صفحه اصلی / مقالات / رحمن /

فهرست مطالب

رحمن


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 3 دی 1398 تاریخچه مقاله

رَحْمٰن، در تداول فارسی رحمان، اسمی از اسماء الٰهی که پس از الله، مهم‌ترین نام در قرآن کریم است؛ این نام هم به‌لحاظ ریشه و هم به‌لحاظ کاربرد، همواره با مفهوم مهربانی و دوستیِ خداوند نسبت به انسانها پیوند خورده است. رحمٰن به یک عنوانْ صفتی برای خدا یا پادشاه نزد ملل کهن سامی شناخته بوده، ولی در فضای یکتاپرستیِ سامیان، زمینه‌ای برای تبدیل به یک نام را یافته است. شواهد تاریخی نشان از آن دارد که خاستگاه اصلی رحمٰن به‌عنوان یک نام برای خدای متعال، از جمعیتهای یهودی‌کیش و آرامی‌زبانِ غرب آسیا بوده، سپس ازیک‌سو به فرهنگ مسیحیان آرامی‌زبان منطقه، و ازسوی‌دیگر به فرهنگ یهودیان یمن که از زبانهای محلی استفاده می‌کردند، راه یافته است. همگام با قوت گرفتن جریانهای یکتاپرستی در درون شبه‌جزیره از سدۀ 4 م، زمینه برای گسترش نام رحمٰن به این منطقه نیز فراهم آمده است؛ به‌گونه‌ای‌که طیفی از مخاطبان نخستینِ پیامبر اسلام (ص) رحمٰن را می‌شناختند و طیفی با آن بیگانه بودند.

رحمٰن در لغت عربی

 لفظ رحمٰن از دیرباز ذهن لغویان و ادیبان را به خود درگیر کرده است و علت آن وجود ویژگیهای منفرد در کاربرد آن است؛ درحالی‌که ساخت آن به‌ظاهر ابهامی ندارد. به‌آسانی می‌توان آن را از مادۀ «رح‌م» و بر وزن فَعْلان یک واژۀ متعارف عربی دانست، ولی مهم‌ترین ابهام دربارۀ واژه تلقی کردن آنْ این است که جز دربارۀ خداوند به کار نمی‌رود و اگر لفظی تنها بر یک مصداق اطلاق شود، اسم خاص، و نه واژه است. در این باره که رحمٰن جز برای خداوند کاربرد ندارد، بارها از سوی لغویان و مفسران تصریح شده است؛ از ابن‌عباس در نقل عکرمه از او، یادآور می‌شود که کسی جز خداوند «رحمٰن» نامیده نمی‌شود (ابن‌ابی‌حاتم، 8 / 2715؛ بیهقی، شعب ... ، 1 / 144)؛ پس افزون‌بر منحصربودن، از نام خاص‌بودن آن نیز سخن گفته است. نظیر این مضمون به نقل عوف از حسن بصری (د 110 ق / 738 م) نیز نقل شده است (طبری، التفسیر، 1 / 59؛ ابن‌ابی‌حاتم، 1 / 26، 28). محمد بن سائب کلبی (د 146 ق / 763 م) از مفسران نیز باور دارد که رحمٰن اسمی برای خداوند است و دیگری بدان خوانده نمی‌شود (ابن‌درید، جمهرة ... ، 1 / 523).
در سده‌های 3 و 4 ق / 9 و 10 م، منحصربودن رحمٰن به خداوند، از سوی شماری از لغویان و مفسران بزرگ، ازجمله ابواسحاق زجاج (د 311 ق / 923 م) تأکید شده است (مثلاً نک‍ : ابن‌قتیبه، ادب ... ، 21؛ ازهری، 5 / 33).
 از نظر صرفی، واژۀ رحمٰن ساختی ندارد که موجب گمانه‌زنی برای دخیل بودن آن باشد، بااین وجود، برخی از لغویان متقدم چون ابوالعباس مبرد (د 285 ق / 898 م) و ابوالعباس ثعلب (د 291 ق / 904 م) در توضیح اینکه چرا رحمٰن و رحیم در بسمله و مواضع دیگر با هم جمع شده‌اند، این جمع را از آن رو می‌دانستند که رحمٰن واژۀ عبرانی، و رحیم واژۀ عربی است (ابن‌انباری، 1 / 59؛ نحاس، معانی ... ، 1 / 56؛ بازتاب آن در منابع پسین: قرطبی، 1 / 104؛ سیوطی، المتوکلی، 26، الاتقان، 2 / 133؛ ابن‌منظور، ذیل ر‌ح‌م).
ابواسحاق زجاج (د 311 ق) تأکید دارد که عرب رحمٰن را در میان نامهای خدا، نمی‌شناخته و این نام تنها در «کتب اول» ــ یعنی منابع ادیان پیشین ــ یاد شده است (ابن‌سیده، المحکم ... ، 3 / 337؛ ابن‌منظور، همانجا). هشام بن محمد کلبی (د 204 ق / 819 م) نیز یادآور شده است که «عرب جاهلی» این اسم را نمی‌شناخت و از همین رو، وقتی پیامبر (ص) از «رحمٰن» یاد کرد، قریش نسبت به چنین خدایی اظهار بی‌اطلاعی کردند (ابن‌درید، الاشتقاق، 58).
طبری (د 310 ق / 922 م) بدون نام‌بردن از این کسان، افرادی که گفته‌اند عرب رحمٰن را نمی‌شناخته است، یا رحمٰن از لغت عربی نیست را «اهل حماقت» شمرده است ( التفسیر، 1 / 57). در همین راستا، کوششهایی هم برای تحلیل ساخت عربی رحمٰن وجود داشته است؛ ازجمله در روایتی از ضحاک بن مزاحم (د 102 ق / 720 م) از ابن‌عباس، با تأکید بر عربی‌بودن آن، این لفظ بر وزن فَعْلان از «رحمة» دانسته شده است (همانجا؛ ابن‌ابی‌حاتم، 1 / 25، 8 / 2683)؛ هرچند از نظر زمانی، پرداختن به چنین بحث صرفی در قرن نخست دور از انتظار است. فراتر باید به سخن خلیل بن احمد (د 170 ق / 786 م) (3 / 224)، یا شاگردش لیث اشاره کرد که رحمٰن و رحیم را دو اسم مشتق از «رحمة» دانسته‌اند (نک‍ : ازهری، 5 / 34).
ابوعبیده معمر بن مثنى (د 209 ق / 824 م) با قائل‌شدن به اصل عربی، تأویل رحمٰن را به «دارای رحمت»، و تأویل رحیم را به «رحمت‌کننده» بازگردانده است (1 / 21؛ نیز ابن‌انباری، 1 / 58). ابواسحاق زجاج نیز بر این پایه که فَعْلان از اوزان مبالغه است، رحمٰن را به معنای کسی دانسته که رحمت او بر همه چیز گسترده است و باور دارد به همین دلیل، نمی‌تواند جز برای خدا به کار برده شود (نک‍ : نحاس، همان، 1 / 55؛ ازهری، 5 / 33).
به‌عنوان یک رفتار صرفی که ویـژه بودن لفظ رحمٰن را نشان می‌دهد، می‌توان به این موضوع توجه کرد که هرگز مثنى و جمع ندارد و این نکته از سوی برخی نحویان کهن تذکر داده شده است (نحاس، اعراب ... ، 1 / 167؛ نیز قرطبی، همانجا).

رحمٰن در دیگر زبانها و فرهنگهای سامی

 در ارزیابی ادعای وام‌واژه بودنِ رحمٰن، باید گفت که مادۀ «رح‌م» به معنای «مهربانی‌کردن»، از مشترکات زبانهای سامی است (برای ماده، نک‍ : جفری، 140؛ مشکور، 1 / 284)، هرچند در برخی از زبانهای سامی، معناهای دیگری مانند تعیین‌کردن، مقررکردن و تحمیل کردن نیز برای این ماده وجود دارد که با کاربردهای اقتدارآمیز رحمٰن در قرآن بی‌تناسب نیست. در این باره به‌خصوص باید به زبـان گعزی ــ زبان کهن حبشه ــ اشـاره کرد که تنها این معانی را دارد و از معنای مهربانی کردن بی‌بهره است (لسلاو، 466)؛ از آنجا که حتى در زبانهای جنوب عربستان جز معنای مهربانی کردن برای مادۀ «رح‌م» شناخته نشده (نک‍ : بیستُن و دیگران، 116)، دور نیست که مؤلفه‌های ناظر به سیطره و اقتدار سریان معنایی از حبشی به زبانهای جنوب عربستان باشد. اما دربارۀ مؤلفۀ پادشاهی، به‌نظر می‌رسد کاربردهای کهن سامی حتى در اکدی، ارتباط معنایی بین «رح‌م» و پادشاهی را ملحوظ داشته است.
وزن فَعْلان نیز که برای ساختن صفت از اسم به کار می‌رود، در بیشتر شاخه‌های زبانهای سامی دیده می‌شود (لیپینسکی، 221-222). بنابراین کسانی که اصل واژه را عبرانی شمرده‌اند، باید دلیل خاصی جز ظاهر لفظ برای ادعای خود داشته باشند.
همزاد رحمٰن در اکدی (râmu(m از ریشۀ فعلی به معنای دوست داشتن، به‌عنوان صفتی برای خدا، پادشاه و جز آن به‌کار می‌رفته و (rêmu(m با معنای فعلی مهربان بودن، کاربردهای مشابه داشته است (بلک، 302, 397).
به‌نظر می‌رسد ازیک‌سو برخی مانند زجاج از کاربرد نام رحمٰن در متون ادیان پیشین آگاهی داشته‌اند (ابن‌سیده، همانجا) و ازسوی‌دیگر، برخی مانند هشام کلبی، پرسش «رحمٰن چیست؟» از سوی مشرکان عرب (فرقان / 25 / 60) را به معنای آشنا نبودن آنان با چنین نامی برای خداوند گرفته‌اند (ابن‌درید، الاشتقاق، همانجا).
کاربرد لفظ رحمٰن، هم در فرهنگهای سامیان شمال غربی در شام، و هم در فرهنگ یمنی در جنوب عربستان دیده می‌شود و ارتباط رحمٰن در کاربرد قرآن کریم، با فرهنگ جنوبی یا شمالی، همواره محل گفت‌وگو بوده است. جفری با استناد به اقوال پژوهشگران مختلف، تقریباً با اطمینان یادآور می‌شود که آشنایی عرب پیش از اسلام با رحمٰن، از طریق پیوند با فرهنگ یمنی در جنوب بوده است؛ اما نولدکه با تکیه بر شواهد خود، معتقد است ریشۀ اصلی رحمٰن نزد یمانیان را نیز باید در جایی دیگر جست‌وجو کرد. در جست‌وجوی این ریشه، هیرشفلد آن را به یهودیت، و اشپرنگر به مسیحیت بازمی‌گرداند و برخی چون رودلف هر دو احتمال را مطرح می‌شمارند (نک‍ : جفری، 141). جواد علی نیز ریشۀ آن را به نفوذ دین یهودی در یمن بازمی‌گرداند (1 / 120، جم‍‌ ).
در کتیبه‌های بازمانده از سامیان شمال غربی، کاربرد آن در گونه‌های مختلف آرامی شامل آرامی باستان، آرامی رسمی، تدمری و آرامی یهودی دیده می‌شود (هوفتیزر، 1071-1072). در ادبیات یهودی آرامی، اعم از ترگوم ــ ترجمۀ آرامی عهد عتیق ــ ، متون تلمودی و مدراشی می‌توان کاربرد گستردۀ آن را به‌صورت רַחֲמָן / rḥmn بازجست (جسترو، II / 1468؛ نیز فرنکل، 23).
این واژه در کتیبه‌های کهن آرامی، یک صفت عادی پرکاربرد است و صورت جمع آن نیز مکرر دیده می‌شود. نمونه‌های متعددی در کاربردهای آرامی وجود دارد که در آنها لفظ رحمٰن، به‌عنوان وصفی برای یک پادشاه به کار رفته است، مانند عبارت «شاه اسرحادن، رحمٰن است، آن که او را می‌شناسند» (هوفتیزر، همانجا).
نمونه‌های متعددی هم وجود دارد که در آنها، رحمٰن برای خدایی، صفت است. خدای موصوف می‌توانست معبودی به‌جز خدای متعال نیز باشد؛ در کتیبه‌ای تدمری آمده است: «برای بعل شمن، بزرگ و رحمٰن»، یا «خداوند جهان، نیکو و رحمٰن»، یا «به‌آن‌که نامش مبارک است، نیکو ست و رحمٰن». عبارتی تعیین‌کننده در کتیبه‌های تدمری این است: «عزیزو خدای نیکو و رحمٰن» (همانجا) و اهمیت آن به‌سبب چهره‌ای است که از عزیزو شناخته شده است. واژۀ آرامی رحمٰن، با حرف تعریفِ -ha به صورت הַרַחֲמָן تنها برای خداوند متعال تعیّن یافته، و در متون تلمودی و مدراشی به‌عنوان اسمی از اسمای خداوند کاربرد داشته است (جسترو، همانجا).
در همۀ این موارد، چه آنجا که رحمٰن صفتی برای پادشاه است و چه برای خدا، دور نیست که رحمٰن ناظر به معنایی از جنس اقتدار و نگاهبانی باشد تا مهربانی. به‌خصوص با تکیه بر کتیبه‌ای مربوط به رحمان بودن عزیزو می‌توان معنای اقتدار را مرجح شمرد، از آن رو که این خدایگان در میان سامیان منطقۀ تدمر و رُها، خدای محافظ بود (دریورس، 21) و عموماً با آرِس خدای جنگ یونانی متناظر شمرده می‌شده است (هویدبرگ ـ هانسن، 34). به‌گفتۀ هویدبرگ ـ هانسن، افزون بر یادمانهای باستان‌شناختی و مضامین کتیبه‌ها، نام عزیزو (از مادۀ ع‌زز) خود جنبۀ جنگجو و محافظ‌بودن این خدایگان را هویدا می‌سازد (ص 93).
در زبان عبری، به‌طورکلی رحمٰن لفظی بسیار کم‌کاربرد است. صورت عبری רַחֲמָנִי به معنای مهربان در عبری کهن وجود دارد و در سفر لاویان تورات، به‌عنوان یک صفت عادی در ترکیب נֶשִׁים רַחֲמָנִיּוֹת به معنای «زنان مهربان» کاربرد داشته است (مراثی ارمیا، 4:10؛ گزنیوس، 933). نادربودن کاربردهای رحمٰن در عبری و فقدان صرفهای مختلف از آن، نشان می‌دهد که مطرح شدن رحمٰن به‌عنوان یکی از نامهای خداوند متعال، محصول غلبۀ فرهنگ آرامی بر یهود در آسیای مقدم است.
در روایات آمده است که وقتی قریش نام رحمٰن را از پیامبر (ص) شنیدند، ازآن‌رو که آن را نمی‌شناختند، نزد یهود آمدند تا درباره‌اش پرسش کنند (ابن‌سعد، 1 / 165)؛ این اشاره‌ای است به اینکه این نام نزد یهود شناخته بوده است.

در فرهنگ مسیحی منطقۀ شام، نخست باید اشاره کرد که لفظ ܪܰܚܡܳܢܳܐ به‌عنوان یک واژۀ قاموسی به معنای مهربان و دلسوز در زبان سریانی وجود دارد (برن، 640؛ کوستاز، 343) که نخلۀ یسوعی آن را معادل «الرحمٰن» عربی نهاده است (ص 182). همچنین در گویش مسیحی فلسطینی ܪܚܡܢ به‌عنوان نام برای خداوند و به‌سانِ معادلی برای واژۀ یونانی οικτίρμον به معنای مهربان، در انجیل لوقا (6: 36) به کار رفته است (جفری، 141؛ نیز نک‍ : لیدل، 1205). در بیتی از جریر (د 110 ق / 728 م) که در هجو شاعر مسیحی معاصر، اخطل سروده شده، به قربانی‌دادن مسیحیان برای رحمٰن اشاره شده است (نک‍ : ص 98؛ ابن‌انباری، 1 / 59).
در زبان مندایی، زبان دینیِ صابئین و یکی از زبانهای شاخۀ آرامی نیز واژۀ rahmana به معنای مهربان و دوست‌دار دیده می‌شود (دروور، 419). وهب بن منبه صنعانی (د 114 ق / 732 م) که به آشنایی با کتب ادیان پیشین شهرت داشت، از متنی به‌عنوان صحیفۀ ادریس به زبان سریانی یاد کرده که آغاز آن «بسم الله الرحمٰن الرحیم» بوده است (ابن‌هشام، التیجان، 30، 36).
در کتیبه‌های عربی جنوبی مربوط به یمن نیز بارها rħmnn به‌عنوان یک نام الٰهی دیده می‌شود (جفری، 141)، نامی که بخش اصلی آن واژۀ rhmn معادل «رحمٰن» در عربی و -n در پایان آن حرف تعریف، معادل الف و لام عربی است. کهن‌ترین کاربردها در کتیبه‌های یمنی، مربوط به آثاری است که به دیانت یهود مرتبط است و از اواسط قرن 5 م آغاز می‌شود؛ ازجمله باید به کتیبۀ شرحبیل یعفر بن ابی‌کرب مربوط به 457- 458 م اشاره کرد که در آن نام رحمٰن به‌عنوان جایگزین «خدای آسمانها و زمین» آمده است (علی، 1 / 50). دیگر کتیبۀ عبدکلال به تاریخ 458 م است که در آن از تعبیر «به ‌یاری رحمٰن» استفاده شده است (همو، 4 / 235). در کتیبه‌ای مهم از سمیفع اشوع به تاریخ 525 م، سخن با عبارت «رحمٰن پروردگار آسمان و زمین» به پایان می‌رسد (همو، 6 / 168؛ نیز نک‍ : ریکمانس، «کتیبه‌ها ... »، 1954 م، 99-100). در این کتیبه‌ها، رحمٰن با خدای آسمان و زمین تطبیق می‌شود، گاه این دو تعبیر جدا به کار می‌رود و گاه با هم همراه می‌شود (نک‍ : همو، «دین باستان ... »، 110؛ هیوز، 25).
جایگاه رحمٰن به‌عنوان خدای متعال در کتیبه‌های یمنی ـ یهودی به‌اندازه‌ای محوری است که مثلاً در کتیبۀ R515 آمده است: «به رحمٰن، ربّ یهود» (ریکمانس، 1953 م، 314-315؛ نیز نک‍ : گرینفیلد، 387-388).
کتیبه‌های مسیحی هم اندک‌اند، ولی به‌موازات وجود دارند؛ ازجمله در کتیبه‌ای مربوط به 460 م، سخن از «رحمٰن و پسرش مسیح که غالب هستند» آمده است (علی، 4 / 237). در کتیبۀ مریغان از ابرهه (Ry 506) مربوط به 552 م آمده است: «به قدرت رحمٰن و مسیح او» (بیستن، «یادداشتها ... »، 391-392). در کتیبۀ ابرهه در سد مأرب (CIS 541) مربوط به 542-543 م، اقانیم ثلاثه کامل شده و چنین آمده است: «به قوت و رحمت رحمٰن و مسیحِ او و روح القدس» (علی، 6 / 174؛ کُستسیلنیاک، 72). گرایش به پرستش خدای واحد با نام رحمٰن که در دورۀ سبائی متأخر در جنوب عربستان آغاز شده و به عرب داخل شبه‌جزیره گسترش یافته، نخستین‌بار از سوی بیستن، نام «رحمٰن‌پرستی» یافته است (نک‍ : «یمن ... »، 267-268). کُستسیلنیاک بر آن است تا نشان دهد چگونه ادیان یکتاپرست یهودی و مسیحی از طریق یمن، زمینه‌ساز پرستش رحمٰن درون شبه‌جزیره عربستان شده‌اند (سراسر مقاله).

رحمٰن نزد عرب پیش از اسلام

 به‌طورکلی متون بازمانده از عرب پیش از اسلام ــ جز در خصوص یمن ــ به‌اندازه‌ای نیست که بتوان به‌آسانی دربارۀ سابقۀ آشنایی با رحمٰن نزد آنان سخن گفت، ولی مروری بر نشانه‌ها می‌تواند سودمند باشد. کتیبه‌های تدمری که پیش‌تر بدان اشاره شد، به‌سبب ارتباط فرهنگ تدمری با پیشینۀ باستانی عرب، درخور اهمیت‌اند و حلقۀ وصل آن به فرهنگ عربی، شماری از کتیبه‌های عربی مربوط به دو قرن پیش از اسلام از «اعـالی حجاز» ــ یعنی نواحی واقع در شمـال حجاز و جنوب شام ــ است که کاربرد رحمٰن در آنها، در فضای توحیدی بوده است (نک‍ : علی، 11 / 37).
به گفتۀ نسب‌شناسانی چون ابن‌کلبی، یکی از فرزندان عامر ابن عُتواره از بنی‌کنانه ــ شاخه‌ای از قبایل عدنانی ــ نام عبدالرحمٰن داشته است (ابن‌درید، الاشتقاق، 58). گفته می‌شود وی نخستین کسی است که در دورۀ جاهلیت نام عبدالرحمٰن گرفته است (ابن‌حزم، 182). با تکیه بر نسب‌نامه‌های عربی و لحاظ توالی نسلها، دورۀ زندگی این عبدالرحمٰن را باید در اواخر سدۀ 4 م گمانه زد و تصور کرد که این حدود زمانی، هنگام آشناشدن عرب عدنانی با رحمٰن است و این همان زمانی است که رحمٰن در فرهنگ دینی یمن نیز ظاهر شده است.
در میان ابیات منتسب به شعرای جاهلی نیز نمونه‌های محدودی از کاربرد رحمٰن دیده می‌شود که اگر صحت انتساب آنها به مناقشه نهاده نشود، همه مربوط به قبایل عدنانی است و زمان آنها باید نزدیک به ظهور اسلام باشد. این نمونه‌ها در اشعار اعشى کبیر، عیاض بن خویلد هذلی و سوید بن ابی‌کامل یشکری یافت می‌شود؛ شاعرانی که به ترتیب نسب آنها به قبایل بکر بن وائل، ذبیان بن کنانة بن یشکر و هذیل بازمی‌گردد که همه عدنانی محسوب می‌شوند (برای شعر اعشى، نک‍ : اعشى، 329؛ نیز نک‍ : علی، 18 / 393؛ برای شعر عیاض، نک‍ : دیوان الهذلیین، 3 / 62؛ برای شعر سوید، نک‍ : مفضل، 197؛ برای بیتی از شاعر ناشناس جاهلی، نک‍ : طبری، التفسیر، 1 / 58؛ ابن‌درید، الاشتقاق، 59؛ ابن‌سیده، المخصص، 5(2) / 152؛ مقدسی، 1 / 61). همچنین باید به بیتی از سلامة بن جندل (د ح 23 ق / 644 م) به‌عنوان یک شاعر جاهلی اشاره کرد که می‌گوید: «هر آنچه که رحمٰن بخواهد، بسته می‌شود و رها می‌گردد» (نک‍ : ص 43؛ اصمعی، 136؛ طبری، همانجا). در این بیت، رحمٰن به‌عنوان خدای مقتدری معرفی شده است که هر تنگنا و گشایشی به خواست او ست. سلامه نیز از بنی‌تمیم از اعراب عدنانی است.
از میان قبایل عدنانی قیس عیلان، به‌عنوان قبیله‌ای مهم طبق روایات، تلبیه‌اش در حج چنین بوده است: «لبیک، تو رحمٰن هستی، قیس عیلان نزد تو آمده است» (قطرب، 39؛ یعقوبی، 1 / 255).
روایات مختلف حکایت از آن دارند که مسیلمۀ کذاب، کسی که در عصر پیامبر اکرم (ص) در یمامه مدعی پیامبری بود، با «رحمٰن» ارتباطی ویژه داشت؛ برخی محققان در مقام تحلیلْ یادآور می‌شوند که وجه انتساب مسیلمه به رحمٰن را از آن رو دانسته‌اند که وی مدعی پیامبری رحمٰن به‌عنوان خدای یکتا بوده و دعوت او هرچند بی‌پایه، ولی به یک دین توحیدی با معبودیت رحمٰن بوده و خود را رسول او معرفی می‌کرده است (نولدکه، I / 112؛ علی، 11 / 88، 97، 12 / 33). مسیلمه حتى در سرودی که برای بنی‌تمیم داشت، آنان را پس از مرگ خود به رحمٰن سپرده بود (فاذا متنا فامرهم الی الرحمٰن: طبری، تاریخ، 3 / 284).
بر پایۀ روایات، در حجاز از مسیلمه به «رحمٰن‌الیمامة» تعبیر می‌شد (ابن‌سعد، 1 / 165؛ زجاج، 29؛ طبری، التفسیر، 19 / 29؛ ابن‌درید، همان، 58؛ ابن‌ابی‌حاتم، 8 / 2715-2716) و به همان سیاق، گفته می‌شود اسود عنسی هم که در یمن دعوی پیامبری داشت، «رحمٰن‌الیمن» خوانده می‌شد (بلاذری، 113).
چنان‌که اشاره شد، برخی مانند ابن‌کلبی به استناد آیۀ «و ما الرحمٰن» (فرقان / 25 / 60)، مدعی بودند که قریش خدایی به نام رحمٰن نمی‌شناخته است (ابن‌درید، نیز ابن‌سعد، همانجاها)، ولی میزان آشنایی مشرکان با رحمٰن میان مفسران محل مناقشه بود؛ برخی چون قاضی ابن‌عربی (د 543 ق / 1148 م) به استناد اینکه مشرکان گفته‌اند «رحمٰن چیست؟» و نگفته‌اند «کیست؟»، بر آن بودند که آنان موصوف (یعنی الله) را باور داشتند و نسبت به صفتْ جاهل بودند، ولی برخی دیگر چون ابن‌حصار، با تکیه بر آیۀ 30 رعد (13) با این نظر مخالف بودند (نک‍ : قرطبی، 1 / 104؛ قس: ابن‌عربی، محمد، 2 / 508).
به‌طورکلی قرآن کریم به دو باور از سوی عرب جاهلی نسبت به رحمٰن اشاره دارد که خود شاید دقیق‌تر آن باشد که به دو جریان دینی بازگردانده شود: نخست آن جریان محافظه‌کار است که ادامه‌دهندۀ پرستش خدایان کهن عربی است و رحمٰن را در عداد خدایان خود جای نداده است؛ این همان جریانی است که رحمٰن را به خدایی نمی‌شناسد (فرقان / 25 / 60) و به تعبیر مکرر در قرآن کریم، نسبت به رحمٰن کفر می‌ورزد (رعد / 13 / 30؛ انبیاء / 21 / 39؛ زخرف / 43 / 33). در مقابل اینان، جریانی وجود داشت که با وجود قرارگرفتن در جرگۀ مشرکین، از مدتها پیش از اسلام با رحمٰن آشنا شده بود و او را به خدایی می‌شناخت؛ ادعای نقل‌شده از مشرکان مبنی بر اینکه اگر رحمٰن می‌خواست، ما دختران او را نمی‌پرستیدیم (زخرف / 43 / 20)، اینکه رحمٰن چیزی را نازل نکرده است (یس / 36 / 15) و اینکه خدایانی را شریک رحمٰن می‌گرفتند (زخرف / 43 / 45)، به‌روشنی نشان می‌دهد که گروهی از آنان رحمٰن را می‌شناخته‌اند. در پیوند با باورهای همین گروه دوم است که در برخی آیات قرآن، از باور مشرکان به اینکه رحمٰن فرزندانی دارد (مریم / 19 / 88، 91، 92؛ انبیاء / 21 / 26؛ زخرف / 43 / 81) و اینکه فرزندان او که معبودهای آن مشرکان بودند، دختر هستند، سخن آمده است (زخرف / 43 / 17- 19، 26).
براساس روایات چنین می‌نماید که دست‌کم قریش به آن جریانی تعلق داشت که رحمٰن را نمی‌شناختند؛ از همین رو وقتی در صلح‌نامۀ حدیبیه پیامبر (ص) به امام علی (ع) فرمود بنویسد: «بسم الله الرحمٰن الرحیم»، سهیل بن عمرو نمایندۀ مشرکان مکه اعتراض کرد که ما نمی‌دانیم رحمٰن کیست و بهتر است به سبک نامه‌های پیشین نوشته شود «باسمک اللٰهم» که نام الله بدون رحمٰن در آن بود؛ این مضمون هم در کتب تاریخی (یعقوبی، 2 / 54؛ طبری، تاریخ، 2 / 634)، هم سیرۀ نبوی (واقدی، 2 / 97- 98؛ ابن‌هشام، السیرة، 4 / 284)، هم حدیثی (مسلم، 3 / 1411؛ ابن‌حبان، 11 / 214) و هم تفسیری (مقاتل، 2 / 176؛ طبری، التفسیر، 26 / 93) نقل شده است. برخی روایات سخن از آن دارند که قریش وقتی مضامین قرآن دربارۀ رحمٰن را می‌شنیدند، به استهزا آن را به تعالیم مسیلمه مربوط می‌ساختند که دربارۀ دعوت به رحمٰن نزد او شنیده بودند (سهیلی، 4 / 225).
ژاک ژومیه و عبدالله عسکر، بر این باورند که نشناختن رحمٰن از سوی مشرکان مکه ازآن‌رو ست که رحمٰن، از اساس نامی برای خدای یکتا بود و به‌هیچ‌وجه با نظام چندخدایی مشرکان سازگاری نداشت (نک‍‌ : «رحمنن ... »، npn.). در سالهای اخیر، چنین ادعایی مطرح شده که رحمٰن در نظام چندخدایی آرامیان شمال، نمودی برای خدای ماه بوده، ولی نقدهای جدی بر این ادعا وارد شده است (برای تفصیل، نک‍ : همان، سراسر مقاله).
در عربستان عصر پیامبر (ص) محلی به نام وادی الرحمٰن وجود داشته که در نامه‌ای از پیامبر (ص) خطاب به یزید بن محجل حارثی دربارۀ اراضی آن حکمی آمده است (نک‍ : ابن‌سعد، 1 / 268).

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: