زکرویه بن مهرویه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 24 مهر 1404
https://cgie.org.ir/fa/article/286048/زکرویه-بن-مهرویه
شنبه 26 مهر 1404
چاپ شده
26
زَکْرَوَیْهِ بْنِ مِهْرَوَیْه، یکی از اولین داعیان اسماعیلی در عراق. اطلاعات چندانی دربارهٔ دهههای نخستین زندگی این داعی در دست نیست، اما دربارۀ دوران بعدی و فعالیتهای زکرویه بهعنوان یک داعی اسماعیلی، بهجز تاریخ طبری ــ که قدیمترین منبع دربارۀ او ست ــ مطالبی در روایات جدلی ضد اسماعیلی آمده است. این روایات، ریشه در رسالۀ ابنرزام طائی کوفی دارد که در نیمۀ قرن ۴ ق/ ۱۰ م در بغداد میزیست. از رسالۀ ضد اسماعیلی ابنرزام نسخهای به جا نمانده است، اما چند دهۀ بعد، یک مؤلف جدلی دیگر، موسوم به شریف ابوالحسین محمد بن علی، معروف به اخو محسن، از این اثر در تألیف رسالۀ ضد اسماعیلی خود، که در حدود سال ۳۷۲ ق/ ۹۸۲ م نگارش یافت، بهتفصیل استفاده کرده بوده است. از این اثر نیز تابهحال نسخهای به دست نیامده است، امـا نقل قولهـای مشروحی از آثـار ابـنرزام ـ اخو محسن توسط چند مورخ بعد از او، بهویژه نویری (د ۷۳۳ ق/ ۱۳۳۳ م)، ابندواداری (د بعد از ۷۳۶ ق/ 1336 م) و مقریزی (د ۸۴۵ ق/ 1441 م) حفظ شدهاند.زکرویه در اواسط قرن ۳ ق/ ۹ م در قریۀ میسانیه، واقع در ناحیهٔ سَواد کوفه، زاده شد. پدرش مهرویه بن زکرویه سلمانی، که تبار ایرانی داشت، مالک تعدادی نخلستان خرما در جنوب عراق بود و از وضع مالی نسبتاً مطلوبی برخوردار بود. فعالیتهای دعوت اسماعیلیه در ناحیهٔ سَواد کوفه در حدود سال ۲۶۱ ق/ ۸۷5 م آغاز گردید. در همان سال بود که داعی حسین اهوازی که دستورات خود را از مرکز دعوت اسماعیلیه در سلمیّه دریافت میکرد، به جنوب عراق آمد و در سواد کوفه مردی به نام حمدانْ قرمط (ه م) را به کیش اسماعیلی درآورد. دستیار اصلی حمدانْ برادر همسر (یا شوهرخواهر) او، یعنی عبدان بود که متکلمی دانشمند و مؤلف قدیمترین آثار اسماعیلی نیز بود. حمدان و عبدان تعداد بسیاری از داعیان را تعلیم دادند و نیز همانها بودند که ابتدا پدر زکرویه را به کیش اسماعیلی درآوردند. بعد از طی مراحل لازم، مهرویه خود نیز به مرتبۀ داعی دست یافت (نویری، ۲۵/ ۱۹۱-۱۹۲؛ ابندواداری، ۶/ ۴۷، 53-54؛ مقریزی، ۱/ ۱۵۵). زکرویه را نیز عبدان به کیش اسماعیلی درآورد و نخستین تعالیم را به او آموخت. درنهایت، عبدان زکرویه را که مردی باهوش بود، بهعنوان داعی در پارهای از نواحی اطراف کوفه در طول رودخانهٔ حدّ گماشت؛ ریاست داعیان آن نواحی را نیز به او واگذار کردند.تا اواسط دههٔ ۲۸۰ ق/ 893 م، رهبران مرکزی دعوت اسماعیلیه در کتمانکردن هویت واقعی خود کاملاً موفق شده بودند. آنها از شهر سلمیّه در شام، فعالیتهای حمدان قرمط و داعیان دیگر مناطق را هدایت میکردند. افزونبراین، تا آن موقع، دعوت اسماعیلی به سرکردگی شخصی به نام محمد بن اسماعیل بن جعفر صادق گسترش یافته بود که اسماعیلیان در انتظار ظهور قریبالوقوع او بهعنوان مهدی و قائم بودند. در سال ۲۸۶ ق/ ۸۹۹ م، رهبر مرکزی دعوت، یعنی عبدالله بنیانگذار بعدی خلافت فاطمی، که بهتازگی به آن مقام رسیده بود، دستورات جدیدی برای حمدان و دیگر داعیان صادر کرد. حمدان برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این تغییرات، عبدان را به سلمیّه فرستاد، و در آنجا بود که عبدان به ماهیت واقعی موضع جدید رهبری دعوت پی برد و آن را در مراجعت به اطلاع حمدان رسانید. طبق گزارش عبدان، رهبر جدید دعوت یعنی همان عبدالله مهدی، به جای پذیرش مهدویت محمد بن اسماعیل، که تا آن زمان، دعوت به نام او انجام میگرفت، اینک خود برای خویشتن و اجدادش مدعی امامت شده بود؛ یعنی همان رهبران مرکزی که درواقع نهضت اسماعیلیه را پس از محمد بن اسماعیل، هفتمین امام و مهدی اسماعیلیان نخستین، سازمان داده، و رهبری کرده بودند. پس از دریافت گزارش عبدان، حمدان بیعت خود را با رهبری مرکزی دعوت در سلمیّه و شخص عبدالله قطع کرد و نیز به داعیان تابع خود دستور داد که فعالیتهای دعوت را در نواحی تحت نظر خود به حالت تعلیق بگذارند. اندک زمانی بعد، حمدان ناپدید شد و عبدان نیز به تحریک زکرویه بن مهرویه که در آن موقع بهعنوان یکی از داعیان مهم عراق به عبدالله و دستگاه مرکزی دعوت وفادار مانده بود، به قتل رسید. همۀ این اتفاقات در سال ۲۸۶ ق رخ داد (نویری، ۲۵/ ۲۲۷-۲۳۲؛ ابندواداری، ۶/ ۶۵- ۶۸؛ مقریزی، ۱/ ۱۶۷- ۱۶۸؛ دفتری، 123-139). اصلاحاتی که عبدالله مهدی در اصول عقاید اسماعیلیانِ نخستین در مورد نظریۀ امامت آنها به عمل آورده بود، موجب ارتداد حمدان و عبدان گردید. اسماعیلیان نخستین، همانطورکه پیشتر گفتیم، دراصل به سلسلهای از 7 امام اعتقاد داشتند که آخرین آنها همان محمد بن اسماعیل، امام قائم منتظر و نیز ناطق هفتم بود. اما در سال ۲۸۶ ق، عبدالله موقعیت خود را چنان مستحکم یافت که عملاً برای خود و جانشینانش، که پس از محمد بن اسماعیل، نهضت اسماعیلیه را رهبری کرده بودند، ادعای امامت کند. براساس اشاراتی که در معدود مآخذ بهجاماندهٔ اسماعیلی از آن دوران آمده است، به نظر میرسد که رهبران مرکزی دعوت اسماعیلیه قبل از اصلاحات عبدالله، برای خود مرتبهٔ «حجّت» را قائل شده بودند (جعفر بن منصور، ۹۷، نیز ۱۰۲ ﺑﺒ ). در آن دورۀ «ستر» از تاریخ اسماعیلیان، فقط از طریق حجت بود که اسماعیلیان میتوانستند با شخص امام مستور در ارتباط باشند، و مراد از امام، همان مهدی غایب بود. بعداً عبدالله خودش دربارۀ سیاستهای تقیّۀ اسلافش توضیحاتی داد و متذکر شد که آنها از نامهای مستعار و رمزی نیز استفاده میکردند و اسم محمد بن اسماعیل خودْ یکی از این نامهای رمزی بوده، که به همۀ امامان مستور اسماعیلیِ بعد از محمد بن اسماعیل اطلاق میشده است (همدانی، ۹-۱۴). درهرصورت، اصلاحات عبدالله در عقیدۀ امامت و طغیان حمدان و عبدان در پی آن، نهضت و جامعۀ اسماعیلی را به دو شاخه تقسیم کرد. در یک طرف آن اسماعیلیان وفادار به مرکز دعوت و عبدالله بودند که اصلاحات او را پذیرا شده بودند؛ اصلاحاتی که بعداً بهصورت اصول عقاید رسمی اسماعیلیان دورۀ فاطمی در مورد امامت درآمد. این اسماعیلیان به تداوم امامت اعتقاد داشتند. زکرویه بن مهرویه در آغاز به این گروه وفادار تعلق داشت، اما بعداً همانطورکه خواهیم دید، موضع خود را تغییر داد. در مقابل این اسماعیلیان وفادار به مرکز دعوت، اسماعیلیان مخالف با اصلاحات عبدالله قرار داشتند که فاقد رهبری واحد بودند. آنها ادعای عبدالله بر امامت را نپذیرفتند و در اصول عقاید قبلی خود پابرجا، و همچنان در انتظار ظهور قائم مستور، یعنی محمد بن اسماعیل، باقی ماندند. با گذشت زمان، برخی از رهبران این جناح مخالفْ برای خود و یا دیگران نیز ادعای مهدویت کردند. از آن سال سرنوشتساز ۲۸۶ ق/ 899 م به بعد، نام قرامطه عموماً به آن جامعهای از اسماعیلیان اطلاق میشد که رهبران مرکزی دعوت در دورهٔ ستر پیش از خلافت فاطمیان، و نیز خلفای فاطمی را به امامت قبول نداشتند. درنهایت، زکرویه و پسرانش نیز هویت قرمطی برای نهضت اسماعیلی خودشان کسب کردند؛ اگرچه در ابتدا جزو اسماعیلیان وفادار به عبدالله، و مرکز دعوت در سلمیّه قرار داشتند.در این میان، زکرویه که به عبدالله وفادار مانده بود، در پی حوادث سال ۲۸۶ ق، که منجر به قتل عبدان نیز شده بود، از بیم اقدامات تلافیجویانۀ حامیان عبدان، در قریۀ صوار در غرب قادسیه، مخفی شده بود؛ یعنی همانجاییکه پیشتر برای اعراب بدوی آن ناحیه داعیگری کرده بود. زکرویه سپس در ۲۸۷ ق، علیه عباسیان شورش کرد که این شورش ابتدا در جهت حمایت از عبدالله بود. در آغاز کار، که مصادف با خلافت معتضد بود، زکرویه موفقیت چندانی به دست نیاورد، زیرا خلیفۀ عباسی با شدت تمام، شورشهای اسماعیلی (قرمطی) را در عراق سرکوب میکرد. پس از آن، زکرویه از ۲۸۸ ق، برای چندین سال شورشهای دیگر را با کمک دو تن از فرزندانش، حسین (یا حسن) و یحیى، در صحرای سماوه (بین پالمیرا و فرات)، در شام سازمان داد که با موفقیت بیشتری روبهرو شدند. در آنجا پسران زکرویه عدهٔ بسیاری از اعراب بدوی از بنیکلب را به کیش اسماعیلی درآوردند، و سپاهی از آنها برای برخورد با عباسیان تدارک دیدند (برای شرح مفصل فعالیتهای پسران زکرویـه، نک : طبری، 10/ 94-117، 121-136؛ عریـب، ۴-۶، ۹- ۱۸؛ مسعودی، ۳۷۰-۳۷۶؛ نویری، 246-275؛ ابندواداری، ۶/ ۶۹- ۸۹؛ مقریزی، ۱/ ۱۶۸- ۱۷۹؛ هالم، 30-50).زکرویه ابتدا پسر خود حسین (یا حسن) را به صحرای شام فرستاد و او در آنجا با جلب حمایت بنوعُلَیص و بخشی از بنواصبغ، از عشیرههای بنیکلب، موفقیت چشمگیری به دست آورد. اندکی بعد، فرزند دیگر زکرویه، یعنی یحیى، که «صاحبالناقه» و «شیخ» نیز خوانده میشد، به حسین پیوست؛ حسین نیز اکنون به «صاحبالشامه» و «صاحبالخال» شهرت یافته بود. در آن زمان، زکرویه و پسرانش هنوز به رهبر اسماعیلی در سلمیّه، یعنی عبدالله مهدی، وفادار مانده بودند و هدفشان از قیامهایی که علیه عباسیان ترتیب میدادند، این بود که یک دولت فاطمی برای خلافت عبدالله ایجاد کنند؛ اما برای دستیابی به این هدف، موافقت عبدالله را کسب نکرده بودند. درواقع، این اقدامات عجولانه و نسنجیدهٔ زکرویه و پسرانشْ موقعیت عبدالله را، که هنوز آمادگی روبهروشدن علنی با عباسیان را نداشت، به خطر افکنده بود. تحت این شرایط بود که با شور و عجلهای که پسران زکرویه برای اعلام دولت فاطمی برای بهقدرترساندن عبدالله داشتند، هویت و محل اقامت او را بدون اجازۀ رهبر اسماعیلی، فاش ساختند و پیروان بدوی خود را دعوت کردند که به سلمیّه بروند و در آنجا با امام اسماعیلی بیعت کنند. این برای اجتناب از دستگیری توسط عمال عباسی بود که رهبر اسماعیلی، یعنی عبدالله، پنهانی و شتابزده در ۲۸۹ ق/ ۹۰۲ م، سلمیه را در اوج موفقیت نهضت زکرویه ترک کرد. عبدالله به اتفاق فرزند جوان و جانشین بعدیاش، قائم، داعی کل فیروز، و حاجب خود یعنی جعفر بن علی، و چند تن ملازم دیگر، ابتدا به رَمَله در فلسطین رفت و در آنجا مدتی در انتظار نتیجهٔ فعالیتهای زکرویه توقف کرد. این سفر تاریخی درنهایت عبدالله مهدی را پس از 7 سال به افریقیه کشانید؛ منطقهای که در آنجا خلافت جدید فاطمیان بنیان گذاشته شد. فرزندان زکرویه و سپاهیان اسماعیلی آنها ــ که از اعراب بدوی بودند و خود را فاطمیون خطاب میکردند ــ در آغاز کـارشان به پیروزیهای زیادی در شام دست یافتند. در سال ۲۹۰ ق، آنها سلمیّه، حُمص و چند شهر دیگر را در ناحیهٔ اورونتس در شام به تسخیر خود درآوردند و در آن ناحیه دولت زودگذری به نام عبدالله مهدی تأسیس کردند. در این شهرها اکنون برای نخستین بار، خطبه به نام امام اسماعیلی، به جای خلیفهٔ عباسی، خوانده شد و سکههایی نیز برای بزرگداشت این واقعه ضرب شد که تاکنون نمونههایی از آن سکهها کشف نشده است. پس از این پیروزیها بود که پسران زکرویه با عبدالله مهدی در رَمَله تماس گرفتند و کوشش کردند که او را به بازگشت به سلمیّه و بهدستگرفتن زمام امور دولتش ترغیب کنند که نتیجهای نداشت. باری، رهبر اسماعیلی هنوز برای مقابله با عباسیان آمادگی نداشت و درنتیجه به درخواست فرزندان زکرویه پاسخ رد داد. در همان حال، در سال ۲۹۱ ق، یک لشکر بزرگ عباسی موفق شد سپاه اسماعیلی زکرویه را بهطور کامل نابود کند. در پی این شکست بود که حسین بن زکرویه، «صاحبالشامه»، که در آن هنگام رهبری سپاه زکرویه را پس از قتل برادرش یحیى در ۲۹۰ ق به عهده گرفته بود، با خشمی که نسبت به عبدالله مهدی پیدا کرده بود، اقامتگاه او را در سلمیّه ویران کرد و تمامی خویشان و خدمتگزاران او را که در سلمیّه باقی مانده بودند، به قتل رسانید. در سال ۲۹۱ ق، سپاهیان عباسی توانستند حسین را نیز دستگیر کنند. او را نزد مُکتَفی، خلیفهٔ عباسی، به بغداد فرستادند، و در آنجا حسین تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفت؛ در این شرایط بود که حسین بن زکرویه پیش از آنکه به قتل برسد، هویت و محل اقامت امام اسماعیلی را به اطلاع دستگاه خلافت عباسی رسانید. با کسب این اطلاعات، عباسیان جستوجوی گستردهای را برای دستگیری عبدالله مهدی آغاز کردند، اما در همان موقع، عبدالله، رَمَله را به مقصد مصر ترک کرده بود و موفق شد از دست عمال عباسی بگریزد.پس از این وقایع، زکرویه شخصاً تصمیم گرفت تا فعالیتهای دعوت خود را، که اینک نوعی ماهیت قرمطی به خود گرفته بود، احیا کند. در ۲۹۳ ق/ ۹۰۶ م، زکرویه یک داعی به نام ابوغانم نصر را برای هدایت پیروان خود از بنیکلب به میان آنها فرستاد. سپاهیان کلبی وی به چند شهر ازجمله دمشق حمله کردند و آنها را غارت و نابود کردند. در همان سال، عباسیان نیز با قاطعیت هرچهتمامتر، برای مقابلۀ جدی با قرمطیان شورشی به دنبال زکرویه، لشکر اعزام کردند و تحت این شرایط بود که اعراب کلبی فرصتطلب بهسبب امانگرفتن از خلیفهٔ عباسی، به داعی ابوغانم خیانت کردند و او را به قتل رساندند. زکرویه سپس داعی دیگری به نام قاسم بن احمد را نزد پیروان شامی خود فرستاد و به آنها نوید داد که خودش بهزودی به آنها بپیوندد؛ همچنین به آنها گفته شد که مخفیانه به جنوب عراق مهاجرت کنند. اندک زمانی بعد، پیروان شامی زکرویه با حامیان او در سواد کوفه، به شهر کوفه حمله بردند، اما بهسرعت از آنجا رانده شدند. درنتیجه، این شورشیان قرمطی به اطراف قادسیه عقبنشینی کردند و در آنجا، در ذیحجۀ ۲۹۳ ق/ اکتبر ۹۰۶ م، به دیدار شخص زکرویه نائل شدند که بالأخره تصمیم گرفته بود از مخفیگاه خود خارج شود. قرمطیان از فعالیت یک لشکر عباسی، که به تعقیب آنها فرستاده شده بود، ممانعت کردند و آنگاه کاروانهای حجاج ایرانی را، که از زیارت کعبه برمیگشتند، غارت کردند و تعداد زیادی از آنها را نیز به قتل رساندند. زکرویه و پیروانش همچنان به فعالیتهای خود ادامه دادند تا اینکه سرانجام در ۲۲ ربیعالاول ۲۹۴ ق/ 11 ژانویۀ ۹۰۷ م در نبردی دوروزه که بین آنها و نیروهای عباسی درگرفت، شکست خوردند. در این نبرد، زکرویه بن مهرویه مجروح شد و پس از چند روز، در اسارت بهسبب جراحات سنگین درگذشت؛ بسیاری از قرمطیان پیرو زکرویه نیز در آن نبرد به قتل رسیدند و بدین ترتیب، شورشهای پیاپی قرمطیان پیرو زکرویه بن مهرویه در شام و بینالنهرین به پایان رسید. پس از این شکست سرنوشتساز در نهضت قرمطی زکرویه، بعضی از باقیماندگان پیروان زکرویه در سواد کوفه، مرگ او را انکار کردند و منتظر بازگشت او شدند. در سال ۲۹۵ ق/ ۹۰8 م، شخصی به نام ابوحاتم زُطّی بهعنوان داعی در میان این گروه قرمطی فعالیت داشت (مسعودی، ۳۹۱؛ عریب، ۱۳۷؛ نویری، ۲۵/ 275-276؛ ابندواداری، ۶/ ۹۰؛ مقریزی، ۱/ 179-180). او مصرف بعضی از سبزیجات و همچنین ذبح حیوانات را ممنوع کرد و از این جهت بود که پیروان قرمطی او به «بورانیّه» و «بقلیه» شهرت پیدا کردند؛ نامهایی که بعداً به تمام قرمطیان جنوب عراق اطلاق شد؛ آنها همچنان عقیدۀ خود را به مهدویت محمد بن اسماعیل حفظ کرده بودند. دیری نگذشت که پیروان قبلی حمدان و عبدان نیز به بقلیه و بورانیّه پیوستند. این ائتلاف نوبنیاد از قرامطه تحت نظر رهبرانی همانند عیسی بن موسى و مسعود بن حُرَیث برای مدتی همچنان در جنوب عراق دوام داشت. در سال ۳۱۲ ق/ ۹۲4 م، این قرمطیانْ اطراف مردی که ادعـا میکرد همـان مهدی منتظر قـرامطه است، جمع شدند، اما نیروهای عباسی آنها را شکست دادند و تارومار کردند. در سال ۳۱۶ ق، بقلیۀ قرمطی بار دیگر در سواد کوفه شورش کردند و در همان موقع، عیسی بن موسى به اسارت عباسیان درآمد؛ وی در ۳۲۰ ق/ ۹۳۲ م، از زندان فرار، و فعالیتهای خود را مجدداً پیگیری کرد که از آن امور اطلاعاتی در دست نیست. سرانجام، گروهی از بقلیه، آخرین بازماندگان نهضت زکرویه، که بیشتر آنها ایرانی بودند، به نیروهای ابوطاهر جنابی در بحرین پیوستند.
ابندواداری، ابوبکر، کنز الدرر، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، ۱۳۸۰ ق/ ۱۹۶۱ م؛ جعفر بن منصور الیمن، الکشف، به کـوشش ر. اشتروتمان، لندن، ۱۹۵۲ م؛ طبری، تاریخ؛ عریب بن سعد قرطبی، «صلة تاریخ الطبری»، ضمیمهٔ تاریخ طبری، لیدن، ۱۸۹۷ م؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش م. دخویه، لیدن، ۱۸۹۴ م؛ مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفا، به کوشش جمالالدین شیّال، قاهره، ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۷ م؛ نویری، احمد، نهایة الارب، به کوشش محمد جابر عبدالعال حینی و ابراهیم مصطفى، قاهره، ۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۴ م؛ همدانی، حسین، فی نسب الخلفاء الفاطمیین، قاهره، ۱۹۵۸ م؛ نیز:
Daftary, F., «A Major Schism in the Early Ismāʿīlī Movement», Studia Islamica, 1993, vol. LXXVII; Halm, H., «Die Söhne Zikrawaihs und das erste fatimidische Kalifat (290/ 903)», Die Welt des Orients, 1979, vol. X. فرهاد دفتری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید