عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ضمن اشاره به ایدئولوژیک بودن گزاره های علوم انسانی گفت: سکولاریسم از تفکیک بین امر دینی از غیردینی و امر خصوصی از عمومی شروع میشود.
سنت کهن وقف اکنون در روزگار ما به بازتعریفی در هدفها و اصول نیاز دارد. جامعه امروز تفاوتهایی اساسی با گذشته یافته، نیازهای جامعه نیز بر همین رویه دگرگون شده است. اگر در گذشته ساخت مدرسه، کاروانسرا، پل، حمام، تکیه، جاده، کتابخانه، دارالایتام، دارالشفا (بیمارستان)، آبانبار و قنات در زمره مهمترین تاسیسات وقفی به شمار میآمدند و واقفان میکوشیدند املاک و داراییهای خود را در این راهها وقف کنند، امروز اما بسیاری از زمینههای گذشته، دیگر وجود ندارند.
احسان شریعتی در نشست نقد و بررسی کتاب «شریعتی و هایدگر» گفت: «مولف در کتاب تفاوت عرفان عین القضاتی و عرفان ابن عربی را بیان نکرده است، همچنین محور دیگر این است که مولف میگوید این خوانش شریعتی با خوانش هایدگر همسو است در حالی که این درست نیست.» میری نیز در این باره بیان کرد در کتاب خیلی واضح گفتم شریعتی را مقلد کربن و فردید نمیدانم و از قضا معتقدم او دست به اجتهاد زده است.
ترجمه فارسی فلسفه روشنگری هنگامی منتشر شد (١٣٧٦) كه ارنست كاسیرر فیلسوفی فراموش شده بود و پرداختن به دوره روشنگری نیز چندان طرفداری نداشت. اما اكنون وضع به كلی دگرگون شده است. هم ارنست كاسیرر فیلسوف و مورخ مطرحی شده است و هم روشنگری موضوع جذابی. ادوارد سكیدسكی (Edward Skidelsky) در كتابش: ارنست كاسیرر؛ آخرین فیلسوف فرهنگ مینویسد:«نوآوری فلسفه كاسیرر هنگامی به بهترین وجه آشكار میشود كه فلسفه او را با دو سنت فلسفی دیگری مقایسه كنیم كه بر فلسفه قرن بیستم حاكم بودهاند. یكی فلسفه تحلیلی كه در آثار منطقی برتراند راسل، گوتلپ فرگه و لودویگ ویتگنشتاین ریشه دارد و دیگری فلسفه «قارهای» كه شدیدا به غیرعقلانیت كییركه گور و نیچه وامدار است و با مدرنیسم ادبی و افراطگرایی سیاسی نیز پیوند دارد.
رزمین ایران بر فراز خود همواره چتری و سایهبانی در گذر هزارهها و سدهها بر سر داشته است. این چتر برافراشته بر آسمان سرزمین ایران، که امروزه وقف مینامیماش، فراتر از هر کس و هر پدیده، توانسته است تداوم زندگی بر این پهنه خاکی را ضمانت بخشد. مادام دیالافوا درباره جایگاه وقف در جامعه ایرانی مینویسد «مسلمانان خيرانديش قبل از مرگ غالبا يک ثلث از املاک و دارايی خود را وقف مسجد و مدرسه و يا اعمال خير ديگر از قبيل روضهخواني و اطعام مساکين و غيره ميکنند».
اگرچه نوبل ادبیات باب دیلن بیشترین شادی ممکن را در من ایجاد کرد، اما عزمم را جزم کرده بودم چیزی در این مورد ننویسم که باز نشد - مانند بقیهی تصمیمهای زندگیام که هرگز به حقیقت نمیرسند. واقعیتی هست و آن اینکه هیچ سالی نبوده جایزهی نوبل - از ادبیاتش گرفته تا شیمی، از پزشکیاش گرفته تا فیزیک و این اواخر از اقتصادش گرفته تا صلح- موردِ اعتراضِ شدید قرار نگرفته باشد.
باغ مستوفی در (ونک) نیز یکی دیگر از استراحتگاههای مردم تهران بود». جعفر شهری، تاریخنگار فرهنگ و مردم تهران قدیم در کتاب پرآوازهاش «طهران قدیم» اینگونه ما را به باغ مستوفی در روزگار قاجار میبرد «باغی در چند صد هزار ذرع مربع با درختان سرسبز و کاج و چنارها و نهال و اصلههای خرم بارآور و اشجار پرمیوه و کرت و جالیزهای پرمحصول و قنات خاصه جاری، با مظهری بسیار دلنشین در وسط باغ، همراه گوارائی و برندگی و سبکی ممتاز، در حد کمال که آب هیچ چشمه و قنات دیگر تهران و اطراف آن با او برابری نمینمود».
شاردن، جهانگرد مشهور فرانسوی در دوره صفوی در سفرنامه خود مینویسد «در سراسر آبادیهای واقع در دامنهی این کوهستانها نه کاروانسرا هست نه مسافرخانه، مسافران باید مهمان صاحبخانهها باشند. در آنجا از نظر خوردنی و آشامیدنی به ایشان خوش میگذرد. من در این قسمت از سفرم هیچ نگرانی و ناراحتی نداشتم. زیرا راهنمایم پیش از من به محل توقف میرسید و قبل از ورود من منزل و غذا را آماده میکرد. آتش می افروخت و برای اسبان نیز اصطبل خوبی مهیا میساخت. هر جا میخواستم به صاحبخانهی میزبان پولی بدهم راهنما رها نمیکرد و می گفت اینجا چنین کارها رسم نیست و من آنچه را میخواستم به صاحب خانه بدهم به او میدادم». ايرانيان از نظر شاردن « خوشمشرب، گرم، صميمي، آرام و متين هستند و به هنگام ديدار و ملاقات يكديگر از تعارفات درخور و شايسته دريغ نميورزند و در حوادث تلخ و شيرين و جشنها از يكديگر ديد و بازديد به عمل ميآورند».
سهشنبه هر هفته شورای دانشگاه آزاد اسلامی یکی از استانها با حضور حمید میرزاده، روسای واحدهای همان استان و روسای شوراهای تخصصی تشکیل میشود؛ جلساتی که هدف از برگزاری آن رویکرد مشورتی و خردجمعی برای پیشبرد بهتر اهداف دانشگاه آزاد اسلامی است و تعامل صف و ستاد را در دانشگاه عملی کرده و فاصله استانها را با سازمان مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی کاهش میدهد. سهشنبه این هفته نوبت به برگزاری شورای دانشگاه استان مرکزی رسید.
شیفته ایران بود و در سر داشت تا هر آنچه میراث پیشینیان است را برای پسینیان خود حفظ کند تا از گزند روزگار در امان بماند اما خود در غربت و بیخبری مطلق درگذشت. «سیفالدین نجمآبادی»، زبانپژوه و ایرانشناس برجسته، پنجشنبه 22 مهر در 94 سالگی در شهر هیدلبرگ آلمان درگذشت و شنبه اول آبان در همان جا تدفین شد. اما درد و دریغ که این خبر، فردای به خاک سپردنش، منتشر شد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید