صفحه اصلی / مقالات / ربیعه الرأی /

فهرست مطالب

ربیعه الرأی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 1 دی 1398 تاریخچه مقاله

رَبیعَةُالرَّأْی، ابوعثمان یا ابوعبدالرحمان ربیعة بن ابی‌عبدالرحمان فرّوخ تیمی (د 136 ق / 753 م)، از فقیهان متقدم مدینه و پیشگامان اصحاب رأی. پدر او فروخ (فَرُّخ) یک ایرانی از موالی خاندان محمد بن منکدر از آل‌هُدیر، از تیرۀ بنی‌تیم قریش بود (مصعب، 295) و ازهمین‌رو ست که در منابع، گاه نسبت ولاء او به آل‌منکدر (ابن‌سعد، متمم / 320؛ خلیفه، 336)، و گاه به آل‌هدیر بازگردانده شده است (بلاذری، انساب ... ، 10 / 164؛ طبری، «المنتخب ... »، 650). اینکه در منابع، از «لَحّان» بودن (لهجه‌داشتن) وی سخن گفته‌اند، به همین اصل ایرانی او بازمی‌گردد (ابن‌طرارا، 1 / 501؛ ابن‌عساکر، 63 / 179)؛ ولی در منابع، تصریح شده که او خواندن فارسی نمی‌دانسته است (خطیب، تاریخ ... ، 8 / 258).
سکنای ربیعه در مدینه بود (خلیفه، طبری، همانجاها) و جز برای چند سفر، از آنجا بیرون نرفت؛ ازجمله در اواخر عمر به انبار در عراق فراخوانده شد (نک‍ : سطور بعد) و به باور کسانی چون یحیی ابن معین و ابوداوود سجستانی در همان‌جا درگذشت (یحیی بن معین، 3 / 206، 4 / 285؛ خطیب، همان، 8 / 426)، اما واقدی وفات او را در مدینه دانسته است (نک‍ : ابن‌سعد، متمم / 323-324؛ نیز طبری، همانجا).
ربیعه از میان آخرین بازماندگان صحابه، از انس بن مالک و سائب بن یزید استماع داشت و به‌همین‌سبب در شمار تابعین شمرده می‌شد (عجلی، 1 / 358؛ نووی، 1 / 188)، اما عمدۀ دانش‌اندوزی او از تابعین مدینه بود. در میان مشایخ او نام کسانی چون سعید بن مسیّب، قاسم بن محمد بن ابی‌بکر و سلیمان بن یسار از فقهای سبعه، و نیز تابعانی چون عطاء بن یسار، سالم بن عبداللٰه بن عمر و عبدالرحمان اعرج دیده می‌شود (برای فهرست، نک‍ : ذهبی، سیر، 6 / 89). او از عمر بن عبدالعزیز اموی نیز روایت داشت (ابن‌ابی‌شیبه، 5 / 24). ابن‌ابی‌الحدید در راستای نشان‌دادن اتصال علم مالک بن انس به امام علی (ع)، ربیعه را واسطۀ این اتصال به عکرمه، و از طریق او به ابن‌عباس و امام علی (ع) شمرده است (1 / 18).
در مقام استادی، ربیعه بیشتر به فقاهت شناخته بود (ابن‌حبان، الثقات، 4 / 232) و کسانی از شاگردانش او را مرجع اهل مدینه در فتوا و معضلات فقهی شمرده‌اند (ابن‌سعد، متمم / 323؛ بسوی، 1 / 375، 377). عالمان سده‌های بعد نیز چون یعقوب بن شیبه او را مفتی اهل مدینه گفته‌اند (خطیب، همان، 8 / 421؛ ذهبی، همان، 6 / 91). یعقوبی هم او را در فهرست مهم‌ترین فقیهان عصر سفاح و منصور آورده است (2 / 363، 391).
واقدی اشاره دارد که او را در مسجدالنبی (ص) حلقۀ درسی بود (نک‍ : ابن‌سعد، متمم / 322) و مصعب زبیری یاد می‌کند که چهره‌هایی شاخص در مجلس درس او حاضر می‌شدند که حدود 40 تن از آنان از «اصحاب عمائم» بودند (خطیب، همانجا). بزرگ‌ترین فقیه اهل سنت مدینه، مالک بن انس (د 179 ق / 795 م) پروردۀ محفل او بود (ابن‌حبان، همانجا) و لیث بن سعد فقیه مصر نیز در شمار شاگردان مهم او قلمداد می‌شد (لیث، 4 / 489). افزون‌براین، کسان بسیاری از ربیعه فقه اندوختند و روایت داشتند که در میان آنان نام کسانی از بومهای مختلف همچون یحیی بن سعید انصاری، اوزاعی، شعبة بن حجاج، سفیان ثوری، حماد بن سلمه، مسعر بن کدام، نافع قاری مدینه، ابوبکر بن عیاش، عبداللٰه بن مبارک و سفیان بن عیینه دیده می‌شود (برای فهرست، نک‍ : خطیب، تاریخ، 8 / 420-421؛ ذهبی، سیر، 6 / 89-90). برخی از آنان از نظر سن در حد اقران او بودند. در میان شاگردان ربیعه گاه علاقه‌مندان از سرزمینهای دور، مانند ابراهیم بن یزید مرادی، اهل مغرب نیز دیده می‌شوند (ابن‌ابی‌حاتم، 1(1) / 147).
دربارۀ رابطۀ ربیعه با ابوحنیفه فقیه اصحاب رأی کوفه، بی‌شک گرایش مشترک آنان به رأی از ارتباطهای فکری حکایت دارد، ولی دربارۀ ارتباط حضوری در منابع به‌صورت قابل تردیدی به ملاقات آن دو اشاره شده است؛ برخی از دانش‌آموختن ربیعه نزد ابوحنیفه سخن گفته‌اند (ابن‌ندیم، 256؛ صیمری، 40)، و برخی به‌عکس، به علم‌آموختن ابوحنیفه نزد ربیعه اشاره کرده‌اند (ذهبی، همان، 6 / 96).
باتوجه‌به زندگی ربیعه در مدینه در مجاورت امامان شیعه (ع)، نسبت او با آن بزرگواران نیز قابل بررسی است. از امامیه، شیخ طوسی وی را از اصحاب امام زین‌العابدین و امام باقر (ع) شمرده (رجال، 113، 135؛ نیز کلینی، 6 / 470)، و از اهل سنت، ابن‌سعد به وجود هم‌نشینی و محفل مشترک میان ربیعه با امام باقر و امام صادق (ع) تصریح کرده است (نک‍ : همانجا؛ نیز کلینی، 2 / 634، 4 / 564، جم‍ ). ابن‌سعد حتى از حضور گاه‌به‌گاه امامان در حلقۀ وی سخن آورده که در منابع امامی نیز مؤید دارد (همو، 7 / 409؛ طوسی، تهذیب ... ، 6 / 223). کشی نیز روایتی نقل کرده است که نشان می‌دهد او با مراجعان امام صادق (ع) نیز مراوده داشته، و تیزفهمی برخی از اصحاب عراقی آن حضرت ــ ظاهراً آل‌اعین ــ را ستوده است (ص 161). عثمان پسر ربیعه که خود از روات محسوب می‌شد (بخاری، التاریخ ... ، 6 / 231) فرزندی به نام محمد داشت که در شمار اصحاب امام صادق (ع) محسوب است (طوسی، رجال، 290). در روایتی مربوط به عصر امام باقر (ع) اختلاط پیروان ربیعه با شیعیان بازتاب یافته است (کلینی، 2 / 403، 5 / 350-351).
در مقابل این داده‌ها، باید به نقل مالک بن انس از ربیعه اشاره کرد که گفته بود: «من هیچ عراقی را دارای عقل تمام ندیدم» (طیوری، 1 / 90، 7 / 579؛ نیز نک‍ : ذهبی، سیر، 8 / 64)، روایتی که با ذوق مدینه‌محور مالک بیشتر سازگار است تا ذوق ربیعه که به اندیشه‌های شیعی و افکار اهل رأی عراق نگاهی جست‌وجوگرانه، و تاحدی گرایش داشت.
درمجموع باید گفت ربیعه از زمان دانشجویی و در زمان حیات استادانش فردی پرسشگر و گاه دگراندیش بوده است. در مسائل اعتقادی، زمانی‌که استادش قاسم بن محمد (د 107 ق / 725 م) هنوز زنده بود، در بحثهای اعتقادی مانند حکم اولاد مشرکین به‌عنوان فردی چالش‌برانگیز شناخته می‌شد (ابن‌عبدالبر، 18 / 132-133) و در فقه، گفت‌وگوی او با استادش سعید بن مسیب (د 94 ق / 713 م) دربارۀ دیۀ قطع 4 انگشت زن، به گرایش او به قیاس اشعار دارد و در سعید تصور گرایش به اقوال اهل عراق را پدید آورده بود (نک‍ : مالک، 2 / 860).
در مشرب فقهی، ربیعه بااینکه محضر صحابه و تابعین را درک کرده، و دسترسی گسترده به مرویات آنان داشت، بر استعمال رأی تأکیدی ویژه داشت و ازهمین‌رو به «ربیعةالرأی» شهرت یافت. یوزف شاخت بر آن است که این لقب بعدها از سوی مخالفانش از اصحاب حدیث ــ به‌خصوص حنبلیان ــ به وی داده شده است (ص 247)، اما روایات نشان می‌دهد با وجود طعنه‌آمیزبودن این لقب، کاربرد آن از عصر خود او یا بسیار نزدیک به آن آغاز شده بود (مثلاً نک‍ : بسوی، 1 / 377؛ بیهقی، 202). گزارش مصعب زبیری (د 236 ق / 850 م) حاکی است که کمتر از یک قرن پس از درگذشت، این لقب بر شخصیت او غالب آمده بود (ذهبی، همان، 6 / 91). البته هم‌زمان با قوت‌گرفتن جریان اصحاب حدیث از اواسط سدۀ 2 ق / 8 م، شهرت ربیعه به رأی می‌توانست از جایگاه او بکاهد و چنین هم بود (ابن‌سعد، متمم / 324)؛ ازجمله سفیان بن عیینه، عالم اصحاب حدیث مکه، به‌طعن ربیعه را در کنار ابوحنیفه در کوفه، و عثمان بَتّی در بصره، به عنوان 3 محوری برشمرده که رأی آنان مورد اقبال مردم بوده است (احمد بن حنبل، 3 / 137).
اما برخی از مؤیدان ربیعه دراین‌باره به دفاع از او برخاستند و کوشیدند نسبت میان رأی و پیروی سنت در فقه او را تبیین کنند. ازجمله عبدالعزیز ماجَشون (د 264 ق / 878 م) که افزون‌بر هم‌فکری در ولاء آل‌هدیر نیز با ربیعه اشتراک داشت (ابن‌سعد، 5 / 414)، و در مقام پاسخ به اهل عراق که بر رأی‌گرابودن او تأکید می‌کردند، چنین بیان می‌داشت: «به خدا سوگند من هیچ‌کس را به اندازۀ او مراعات‌کنندۀ سنت ندیدم» (نک‍ : بسوی، 1 / 377؛ بیهقی، همانجا؛ خطیب، تاریخ، 8 / 424). مالک بن انس هم در موضعی مشابه، به مکالمه‌ای میان ربیعه و ابن‌شهاب زُهری اشاره می‌کند که در خلال آن، ربیعه می‌گوید: «من به رأی سخن می‌گویم که آن‌کس که بخواهد آن را برمی‌گیرد و آن‌که نخواهد وامی‌نهد، ولی تو از پیامبر (ص) حدیث می‌گویی و مردم آن را حفظ می‌کنند» (بخاری، همان، 3 / 286-287). اما در این سخن او انتقادی نهفته است که به ادب افتا بازمی‌گردد؛ او در کلامی دیگر به زهری گفته بود: «اگر چیزی به رأی خود به مردم گفتی، به آنها بگو که این رأی توست» (بسوی، 1 / 152؛ خطیب، الفقیه ... ، 2 / 312-313). بر این پایه، نقل رجاء بن جمیل ایلی از زبان ربیعه قابل درک می‌گردد که «من رأی را بر خود آسان‌تر از دنبال‌کردن حدیث دیده‌ام» (ابوزرعه، 328؛ ابن‌عدی، 1 / 59). به‌هرروی باید توجه داشت این حدیث در تفکر ربیعه، انگاره‌ای فرای سنت است.
درواقع، ربیعه در موضعی نزدیک به همتای عراقی خود ابوحنیفه، با فرق‌نهادن میان سنت و اخباری که توسط آحاد نقل می‌شود، به حجیت خبر واحد نگاهی نقادانه داشت و در عبارتی در دفاع از «سنت ثابته» و سیرۀ جاریۀ مسلمان به‌مثابۀ آینۀ سنت، نگرانی خود دربارۀ پیروی از اخبار آحاد را این‌گونه بیان کرده است: «نقل هزار تن از هزار تن بهتر از نقل یکی از یکی است؛ این (شیوۀ) فلانی از فلانی سنت را از دستان شما بیرون خواهد کرد» (ابن‌قتیبه، 2 / 150؛ ابن‌عبدربه، 2 / 93؛ قاضی عیاض، 1 / 22). این عبارت که در کتب اصول فقه بدان توجهی نشده و بیشتر در متون ادبی و رجالی نقل شده است، به‌خوبی نشان می‌دهد که در اندیشۀ ربیعه، مقابله با خبر واحد، نوعی دفاع از سنت و تقویت، و نه تضعیف آن بوده است.
دربارۀ میزان تکیۀ ربیعه بر رأی و قیاس، گزارش چندانی نیست؛ سفیان ثوری از او نقل می‌کند که «اگر قیاس شنیع گردد، باید آن را ترک کرد» (بسوی، 1 / 63؛ بیهقی، 203) و این طرحی نخستین برای استحسان است. شاخت از پدیده‌ای به عنوان «قیاس مدنی» یاد کرده، و ربیعه را در آن محور دانسته است (ص 116)، اما باور او بر آن است که کاربرد رأی نزد ربیعه به اندازه‌ای نبوده که فاصله‌ای جدی میان او و اهل حدیث در مدینه پدید آورد (ص 227-228). در عین اینکه مروری بر همراهیها و فاصله‌های ربیعه از عالمان اهل حدیث مدینه، در عمل سخن شاخت را تأیید می‌کند، اما باید توجه داشت که در کوفه نیز فاصلۀ میان فقه رأی‌گرای ابوحنیفه و فقه حدیث‌گرای سفیان ثوری، محدود بود (نک‍ : ه‍ د، 5 / 393). به‌هرحال، در عین اینکه می‌توان رأی‌گرایی ربیعه را باتوجه‌به انبوه گزارشها جدی تلقی کرد، باید توجه داشت که در سدۀ 2 ق / 8 م، بخش عمده‌ای از فتاوى، بر محور بوم و نه روش فقیه رقم زده می‌شد.
دربارۀ عصر ربیعه و نسبت او با نخستین حلقه‌های اصحاب حدیث در مدینه باید گفت او با ابوالزِناد عبداللٰه بن ذکوان (د 130 ق / 748 م) که نمادی از تعلق به اصحاب حدیث بود، نوعی رقابت پرتنش داشت. گویا آن دو در آغاز حلقۀ مشترکی در مسجدالنبی (ص) داشتند و در مقطعی که اختلاف میانشان شدت گرفت، حلقه‌هاشان را از هم جدا کردند (ابن‌سعد، متمم / 322). مشهودشدن این اختلاف مربوط به دورۀ حیات پیش‌کسوت مدینه، ابن‌شهاب زهری (د 124 ق / 742 م) بود، تاجایی‌که زهری از تخریب ربیعه توسط مخالفان انتقاد کند و با لحنی مبالغه‌آمیز، ربیعه را «بهترینِ این امت» بخواند (ابواسحاق، 50). این روایت که ربیعه می‌گریسته و از رواج ریا در محیط خود همراه با «شهوت پنهان» سخن می‌گفته (ابن‌اعرابی، 3 / 887؛ ذهبی، سیر، 6 / 90) باید مربوط به همین فضای پرتنش باشد. ربیعه همچنین از مردم شکایت کرده است، ازآن‌رو که کسانی را به سیادت می‌گیرند که شایستگی آن را ندارند (بلاذری، انساب، 12 / 191).
به‌هرروی، تنش میان ربیعه و ابوالزناد، نتیجه‌اش آن بود که به‌تدریج شاگردان ابوالزناد محفل او را ترک گفته، به حلقۀ ربیعه روی آورند (نک‍ : همان، 8 / 423؛ نیز ه‍ د، 5 / 497) و این امر، ابوالزناد را بر آن داشت تا از نفوذ سیاسی خود استفاده کند و ربیعه را نزد حاکمان سعایت نماید. این عمل، منجر بدان شد که ربیعه را تازیانه زنند و موی سر و صورت او بتراشند (ابوالشیخ، 3 / 194؛ ابونعیم، ذکر ... ، 2 / 202، 366). از همین گزارش معلوم می‌شود که به عکس ابوالزناد، ربیعه به مراکز قدرت نزدیک نبوده و از همکاری با حکام، فاصله می‌گرفته است.
در باب نسبت ربیعه با دستگاه خلافت، خبری وجود دارد مبنی‌بر اینکه ولید بن عبدالملک آنگاه که در 125 ق / 743 م، پسرانش حَکَم و عثمان را به ولایتعهدی تعیین کرد (طبری، تاریخ، 7 / 218) و عثمان را به فرمانداری حمص گماشت، ربیعه را با او همراه گردانید (بلاذری، همان، 9 / 151)، اما باتوجه‌به دوری مدینه از دمشق، و سازگارنبودن این همکاری با سیرۀ سیاسی ربیعه، قابل تکیه به نظر نمی‌رسد. مالک بن انس از منتقدان همکاری ابوالزناد با حاکمیت (نک‍ : ه‍ د، 5 / 486)، قبول‌نکردن هدایای خلیفه به‌طور مکرر از سوی ربیعه را ستایش کرده است (خطیب، تاریخ، 8 / 425).
در اواخر خلافت سفاح، می‌دانیم که به توصیۀ یحیی بن سعید انصاری، خلیفه ربیعةالرأی را برای تصدی قضا به عراق فراخواند و او را در هاشمیۀ انبار اسکان داد (یحیی بن معین، 3 / 206، 4 / 285؛ قس: وکیع، 1 / 178). برخی روایات حکایت از آن دارند که ربیعه در پی اجبار، نهایتاً به پذیرش قضا تن داد (خطیب، همان، 8 / 258)، درحالی‌که برخی دیگر تصریح دارند که او در عراق خانه‌نشین بود و با هیچ‌کس تماسی برقرار نمی‌کرد (همان، 8 / 425؛ بسوی، 1 / 376).
در مباحث اعتقادی، در منابعْ نشانهایی از توجه ویژۀ ربیعه به این حوزه دیده می‌شود، اما مواضعی که از او در باب صفات و قدر گزارش شده، بسیار به مواضع سنتی اصحاب حدیث نزدیک است. او در بحث از «استواء بر عرش»، این صورت‌بندی را عرضه می‌کرد که «استواء، غیرمجهول است و کیفیت غیرمعقول؛ وظیفۀ رسول بلاغ است و وظیفۀ ما تصدیق» (عجلی، 1 / 358؛ لالکایی، 3 / 398). در مبحث قدر نیز نظراتی داشته (ذهبی، همانجا) و در مکالمه‌ای که با غیلان دمشقی مرجی نقل شده، موضع اختیارستیز خود را ابراز داشته است (فریابی، 228؛ ابن‌بطه، 2 / 260؛ ابوحیان، 7 / 36).
در خصوص حدیث، باوجود آنچه از ربیعه دربارۀ سنت و نسبت آن با خبر واحد گفته شد، انتظار نمی‌رود او درگیر نقل حدیث به معنای شناخته‌شده‌اش نزد اصحاب حدیث بوده باشد؛ ازهمین‌رو اینکه ابن‌سعد او را «کثیرالحدیث» دانسته (نک‍ : متمم / 324)، می‌تواند به معنای متفاوت با اصطلاح حدیث بوده باشد (قس: خطیب، همان، 8 / 426)؛ اما «حافظ»بودن او نسبت به سنت نبوی که در برخی منابع گفته شده، معنایی اعم است که می‌تواند دربارۀ او صادق باشد (نک‍ : همان، 8 / 421؛ ابن‌ابی‌حاتم، 1(2) / 475).
به‌هرروی، به‌عنوان راوی اخباری از سنت نبوی، برخی چون ابوحاتم رازی، یعقوب بن شیبه و عجلی از رجالیان متقدم او را توثیق کرده‌اند (عجلی، ابن‌ابی‌حاتم، همانجاها؛ ذهبی، سیر، 6 / 91)، و ابن‌سعد ضمن قول به ثقه‌بودن او، یادآور شده است که اصحاب حدیث به‌سبب قول ربیعه به رأی از حدیث او «بیم داشته‌اند» (نک‍ : همانجا؛ نیز خطیب، تاریخ، 8 / 426). ابن‌صلاح شهرزوری، بدون توجه به مسئلۀ رأی، ضعف را به نقطۀ دیگری بازمی‌گرداند؛ اینکه او در اواخر عمر دچار «تغییر» شده و به‌این‌سبب اعتماد به حدیث او از دست رفته است (ص 393). ذهبی که او را از حیث رجالی شخصیتی برجسته می‌دیده، یادآور شده است که برخی چون ابن‌حبان بستی و ابوالعباس نباتی، او را در عداد ضعفا آورده‌اند (میزان ... ، 2 / 44). بااین‌همه، باتوجه‌به آنچه از اندیشۀ ربیعه گفته شد، سخن سازگارتر از آن سفیان ثوری است، مبنی‌بر اینکه کسانی چون ربیعه، اساساً اهل «اتقان در حدیث» به شیوۀ اهل حدیث نبودند و رفتن طالبان به محفل آنان برای آموختن حدیث، مقبولیتی نداشت (نک‍ : ذهبی، سیر، همانجا).
ابن‌حبان بستی اشاره دارد که ربیعه در زمینۀ اخبار پیشینیان نیز فردی چیره‌دست بود (مشاهیر ... ، 81) و نمونه‌هایی از نقل این‌گونه اخبار از طریق وی، در منابع نقش بسته است (مثلاً ابن‌عبدالحکم، 176؛ ابن‌شبه، 1 / 329). ابن‌حبان او را از «فصیحان» نیز شمرده (همانجا) و ابن‌ندیم از وی به عنوان «بلیغی سخنور» یاد کرده است (ص 256). او که افزون‌بر چیرگی در سخنوری، فردی پرگو نیز بود (جاحظ، 69؛ ابن‌ندیم، همانجا)، دارای کلمات قصاری است که در منابع به‌طور پراکنده نقش بسته است (مثلاً ابن‌قتیبه، 1 / 416، 2 / 191؛ ابن‌عبدربه، 2 / 112، 117، جم‍‌ ) و حتى گاه به منابع اخلاقی ـ عرفانی نیز راه یـافته است (مثلاً ابوطالب، 2 / 374؛ غزالی، 1 / 46).
ربیعه که خود به سبک صنفِ تازه‌شکل‌گرفتۀ علما، عمامه می‌پوشید (ابن‌سعد، متمم / 321)، دیدگاه خاصی دربارۀ کارکرد این صنف داشت. او علم را وسیله‌ای برای دستیابی به هر فضیلتی می‌شمرد (ذهبی، همان، 6 / 90) و معتقد بود برای کسی که بهره‌ای از علم دارد، سزاوار نیست که خود را ضایع گرداند (بخاری، صحیح، 1 / 42)؛ ازهمین‌رو نقش علما را سنگین می‌دانست. وی معتقد بود همان‌گونه که کودکان زیر سیطرۀ فکری پدران و اولیای خود هستند، مردم نیز چنین موقعیتی نسبت به علمای خود دارند (ابن‌سعد، همانجا). او در نقد علمای عصر خود، به نسل پیشین خود اشاره می‌کند و یادآور می‌شود عالمانی را در مدینه دیده بوده است که دین آنها برای گرفتن، به اندازۀ ثریا دور از دسترس بوده است (احمد بن حنبل، 2 / 86؛ ابن‌قتیبه، 1 / 416؛ ابونعیم، حلیة ... ، 3 / 262).
باوجود آنکه در زمان ربیعه، تصنیف کتب آغاز شده بود، او به‌عنوان مصنف شناخته نمی‌شود و میراث وی شفاهی است. ورقاء بن عمر یشکری در طبقۀ شاگردان ربیعه، به مطلبی اشاره می‌کند که به نقل از زهری در «کتب ربیعه» دیده بوده است (ابن‌عدی، 3 / 253). سزگین هم با تکیه بر عبارتی از المدونة (ابن‌قاسم، 1 / 29)، بر آن است که ربیعه را کتابی در فقه بوده که به‌طور گسترده در آثار بعدی مانند موطأ مالک، المدونة و جز آن مورد استفاده قرار گرفته است (GAS, I / 406-407). به‌هرروی محتمل است که این تعابیر ناظر به اصول و یادداشتهای درسی ربیعه، و نه اثر تصنیفی باشد. ابن‌ندیم به‌صراحت یادآور شده است که از ربیعه، هیچ تصنیفی نمی‌شناخته است (همانجا).
بخش مهمی از آموزه‌های ربیعه که به نسلهای بعدی انتقال یافته، فتاوای فقهی او ست که به‌طور پراکنده در کتب پسینیان به ثبت آمده است. ربیعه در برخی از این فتاوى کاملاً منفرد است، همچون این فتوا که برخلاف اجماع فقیهان، خون استحاضه را ناقض طهارت نمی‌دانسته است (نک‍ : ابن‌منذر، 31-32). او دیدگاهی را دربارۀ زمان باین‌شدن طلاق به عنوان رأی خود مطرح کرده بود که در احادیث امامیه، ادعای انتساب این دیدگاه به خود از سوی امام باقر یا صادق (ع) تخطئه شده، اما اصل دیدگاه در انتساب به امام علی (ع) تأیید شده است (نک‍ : کلینی، 6 / 88- 89؛ عیاشی، 1 / 114؛ طوسی، تهذیب، 8 / 124).
فتاوای ربیعه را افزون‌بر نقل گسترده در کتب فقه تطبیقی، در منابع مختلف فقهی و روایی نیز می‌توان بازجست (مثلاً مالک، 1 / 58، 85، جم‍ ؛ ابن‌قاسم، 1 / 16، 22، جم‍ ؛ شافعی، 1 / 317، 2 / 446، جم‍ ؛ بخاری، التاریخ، 1 / 277، 7 / 85؛ وکیع، 3 / 83؛ بلاذری، فتوح ... ، 1 / 57، 69).

مآخذ

ابن‌ابی‌حـاتم‌، عبدالرحمـان، الجـرح و التعـدیل، حیدرآبـاد دکـن، 1371 ق‌ / 1952 م ‌بب‍ ؛ ابن‌ابی‌‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم‌، قاهره‌، 1379 ق / 1959 م؛ ابن‏ابی‌شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، 1409 ق؛ ابن‌اعرابی، احمد، المعجم، به کوشش عبدالمحسن بن ابراهیم حسینی، دمام، 1418 ق / 1997 م؛ ابن‌بطۀ عکبری، عبیداللٰه‌، الابانة، به کوشش فوقیه حسین محمود‌، قاهره‌، 1397 ق؛ ابن‌حبان‌، محمد، الثقات‌، به کوشش سید شرف‌الدین احمد، بیروت، 1395 ق / 1975 م؛ همو، مشاهیر علماء الامصار، به کوشش م‌. فلایش‌هامر، قاهره‌، 1379 ق / 1959 م؛ ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر، ج 5؛ همو، همان‌، متمم‌، به کوشش زیاد محمد منصور، مدینه‌، 1403 ق / 1983 م؛ ابن‌شبه‌، عمر، تاریخ المدینة المنورة، به کوشش علی محمد دندل و یاسین سعدالدین بیان، بیروت، 1417 ق / 1996 م؛ ابن‌صلاح، عثمان‌، مقدمة فی مصطلح الحدیث، به کوشش نورالدین عتر‌، بیروت، 1397 ق / 1977 م؛ ابن‌طرارا، معافی، الجلیس الصالح الکافی، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1413 ق / 1993 م؛ ابن‏عبدالبر، یوسف، التمهید، به کوشش مصطفى ابن احمد علوی و محمد عبدالکبیر بکری‌، رباط، 1387 ق؛ ابن‌عبدالحکم‌، عبدالرحمان‌، فتوح مصر و اخبارها، به کوشش محمد حجیری، بیروت، 1416 ق / 1996 م؛ ابن‌عبدربه‌، احمد، العقد الفرید، بیروت، 1420 ق / 1999‌‌ م؛ ابن‌عدی، عبداللٰه، الکامل، به کوشش یحیى مختار غزاوی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ مدینة دمشق‌، به کوشش علی شیری‌، بیروت / دمشق، 1415 ق / 1995 م؛ ابن‌قاسم‌، عبدالرحمان‌، المدونة الکبرى، قاهره‌، 1324-1325 ق؛ ابن‌قتیبه‌، عبداللٰه، عیون الاخبار، بیروت، 1424 ق / 2004 م؛ ابن‌منذر، محمد، الاجماع، به کوشش فؤاد عبدالمنعم احمد، اسکندریه، 1402 ق؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابو‌اسحاق شیرازی، ابراهیم‌، طبقات الفقهاء، به کوشش خلیل میس، بیروت، دارالقلم؛ ابوحیان توحیدی، علی، البصائر و الذخائر، به کوشش وداد قاضی، بیروت، 1419 ق / 1999 م؛ ابوزرعۀ دمشقی‌، عبدالرحمان‌، التاریخ‌، به کوشش خلیل منصور، بیروت، 1417 ق / 1996 م؛ ابوالشیخ اصفهانی‌، عبداللٰه، طبقات المحدثین باصبهان، به کوشش عبدالغفور بلوشی، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابوطالب مکی، قوت القلوب، به کوشش عاصم ابراهیم کیالی، بیروت، 1426 ق / 2005 م؛ ابونعیم اصفهانی‌، احمد، حلیة الاولیـاء، قاهـره‌، 1351 ق / 1932 م؛ همو، ذکر اخبـار اصبهان‌، به کوشش س. ددرینگ‌، لیدن‌، 1934 م؛ احمد بن حنبل‌، العلل و معرفة الرجال‌، به کوشش وصی‌اللٰه عباس‌، بیروت / ریاض، 1408 ق / 1988 م؛ بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، 1398 ق / 1978 م؛ ‌همو، صحیح، به کوشش مصطفى دیب‌البغا، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ بسوی، یعقوب‌، المعرفة و التاریخ‌، به کوشش خلیل منصور، بیروت، 1419 ق / 1999 م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، 1417 ق / 1996 م؛ همو، فتوح البلدان‌، به کوشش رضوان محمد رضوان‌، بیروت‌، 1398 ق / 1987 م؛ بیهقی، احمد، المدخل الی السنن الکبرى، به کوشش محمد ضیاءالرحمان اعظمی، کویت، 1404 ق؛ جاحظ، عمرو، البیان‏ و التبیین، به‏ کوشش‏ فوزی عطوی، بیروت، 1968 م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ همو، الفقیه و المتفقه‌، به کوشش عادل بن یوسف غرازی، دمام، 1421 ق؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ‌، به کوشش سهیل زکار، دمشق‌، 1968 م؛ ذهبی‌، سیر؛ همو، میزان الاعتدال‌، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت‌، 1382 ق / 1963 م؛ شافعی‌، محمد، الام‌، بیروت‌، دارالمعرفه؛ صیمری، حسین‌، اخبار ابی‌حنیفه و اصحابه‌، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ طبری، تاریخ؛ همو، «المنتخب من کتاب ذیل المذیل»، همراه ج 11 تاریخ؛ طوسی‌، محمد، تهذیب الاحکام‌، به کوشش حسن موسوی خرسان‌، تهران، 1364 ش؛ همو، رجال‌، به کوشش جواد قیومی، قم، 1415 ق؛ طیوری، مبارک، الطیوریات، انتخاب ابوطاهر سلفی، به کوشش دسمان یحیى معالی و عباس صخر حسن، ریاض، 1425 ق / 2004 م؛ عجلی‌، احمد، معرفة الثقات‌، به کوشش عبدالعلیم عبدالعظیم بستوی، مدینه، 1405 ق / 1985 م؛ عیاشی‌، محمد، التفسیر، تهران، 1380-1381‌ ق؛ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، دار الکتاب العربی؛ فریابی، جعفر، القدر، به کوشش عمرو عبدالمنعم سلیم، بیروت، 1421 ق / 2000 م؛ قاضی‌عیاض‌، ترتیب المدارک‌، به کوشش محمد سالم هاشم، بیروت، 1418 ق / 1999 م؛ کشی‌، محمد، معرفة الرجال‌، اختیار طوسی‌، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، 1348 ش‌؛ کلینی‌، محمد، الکافی‌، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، 1391 ق؛ لالکایی، هبة‌اللٰه، شرح اصول اعتقاد اهل السنة و الجماعة، ریاض، 1402 ق؛ لیث بن سعد، «رسالة الى مالک بن انس‌»، ضمن ج 4 ‌تاریخ (نک‍ : هم‍ ، یحیی بن معین)؛ مالک بن انس‌، الموطأ، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی‌، قاهره، 1370 ق‌ / 1951 م؛ مصعب زبیری، نسب قریش، به کوشش لوی پرووانسال، قاهره، 1982 م؛ نووی، یحیى، تهذیب الاسماء و اللغات‌، بیروت، 1996 م؛ وکیع، محمد، اخبار القضاة، بیروت، عالم‌الکتب؛ یحیی بن معین‌، تاریخ‌، روایت دوری، به کوشش احمد محمد نور سیف‌، مکه، 1399 ق‌ / 1979 م؛ یعقوبی‌، احمد، تاریخ‌، بیروت‌، 1397 ق / 1960 م؛ نیز:

GAS; Schacht, J., The Origins of Muhammadan Jurisprudence, Oxford, 1979.

احمد پاکتچی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: