زناته
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 12 خرداد 1404
https://cgie.org.ir/fa/article/275293/زناته
پنج شنبه 15 خرداد 1404
چاپ شده
26
زَناته، نام گروهی از قبایل بُتْر و از بربرهای سرزمین مغرب که زیستگاه نخستین آنها بیشتر بیابانهای لیبی بود. بترها بیشتر زندگی چادرنشینی در بیابان داشتهاند و محل سکونت آغازین آنها از جنوب نیل تا جلگۀ تونس بوده است و بعدها در سراسر مغرب، حتى تا مراکش پراکنده شدند. مورخان مغربی براساس سنتی دیرینه، اصرار زیادی داشتهاند که همه یا بخش مهمی از قبایل بربر را عربتبار معرفی کنند و حضور آنها را در مغرب، حاصل مهاجرتهای باستانی قبایل عرب به شمال افریقا بدانند؛ چنانکه دربارۀ زناته چنین نقل شده است: «اصل زناته از شام است و موطنشان در فلسطین بوده و پادشاهشان جالوت؛ وقتی داوود (ع) او را کشت، قومش به مغرب آمدند و در سوس اقصى پراکنده شدند» (نک : الحلل ... ، 186)؛ بنابراین، از نظر این مورخان، زناته دراصل عرب بوده، و در اثر امتزاج با بربرها، ازجمله قبایل مصامده، بهتدریج بربر شدهاند (ابنعذاری، چ کولن، 1/ 200). گروهی دیگر از مورخان مدعیاند که زناته نهتنها عرب، بلکه عدنانی بودهاند و نسبشان به اجداد رسول خدا (ص) میرسد. آنها از نسل برّ بن قَیس عَیلان بن مُضَر بن نزار بن معد بن عدناناند (ابنابیزرع، الذخیرة ... ، 15-16؛ ابناحمر، روضة ... ، 9). ابنحزم نیز زناته را از فرزندان کنعان بن حام بن نوح نبی (ع) دانسته است (2/ 495). برخی پژوهشگران معاصر نیز دراساس، زناته را یک اتحادیۀ قبایلی پسااسلامی در مغرب میدانند که حاصل همپیمانی تمامی قبایل بُتر ساکن در حاشیۀ صحرا در مغرب بوده است و دلالتی بر ریشۀ مشترک خونی و نسبی ندارد و پیش از ورود قبایل عرب نیز نامی عمومی بر همۀ قبایل بومی مغربی بوده است (نک : علوی، 1/ 277-285)؛ اما این نظر چندان با منابع و سیر تحولات تاریخی منطقه سازگار نیست. در منابع تاریخی اسلامی، نخستین بار در عصر فتوحات از زناته یاد شده است. موسی بن نُصَیر که در اواخر سال 85 ق/ 704 م، مأمور تکمیل فتوحات مغرب شد، فتح شمال افریقا را کامل کرد. وی سرزمینهای قبایل هَواره، زناته و کُتامه را بهطور کامل فتح کرد؛ سپس به سوی طَنجه رفت و همۀ مغرب اقصى را به تصرف درآورد (ابنعذاری، همان چ، 1/ 41).
گرچه پایگاه اصلی قبیلۀ مزبور اقلیم تِلِمْسان (ه م) که منطقهای بسیار مهم و راهبردی برای همۀ اصحاب قدرت در منطقۀ مغرب اوسط به حساب میآمد، اما این قبیله بهسبب ماهیت زیست بدویای که داشت، در سراسر مغرب، از مغرب ادنى تا مغرب اقصى، پراکنده بود و حضور طوایف وابسته به آن را از تلول در جبال طرابلس تا سواحل افریقیه، و از جبال اوراس تا بلاد نخیل، میان غَدامِس و سوس اقصى میتوان مشاهده کرد (عبدالرزاق، 105). همین پراکندگی موجب شد که زناته بازیگر اصلی عمدهشورشهای محلی و منطقهای، و حتى شورشهای خوارج برضد حاکمان و والیان عرب در نیمۀ اول سدۀ 2 ق/ 8 م باشد (همانجا). ادریس بـن عبـدالله بن حسـن (حک 172-175 ق/ 788-791 م)، بنیادگذار حکومت ادریسیان در مغرب، در نخستین سالهای قیام خود متوجه زناته و سرزمین آنان شد. ادریس پس از مبارزات نخستین خود با غیر مسلمانان و پیروزی بر بَرغواطَه، به سوی شهر تلمسان رفت. این شهر یکی از پایگاههای مهم سیاسی و تجاری مغرب بود که بر راههای مهم تجاری اشراف داشت و داعیان زیدی و ازجمله خود ادریس، پیشتر در آن تبلیغ کرده، و با آن آشنا بودند. شهر بدون جنگ تسلیم ادریس شد و زناته در صفر 174، پیشوایی ادریس را بر خود پذیرفت و بدین ترتیب، قدرت ادریسیان مستحکم شد (ابنخلدون، 4/ 15؛ نیز ابنعذاری، همان چ، 1/ 82-84). برخلاف ادریسیان، زناته از همان ابتدای حضور فاطمیان در مغرب، بنای ناسازگاری و دشمنی با آنان را گذاشتند و این کشمکشْ با فاطمیان و کارگزاران آنان دهههای متمادی ادامه یافت.مهمترین رخداد دورۀ خلافت القائم، دومین خلیفۀ فاطمی، آغاز شورش خوارج اِباضیه به رهبری ابویزید نُکّاری مَخلَد بن کَیداد خارجی (د 336 ق/ 947 م)، از قبیلۀ بنییفرن یا بنیجعفر از زناته بود که از جبال اوراس آغاز شد و سالها به طول انجامید (ابنحماد، 19) و در تمام دورۀ خلافت القائم ادامه داشت و تهدیدی جدی برای خلافت او به شمار میآمد. ابویزید شهر محمدیه را تصرف کرد و شورش تا جایی پیش رفت که آنان در 333 ق، شهر مهدیه را که نماد خلافت فاطمی به شمار میرفت، محاصره کردند (درجینی، 1/ 101-102؛ تجانی، 324-326). البته القائم آنها را با اعزام سپاهی شکست داد و اخراج کرد؛ بااینحال، اعزام پیاپی سپاهیان نتیجهای نداد و این شورش در بخشهایی از قلمرو فاطمیان ادامه، و نارضایی مردم آن مناطق را نیز در پی داشت؛ زیرا ابویزید یفرنی زناتی در برخورد با مخالفان قساوت بسیار به خرج میداد و آنها را کشتار و غارت، و بهمانند کفار با آنان رفتار میکرد (ابناثیر، 8/ 422 بب ).القائم برای غلبه بر زناته، به بهرهبرداری از رقابتهای قبایلی در منطقه روی آورد. در قلمرو فاطمیان افزونبر کتامه، که متحد سنتی و پشتوانۀ قدرت فاطمیان بود، دو قبیلۀ مهم دیگر حضور داشتند: یکی قبیلۀ زناته و دیگری قبیلۀ صَنهاجه. این دو قبیله از دیرباز باهم در رقابت بودند. زناته از پیش برای تقویت موضع خود در منطقه با امویان اندلس همپیمان شده بود. در این زمانْ صنهاجه نیز برای تقویت موضع خود در این رقابت به فاطمیان متمایل، و با استقبال القائم روبهرو شد (ابنخطیب، اعمال ... ، 228؛ مارسه، 148)؛ بنابراین، قبیلۀ بزرگ و پرشمار صنهاجه به فاطمیان پیوست و این اتفاقْ موضع فاطمیان را در مغرب بسیار تقویت کرد و آنها صنهاجه را به نفع خود در برابر زناته قرار دادند و منصور، جانشین القائم، موفق شد شورش ابویزید خارجی و حامیان زناتی وی را سرکوب نماید (نیز نک : ه د، ابویزید نکاری).پس از عزیمت فاطمیان از مغرب به مصر، همچنان این تنشها میان زناته و نمایندگان فاطمیان در مغرب ادامه داشت. در ٣۶۶ ق/ 977 م، خَزرون بن فِلفول مِغراوی زناتی با پشتیبانی خلیفۀ اموی اندلس، آخرین حکمران دولت محلی بنومدرار را کشت و به این سلسله پایان داد و بر پایتخت آنان، سجلماسه، استیلا یافت. درواقع، استیلای خـزرون ــ كـه از قبـایل زَنـاته بود ــ بـر سجلمـاسه، و پایاندادن به عمر خاندان بنومدرار، در پی انتقال فاطمیان به مصر، و عجز بنیزیری بهعنوان كارگزاران فاطمی در مغرب از مقاومت در برابر قبایل زناته بود (ابنعذاری، چ کولن، 1/ 239؛ ابناثیر، 9/ 34؛ نویری، 24/ 176؛ مونس، 1/ 343). بنیزیری از قبایل مشهور صنهاجه، کارگزار خلفای فاطمی در مغرب بودند. طبیعی بود که قبیلۀ زناته با بنیزیری از درِ دشمنی درآمدند و با بنیامیه در اندلس همپیمان شدند (ابنحیان، 27؛ ابنخطیب، الاحاطة، 1/ 439-440). زیری بن مَناد، بزرگ خاندان بنیزیری، در رمضان 360، در جنگی بزرگ با حاكم مسیله و زاب کشته شد (ابنحیان، 26-37؛ ابنخلکان، 2/ 343). زناتیها سرش را جدا کردند و برای حکم المستنصر، خلیفۀ اموی اندلس، فرستادند (نویری، 24/ 165-166؛ ابنعذاری، همان چ، 2/ 242؛ ابنابیدینار، 74). یوسف بن زیری بن مناد (361-373 ق/ 972-983 م)، که عنوان بُلکین یا بلقین در منابع بر اسم او غلبه کرده است (ابنحیان، 37؛ ابنابار، 2/ 393)، دومین امیر از این خاندان، و اولین حاکم مستقل دولت بنیزیری (ابنعذاری، همان چ، 1/ 228؛ ابناثیر، 8/ 622؛ ابنابیالضیاف، 165) در شهر اشیر، خبر مرگ پدر را شنید و برای انتقام به سرزمین زناته تاخت و با خشونت، بسیاری را کشت و زنان و فرزندان زناتیان را به اسارت گرفت. المعز خلیفۀ فاطمی، شادمان از این پیروزی، مسیله و زاب را نیز به قلمرو بلكین افزود. اندکی بعد، بار دیگر بلکین پیشاپیش سپاهی از صنهاجه به دو قبیلۀ مَغراوه و زناته که از تابعان دولت اموی اندلس بودند، تاخت. حملۀ ناگهانی بلكین، به شکست زناته و خودکشی رئیس قبیله، محمد بن خیر، انجامید (ابنخلدون، 6/ 183-185؛ مقریزی، 128؛ ابناثیر، 8/ 623-625). در اوایل دوران منصور بن یوسف بن زیری بن مناد (374-386 ق/ 984-996 م)، زناته به سجلماسه و فاس نفوذ، و سپاه اعزامی منصور را منهزم و تا اشیر به عقبنشینی وادار کردند. منصور از آن پس، از جنگ با زناته منصرف شد (ابنخلدون، همانجا؛ ابنعذاری، همان چ، 1/ 240-241؛ ابناثیر، 9/ 46؛ نویری، 24/ 178- 179)، و سیاست تقابل با رقبا را به تعامل تبدیل کرد. سعید بن خزرون، بزرگِ زناته، در 379 ق، اطاعت منصور را پذیرفت و اكرامش كرد؛ دخترش را به او داد و امارت طُبنه را نیز به وی سپرد. منصور به زیری بن عطیه زناتی كه به امویان اندلس دعوت میكرد نیز نامه نوشت و او را اکرام کرد و امارت تاهَرت را به او داد (ابنخلدون، 6/ 185-186). فراز و نشیب در مناسبات زناته با بنیزیری ادامه داشت تا اینکه معز بن بادیس زیری در 443 ق/ 1051 م، با سیل مهاجرت و هجوم قبایل عرب بنیهلال روبهرو شد. معز با سپاهی متحد از صنهاجه و زناته به آنان حملهور شد؛ در این نبرد سهمگین، شکست سختی بر سپاه صنهاجه و زناته وارد آمد و هزاران تن از سپاهیان بنیزیری نیز به قتل رسیدند. در این شکست سنگین، معز بخش بزرگی از سپاه خود را از دست داد و به قیروان عقب نشست؛ اما عربهای هلالی قیروان را محاصره کردند و به غارت و کشتار در سراسر افریقیه پرداختند و تفوق خود را بر دولت بنیزیری و متحد موقت آن، زناته تحمیل نمودند (ابنابار، 2/ 21؛ ابنخلدون، 6/ 211؛ ابنابیدینار، 84-85).زناته در آغاز قیام مرابطون در مغرب با آنها همراهی نمودند؛ اما یوسف بن تاشفین وقتی به امیری مرابطین رسید، به سوی شمال مغرب رفت تا آنجا را از دست قبیلۀ رقیب سنتی خود یعنی زناته خارج کند. او ابتدا فاس را که پایتخت مغرب اقصى و زیر سلطۀ معنصر مَغراوی زناتی بود، تصرف کرد و سپس در 468 ق/ 1076 م تلمسان، مرکز زناتیها را تحت سلطۀ خود درآورد (ابنعذاری، چ عباس، 4/ 29؛ ابنابیزرع، الانیس ... ، 142-143، 292؛ ابنخلدون، 6/ 220)؛ بنابراین طبیعی بود که زناته نیز از رقبای مرابطون حمایت نمایند؛ بهگونهایکه در آغاز نهضت موحدون بدانها پیوستند و وقتی عبدالمؤمن بن علی موحدی نیروهای خود را در کوهستان غُماره پراکنده ساخت و از اَغمات به اطراف تلمسان رفت، اکثریت زناته با او بیعت کردند و اینْ پیروزیهای موحدون را شتاب بخشید (ابناثیر، 10/ 579-582؛ ابنعذاری، همان چ، 4/ 103-104؛ الحلل، 130).در دوران حکومت موحدون، زناته بارها توان نظامی قبیلۀ خود را در اختیار حاکمان موحدی قرار دادند؛ بهعنوان نمونه، در 577 ق/ 1181 م، خبر حملۀ آلفونسو هشتم و شاه قشتاله به قرطبه، مالقه، غرناطه و رنده در اندلس به مراکش رسید، به دنبال آنْ موحدین از دو جناح به غرب اندلس هجوم بردند و نبرد شَنتَرین رخ داد (سلاوی، 3/ 107-110؛ نک : ه د، 6/ 420). یوسف موحدی بـا سپاهی عظیم متشکل از قبایل عرب، زناته، مصموده، غماره، صنهاجه و اوربه در صفر 580/ مۀ 1184، وارد اشبیلیه شد (ابنابیزرع، همان، 280-283). مدتی بعد، در زمان یعقوب موحدی، وی سپاهیان را از شهرهای بزرگ فراخواند و آنان را در 591 ق/ 1195 م، به سوی بلاد اندلس حرکت داد (ابنخلدون، 6/ 290؛ مراکشی، 297). لشکر او شامل قبایل عرب، زناته، مصموده، غماره و بردگان بود (ابنابیزرع، همان، 289 بب ). پس از این نبردها، شاهد حضور و سکونت زنـاته در برخی مناطق و شهرهای اندلس هستیم، بهگونهای که در کنار صنهاجه، از مشهورترین قبایل بربر ساکن اندلس بودند (شکیب، 3/ 533)؛ اما مهمترین صحنۀ نقشآفرینی زناتیان در پی حوادث سیاسی بعد از جنگ عقاب و تضعیف اقتدار و اعتبار سیاسی موحدون رخ داد. در این زمان، بسیاری از فرمانروایان موحدی در بلاد مختلف ادعای استقلال کردند؛ ازجمله، در مغرب اوسط قبیلۀ بنیعبدالواد (ه م)، از ضعف موحدین بهره بـردند و اعلام استقلال کردند (نک : ابنعبدالمنعم، 136؛ ابنقنفذ، 109؛ زرکشی، 29). بنوعبدالواد از قبایل زناته، و به نمایندگی از موحدین، مدتها در تلمسان حکومت کرده بود (سالم، 2/ 872-873). ازآنجاییکه مؤسس این دولت یَغمَراسن (ه م) بود، به اعتبـار او، این دولت را بنییغمراسن نیز نـامیدهاند؛ نیز به دولت بنیزَیّان یا زَیّانیه که نسب آنها ست، معروفاند (نک : ه د، عبدالواد، بنی). تاریخ دولت مزبور به مدت حدود یکونیم قرن، از 633 تا 791 ق، فصل مهمی از حیات زناته در مغرب است.شاخۀ دیگر زناته که در این زمان سر برآورد و موفق شد دولت مقتدری را در مغرب اقصى تأسیس نماید، بنیمرین (ه م) بود. مورخان و نسبشناسان تقریباً بر زناتیبودن مرینیان متفقاند (ابنابیزرع، الذخیرة، 14). آنان به مدت دو سده، از نیمۀ سدۀ 7 تا میانۀ سدۀ 9 ق، بر مغرب اقصى فرمان راندند و کارنامۀ نسبتاً موفقی را از خود در همۀ حوزههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بر جای گذاشتند (نک : ابناحمر، تاریخ ... ، 70-72، روضة، سراسر اثر؛ ابنخطیب، کناسة ... ، 63-73). پس از آنان نیز شاخهای دیگر از زناتیـان، موسوم به بنیوطـاس (ه م) ــ که در اواخر دورۀ مرینی عهدهدار منصب وزارت بودند ــ به مدت بیش از یک سده در نواحی شمالی مغرب اقصى حکمرانی محلی و منطقهای داشتند (نک : مونس، 3/ 66 بب ).
ابنابار، محمد، الحلة السیراء، به کوشش حسین مونس، قاهره، 1963 م؛ ابنابیدینار، محمد، المؤنس، به کوشش محمد شمام، تونس، 1387 ق/ 1967 م؛ ابنابیزرع، علی، الانیس المطرب، به کوشش عبدالوهاب بن منصور، رباط، 1420 ق/ 1999 م؛ همو، الذخیرة السنیة، رباط، 1972 م؛ ابنابیالضیاف، احمد، اتحاف اهل الزمان، تونس، 1396 ق/ 1976 م؛ ابناثیر، الکامل، بیروت، 1982 م؛ ابناحمر، اسماعیل، تاریخ الدولة الزیانیة بتلمسان، به کوشش هانی سلامه، بورسعید، 1421 ق/ 2001 م؛ همو، روضة النسرین فی دولة بنیمرین، به کوشش عبدالوهاب بن منصور، رباط، 1382 ق/ 1962 م؛ ابنحزم، علی، جمهرة انساب العرب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1391 ق/ 1971 م؛ ابنحماد، محمد، اخبار ملوک بنیعبید و سیرتهم، الجزایر، 1346 ق؛ ابنحیـان، حیـان، المقتبس، به کوشش عبدالرحمـان علی حجـی، بیروت، 1965 م؛ ابنخطیب، الاحاطة، به کوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، 1375 ق/ 1955 م؛ همو، اعمال الاعلام، به کوشش لوی پرووانسال، بیروت، 1956 م؛ همو، کناسة الدکان، به کوشش محمد کمال شُبانه، قاهره، 1386 ق؛ ابنخلدون، تاریخ، بیروت، 1413 ق/ 1992 م؛ ابنخلکان، وفیات؛ ابنعبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1984 م؛ ابنعذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش ج. س. کولن و لوی پرووانسال، بیروت، 1400 ق/ 1980 م؛ همو، همان، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1983 م؛ ابنقنفذ، احمد، الفارسیة، به کوشش محمد شاذلی نیفر و عبدالمجید ترکی، تونس، 1968 م؛ تجانی، عبدالله، رحلة، به کوشش حسن حسنی عبدالوهاب، تونس، 1377 ق/ 1958 م؛ الحلل الموشیة، به کوشش سهیل زکار و عبدالقادر زمامه، دار البیضاء، 1399 ق/ 1979 م؛ درجینی، احمد، طبقات المشایخ بالمغرب، به کوشش ابراهیم طلای، الجزایر، 1974 م؛ زرکشی، محمد، تاریخ الدولتین الموحدیة و الحفصیة، به کوشش محمد ماضور، تونس، المکتبة العتیقه؛ سالم، عبدالعزیز، تاریخ المغرب الکبیر، بیروت، 1981 م؛ سلاوی، احمد، الاستقصاء، به کوشش احمد ناصری، اسکندریه، 2001 م؛ شکیب ارسلان، الحلل السندسیة، بیروت، دار المکتبة الحیاة؛ عبدالرزاق، محمود اسماعیل، الخوارج فی بلاد المغرب، دار البیضاء، 1406 ق/ 1985 م؛ علوی قاسمی، هاشم، مجتمع المغرب الاقصى، رباط، 1415 ق/ 1995 م؛ مراکشی، عبدالواحد، المعجب، به کوشش محمد سعید عریان و محمد عربی علمی، قاهره، 1368 ق/ 1949 م؛ مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء، به کوشش جمالالدین شیال، قاهره، 1416 ق/ 1996 م؛ مونس، حسین، تاریخ المغرب و حضارته، بیروت، 1412 ق/ 1992 م؛ نویری، احمد، نهایة الارب، به کوشش حسین نصار، قاهره، 1403 ق/ 1983 م؛ نیز:
Marçais, G., La Berbérie musulmane, Paris, 1964.عباس برومند اعلم
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید