صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / رستمیان /

فهرست مطالب

رستمیان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 25 بهمن 1401 تاریخچه مقاله

رُسْتَمیان، از سلسله‌های حکومتگر خارجی‌مسلک اباضی در مغرب اسلامی، که در فاصلۀ سالهای 160-296 ق / 777- 909 م در مغرب‌الاوسط یا الجزایر کنونی به مرکزیت تاهرت حکومت کردند (نویهض، 85؛ هویدی، 1 / 36؛ نیز نک‍ : ناصری، 76-81).

سال تأسیس سلسلۀ بنورستم را به‌اختلافْ 160، 161 و 164 ق گفته‌اند (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : مونس، 178- 179؛ ناصری، 84). بنیان‌گذار آن، عبدالرحمان رستم، از نسل شاپور ساسانی (ابوعبید، المغرب، 67- 68)، یا نوادۀ انوشیروان ساسانی (ابوزکریا، 54)، یا از نژاد جاماسب، عموی انوشیروان (ابن‌حزم، 511)، و یا فرزند رستم فرخزاد (نک‍ : ه‍ د، فرخ هرمزد، خاندان)، سردار ایرانی در قادسیه (ابن‌خلدون، 6 / 146) ذکر شده است. قطعاً نظر ابن‌خلدون درست نیست، چون رستم فرخزاد در 16 ق / 637 م کشته، و عبدالرحمان در 168 ق / 784 م فوت شده است. آنچه بیشتر مورد پذیرش مورخان و پژوهشگران است، اینکه بهرام، جد عبدالرحمان، غلام عثمان خلیفۀ سوم بوده است (ابوعبید، همانجا؛ ابن‌عذاری، 1 / 196) و فرزندش رستم که ساکن مدینه بود، همراه همسرش به مغرب مهاجرت کرد، اما نرسیده به مقصد، درگذشت و زنش با مردی قیروانی عقد بست و عبدالرحمان در آنجا زاده شد و بالید (ابوزکریا، 54-55؛ نیز نک‍ : ناصری، 77). او سپس به بصره رفت و نزد ابوعبیده مسلم بن ابی‌کریمۀ تمیمی، از فقیهان بزرگ اباضی، درس خواند و پس از چندی به مغرب بازگشت (ابوزکریا، 55-56).

پس از حملۀ محمد بن اشعث خزاعی، نمایندۀ منصور عباسی در مصر و تونس، به قیروان و تصرف آنجا و کشته‌شدن ابوخطاب عبدالاعلى، امام اباضیه در 144 ق / 761 م، عبدالرحمان به تاهرت گریخت. وی برای بازگشت به تونس تلاشهایی کرد، ولی کاری از پیش نبرد و از 144 ق به بازسازی تاهرت، گردآوری و سازمان‌دهی نیروها، و زمینه‌سازی برای تأسیس دولت پرداخت. تاهرت از 148 ق رسماً مرکز حکمرانی گردید. عبدالرحمان نیز در 160 یا 162 ق / 777 یا 779 م به امامت برگزیده شد (ابن‌اثیر، 5 / 599؛ ابن‌خلدون، 4 / 245، 6 / 147؛ شماخی، 1 / 120، 124؛ ابوزکریا، 81؛ درجینی، 1 / 35، 40، 42؛ عبدالحمید، 2 / 290-291؛ هویدی، 1 / 38). پاره‌ای نظرها آغاز امامت رستمیان را 162 ق می‌دانند، چون بازسازی تاهرت در 161 ق به اتمام رسید (نک‍ : عبدالحمید، 2 / 296، نیز حاشیۀ 26).

به‌هرحال، غیر از تلاشها و شخصیت خودِ عبدالرحمان، موقعیت جغرافیایی، ساختار اجتماعی و شرایط تاریخی یار او بود و روی‌کارآمدن رستمیان را تسهیل نمود (نک‍ : حریری، 25-71؛ مارسه، 101-103؛ اشتروتمان، 263-265). پس از تأسیس تاهرت، طایفه‌های مختلف بربر مانند لمایه، لواته، رجاله و نفزاوه از او پشتیبانی کردند (ابن‌خلدون، همانجا). وی حدود 11 سال حکومت کرد (بارونی، 2 / 37؛ نویهض، همانجا). عبدالرحمان را به صفاتی چون تواضع، زهد، فقاهت و علم، عدالت و مردم‌داری ستوده‌اند و نویسندۀ تفسیر قرآن، و دارای دیوان خطب و رسایل اخوانیات دانسته‌اند (ابن‌صغیر، 32؛ عبدالحمید، 2 / 302-303؛ عبدالحلیم، 135-136؛ معمر، الاباضیة فی موکب ... ، 2(2) / 35؛ سلیمان، 1 / 73؛ لویتسکی، «مورخان ... »، 11).

عبدالرحمان در 171 ق / 787 م، وقتی در آستانۀ مرگ قرار گرفت، تعیین جانشین را به شورای هفت‌نفره (ابوقدامه یزید بن فندین، عبدالوهاب بن عبدالرحمان، عمران بن مروان اندلسی، ابوموفق بغدوس بن عطیه، مسعود اندلسی، شاکر بن صالح کتامی و مصعب بن سدمان) واگذار کرد. بعد از وفات عبدالرحمان، مردم به دو تن تمایل داشتند. نخست مسعود اندلسی مورد توجه بود، ولی او نپذیرفت؛ ازاین‌رو، با عبدالوهاب بیعت کردند. البته زمینه‌های سیاسی و شرایط اجتماعی و قومی در این گزینش بی‌تأثیر نبود (ابوزکریا، 84-85؛ بارونی، همانجا؛ عبدالحمید، 2 / 312). برخی این کار را شبیه شورای عمر بن خطاب، و آن را مقدمۀ جایگزینی اندیشۀ حکومت موروثی به‌جای اندیشۀ انتخاب دانسته، و برخی گزارشهای منابع قدیم و جدید را متفاوت شمرده‌اند و اعتقاد دارند که منابع قدیم تنها به بیعت مردم با عبدالوهاب اشاره کرده‌اند، درحالی‌که به نوشتۀ منابع جدید، اباضیان از عبدالرحمان خواستند به روش عمر عمل کند (زکار، 80؛ عبدالحمید، همانجا).

به‌هرحال، عبدالوهاب به‌عنوان دومین امام اباضیان و امیر رستمیان، در 171 ق بر مسند حکومت نشست. او را همانند پدرش به تواضع، حسن رفتار و علم به مسائل شرعی وصف کرده‌اند. عبدالوهاب فعالیت گسترده‌ای برای تحکیم و بسط رستمیان انجام داد و به توسعۀ اجتماعی و فرهنگی دست زد. زمان وفاتش را سالهای 188، 190 و 208 ق نوشته‌اند (ابن‌صغیر، 42، 45-46، 52-55، 63؛ نویهض، 108).

پس از عبدالوهاب، پسرش ابوسعید میمون افلح به امامت برگزیده شد و حدود نیم سده، یعنی تا 258 ق / 872 م یا 240 ق / 854 م، صاحب حکومت بود. سبب گزینش او را داشتن صفات لازم برای امامت دانسته‌اند (زکار، 85؛ عبدالحمید، 2 / 337- 338). اقدامات سیاسی و خدمات عمرانی، فرهنگی و اجتماعی او در منابع قدیم به‌تفصیل آمده است (ابن‌صغیر، 61-62؛ ابوزکریا، 127-137). سزگین قصیدۀ «ادب المعلم و المتعلم» را از او دانسته است (1(3) / 387).

چهارمین امام رستمی، ابوبکر پسر افلح بود که تا 260 ق / 874 م مدیریت کشور را بر عهده داشت. گرایش وافر او به تفریح، ادبیات و شعر، و دیگر مشغولیتهای این‌چنینی و نیز عدم تقید دینی موجب واگذاری امور کشوری به برادرش، ابویقظان و دامادش، محمد بن عرفه شد و زمینه‌ساز نارضایتی و شورشها گردید؛ حتى به ترور وی اقدام کردند. با اوج‌گرفتن قیامهای مردمی، ابوبکر و پیروانش از تاهرت بیرون رفتند و آرامش به شهر بازگشت. در این دوره، تعارضات بین عجم و عرب تشدید شد و جنگهایی بین آنها درگرفت (ابن‌صغیر، 71-72، 77- 78، 80-87؛ زکار، 88).

ابویقظان محمد بن افلح که در وقت وفات پدر در زندان بغداد بود ــ زیرا توسط متوکل عباسی در موسم حج دستگیر شده بود ــ پس از ابوبکر، با پشتیبانی غیراعراب و به‌ویژه اهل نفوسه به قدرت رسید. البته ویژگیهای شخصیتی وی مانند حُسن سیره در روی کار آمدنش تأثیر داشت. در همین دوره، گروهی از محمد بن مسئله حمایت کردند و خواستار امامت او شدند، ولی ابویقظان به سرکوب آنها پرداخت. اقدام نخست او، رایزنی با بزرگان برای تعیین قاضی بود که سرانجام، ابوعبدالله محمد بن عبدالله را برگزید. پس از مدتی، او کناره‌گیری کرد و شعیب بن مدمان منصوب گردید. کمبود و گرانی ناشی از جنگهای هفت‌سالۀ او با مخالفان، از کارایی دولت رستمی در این دوره کاست (ابن‌صغیر، 64- 69، 72، 84-87، 97؛ ابوزکریا، 145-146؛ عبدالحمید، 2 / 361، 364).

ابویقظان در 281 ق / 894 م وفات یافت و ششمین امام، یعنی ابوحاتم یوسف بن محمد، در 281-282 ق عهده‌دار حکومت بود، اما با شورش عمومی مواجه شد و به حصن لواته رفت و عمویش یعقوب زمام امور را به دست گرفت. ابوحاتم مجدداً در 286 ق / 899 م، با کنارزدن یعقوب، دولت را به دست گرفت و سرانجام، در 294 ق کشته شد. یعقوب که در 282 ق در پی شورش عمومی برضد ابوحاتم توسط مشایخ به امامت برگزیده شده بود، پس از کشته‌شدن ابوحاتم نیز گویا چند ماهی دوباره روی کار آمد. پس از او، یقظان بن ابی‌یقظان از 294 ق عهده‌دار دولت بود تا اینکه در 296 ق به دست ابوعبدالله، داعی فاطمیان در شمال افریقا کشته، و سلسلۀ رستمیان منقرض شد. با این سخن، امامان رستمی 8 تن بودند که دو تن از آنها دومرتبه تسلط یافتند (ابن‌صغیر، 103-117؛ ابن‌عذاری، 1 / 197؛ بازورث، 47؛ زکار، 88- 89؛ دایرةالمعارف ... ، 1 / 1082؛ مارسه، 109-115؛ EI2, VIII / 638-640).

دولت تاهرت و مذهب رسمی آن، یعنی اباضیه، در دورۀ رستمیان با بحرانهای متعدد مواجه گردید که گاهی از آنها به «افتراقهای اباضیه» یاد می‌شود. بحران مشروطیت یا انشعاب نُکّاریّه از رستمیان، اولین شکاف بود که بین عبدالوهاب، دومین رهبر رستمی، و ابوقدامه یزید بن فندین به وقوع پیوست. برخی ریشۀ این نزاع را مربوط به قدرت‌طلبی ابن‌فندین، و توقع او برای انتخاب‌شدن در شورای تعیین جانشین عبدالرحمان می‌دانند که وقتی اقبال عمومی را یار خود ندید، مشروعیت حکومت عبدالوهاب را منوط به شرط مشارکت نخبگان در تصمیمات و اجرائیات، در قالب مجلس شورا یا اهل حل‌وعقد دانست. با بالاگرفتن منازعه، برای رفع اختلاف و روشن‌شدن جنبه‌های شرعی مسئله، پرسشهایی به‌سوی عالمان مشرق مانند ابوعمرو ربیع بن حبیب ارسال شد. پاسخ فقیهان اباضی، بطلان مشروطیت حاکم به‌غیراز کتاب خدا و سنت بود. عالمان دینی تاهرت مانند مسعود اندلسی هم این شرط را نپذیرفتند. مجموعۀ این آراء به تقویت عبدالوهاب و رستمیه انجامید، اما طرف‌داران ابن‌فندین بر رأی خود سماجت، و به خارج تاهرت کوچ کردند و بدین ترتیب، فرقۀ نکاریه شکل گرفت. از این زمان، اباضیه به دو فرقۀ وهبیه و نکاریه تقسیم شدند و رستمیان وهبی بودند. چون نکاریان قصد ترور عبدالوهاب را داشتند و به ترور میمون اقدام کردند، عبدالوهاب به سرکوب آنها پرداخت (ابن‌صغیر، 43، 50-51؛ ابوزکریا، 88-100؛ معمر، الاباضیة بین الفرق ... ، 2(2) / 258- 259؛ هویدی، 44-46؛ EI2, VIII / 112-114). برخی که با نگاه مثبت به تحلیل نکاریه پرداخته‌اند، تلاش این فرقه را پاسداری از اندیشۀ مردم‌سالاری‌ای می‌دانند که در خوارج وجود داشت (عبدالحمید، 2 / 301-302؛ زکار، 80-81). گزارشهایی مربوط به اواخر سدۀ 3 ق / 9 م، از تداوم نکاریه تا آن زمان حکایت می‌کند.

بحران دوم بر سر فرمانداری طرابلس توسط خلف بن سمح بن ابی‌خطاب عبدالاعلى رخ داد. به‌رغم تأکید فقیهان اباضی بر اطاعت از عبدالوهاب و افلح، و نامشروع‌بودن ولایت خلف بر طرابلس، طرف‌داران خلف از رستمیان انشعاب نمودند و فرقۀ خلفیه پایه‌ریزی شد. این رخداد ابتدا صبغۀ سیاسی داشت، اما به‌تدریج مباحث نظری جدیدی را در عرصه‌های کلامی و فقهی برانگیخت (ابوزکریا، 118-126؛ جعفری، 166).

سومین بحران در اوایل سدۀ 3 ق / 9 م توسط نَفّاث در تیجی (نام قدیم آن: قنطواره) با اعتراض برضد فرمانداری سعد بن ابی‌یونس آغاز، و دامنۀ آن به معارضه‌جویی با افلح بن عبدالوهاب کشیده شد و سرانجام، با جدایی طرف‌داران نفاث از رستمیان، فرقۀ نفاثیه شکل گرفت (ابوزکریا، 138-146؛ هویدی، 46-47؛ عبدالحمید، 2 / 348-351).

واصلیه که گروهی از بربرهای قبیلۀ زناته، و دارای عقاید معتزلی و بنابه نظری، شیعۀ زیدی بودند، بحران فکری دیگری در دولت رستمی آفریدند. مناظره‌های آنان با عبدالوهاب بن عبدالرحمان گزارش شده است (عربی، 101، حاشیۀ 1؛ نیز نک‍ : ابوزکریا، 101-113؛ عبدالحمید، 2 / 324-326). انشعاب سیاسی دیگر، در سدۀ 3 ق با تشکیل دولتی مستقل در نزدیکی تاهرت توسط مَصّالۀ اباضی از قبیلۀ هواره صورت گرفت (دانشنامه، 1 / 313).

قلمرو این دولت با توجه به قبض‌وبسط در دوره‌های مختلف، شامل طرابلس، جبل نفوسه و زاب در شرق، تا نزدیکی تلمسان و قنادسه در غرب، و تا دریای مدیترانه در شمال، و سد راته در جنوب بود. پایتخت در تاهرت (تیهَرت، تیارت) قرار داشت که عبدالرحمان آن را بازسازی کرد و به‌صورت شهری مرکزی درآورد. موقعیت جغرافیایی آن، 230کیلومتری جنوب غرب الجزیره است. تاهرت قدیم که پایتخت بود، در نه‌کیلومتری تاهرت امروزی قرار دارد (یاقوت، 1 / 813-814؛ ابن‌عذاری، 1 / 196؛ ابوزکریا، 114-117؛ عبدالحمید، 2 / 291-295، 404-406؛ درجینی، 1 / 41؛ بل، 149-150؛ حریری، 95- 99؛ لویتسکی، «بررسی ... »، 46-47). پهنۀ آن به شکل مستطیل بود و مرزهای شرقی و غربی، عرض آن، و مرزهای شمالی و جنوبی، طول آن به شمار می‌رفت (نک‍ : حریری، 248).

ساختار سیاسی و ملی دولت رستمیان دارای این ویژگیها بود: عبدالرحمان با آراء مردم روی کار آمد، اما دیگر امامان رستمی را نخبگان و خبرگان یا حاکم قبلی برمی‌گزیدند و پس‌ازآن، بیعت از مردم گرفته می‌شد. عبدالرحمان لقب امام و امیر داشت و لقب خلیفه را نپذیرفت. در دورۀ او، رهبری عمدتاً صبغۀ دینی داشت، ولی از دورۀ عبدالوهاب، رهبر علاوه‌بر امامت دینی، شکل پادشاهی هم به خود گرفت (ابن‌صغیر، 50-51؛ حریری، 91-94، 223-230؛ عبدالحمید، 2 / 305-306، 324؛ مارسه، 101-102).

پس از امام یا پادشاه، قاضیان در طبقۀ اول مدیریت کشور و به‌عنوان معاونان او خدمت می‌کردند. بعد از آنها، مسئولان نیروی انتظامی یا نواب قاضیان و محتسبان قرار داشتند؛ سپس، جمع‌کنندگان مالیات و موظفین امور مالی بودند (عبدالحمید، 2 / 308). مسئولان بلندپایه و حتى امام، موظف به مشورت با بزرگان دین و عالمان بودند (معروف، 94؛ عبدالحمید، 2 / 306). در عمل، رستمیان تساهل و تسامح داشتند و تاهرت محل آمدورفت و گفت‌وگوی عالمان مذاهب مختلف بود (جعفری، 165-166؛ بل، 149). در توزیع اموال و ارزاق و ادای حقوق، به‌ویژه در دورۀ عبدالرحمان، عدالت اجرا می‌شد، به‌طوری‌که از دولت آنها به دولت مشارکت و مساوات یاد شده است (عبدالحمید، 2 / 307). به‌هرحال، شالوده‌های اندیشۀ سیاسی این دولت بر آموزه‌های اباضیت، فرهنگ بربری و فرهنگ ایرانی استوار بود (زکار، 74؛ لویتسکی، «اختلاط ... »، 268).

استقلال از دولتهای موجود در منطقه و خلافت بغداد، عامل مهمی در مناسبات خارجی دولت رستمیان محسوب می‌شد (عبدالحمید، 2 / 305). با انتشار خبر تأسیس این دولت، اباضیانِ بصره و عمان آن را به فال نیک گرفتند و در پشتیبانی از آن، کمکهای مالی و فکری نمودند؛ چون آن دولت را عدالت‌گستر و تسخیرکنندۀ شرق می‌دانستند. ازاین‌رو، روابطی حسنه میان رستمیان و مراکز اباضی شرق وجود داشت (ابن‌صغیر، 32-35، 38-40؛ ابوزکریا، 83؛ عبدالحلیم، 134-136؛ زکار، 78؛ لویتسکی، «گاه‌شمار ... »، 68). رابطۀ آنان با عباسیان بغداد تابع دو متغیر مذهب و سیاست بود. اختلاف مذهبی بین آن دو دولت و استقلال رستمیان در متصرفات خلافت بغداد، مناسبات سردی را در اکثر اوقات در پی داشت. عباسیان از طریق دولت متحد خود، یعنی اغالبه، به اعمال و اجرای سیاستهای بغداد در مورد رستمیان می‌پرداختند. درمقابل، بنی‌رستم با امویان اندلس روابطی دوستانه داشت (فروخ، 567؛ حریری، 187-192).

موقعیت دولتهای همسایۀ رستمیان این‌گونه بود: در شرق، مصر قرار داشت و ابتدا فرمانداران خلافت عباسی، و از 254 ق / 868 م دولت طولونیان در آنجا حکومت داشتند. در شمال، دولت اغالبه (184-296 ق / 800- 909 م) و امویان اندلس (128-422 ق / 746-1031 م) سنی‌مذهب و متحد بنی‌عباس، و در غرب، دولت ادارسه (172-364 ق / 788-975 م) و دولت بنی‌مدرار (151-297 ق / 768-910 م) صفری‌مذهب، حکومت داشتند. تاریخ رستمیان مملو از نبردها، صلحها و روابط فرهنگی، تجاری و سیاسی با این همسایگان است (ابن‌خلدون، 4 / 256؛ حریری، 187-221؛ تالبی، 337, 352-355).

انتشار مذهب اباضی از اوایل سدۀ 2 ق / 8 م در شمال افریقا، زمینه‌ساز تأسیس این دولت در تاهرت بود (ابونصر، 173؛ ابن‌خلدون، 6 / 158- 159). برخی از امامان رستمی، امامت صفویه و واصلیه را هم عهده‌دار بودند (یاقوت، 2 / 8؛ ابوعبید، المسالک ... ، 2 / 735؛ ابن‌خلدون، 6 / 159). این دولت در بسط اباضیت بسیار کوشید و اباضیگری در این دوره به اوج خود رسید و شهر تاهرت کانون این مذهب در شمال افریقا گردید؛ اما فرهنگ اباضی که توسط این دولت ترویج می‌شد، اساساً با آموزه‌های خوارج شرق ــ که متکی به شمشیر و مبارزۀ مسلحانه بودند ــ تفاوت داشت. اعتدال‌گرایی، تساهل، آزاداندیشی و همزیستی مسالمت‌آمیز با دیگر مذاهب و فرقه‌ها در این فرهنگ وجود داشت (زکار، 80؛ بل، 149؛ جعفری، 165-166؛ معروف، 95).

اغلب امامان رستمی به مسائل فرهنگی علاقه‌مند، و بعضاً خودْ نویسنده بودند و با حمایتهای آنها حرکت علمی گسترده‌ای در این دوره شکل گرفت (جعفری، 165؛ معروف، 94؛ بازورث، 48). البته تأثیرگذاری فرهنگ ایرانی در ساختار فرهنگی رستمی را کسانی نقد کرده‌اند (نک‍ : معمر، الاباضیة بین الفرق، 2(2) / 204-205، 207- 208). رستمیان به عمران شهرها، شکوفایی اقتصادی و رشد اجتماعی اهتمام می‌ورزیدند و گزارشهایی از این موارد در دست است (ابن‌صغیر، 41-42، 61-62؛ عبدالحمید، 2 / 300-311).

ابوعبدالله، عامل فاطمیان، به تصرف شمال افریقا پرداخت و پس از تسخیر سجلماسه، به قلمرو رستمیان وارد شد و تاهرت را تصرف کرد. یقظان بن ابی‌یقظان در 296 ق / 909 م به‌دست ابوعبدالله کشته، و دولت رستمی سرنگون شد.

در تحلیل علل و عوامل سقوط رستمیان، به ضعفهای سیاسی، نظامی و فرهنگی مانند کاهش مقبولیت مردمی، اختلافها و انشعابها، سوءمدیریت و اخلاقیات برخی از امیران و کارگزاران آنان، و نیز به مناسبات و تحولات خارجی مانند قدرت‌یافتن فاطمیان اشاره کرده‌اند (ابن‌عذاری، 1 / 197؛ ابوزکریا، 188-190؛ ابوعبید، همان، 2 / 735-736؛ جعفری، 166؛ بل، 150؛ درجینی، 1 / 94).

پس از انقراض رستمیان، باقی‌ماندۀ آنها به وارجلان رفتند و یعقوب بن افلح تلاش کرد سیرۀ امامت گذشته را تجدید کند. این‌گونه تلاشها موجب تداوم تشکیلات امامت اباضیه، به‌صورت محدود، در پاره‌ای از نواحی شمال افریقا با فعالیتهای فکری سیاسی گردید (ابونصر، همانجا؛ جعفری، 167؛ خلیفات، 51-52).

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌حزم، علی، جمهرة انساب العرب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1962 م؛ ابن‌خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، 1981 م؛ ابن‌صغیر، اخبار الائمة الرستمیین، به کوشش محمد ناصر و ابراهیم بحاز، بیروت، 1986 م؛ ابن‌عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، بیروت، 1983 م؛ ابوزکریا ورجلانی، یحیى، سیر الائمة و اخبارهم، به کوشش اسماعیل عربی، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا. فره، تونس، 1992 م؛ همو، المغرب، به کوشش دوسلان، الجزیره، 1992 م؛ ابونصر، عمر، الخوارج فی الاسلام، بیروت، 1970 م؛ بارونی، سلیمان، الازهار الریاضیة فی ائمة و ملوک الاباضیة، به کوشش محمد علی صلیبی، عمان، 1407 ق / 1987 م؛ بازورث، ک. ا.، الاسرات الحاکمة فی التاریخ الاسلامی، ترجمۀ حسین علی لبودی، کویت، 1995 م؛ بل، آلفرد، الفرق الاسلامیة فی الشمال الافریقی، ترجمۀ عبدالرحمان بدوی، دارالغرب الاسلامی، بی‌تا؛ جعفری، یعقوب، خوارج در تاریخ، تهران، 1371 ش؛ حریری، محمد عیسى، الدولة الرستمیة بالمغرب الاسلامی، کویت، 1408 ق؛ خلیفات، عوض محمد، الاصول التاریخیة للفرق الاباضیة، عمان، وزارة التراث القومی و الثقافة؛ دانشنامه؛ دایرةالمعارف فارسی؛ درجینی، احمد، طبقات المشایخ بالمغرب، به کوشش ابراهیم طلای، قسنطینه، 1394 ق / 1974 م؛ زکار، سهیل، «الدولة الرستمیة فی تیهرت»، دراسات تاریخیة، دمشق، 1403 ق، شم‍ 12؛ سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربی، ترجمۀ محمود فهمی حجازی، ریاض، 1403 ق / 1983 م؛ سلیمان بن داود، الخوارج، قسنطینه، 1403 ق / 1983 م؛ شماخی، احمد، السیر، به کوشش احمد بن سعود سیابی، مسقط، 1407 ق / 1987 م؛ عبدالحلیم، رجب محمد، الاباضیة فی مصر و المغرب، عمان، مکتبة الضامری؛ عبدالحمید، سعد زغلول، تاریخ المغرب العربی، اسکندریه، 1990 م؛ عربی، اسماعیل، مقدمه بر سیر الائمة و اخبارهم (نک‍ : هم‍ ، ابوزکریا)؛ فروخ، عمر، تاریخ الفکر العربی، بیروت، 1983 م؛ معروف، احمد سلیمان، قراءة جدیدة فی مواقف الخوارج، دمشق، 1988 م؛ معمر، علی یحیى، الاباضیة بین الفرق الاسلامیة، قاهره، 1396 ق / 1976 م؛ همو، الاباضیة فی موکب التاریخ، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛ مونس، حسین، اطلس تاریخ اسلام، قاهره، 1407 ق / 1987 م؛ ناصری طاهری، عبدالله، مقدمه‌ای بر تاریخ مغرب اسلامی، قم، 1391 ش؛ نویهض، عادل، معجم اعلام الجزائر، بیروت، 1971 م؛ هویدی، یحیى، تاریخ فلسفة الاسلام فی القارة الافریقیة، قاهره، 1965 م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:

EI2; Lewicki, T., «Une Chronique Ibāḍite», Revue des études islamiques, 1934, vol. I; id., Etudes Maghrébines et Soudanaises, Varsovie, 1983; id., «Les Historiens, biographes et traditionnistes Ibāḍites-Wahbites ... », Folia Orientalia, Krakow, 1961, vol. III(1-2); id., «Mélanges Berbères-IbāĐites», Revue des études islamiques, 1936, vol. X; Marçais, G., La Berbérie musulmane et l’orient au moyen âge, Paris, 1946; Strothman, R., «Berber und Ibāḍiten», Der Islam, Berlin / Leipzig, 1928, vol. XVII; Talbi, M., L’Emirat Aghlabide, Paris, 1966.

محمد نوری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: