانان بسامانتر بودند، مردم پایبند اصول اخلاقی نبودند، اوضاع فرهنگی و اجتماعی آن عصر را در حدیقه میتوان مشاهده کرد.
آثار شاعری مانند سنایی بسیار پیچیده است و برای اینکه به نتیجه مطمئن و مورد وثوقی برسیم باید همه آثار یک نویسنده یا شاعر را بطور کامل مورد بحث و بررسی قرارداد و سپس حکم نهایی را صادر کرد. چرا که ممکن است مطلبی را بخوانیم که کاملاً ناقض مطلب قبلی است ولی وقتی همه آنها را کنار هم قرار دهیم میتوانیم رأی نهایی را صادر کنیم به همین دلیل موضوعهای خاص را در نظر گرفته و فقط آنها در کل قطعات و مثنوی و قصاید سنایی بررسی شده است که این شیوه مطمئناً ما را به نتایج بهتری میرساند.
کاربرد فراوان آیات و روایات
سنایی چه در مثنوی و چه در دیوانش به فراوانی از آیات و روایات استفاده میکند و بویژه در حدیقه این مسأله به چشم میخورد.
وجود اشعار وعظی و تعلیمی همراه با هزلها و هجوهای تند که شاید نشانی از اندیشههای ملامتیه باشد نیز در شعر سنایی دیده میشود. همچنین وجود شعرهای قلندری که نمونههایش را در غزلیات و قصاید به وفور میتوان دید. شکایت از روزگار به دلیل بدبینی نسبت به دنیا و بیزاری از آن هم بخش دیگری از سطح فکری او را دربرمیگیرد.
وجود و ماهیت خدا از دیدگاه سنایی
افعال خدا از روی قصد و عمد، امرکننده خیر و نیکویی نیست و اقوالش هم به لفظ نهیکننده شر نیست. او از بس ظاهر و آشکار، که همچون آفتابی در سایه خود پنهان شده است.
ذات خداوند برتر از وهم و عقل و حسّ و قیاس است. این ابزار تنها ابزاری هستند که آدمیان برای شناخت و معرفت حقایق عالم وجود، در اختیار دارند، ولی او برتر از همه اینهاست بنابراین به وسیله این ابزار هم به ماهیت و ذات او پی برده نمیشود زیرا ذات او برتر از چگونه و چون است:
وهم و خاطر دلیل نیکو نیست
هر کجا وهم و خاطر است او نیست
وهم و خاطر نو آفریده اوست
آدم و عقل نورسیده اوست
ذات او فارغ است از چونی
زشت و نیکو درون و بیرونی
(حدیقه الحقیقه - ص 82)
سنایی اشعار بسیار زیادی در موضوع توحید سروده که به یگانهپرستی وی اشاره دارد.
از نگاه سنایی غم ازلی انسان و دلتنگیاش برای اصل و منشأ که به آن تعلّق داشته و بازگشت به وطن اصلی که همانا عالم قدس است و تعلق انسان به عالم ملکوت که انسان از آن جدا افتاده چرا که سنایی به انسان به عنوان موجود میاندیشد و نگاه او به سنگ و حیوان و گیاه و... آیاتی از نشانههای خداست.
دغدغه اصلی او بازگشت به میهن و وطن عرفانی است. او معتقد است که همه ما انسانها دردها، اعتقادها، واکنشها، رنجها، منافع، عشقها، نفرتها، اشکها، لبخندها و بیم و امیدهای مشترک داریم. همه ذراتی هستیم که به یک سرمنشأ وصل هستیم.
امکان شناخت ذات خدا
شناخت خدا از دیدگاه سنایی نه با حواس و خیال و وهم ممکن است و نه با خرد و عقل بلکه باید به راههای دیگر متوسل شد.
به باور سنایی لطف و کرم و فضل خدا یکی از راهها و بلکه مهمترین راههاست که آدمی را به شناخت خدا میرساند.
کرمش گفت مر مرا بشناس
ورنه کشناسدش به عقل و حواس
به دلیلی حواس کی شاید
گوژ، بر پشت قبه کی پاید
عقل رهبر ولیک تا درِ او
فضل او مر تو را برد بر او
(حدیقه الحقیقه - ص 63)
این الطاف و فضل و کرم حق است که مایه بقا و ماندگاری انسان شده است. شناخت نفس خود مقدمه شناخت نفس دیگری است و اگر کسی از شناختن نفس خودش ناتوان باشد نفس دیگری را نمیتواند بشناسد. حقیقت وجود آدمی نفحه الهی است وقتی انسان به وجود این نفحه پی برد بنابراین او را هم میشناسد.
نظام احسن
از دیگر مسائلی که سنایی به آن اشاره داشته است نظام احسن است. سنایی با تمسّک به بیان تمثیلی «اشتر و جوان ابله» (حدیقه الحقیقه ص 86) در پی بیان مسأله برمیآید و معتقد است که مجموعه آفرینش بهترین نظام ممکن است. او با پذیرفتن نظام احسن در پی توجیه شرهای جهان هم برآمده است و از این دیدگاه بر این عقیده است که شرهای جهان اعتباری است نه ذاتی.
معرفت شهودی و عینی
به اعتقاد سنایی معرفت شهودی و عینی بهترین نوع معرفت است و حصول آن هم کوشش سالک را میطلبد و هم فضل حق تعالی را. سنایی مانند سایر عرفا خود را مقید به یک اندیشه کلامی صرف نکرده است بلکه از مشربها و آبشخورهای گوناگون فکری تغذیه و خود دارای مکتب ویژهای شده است و استقلال اندیشه او باعث شده که در پاسخ به پرسشهای هستیشناختی نیز رو به جانب عرفان آورد.
ز خود تا گم نگردی باز هرگز نیست این ممکن
که بینی از ره حکمت جمال حضرت سلطان
خبر بادی است پر پیمای اثر خاکیست دور از وی
نظر راهی است پرمنزل عیان را باش چون اعیان
تو صاحب سرّ کاری شو که هر چت آرزو باشد
همه آراسته بینی چو یازی دست زی انبان
نبینی هیچ ویرانی در اطراف جهان دل
چو کردی قبله دین را به زهد و ترس آبادان
(دیوان - ص 430)
*******
سنایی ناقد جامعه و اندرزگوی اخلاقی
در قصایدی با عنوان زهد و مانند با لحن قلندرانه الگوی تمام غزلیات دیوان شمس و بسیاری از غزلهای بلند و پرشکوه شعر فارسی است. و البته با کمی تغییرات الگوی غزلیات حافظ. سنایی در برابر تناقضهایی که در رفتار و گفتار جامعه میبیند سکوت نمیکند و این نارضایتی یا آشکار است یا در قالب اصطلاحاتی نظیر خرابات، قمار و رند که در قاموس کلامش بار معنایی مثبت پیدا میکند، بروز کرده است.
عشقی که سنایی از آن یاد میکند رنجی ناشی از دلتنگی دورافتادن است که تا حال نیز جریان دارد، دلتنگ محبوبی است که در گذشته داشته است.
گر دوست را به غربت من خوش بود همی
ای من رهیّ غربت و ای من غلام دوست
غزل 47، ص 819
نوعی دلتنگی را در اشعار سنایی میبینیم که توأم با حسرت و اندوه جبرانناپذیر نیست و نوعی امیدواری در آن هست که همان را در اشعار حافظ و مولانا نیز میبینیم.
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
پی بردن به قدر و مرتبه جمال و جلال معشوق و اهمیت عاشقی
اگر اشعار عارفانه سنایی را شروع جدی و مسلم شعر عارفانه فارسی دانست اشعار عطار، مولوی، سعدی و حافظ قلههای دیگر اشعار عارفانه فارسی هستند.
به عقیده سنایی عشق تنها شیوهای است که میتوان به راز جهان پی برد چرا که با شناخت خویش و ذات احدیت میتوان بیشتر و دقیقتر این راه را پیمود.
همان عشقی که خوف و خشیت الهی را نه به آن سان که میپنداریم بلکه پرستشی توأم با دلدادگی و نیاز برای انسان به دنبال دارد. عشق از نظر سنایی موجب هدایت بشر است.
هر کرا عشق نیست در دل و جان
در دل و جان او هدایت نیست
(دیوان سنایی - غزل 59)
عطار نیز مانند سنایی در مورد عشق دارای نظریات و دیدگاههای یکسانی هستند اگرچه زبان عطار سادگی و صمیمیت خاص او را دارد و همین مسأله باعث شده بویژه غزلیات عطار زیباتر، رساتر و شورانگیزتر باشد. سادگی و زودفهمی غزلیات عطار باعث شده به وحدت موضوع و اندیشه در او برسیم.
عشق آن باشد که غایت نبودش
هم نهایت هم بدایت نبودش
(دیوان حدیقه - غزل 437)
و یا
تا تو تویی عاشقی از تو نیاید درست
خویش بباید فروخت عشق بباید خرید
عطار عشق مجازی ناشی از شهوات حیوانی را عشق صورت نامیده و آن را باعث نابودی انسان میداند.
عشق صورت نیست عشق معرفت
هست شهوتبازی ای حیوان صفت
هر جمالی را که نقصانی بود
مرد را از عشق تاوانی بود
چند گردی گرد صورت عیبجوی
حسن در غیب است تو از غیب جوی
دیوان عطار ص 332 - ابیات 2253-2247
عطار حسن زیباروی را مفهومی غیبی میداند و برخلاف سنایی صریحاً به خصوصیات زیبارویان اشارهای نکرده است چرا که عطار معتقد است هرگاه پرده از عالم برافتد و جمال ازلی اندکی تجلی کند، عزتها تبدیل به ذلت و عشقهای صوری تبدیل به دشمنی میشود.
هر جمالی را که نبود بیزوال
کفر باشد نیست گشتن زآن جمال
صورتی از خلط و خون آراسته
کرده نام او مَهِ ناکاسته
گر شود آن خلط و آن خون کم از او
زشتتر نبود در این عالم از او
آنکه حسن او نه خط و خون بود
دانی آخر کان نکویی چون بود
گر برافتد پرده از پیشان کار
نه همی دیّار ماند نه دیار
محو گردد صورت آفاق کل
عزّها کلی بدل گردد به ظلّ
دوستیّ صورتیّ مختصر
دشمنی گردد همه با یکدگر
آنچه من در عشق جانان یافتم
کمترین چیز در جان یافتم
چون به پیدایی بدیدم روی دوست
صد هزاران راز پنهان یافتم
(دیوان عطار - غزل 485)
مولانا عارفی است عاشق. بینش عالمانه او را باید یکی از رفیعترین قلههای اندیشه و تفکر تعالیم مسائل عارفانه بدانیم.
عشقی که او نسبت به شمس پیدا کرد از عظمت روح خداگونه یک انسان سرچشمه گرفته بود نه از زیبایی صورت یک انسان.
مولانا در بیان مفهوم عشق همچون سنایی و عطار عشق را ازلی و ابدی میداند.
عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود
جوینده عشق بیعدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد
هر دل که نه عاشق است رد خواهد بود
(کلیات شمس - بیت 10-9)
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
(مثنوی - دفتر اول بیت 22)
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
(مثنوی - دفتر اول بیت 23)
انسان عاشق از اسباب دنیوی رویگردان است و رنجها و مرارتهای بسیاری را متحمل میشود تا به مقصود برسد.
ما باز دگرباره برستیم ز غمها
در بادیه عشق نهادیم قدمها
کندیم ز دل بیخ هواها و هوسها
دادیم به خود راه بلاها و المها
(دیوان حدیقه - غزل 19)
عشق حقیقی رهبر و راهنمای دانایی است که به بهترین شیوه عاشق را به آستان معشوق هدایت میکند.
راهی پر از بلاست ولی عشق پیشواست
تعلیممان کند که در او بر چه سان رویم
(کلیات شمس - ص 646 - غزل 1713)
مولانا دل بستن به هر چیزی بجز خداوند را بیهوده میداند حتی اگر ظاهری خوش داشته باشد منتهی به مرگ و نیستی است.
هر چه جز عشق خدای احسن است
گر شکر خواریست او جان کندن است
چیست جان کندن؟ سوی مرگ آمدن
دست در آب حیاتی نازدن
(مثنوی - ابیات 3689-3688)
مولانا بر این اعتقاد است که انسان میتواند از طریق تجلی و ظهور اسما و صفات الهی به جایگاه خدایی دست پیدا کند. انسان کاملی که حلقه ارتباط میان انسان و خداست و عارف عاشق میتواند به واسطه او به خدا بپیوندد و او چنین انسانی را عاشقانه میپرستد و اشعار بسیار زیادی در توصیف اوصاف الهی شمس، حسامالدین چلبی و صلاحالدین زرکوب در اشعار مولانا میتوانیم ببینیم.
عرفان حافظ عرفانی است که از هستی فراتر رفته و البته او تمام نظام هستی را مبتنی بر عشق میداند.
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
(غزل 452)
حافظ مانند سنایی بر این عقیده است که قدم نهادن در راه عشق خداوند بدون توجه حضرت حق میسر نمیشود.
به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
(غزل 393)
و اگر انسان عاشقی هم نکند جز گمراهی بیش نیست.
کمتر از ذره نهای پست مشو عشق بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان
(غزل 387)
حافظ زیبایی خوبرویان جهان هستی را در زلف و خط و خال نمیبیند بلکه آن بارقهای که از نور جمال معشوق ازلی در آینه زیبارویان تجلی پیدا کرده باعث دلربایی آنها گشته است:
لطیفهای است نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداریست
(غزل 311)
اگر حکایتها و داستانهای حدیقه و مثنوی را از یک جنس بدانیم، حدیقه یک موجود زنده تکسلولی است ولی داستانهای مثنوی یک موجود زنده تکامل یافته است. در بیان مسائل تعلیمی وقتی که سنایی میخواهد دوری از حرص و آز و پرهیز از غفلت را در داستان مرغ و صیاد بیان کند، فقط در دو بیت آخر سخنان تعلیمی خود را بیان میکند ولی در همین داستان مولانا ابتدا بحث جبر و اختیار سپس توصیه به زهد و اندیشیدن به مرگ و بیاعتباری دنیا، توبه، توصیه به جماعت، جهاد، صداقت و... بیان میشود و شاعر در پایان داستان نتیجهگیری کلی میکند و آن اینکه حرص و هوس باعث این همه بدبختی و گرفتاری شد. مولانا بیشتر از دهها اندیشه را در یک حکایت بیان میکند.
اعتقاد سنایی به رحمت عام الهی
سنایی معتقد است نیاز موجودات به خداوند، نیازی ذاتی است به همین دلیل نظر لطف الهی شامل همه بندگان میشود که اگرچه حضرت حق بطور خاص بر عاشق خویش نظر ویژهای دارد و ضمیرشان را از صفات ناسوتی پاک نموده و احکام و آثار حیات مادی را در وجودشان فانی میگرداند و از این به بعد است که صفات الهی در وجود عاشق پدیدار میشود و رنگ خدایی میگیرد و رسیدن به چنین مرحلهای به منزله حیات دوباره است و همان فنای فیالله و بقای بالله.
آن مایه بدانید که ایزد نظری کرد
تا سوسن شمشاد ز گلزار برآمد
(دیوان سنایی- قصیده 77)
عطار نیز از همین عقیده پیروی کرده است:
چه گویم که جانها نیست گردد
اگرگیری ز جانها یک نظر باز
(دیوان عطار- غزل 4040)
مولانا نیز در بیت زیر به همین عقیده اشاره دارد:
جان و دل فسرده را از نظرش گشایشی
سنگ سیاه مرده را از گذرش سعادتی
(دیوان مولانا- غزل 2477)
مولانا دنیا را سایهای از عالم بالا میداند که افراد به خاطر زندانی بودن در این عالم محسوس آن سایهها را واقعیت میپندارند.
مرغ بر بالا پران و سایهاش
میدود بر خاک پران مرغوش
ابلهی صیّاد آن سایه شود
میدود چندان که بیمایه شود
بیخبر کان عکس آن مرغ هواست
بیخبر که اصل آن سایه کجاست
تیر اندازد به سوی سایه او
ترکشش خالی شود از جست و جو
ترکش عمرش تهی شد عمر رفت
از دویدن در شکار سایه تفت
دفتر اول421-417
مولانا نیز وجود انسان را یک وجود بالقوه میداند که استعداد پیمودن مراتب کمال را دارد و ضمن سیر تکاملی خود به فعلیت میرسد و حقیقت وجودش محقق میشود:
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود دو اسبه تاخت
زان نمیپرد به سوی ذوالجلال
کو گمانی میبرد خود را کمال
دفتر اول 3280-3279
مولانا نه آزادی مطلق و نه جبر محض را نمیپذیرد. آزادی را وجه ممیزه انسان میداند ولی به محدودیت آن اعتراف دارد.
اختیارش اختیار ما کند
امر شد بر اختیاری مستند
دفتر پنجم - 3088
کسب و کار بر اساس توکل به خدا
با بررسی مواردی که سنایی در حدیقه، در باب توکل و کسب آورده است و با توجه به روش کلامی و اندیشههای زاهدانه او میتوان گفت تا حدودی سنایی جانب توکل را بیشتر مورد اشاره قرار میدهد و در ابیات متعددی رها کردن اسباب و آلات دنیوی را تجویز میکند. سنایی مانند مولانا فرصت کاوش و جستوجو برای تحلیل بسیاری از مفاهیم رایج در ادبیات صوفیه بخصوص در عرصه شعر را نداشته است.
مولانا هیچ کسبی را بهتر از توکل نمیداند. او معتقد است سالک باید در همه امور به خدا توکل کند. به عقیده وی مبتدیان همیشه باید در جهد باشند و در عین جهاد و کوشش، اعتماد کلی بر خدای کنند.
روزی مقسوم هر کس به اندازه همت او میرسد. سالک مبتدی چون هنوز در طی طریق است و به مقام خاصان (که دارای روزی من حیث لا یحتسب است) نرسیده است از کسب و کار در راه به دست آوردن رزق و از ذخیره برای روزگار تنگدستی ناگزیر است.
مولانا از معتقدان به اختیار است و نظر او در باب توکل این است که در عین کسب و کار و کوشش خدا را هم نباید فراموش کرد.
گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکّل زانوی اشتر ببند
(دفتر اول - ب 913)
در حدیقه سنایی، بیمهری دنیا و لزوم پرهیز از حرص و طمع بارها مورد تأکید و توجه قرار گرفته است و با اشاره به اینکه همراه داشتن سوزن به عنوان تعلّقات دنیا باعث ماندگاری حضرت عیسی در چرخ چهارم شد:
روح را چون ببرد روح امین
چرخ چارم فزود از او تزیین
داد مر جبرئیل را فرمان
خالق و کردگار هر دو جهان
که بجویید مر ورا همه جای
تا چه دارد ز نعمت دنیای
چون بجستند سوزنی دیدند
بر زه دلق او بپرسیدند
کز پی چیست با تو این سوزن
گفت کز بهر ستر عورت من
که به خلقان ز زینت خلقان
قانعم ورچه نیستم خاقان
تا بود زنده ژنده پیراهن
هست محتاج رشته و سوزن
جمله گفتند خالق مایی
به همه حالها تو دانایی
برزق دلق سوزنی است ورا
نیست زین بیش چیزی از دنیا
ندی آمد بدو ز رب رئوف
که کنیدش در آن مکان موقوف
بوی دنیی همی دمد زین تن
چرخ چارم بود ورا مسکن
گرنه این سوزنش بدی همراه
برسیدی به زیر عرش الله
سوزنی روح را چو مانع گشت
به مکانی شریف قانع گشت
ای جوانمرد پند من بپذیر
دل ز دنیا و زینتش برگیر
تا مرفه بدان سرای رسی
به سرور و عز و بهای رسی
(حدیقه - ص 392-391)
به نظر سنایی، قانع بودن یکی از ابزاری است که حرص و طمع را در انسان مهار میکند.
مرد دنیی کرامتی نبود
قیمتی جز قیامتی نبود
ار چنانی مبارکت باد آن
ور نه این کن و زو جهان بستان
ور نه از حرص گندمی پی خورد
گرد خود همچو آسیا میگرد
حرص را بر نه از قناعت بند
وانگه از دور او گری و تو خند
(حدیقه - ص 444-443)
عطار دل نبستن به دنیا به سبب ناپایدار بودن اسباب و وسایل این دنیا را مطرح میکند:
دیدهای آن عنکبوت بیقرار
در خیالی میگذارد روزگار
پیش گیرد وهم دوراندیش را
خانهای سازد به کنجی خویش را
بوالعجب دامی بسازد از هوس
تا مگر در دامش افتد یک مگس
ناگهی باشد که آن صاحبسرای
چوب اندر دست استاده به پای
خانه آن عنکبوت و آن مگس
جمله ناپیدا کند در یک نفس
هست دنیا و آنکه در وی ساخت قوت
چون مگس در خانه آن عنکبوت
گر همه دنیا مسلّم آیدت
گم شود تا چشم بر هم آیدت
درگذر زین خاکدان پرغرور
چند پیمایی جهان ای ناصبور
(منطقالطیر - ص 121)
مولانا به این دلیل که هر مصرفکننده (به سان کوزه) گنجایش معینی دارد، حرص و طمع را بیفایده میداند.
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هر که بیروزی است روزش دیر شد
گر بریزی بحر را در کوزهای
چند گنجد قسمت یک روزهای
کوزه چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر درّ نشد
(دفتر اول - ص 21-17)
مولانا ضمن تشبیه روح انسانی به عیسی و موسی(ع)، انسان را از جستن زندگی تن و کام فرعونی برای این دو برحذر میدارد و از او میخواهد در باب معاش کمتر اندیشه و دلشوره را بر خود تحمیل کند.
زندگی تن مجو از عیسیات
کام فرعونی مخواه از موسیات
بر دل خود کم نه اندیشه معاش
عیش کم ناید تو به درگاه باش
(دفتر دوم بیت 454-453)
عطار بجز مواردی محدود که آن هم به رزاقیت خداوند اشاره دارد، ذکر چندانی از موضوع رزق و روزی به میان نمیآورد اما مولانا به صورت گستردهای در هر شش دفتر این مسأله را مورد کنکاش قرار داده بخصوص در دو داستان «شیر و نخجیران» و «خر و روباه».
مولانا برخلاف سنایی همان قدر که بر توکل معتقد است، کسب و کار و جهد را نیز مؤثر میداند.
عطار بجز مواردی محدود که آن هم به رزّاقیت خداوند اشاره دارد ذکر چندانی از موضوع رزق و روزی به میان نیاورده است.
فهرست منابع و مآخذ:
1. بررسی اندیشه تعالی به عنوان هدف تعلیم و تربیت از دیدگاه مولانا و کارل یاسپرس - جمیله علمالهدی.
2. بررسی دیدگاههای شریعت و شاعران صوفی درباره رزق، بهاءالدین حسامی.
3. تصحیح حدیقه الحقیقه، مریم حسینی، نشر دانشگاهی، چاپ اول، تهران 1382.
4. تعلیقات حدیقه الحقیقه، سید محمدتقی مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، 1377.
5. تصحیح و تعلیقات عطار نیشابوری، فریدالدین عطار، محمدرضا شفیعی کدکنی.
6. کلیات شمس تبریزی، جلالالدین محمد بلخی، به انضمام شرح احوال مولوی، بدیعالزمان فروزانفر
7. منطقالطیر، فریدالدین محمدبن ابراهیم نیشابوری، مقدمه و تصحیح و تعلیقات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، تهران 1383
8. احادیث و قصص مثنوی، بدیعالزمان فروزانفر، ترجمه و تنظیم مجدد حسین داودی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1381
9. مثنویهای حکیم سنایی، به انضمام شرح سیرالعباد الی المعاد، تصحیح و مقدمه سیدمحمدتقی مدرس رضوی، تهران، بابک، 1360
10. دیوان اشعار سنایی، تصحیح محمدتقی مدرس رضوی، چاپ پنجم، تهران، انتشارات سنایی، 1380
11. سیرالعباد الی المعاد، تصحیح و توضیح، مریم السادات رنجبر، تهران، انتشارات مانی، 1378.
12. مکاتیب، به کوشش نذیر احمد، تهران، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشاری یزدی، 1379
13. در اقلیم روشنایی، شفیعی کدکنی، نشر آگه، تهران 1373.
14. صور خیال در شعر فارسی، چاپ پنجم، نشر آگاه، تهران، 1372
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید