صفحه اصلی / مقالات / خشت /

فهرست مطالب

خشت


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 15 دی 1398 تاریخچه مقاله

مردم كرمان برای دفع چشم‌زخم، «چشم‌تَرَكان» می‌كنند: پسین شنبه یا یكشنبه كاردی را توی روغن‌چراغ می‌زنند و روی خشت می‌كوبند و با آن، خشت را سوراخ می‌كنند. یك نفر می‌پرسد: چه‌كار می‌كنی؟ او جواب می‌دهد: چشم می‌كَنَم.‌ باز می‌پرسد: چشم كی را می‌كَنی؟ جواب می‌دهد: چشم فلان كس را؛ و نام كسانی را می‌آورد كه احتمال دارد چشم زده باشند. خشت را سر چهارراه می‌برند و پولی در زیر و بته و کاهی رویش می‌گذارند و آن را آتش می‌زنند؛ سپس تخم‌مرغی میان شعلۀ آتش می‌گذارند تا بترکد، بعد، 7 خرده‌زاغ، 7 خرده‌نمك، 7 خرده‌فلفل و 7 دانه اسفند روی همان خشت می‌ریزند و پول را فقیری برمی‌دارد (مرادی، 258- 259). 
خراسانیها برای رفع نظرخوردگی، شب چهارشنبه قدری پنیر، اندكی نمك، چند حبه قند، مقداری زغال، یك عدد پیاز و یك سكۀ رایج كشور را روی یك گِرده نان می‌گذارند و نان را در دستمالی می‌پیچند و زیر سر بچه قرار می‌دهند. آن وقت، خشتی به وسط حیاط می‌برند و 4 شمع در 4 گوشۀ آن روشن می‌كنند و قدری اسفند با یك حبه قند و یك تكه زغال هم در میان شمعها می‌گذارند. خشت به همان صورت در صحن حیاط می‌ماند تا شمعها بسوزند. وقتی شمعها سوخت و به آخر رسید، خشت را با قند، اسفند، زغال، و خلاصه هرچه روی آن هست، به كوچه می‌اندازند (شكورزاده، 272، 274). 
در سیرجان برای دفع چشم‌زخم، ابتدا ضمن بردن نام اقوام و همسایگان، با زغال روی تخم‌مرغ علامتهایی می‌گذاشتند؛ بعد در سر كوچه، خشت خامی می‌نهادند و بر روی آن سكه‌ای و بوته‌ای، و در كنار آن كاسۀ آبی می‌گذاشتند. آنگاه بوته را آتش می‌زدند و دو نفر بالای آتش، کودک بیمار را 3 بار دست‌به‌دست می‌دادند، یا بیمار بزرگ‌سال خود 3 مرتبه از روی آتش می‌پرید. تخم‌مرغ را روی خشت می‌زدند و می‌گفتند: «هركس چشم كشیده، چشمش، هركس دلش كشیده، دلش، دادیمش به آب و آتش، درد بچۀ ما برطرف شود». سپس آب را روی زمین می‌ریختند و از شاخه‌های سوخته برمی‌داشتند و میان دو ابرو و كف دو دست بیمار، علامت ضربدر می‌كشیدند (بختیاری، 324-325). در شیراز، برای رفع بلا از زن زائو و نوزادش، روز اول، سوم و هفتم زایمان، خشت درمی‌کردند؛ به این صورت كه روی خشتی با پارچه‌های رنگی، چشم و ابرو و بینی و دهان می‌گذاشتند و كمی اسفند و نمك، و سكه‌ای در گوشه‌های خشت قرار می‌دادند و خشت را سر كوچه می‌گذاشتند. كسی که سکه را برمی‌داشت، وظیفه داشت خشت را بشکند (خدیش، 270، 272). 
در اردكان، اگر بچه‌ای روز‌به‌روز لاغر و زرد می‌شد، معتقد بودند كه جنیان هنگام تولد او را با بچۀ خود عوض كرده‌اند، و علاجش این بود که روز چهارشنبۀ آخر سال یا چهارشنبۀ آخر ماه صفر، خشت خامی را مثل صورت آدم آرایش می‌كردند و روی آن را مقداری اسفند، پول خُرد و نمك می‌ریختند و آن را به همراه بچه، یك ساعت در مستراح می‌گذاشتند؛ سپس بچه را از آنجا بیرون می‌آوردند. به باور آنها، در این فاصله، جن بچۀ خود را می‌برد و طفل خانواده را برمی‌گرداند (طباطبایی،456). در میبد یزد نیز باور داشتند بچه‌های لاغر و كم‌رشد را جنها با بچه‌های خود عوض كرده‌اند؛ ازاین‌رو، بچه را با ترازو و چند خشت وقفی كه از امامزاده برمی‌داشتند، به غسالخانه می‌بردند و با خشتها بچه را وزن می‌كردند و او را لحظاتی تنها می‌گذاشتند و سپس برمی‌گشتند و دوباره بچه را با همان خشتها وزن می‌كردند؛ اگر سنگین‌تر شده بود، بدان معنا بود که جنها بچه را پس آورده و بچۀ خودشان را برده بودند (جانب‌اللٰهی، چهل ... ، 4/ 433). 
در اردكان، روزهای شنبه یا یكشنبه و چهارشنبه صبح برای دفع نظر، اسفند را روی خشت خام دود می‌كردند و یك تکه زغال و یك حبه قند و سكه‌ای كنار آن می‌گذاشتند و به‌عنوان صدقه جلو درِ خانه می‌نهادند (طباطبایی، 532). در همین شهر، برای دفع چشم‌زخم، روی یك خشت با كمك ماسوره‌ای كه در روغنِ چراغ می‌زدند، به نام افراد مشكوك اثر می‌گذاشتند. پس از اتمام كار، جای ماسوره‌ها را كه با روغن خیس شده بود، با چاقو خالی می‌كردند و گِل آن را در سرِ 3 كوچه در آتش می‌ریختند (همو، 533). گیلانیها باور دارند كه دختر در هنگام تولد، طاق‌باز، و پسر دمر روی خشت می‌افتد (جانب‌اللٰهی، پزشکی ... ، 170). 
در قصه‌های مردمی، فرزندی كه با اقبال زاده می‌شود، در هر قدمی كه برمی‌دارد، زیر یك پایش خشت طلا و زیر پای دیگرش خشت نقره به وجود می‌آید (نك‍ : هدایت، 292). در تهران، خشت اول بنای خانه را كه می‌خواستند کار بگذارند، كمی خاك تربت (خاك مزار حضرت سید الشهداء >ع<) زیر خشت می‌ریختند تا خوش‌یمن باشد (شهری، طهران ... ، 4/ 549). در قزوین، كسی كه به بیماری شب‌سوز ــ مرضی که در اثر آن، بدن جوش می‌زند ــ دچار می‌شد، باور داشتند كه از روی خشت رد شده‌است؛ برای علاج، كسی كه برادر نداشت، 4 گوشه و وسط خشتی را به اندازۀ نصف بند انگشت گود می‌كرد، در آنها روغن كرچك می‌ریخت، فتیله‌ای پنبه‌ای درست می‌كرد و در گودیها قرار می‌داد و آن را روشن می‌كرد، آنگاه روی آن اسفند می‌ریخت، و سكه‌ای ده‌شاهی روی خشت می‌گذاشت؛ باور داشتند هرکس از روی آن رد شود، به مرض شب‌سوز دچار می‌شود و نفر اول بهبود می‌یابد (جانب‌اللٰهی، همان، 252-253). 

خشت در خواب‌گزاری

«اگر در خواب بیند كه در هوا، خانه كردی از خشت و گِل، در كار دنیا فریفته شود» (حبیش، 151). «دانیال گفت: بنیاد هرچه از گِل و خشت بود، كار بهشتیان باشد. اگر بیند كه بنیادی از گل و خشت همی‌كند، آنْ یافتن آن جهان بود و نعمتی از حلال درین جهان». «پسر سیرین گفت: بنیادی که از گل و خشت کرده کهن‌شده بینند، دوست دارم» [= تعبیر آن خوب است] (خواب‌گزاری، 91). «پسر سیرین گفت: خرگاه و دیگر خانها که از خشتِ پخته و چوب و خشت كرده باشند، جمله از نان باشند در تفسیر» (همان، 173). «كرمانی گفت: اگر كسی بیند كی خشت همی‌زد، غم بود، تا آنگه كی خشت شود. پس چون خشت شد، خواسته‌ای بود گردآورده» (همان، 344). 

خشت در مثلها

خشت كی با قالب افتد (راوندی، 361)، یعنی كار كی درست شود و روبه‌راه آرد. این اصطلاح عکس «خشت از جای برفتن» است، یعنی بر هم شدن كار (اقبال، 499)؛ «امیر بدگمان‌تر گشت و دراندیشید و دانست كه خشت از جای خویشتن برفت» (بیهقی، 1/ 232)؛ خشت از جای رفتن: امید اصلاح نماندن (دهخدا، 2/ 739)؛ خشت بر آب زدن: كاری بیهوده کردن (همانجا)؛ خشت مالیدن: دعویهای دروغ كردن (همو، 2/ 740)؛ خشت قمار خشتی است كه قماربازان بر روی آن قاپ می‌اندازند (كیا، 81)؛ «قاب‌‌بازی نوعی از بازی قمار است، بدان‌سان كه خشتی یا بیشتر یا آجری چند بر زمین ایستاده كنند به شكلی مخصوص، و چند عدد معین قاب را گیرند و بر آن خشت زنند و از نشستن قابها به صوری كه معین دارند، از افتادن بر پهلو یا راست ایستادن یا به طرفی دیگر نشستن، بُرد و باخت كنند و آن را قاب خرك نیز گویند» (پروین، 17). در خراسان، بُجُل [قاپ] کسی را به خشت خوردن، یعنی باهمت و جوانمرد بودن، متداول است (اكبری، 42)؛ خشتی به خیر گذاشتن، یعنی بنای خیر كردن، مانند ساختن آب‌انبار و پل و جز آن (نفیسی، ذیل ترکیب)؛ خشت‌انداختن، یعنی لاف‌زدن، گزافه‌گفتن؛ خشت اول چون نهد معمار كج / تا ثریا می‌رود دیوار كج؛ خشت بر آب زدن، خشت بر آب دریا زدن، و خشت خام بر آب افكندن، همگی یعنی كار بیهوده كردن؛ خشت مالیدن، همانند خشت به قالب زدن، یعنی قمپز دركردن (امینی، 1/ 337)؛ و سرانجام، ضرب‌المثل معروف و متداول در بین مردمان که می‌گویند: آن خشت بود که پر توان زد. 
همچنین از مشاغل معمول در گذشته، خشت‌زنی بود و در تهران کار خشت‌مالان رونق داشت (مونس‌الدوله، 80). 

مآخذ

 اقبال لاهوری، محمد، مقدمه بر راحة الصدور (نک‍ : هم‍ ، راوندی)؛ اقتداری، احمد، فرهنگ لارستانی، تهران، ١٣٣٤ ش؛ اكبری شالچی، امیرحسین، فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، تهران، ١٣٧٠ ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، ١٣٥٠ ش؛ بابن، س. و فردریک هوسه، سفرنامۀ جنوب ایران، ترجمۀ محمدحسن اعتمادالسلطنه، به کوشش هاشم محدث، تهران، ١٣٦٣ ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، از سیر تا پیاز، تهران، 1367 ش؛ بختیاری، علی‌اكبر، سیرجان در آیینۀ زمان، كرمان، ١٣٧٨ ش؛ براون، ادوارد، یك سال در میان ایرانیان، ترجمۀ ذبیح‌الله منصوری، تهران، کانون معرفت؛ برهان قاطع؛ بویس، مری، زردشتیان، باورها و آداب دینی آنها، ترجمۀ عسكر بهرامی، تهران، ١٣٨١ ش؛ بهنام، عیسى، صنایع و تمدن مردم فلات ایران پیش از تاریخ، تهران، ١٣٢٠ ش؛ بیغمی، محمد، داراب‌نامه، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، ١٣٨١ ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی، تهران، ١٣٨٨ ش؛ پروین گنابادی، محمد، بازیهای محلی ایران، تهران، 1355 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، پزشكی سنتی و عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1390 ش؛ همو، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد (دفتر چهارم)، تهران، 1390 ش؛ حبیش تفلیسی، كامل التعبیر، به کوشش حسین رضوی برقعی، تهران، ١٣٨٨ ش؛ حكمت یغمایی، عبدالكریم، جندق، روستایی كهن بر كران كویر، تهران، ١٣٥٣ ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، ١٣٧٩ ش؛ خواب‌گزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، ١٣٤٦ ش؛ دهخدا، علی‌اكبر، امثال و حكم، تهران، ١٣٣٨ ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون كوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر كریمی، مشهد، ١٣٦٦ ش؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال لاهوری، تهران، ١٣٣٣ ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ زیانی، جمال، دل‌نوشته‌هایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، ‌شیراز، 1388 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم كوهپایۀ ساوه، تهران، ١٣٧٩ ش؛ سعدی، گلستان، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1368 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، ١٣٣6 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، ١٣٧١ ش؛ شكورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، ١٣٦٣ ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، ١٣٧٨ ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1٣٤٥ ش؛ طباطبایی اردكانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردكان، تهران، ١٣٨١ ش؛ فرهادی، مرتضى، نامۀ كمره، تهران، ١٣٦٩ ش؛ فقیری، ابوالقاسم، گوشه‌هایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، ١٣٥٧ ش؛ كاشفی، حسین، فتوت‌نامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ١٣٥٠ ش؛ كتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، ١٣٧٨ ش؛ كیا، صادق، «بازیها و بازیچه‌ها، از فرهنگ آنندراج»، نشریۀ ادارۀ فرهنگ عامه، به کوشش همو، تهران، 1341 ش، شم‍ 2؛ گیرشمن، رمان، سیلک کاشان، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، ١٣٤٦ ش؛ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذكاوتی قراگزلو، تهران، ١٣٦٤ ش؛ مرادی، عیسى، ترانه‌ها، زبانزدها و فرهنگ عامۀ مردم كرمان، كرمان، 1387 ش؛ موریه، جیمز، سفرنامه، ترجمۀ ابـوالقاسم سری، تهـران، ١٣٨٦ ش؛ مـونس‌الدوله، خـاطرات، به كوشش سیـروس سعدوندیان، تهران، ١٣٨٠ ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، كرمان، 1386 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، ١٣٥٨ ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاع‌الدین شفا، تهران، 1348 ش؛ ویلسن، آرنلد، سفرنامه، ترجمۀ حسین سعادت‌نوری، تهران، ١٣٦٣ ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ یادگاری، عبدالحسین، حماسه‌های مردم بلوچ، تهران، 1386 ش؛ نیز: 

Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1989; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Sykes, P. M., Ten Thousand Miles in Persia, New York, 1902. 
نغمه کریمی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: