راوندیه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 1 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/246171/راوندیه
جمعه 14 اردیبهشت 1403
چاپ شده
24
راوَنْدیّه، گروهی از هواداران بنیعباس در سدۀ 2 ق / 8 م. کلمۀ راوندیه را بهصورت «رَوَندیّه» نیز ضبط کردهاند (نک : نوبختی، 46، 52؛ ابنندیم، 120، 257؛ مقدسی، 6 / 83؛ ثعالبی مرغنی، 339؛ نیز خواندمیر، 92)؛ چنانکه نسبت یکی از بزرگان ایشان، از سران داعیان دعوت ضداموی در خراسان، بهصورت «روندی» ضبط شده است ( اخبار ... ، 222؛ نیز نک : ابنفقیه، 299: «طاقات الروندی» در بغداد؛ برای نسبت روندی شماری از مشاهیر، نک : دارقطنی، 2 / 1080؛ ابنعساکر، 13 / 425؛ ابنفوطی، 2 / 172).بنابر کهنترین روایات، راوندیه اهل خراسان بودهاند (طبری، 7 / 505؛ بلاذری، انساب ... ، 4 / 316)، اما قابل توجه است که در مآخذ موجود آنها را به جای خاصی در خراسان منسوب نکردهاند. محتمل است که راوند / روند صورت دیگری از ریوند در حومۀ نیشابور باشد، که خود مشتمل بر چندین روستا و آبادی بود (یاقوت، 3 / 115؛ نیز نک : بیهقی، 35، 265؛ صدیقی، 252، 253) و نام آن، که گاه به چند صورت ضبط شده است، با آتشکدۀ آذربرزینمهر پیوند دارد (کریستنسن، 243؛ برای آگاهی بیشتر، نک : صادقی، 5-17؛ برای گیاه ریواس محصول ریوند، نک : لغتنامه ... ، ذیل ریوند؛ برای نسبت ریوندی، نک : سمعانی، 6 / 223-224). تبدیل ضبط راوند و ریوند به یکدیگر بیسابقه نبوده است؛ مثلاً ابنراوندی (ه م)، متکلم مشهور، را نیز که اهل راوند کاشان (سمعانی، 6 / 51) بود، در شماری از مآخذ ابنریوندی خواندهاند (مثلاً نک : ابنجوزی، 13 / 108). ادیب مشهور، ثعالبی (ه م)، که خود نیشابوری بود، راوندیه را بهصورت ریوندیه ضبط کرده است (ص 38).راوندیه را از اصحاب ابومسلم خراسانی شمردهاند، گرچه با توجه به عقاید خاص منسوب به راوندیه، تأکید بر این موضوع در آغاز روایات، خالی از طعن بر ابومسلم و تهمت به او نیست (نک : دنبالۀ مقاله)؛ اما از سوی دیگر، بهرهای از حقیقت در آن میتوان سراغ گرفت، زیرا راوندیه بخش مهمی از سپاه خلافت بودند که درواقع ابومسلم خراسانی در دورۀ دعوت ضد اموی و مدتی پیش از برافتادن امویان فراهم آورده بود و چنانکه بعدها خود او در گفتوگو با منصور تصریح کرد، به شنوایی و اطاعت سپاهیان خراسان از خود اطمینان داشت (طبری، 7 / 472؛ نیز نک : بلاذری، همان، 4 / 141، که در خطابۀ داوود بن علی عباسی به «جُند خراسان» اشاره شده است).از پارهای نشانهها پیدا ست که دستههای جُند خلافت با نسبت به شهر یا منطقۀ زادگاه خود شناخته میشدهاند؛ چنانکه در همین دوره یا سالها و حتى یکی ـ دو سده پس از آن نیز از دستههـایی با نسبتهای «الخوارزمیّه» (ابنفقیه، 298؛ نیز نک : طبری، 8 / 392؛ یاقوت، 3 / 25: «رَبَضُ الخوارزمیّه»)، «المروروذیّه» (طبری، 7 / 498)، «الطبریّه» (همو، 9 / 85، 337، 393، 468، 509) و مانند آن یاد کردهاند (برای آگاهی بیشتر، نک : مناصیر، 109). همچنین، ابنفقیه (ص 299) از مساکن «شیعة سرخسیّه» (نیز نک : یاقوت، 4 / 5: «شیعة المنصور») در بغداد سخن به میان آورده است. محتمل است که از دورهای، نسبت راوندی اشاره به جایی خاص نبود و هر شخصی که در سپاه، جزو دستۀ راوندیه شمرده میشد، نسبت راوندی مییافت، زیرا فرمانده شرطه و نگهبانان منصور، حرب بن عبدالله (مق 147 ق / 764 م؛ ازدی، 1 / 412)، باآنکه بلخی بود (بلاذری، فتوح ... ، 295؛ نیز نک : ابنفقیه، 314)، با نسبت راوندی هم از او یاد شده است (طبری، 8 / 7، 27؛ برای انتساب محلۀ حربیه در بغداد به او، نک : بلاذری، همانجا؛ طبری، 8 / 7؛ خطیب، 1 / 398؛ یاقوت، 2 / 237).میدانیم که خلافت عباسی گرچه از کوفه آغاز شد (برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، ابوالعباس سفاح؛ بغداد؛ بنیعباس)، اما خاندان عباسی از کوفیان و بهویژه تمایل ایشان به علویان، مهمترین رقیبان خلافت، سخت بیمناک بودند و درواقع خراسانیها را هوادار و تکیهگاه خود میشمردند؛ منصور در خطابهای در هاشمیه (نک : دنبالۀ مقاله)، هنگام قیام محمد نفس زکیّه، بر این موضوع تأکید کرد و به کوفیان ناسزا گفت (نک : طبری، 8 / 92-94؛ نیز مسعودی، 3 / 300). به همین سبب، عباسیان کوشش کردند از همان آغاز و از دورۀ ابوالعباس سفاح (ه م)، ارکان و کارگزاران خلافت و بهویژه سپاهیان را از کوفه دور نگاه دارند (نک : ابنطقطقى، 161)؛ ازاینرو، منصورْ هاشمیه را نزدیک کوفه بنیان نهاد و پس از سفر حج و بیتالمقدس (نک : بلاذری، انساب، 4 / 309؛ ثعالبی مرغنی، 339)، سرانجام در حدود سال 140 ق / 757 م در هاشمیه استقرار یافت (طبری، 7 / 614؛ نیز نک : ابنرسته، 237؛ ابنفقیه، 218؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ هاشمیه و محل آن، نک : العلی، 38 بب ). بااینهمه، خاطر عباسیان هنوز از بابت جُند ایمن نبود و منصور خود در اثنای واقعۀ راوندیه (نک : دنبالۀ مقاله) در گفتوگویی با یکی از بزرگان بنیعباس، از رویارویی جندیان با خلافت و حتى بیم از اتحاد میان ایشان و سپردن عنان خلافت به رقیبان سخن به میان آورد و از او چارهجویی کرد (طبری، 8 / 37).شهرت راوندیه، در روایتهای تاریخی، به واقعهای بازمیگردد که در دورۀ خلافت منصور عباسی روی داد. در باب این واقعه، چنانکه از مآخذ موجود پیدا ست، دو روایت مفصّل در دست مورخان کهن مانند بلاذری و طبری بوده است: نخست به نقل از هیثم بن عدی (د 207 ق / 822 م) (نک : بلاذری، همان، 4 / 315؛ نیز نک : مقریزی، 4 / 332؛ برای فهرستی از آثار او، نک : ابنندیم، 112)، و دیگری از ابوالحسن مدائنی (د 215 ق / 830 م) (طبری، 7 / 505، 507، 8 / 83؛ برای کتاب بزرگ او در «اخبار خلفاء»، نک : ابنندیم، 115). هر دو روایت در خطوط کلیِ حوادث و مطالب، اشتراک و توافق دارند و واقعۀ راوندیه و عقاید منسوب به آنها، مطابق مصالح خلافت شرح داده شده است.مدتی پس از استقرار منصور در هاشمیه، به احتمال بسیار در 141 ق / 758 م (طبری، 7 / 505؛ نیز نک : بلعمی، 4 / 1099: رمضان 141 / ژانویۀ 759؛ برای ذکر تاریخهای دیگر از 136 تا 140 ق / 753 تا 757 م در روایات بهعنوان احتمال، نک : طبری، همانجا؛ نیز بلاذری، همان، 4 / 316؛ مقریزی، 4 / 233)، دستههایی از راوندیه، که شمار ایشان را تا 600 تن گفتهاند، گویا بنابر باورهایی که در روایات موجود به ایشان منسوب شده است، مانند قول به الوهیت منصور و حرکات طوافمانند گرد اقامتگاه خلیفه، اما به احتمال بسیار به سببی دیگر (برای آگاهی بیشتر، نک : دنبالۀ مقاله)، آشکارا در اطراف قصر خلیفه در هاشمیه فراهم میآمدند. منصور نخست کسانی را احتمالاً برای مذاکره نزد سران ایشان گسیل داشت و سرانجام شماری از آنان را بالغ بر 200 تن به زندان افکند (بلاذری، طبری، نیز ثعالبی مرغنی، همانجاها). این اقدام خشم دیگر یاران ایشان را برانگیخت و بهرغم فرمان خلیفه، همچنان اجتماع میکردند (همانجاها)، تا آنکه شماری از ایشان در توطئهای، تشییعجنازهای صوری ترتیب دادند و خود را به زندان رساندند و پس از رهاکردن یاران در بند، روی به قصر خلیفه نهادند (همانجاها؛ نیز نک : بلعمی، 4 / 1094). در این اثنا، دروازههای ورودی هاشمیه بسته شد (بلاذری، همانجا؛ طبری، 7 / 506)، که میتوان آن را بخشی از اقدامات راوندیه محسوب داشت.مقارن این حوادث، عثمان بن نهیک عَکّی، فرمانده نگهبانان خلیفه (یعقوبی، 2 / 389؛ بلاذری، همان، 4 / 271)، که پیشتر در قتل ابومسلم خراسانی در مدائن به فرمان منصور نقش چشمگیری ایفا کرده بود (برای تفصیل، نک : ابنحبیب، 181؛ نیز بلاذری، انساب، 4 / 272، 274؛ برای نقش او در دورۀ دعوت ضد اموی در ابیورد، نک : اخبار، 218، 220)، با شورشیان سخن گفت (بلاذری، طبری، همانجاها؛ نیز نک : ثعالبی مرغنی، 340)، اما یکی از راوندیه او را از پشت، هدف تیر قرار داد و وی چند روز بعد بر اثر زخم آن تیر جان سپرد (بلاذری، طبری، همانجاها). اگر، چنانکه بهدرستی حدس زدهاند، راوندیه نگهبانان شخصی منصور بودهاند (نک : فاناس، III / 13)، بنابراین، آنها فرمانده خود را به ضرب تیر از پا درآوردهاند.از مجموع روایات پیدا ست که منصور در اوج شورش راوندیه در قصر کمابیش تنها مانده بود و گویا قصد داشت بنابر شیوهای که معمولاً در پیش میگرفت و شخصاً به امور میپرداخت، خود با شورشیان روبهرو شود (بلاذری، همانجا)، اما سرانجام به اصرار سردار مشهور، مَعن بن زائدۀ شیبانی (مق 152 ق / 769 م؛ دربارۀ او، نک : خطیب، 15 / 316 بب )، از آستانۀ در به قصر بازگشت. معن بن زائده از دورۀ سقوط بنیامیه و بهسبب همراهی با ابنهبیره (ه م) در نزاع و نبرد با هواداران دعوت ضد اموی، از بیم عباسیان پنهان شده بود، اما گویا به لطف برخی از نزدیکان خلیفه، موقعیت را برای حضور نزد او و رفع دلگیری مناسب تشخیص داد. تأکید پرآبوتاب منسوب به منصور در این دیدار بر نسب و حسب عربی معن، حتى اگر بعد از این واقعه به روایات موجود افزوده شده باشد، در موقعیت خاص شورش راوندیه که خراسانی بودند، قابل تأمل به نظر میرسد (نک : طبری، 7 / 507). اندکی پیش از آن، زمانی که خلیفه با معن در حال گفتوگو بود، یکی از راوندیه حتى خود را تا نزدیک خلیفه نیز رساند، ولی با هشدار منصور و اقدام به موقع معن، کشته شد (همو، 7 / 508). بههرحال، با کوشش معن بن زائده (ابوالفرج، 10 / 70) و دو سردار دیگر، خازم بن خزیمه (ه م) و مالک بن هیثم (دربارۀ او، نک : ذهبی، 4 / 487- 488)، که هریک بهنحوی با راوندیه درگیر شدند، اما جزئیات آن چندان روشن نیست (دینوری، 384؛ بلاذری، همان، 4 / 315-316؛ طبری، 7 / 505؛ نیز نک : مقریزی، 4 / 214)، شورش راوندیه سرکوب شد. بااینهمه، خلیفه بعدها به موقعیت خطرناک آن روز برای جان شخص خود اشاره کرد (بلاذری، همان، 4 / 274-275؛ طبری، 7 / 507).بنابر روایات، پس از گشودهشدن دروازۀ هاشمیه، مردم نیز در نبرد با راوندیه شرکت کردند (همو، 7 / 506). از جملۀ کسانی که در این روز در سرکوب شورشیان راوندیه نقشی مؤثر داشت و پیش از آن از استقبال و نواخت خلیفه برخوردار شده بود، پرویز، برادر مَصمُغان، فرمانروای دماوند بود (همانجا، نیز دربارۀ او، نک : 7 / 510). روز شورش راوندیه را مروان بن ابیحفصه در شعری در مدح معن بن زائده، «یوم الهاشمیه» خواند (نک : مسعودی، 3 / 286؛ ابوالفرج، 10 / 71؛ تنوخی، 2 / 373؛ ابنوادران، 140؛ نیز بلعمی، 4 / 1099: «حرب هاشمیه»).گرچه گفتهاند که همگی راوندیه در این واقعه کشته شدند (بلاذری، انساب، 4 / 316؛ طبری، همانجا)، اما خزیمة بن خازم برای قتل «بقیۀ» ایشان از منصور اجازه گرفت و خلیفه پذیرفت (همانجا). درواقع به احتمال بسیار آن بخش از راوندیه که در شورش شرکت کردند، جان به در نبردند. در حوادث چند سال بعد همچنان از راوندیه یاد شده است و حتى گویا بهعنوان نگهبان، همچنان به خلیفه نزدیک بودهاند، مانند اشاره به یکی از ایشان پس از سرکوب و قتل ابراهیم بن عبدالله حسنی، قتیل باخمرا، در حضور منصور در 145 ق / 762 م (ابنحمدون، 1 / 440). افزونبراین، مسلم است که راوندیه بهعنوان فرقهای با عقاید خاص پس از بنای بغداد هم در آنجا حضور داشتهاند (نک : دنبالۀ مقاله).روایات موجود، واقعۀ شورش هاشمیه را مرتبط با عقاید افراطی راوندیه، در باب خلیفه منصور و یکی ـ دو تن از عوامل خلافت، در این عهد قرار دادهاند و سرکوب راوندیه را به داشتن این قبیل عقاید مربوط دانستهاند: راوندیه منصور را «ربّ» خود میخواندند و اینکه او ست که رزق و روزی از آب و طعام بدیشان میرساند و حتى گرد اقامتگاه خلیفه همچون «قصر ربّ» خود طواف میکردند (بلاذری، همانجا؛ طبری، 7 / 505؛ نیز نک : ثعالبی مرغنی، 339). در سدههای بعد، قول منسوب به راوندیه در باب الوهیت منصور را حتى با انتساب تعابیر فلسفی به ایشان شرح دادهاند، که بهکلی ناپذیرفتنی مینماید (ابنفضلالله، 24 / 185: «نرید [ان] یخرج الجزء الالٰهی من هٰذا النّاسوت»).افزونبراینها، گفتهاند که راوندیه به تناسخ و حلول معتقد بودند و اینکه روح آدم در عثمان بن نهیک حلول کرده و هیثم بن معاویۀ عَکّی (د 157 ق / 774 م؛ نک : طبری، 8 / 50)، که مانند عثمان بن نهیک از داعیان دعوت ضداموی در ابیورد بود (نک : اخبار، 218)، جبرئیل است (نک : بلاذری، همانجا؛ طبری، 7 / 505؛ نیز ثعالبی مرغنی، همانجا). در شماری از روایات، حتى ابومسلم خراسانی را هم بهنحوی در پارهای از این عقاید با آنها شریک کردهاند (طبری، همانجا؛ نیز نک : ذهبی، 3 / 771)، اما معلوم نیست عوامل خلافت، مانند ابوبکر هُذلی (نک : طبری، 7 / 507)، یکی از مهمترین راویان این موضوع، که به خلیفه بسیار نزدیک بود و او را از صحابۀ منصور عباسی خواندهاند (خطیب، 10 / 308؛ نیز نک : یعقوبی، 2 / 361)، تا چه حد در نقل عقاید راوندیه و ادلّۀ شورش ایشان صداقت داشتهاند، زیرا گرچه انتساب این عقاید به راوندیه سرکوب آنها را بهدست خلافت کاملاً توجیه میکند، اما از سوی دیگر، با شورش ایشان و اقدام برای قتل خلیفه تضاد و تناقض تمام دارد. در برخی روایات، خشم و شورش راوندیه به دستگیری و حبس شماری از یاران ایشان مربوط شده است و اینکه منصور کوشش کرد ایشان از این عقاید توبه کنند، اما نپذیرفتند (ثعالبی مرغنی، 339؛ نیز نک : مقدسی، 6 / 83-84؛ ثعالبی، 38). بااینهمه، میان عقیده به ربوبیت خلیفه تا اقدام دستهجمعی به قتل او فاصلۀ بسیار است و این مسئله، کشف راز و رمز عقاید و اسباب و ادلّۀ شورش ایشان را در ابهام فرومیبرد.بسیار محتمل است که راوندیه بهعنوان نگهبانان منصور واقعاً باورهایی خاص در باب خلیفه داشتهاند، بهویژه که شغل و مأموریت ایشان، وفاداریِ تا سرحد پرستش یا باورهایی شبیه به آن را اقتضا میکرده، و بدیهی است که منصور از آن آگاهی داشته است (نک : فاناس، III / 13)، اما در انتساب قول بسیار غریب به ایشان در باب الوهیت منصور، احتمال بدفهمی عمدی از تعابیری مانند خدای، خداوند، خداوندگار و امثال آن، که در آدابورسوم ایرانی در خطاب به پادشاه و فرمانروا رایج بود (برای شواهد آن، نک : لغتنامه، ذیل واژهها)، قابل ملاحظه و تأمل است. از این دست سوءتعبیر، که درواقع دستاویزی برای تصفیههای سیاسی بود، چند دهه بعد بهعنوان یکی از اتهامات افشین (ه م) مطرح شد و در مجلس محاکمۀ او گفتند که اهالی اسروشنه (ه م) در نامهها، بهنحوی وی را خطاب میکردهاند که گویی در مرتبۀ خدایی است و گوینده آن خطاب را در عربی به «الٰهُ الآلهة» ترجمه کرد (طبری، 9 / 107- 108).بااینهمه، میتوان حدس زد که بخش چشمگیری از راوندیه، بهسبب سیاستهای سختگیرانۀ مالی منصور و امساک او در پرداخت یا کاهش عطایا و ارزاق سپاهیان به خشم آمده بودند. میدانیم که ابوالعباس سفاح و منصور ترجیح میدادند بنابر اهداف سیاسی، علویان، یعنی رقیبان جدی خلافت نوپای عباسی را از عطایای هنگفت خود برخوردار کنند و ازآنگذشته، منصور برای بنای شهری جدید بهعنوان مرکز خلافت، به ذخیرۀ اموال نیاز داشت (نک : سلومی، 172- 173؛ نیز ریس، 410 بب ). نتیجه و حاصل دیدگاهها و سیاستهای اقتصادی منصور بهویژه در ربط با سپاهیان (مثلاً نک : ابوهلال، 1 / 112)، در همان روزگار بهصورت ناآرامی و شورش در نقاطی سر برآورد، ازجمله در خراسان در 140 ق / 757 م و مقارن با شورش راوندیه (برای آگاهی بیشتر، نک : طبری، 7 / 503، 509). در اثنای شورش راوندیه نیز معن بن زائده در گفتوگو با منصور، چارۀ کار را برای سرکوب راوندیه، بذل مال و اموال میان مردم دانست و منصور نپذیرفت (طبری، 7 / 508). در ضمن عقاید راوندیه نیز تأکید ایشان بر مسئلۀ بستگی رزق و روزی آنان به دست خلیفه (بلاذری، انساب، 4 / 316؛ طبری، 7 / 507؛ نیز نک : ثعالبی مرغنی، همانجا) قابل تأمل به نظر میرسد (نک : فاناس، همانجا) و هیچ بعید نیست در چنین باوری، چنانکه ملاحظه شد، عمداً اغراق شده باشد. ابنمقفع (ه م)، در «رسالة الصحابة» (برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، ابنمقفع، بخش آثار، شم 5)، که آن را پس از ماجرای قتل ابومسلم و احتمالاً در محدودۀ زمانی شورش راوندیه خطاب به منصور نوشت، ضمن ستایش از سپاه خراسانی خلافت، بر موضوع افزایش ارزاق ایشان بهسبب گرانی اجناس تأکید کرد و درواقع بهنحوی به خلیفه در این زمینه هشدار داد (ص 314: «و انّما یحتاج الجند الیوم الى ما یحتاجون الیه من کثرة الرّزق لغلاء الاسعار»).همچنین، باید به روایتی نادر توجه کرد که بنابر آن، شورش راوندیه برای خونخواهی ابومسلم خراسانی بوده است (دینوری، 384). میدانیم که منصور پس از سرکوب راوندیه، به خازم بن خزیمه فرمان داد تا رزامنامی را که از راوندیه میشمرد، به قتل رسانَد، اما رزام با توسل به جعفر پسر خلیفه، جان به در برد و امان یافت (طبری، 7 / 506-507). از سوی دیگر، از یکی از فرقههای راوندیه (نک : دنبالۀ مقاله) به نام رزامیه نام بردهاند که به رزام منسوب بودهاند و درنهان به «ولایت ابومسلم» عقیده داشتهاند (نوبختی، 47؛ برای آگاهی بیشتر از رزامیه، نک : اشعری، 21-22؛ شهرستانی، 152-153).بااینهمه، حتى اگر هم رزام و هواداران او در راوندیه، این شورش را موقع مناسبی برای خونخواهی ابومسلم تشخیص داده بودند، باز بعید به نظر میرسد که این وجه بر شورش مذکور غالب بوده باشد، وگرنه موضوع خونخواهی ابومسلم میباید در روایات انعکاس بیشتری مییافت. درواقع، ابومسلم جزوی از باورهای فرقهای از راوندیه، یعنی رزامیه بود که به ایشان، افزونبر اباحیگری و انتساب به خرمدینان (ه م)، انکار قتل ابومسلم و قول به ادعای حیات او و حلول «روح» خدا در وی نسبت دادهاند و گفتهاند حتى مقنّع، که در خراسان و ماوراءالنهر جنبشی با تأکید بر عقیده به ابومسلم ترتیب داده بود (برای آگاهی بیشتر، نک : صدیقی، 214-215)، از رزامیه شمرده میشد (نک : سمعانی، 6 / 111؛ نیز کرون، 120). به گواهی ابنمقفع، گروهی از سپاهیان نهفقط سرسپردۀ خلیفه بودند، بلکه دربارۀ او عقاید غلوآمیز نیز داشتند و گروهی دیگر، در فضای شک و تردید به سر میبردند (ص 311). به نظر عباس زریاب، گروه نخست همان راوندیه، و گروه دیگر هواداران ابومسلم از میان ایشان بودند (نک : ه د، ابنمقفع، بخش آثار، شم 5).از سوی دیگر، ازدی در تاریخ الموصل (1 / 371، ذیل حوادث 141 ق / 758 م)، از گروهی از راوندیه در حلب و حرّان سخن به میان آورده است که خود را چون فرشتگان میپنداشتند و در حلب، درحالیکه جامههای حریر پوشیده بودند، از فراز بلندی خود را به زیر افکندند و هلاک شدند (نیز نک : ابنعدیم، 1 / 69؛ برای قلعۀ «راوندان» در همان نواحی، نک : یاقوت، 3 / 19؛ ابنعدیم، 1 / 395). معلوم نیست که عقیدۀ راوندیه در بیرون از مرکز خلافت هم گسترش یافته بود (نک : فاناس، III / 10)، یا بقایایی از شورشیان هاشمیه به اجبار یا اختیار روی بدان سوی آورده بودند، و یا اساساً گروهی از آنان از چند سال پیش برای مأموریتهای نظامی در آنجا اقامت داشتند؛ اما بههرحال، بنابر روایتی دیگر، که باید مربوط به مدتی پس از واقعۀ شورش باشد و همچنان مشتمل بر انتساب عقاید افراطی به راوندیه است، گروهی از ایشان در شهر تازهبنیاد بغداد، بر گنبد الخضراء بر قصر خلیفه (نک : خطیب، 1 / 382-383؛ ذهبی، 3 / 793؛ نیز برای اشارۀ طعنآمیز محمد نفس زکیه به این قُبّه، نک : طبری، 7 / 558) فراز میشدند و به قصد پرواز، خود را به زیر میافکندند و بدینترتیب جان میسپردند (همو، 8 / 83).در مآخذ موجود، سببی برای چنین رفتار شگفتانگیزی در مجموعهباورهای راوندیه دیده نمیشود، اما مسلم است که پس از واقعۀ سرکوب راوندیه، منصور جایگاه پیشین خود را نزد شماری از بازماندگان ایشان از دست داده بود و سقوط از بلندیها در پوششهای عقیدتی، چنانکه بهدرستی گفتهاند (نک : فاناس، III / 10-11)، میتواند حاکی از اوج احساس ناامیدی و ناکامی در شماری از آنان باشد؛ بهویژه که در بغداد، عقاید «راوندیۀ جدید» بهکلی رنگی دیگر یافت (نک : دنبالۀ مقاله). درهرحال، معلوم نیست که این قبیل رفتارها تا چه حد در میان ایشان فراگیر بود و بسیار محتمل است که شماری از راوندیۀ بغداد، در این زمینه به راوندیۀ حلب تأسی کرده باشند؛ در این صورت، چنین اقدامی بهعنوان حرکت آیینی یا سازمانی میان دستههایی از ایشان قابل تأمل به نظر میرسد. در روایت مدائنی از قول پدرش، سابقۀ یکی از راوندیه را، به نام ابلق، که عقاید غلوآمیز مانند حلول داشت و در عین حال اباحی بود، به روزگار ولایت اسد بن عبدالله قسری (ه م) بر خراسان، یعنی سالها پیش از سقوط بنیامیه نیز رساندهاند (نک : طبری، همانجا)؛ اما چنین به نظر میرسد که در این روایت، چند واقعه و عقیده به هم آمیخته شده است و نمیتوان آن را همچون سابقهای برای راوندیه در نظر گرفت.مجموعۀ آگاهیهایی در روایتهای تاریخی و مآخذ ملل و فِرق، نشان میدهد که راوندیه، بهویژه مقارن جنبشهای علویان، مانند محمد نفس زکیه و برادرش ابراهیم در 145 ق / 762 م و پس از بنای بغداد، بهعنوان یک «فرقۀ دولتی» و در هماهنگی با سیاستهای عباسیان، در ساختار فرقههای اسلامی قرار گرفتند و از این دوره به بعد، بههیچروی ارتباط احتمالی میان راوندیۀ نخستین و فرقۀ بعدی معلوم نیست. بههرحال، درک عقاید و باورهای بعدی آنها به فهم موضوع پیچیدۀ بنیاد مشروعیت خلافت عباسی، که منصور مبدع آن بود، بستگی دارد؛ درواقع، مشروعیت عباسیان برای خلافت و جانشینی پیامبر (ص) تا هنگام سقوط بنیامیه، در شعارها و اهداف مبارزه با دیگر هاشمیان و گروههای مخالف بنیامیه مشترک بود و در آن بر حق خاندان پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) نسبت به خلافت و جانشینی آن حضرت تأکید میشد، اما پس از آغاز خلافت عباسی و خیزش رقیبان علوی، عباسیان و در رأس ایشان، منصور کوشیدند با جعل و انتشار و دستکاری در احادیث و روایات، مشروعیت خویش را از طریق عباس، عموی پیامبر (ص)، به آن حضرت مستند کنند و بدینترتیب، بر تن «خلافت» جامۀ «امامت» نیز بپوشانند (برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، ابوهاشم؛ بنیعباس). به همین سبب، راوندیه، که پیشتر به آنها عقاید کفرآمیز و شرکآلود و اباحیگری نسبت میدادند، عباس را در مرکز عقاید خود قرار دادند و بدینترتیب همۀ آنها را «شیعۀ عباسی» خواندند. گروهی از ایشان معتقد بودند که امامت پس از پیامبر (ص) از طریق «نص» به عباس منتقل شده است، و گروهی دیگر به جانشینی عباس از طریق وراثت از پیامبر (ص) معتقد بودند (نک : اشعری، 21؛ بغدادی، 279، 281؛ ابنحزم، 3 / 8؛ نشوان، 153؛ نیز غزالی، 174-175؛ قاضی عبدالجبار، 1 / 251)؛ گرچه قائلان به انتقال امامت به عباس از طریق وراثت از راوندیه گویا قبول چندانی نیافتند و منقرض شدند (سیوری، 323). بههرحال، به نظر همۀ ایشان، پس از وفات پیامبر (ص)، عباس «احقُّ الناس بالامامة» بود (مسعودی، 3 / 236). حتى در شماری از مآخذ، راوندیه را بهسبب عقیده به انتقال امامت از طریق ابوهاشم (ه م)، فرزند محمد حنفیه، به عباسیان تا منصور، جزو فرقههای کیسانیه شمردهاند (اشعری، همانجا)، درحالیکه سابقۀ ایجاد پیوند میان کیسانیه و عباسیان را به احتمال بسیار و بنابر شواهد، میباید در دوران خلافت منصور و مهدی جستوجو کرد.اکنون از آثار کتبی راوندیه چیزی در دست نیست، گرچه در این زمینه فعال بودهاند (نک : دنبالۀ مقاله) و حتى تألیف کتاب در اثبات عقاید راوندیه با استقبال کارگزاران خلافت هم روبهرو میشد (نک : کشی، 173؛ برای تصحیح کلمۀ «روندیه» که در این نسخه بدون نقطه کتابت شده، نک : قزوینی، 173، حاشیه)؛ اما در حال حاضر در باب آراء و عقاید آنها و احیاناً اختلاف میان ایشان، جز پارهای استنادات در آثار دیگران، چیزی در دست نیست. برخی از اصول جدید عقاید راوندیه با بسیاری دیگر از فرقهها در باب امامت و خلافت پس از پیامبر (ص) اشتراک داشت، مانند اینکه امامت در غیر قریش جایز نیست (اشعری، 462؛ نیز نک : مسعودی، 3 / 224)، گو اینکه راوندیه در میان دیگر بطون قریش حق امامت را به عباس و خاندان او تخصیص میدادند (ابنابیالحدید، 9 / 87). جالب است که به آنها عقایدی هم در باب حوادث پس از وفات پیامبر (ص) نسبت دادهاند: گروهی از آنان از شیخین اظهار برائت میکردند و بیعت با امیرالمؤمنین علی (ع) را به اقتفای اجازۀ خود آن حضرت مجاز میشمردند (مسعودی، 3 / 236)، یا به کفر «امت» بهسبب رویگردانی از امام علی (ع) قائل بودهاند (مقدسی، 5 / 133). بهسبب همین عقاید است، یا شاید هم تا حدی از روی طعن ــ بـا توجه به سابقۀ غلو و اباحیگری ایشان ــ که راوندیه را از فرقههـای شیعی قلمداد کردهاند (همو، 5 / 124). غزالی راوندیه را جزو گروههایی شمرده است که با تأویل، عدد 7 را بر 7 تن از فرزندان عباس، یعنی نیاکان عباسیان، از عبدالله بن عباس و اولاد او تا منصور تطبیق میکردهاند (ص 71).درهرحال، باورهای راوندیه در عصری که آراء و عقاید گوناگون بر سر امامت و خلافت جریان داشت، برای عباسیان نیز در اینگونه مباحث جایی میگشود و درواقع چیزی جز نظریهپردازی برای مشروعیت خلافت نبود. اساساً یک سبب عمده در پدیدآمدن انبوه ابهامهای کنونی در باب باورهای ایشان را میباید در تغییرات و تحولات سریع عقاید، آن هم ذیل عنوان یک فرقه جستوجو کرد و چنانکه ملاحظه شد، تأثیر تغییرات بر روایات موجود تا حدی قابل ملاحظه است. در حال حاضر معلوم نیست که راوندیه بهعنوان شیعۀ عباسی تا چه زمانی فعال بودهاند و سران آنها نیز چندان شناخته نیستند و هویت آنان سخت مبهم مانده است.به نوشتۀ نوبختی، آن بخش از راوندیه که بر قول امامت عباس و انتقال آن از طریق او به دیگر خلفای بنیعباس پایدار ماندند، به شخصی به نام ابوهریرۀ روندی منسوب بودند (ص 48؛ قس: تفتازانی، 5 / 264: «القاسم بن راوند»؟). همچنین از شخصی با نام عبدالله و نسبت روندی نیز آگاهی داریم که در دورۀ دعوت ضد اموی از سران داعیان بود ( اخبار، 222). از سوی دیگر گفتهاند که روندیه به عبدالله روندی منسوب بودهاند (نک : نوبختی، 52؛ نیز سعد بن عبدالله، 69: «عبدالله بن الروندی»). از یک روندیِ دیگر نیز آگاهی داریم که اخبار الدولة را در حجمی حدود 000‘2 ورق تألیف کرد و ابنندیم بخشی از آن را دیده بود (ص 120).بعید نیست که همۀ روندیها در گزارشهای یادشده اشاره به یک تن باشد. بههرحال، به نوشتۀ ابنندیم، راوندیه در بابالشام بغداد (نک : خطیب، 1 / 384)، شاید شبیه مجالس استماع حدیث گرد روندی فراهم میآمدند و از وی اخبار الدولة را فرامیگرفتند (ص 257). گزارش ابنندیم، که بیگمان به مأخذی کتبی یا شفاهی مستند است، از مجلس روندی و شاگردان او، تا حدی از روحیه و میزان نفوذ ایشان حکایت دارد. به نوشتۀ او، مجلس روندی و شاگردانش همجوار مجلس درس فقیه حنفی عهد، محمد بن حسن شیبانی (د 189 ق / 805 م) تشکیل میشد و روندی بهعمد مجالس درس خود را در روزها و ساعتهای تدریس شیبانی قرار داده بود و روندیه احتمالاً با هماهنگی روندی، عملاً به شیبانی اجازۀ تدریس نمیدادند و شاگردانش را خاموش میکردند، بهنحویکه شیبانی سرانجام ناچار شد محل تدریس خود را تغییر دهد و مدتی بعد با خلیفه هارونالرشید به ری رفت (همانجا).در عبارات ابنندیم از ماجرای یادشده، اشاره و تصریح به روندیه، با اصطلاح «ابناء الدولة» آمده است (همانجا: «کان یجتمع الیه الروندیة ابناء الدولة»). این اصطلاح برای شناخت بهتر راوندیه بیاندازه اهمیت دارد، زیرا بنابر پارهای شواهد، از دورۀ خلافت مهدی و هادی و هارونالرشید، اصطلاح ابناءالدوله به طبقهای از فرزندان و بازماندگان سپاهیان خلافت عباسی، ازجمله شماری از آنها که در دورۀ دعوت ضد اموی هم فعال بودند، بهویژه با اصالت خراسانی گفته میشد که در حوادث این ادوار نقش چشمگیری در پشتیبانی از خلافت داشتند (برای آگاهی بیشتر، نک : مناصیر، 112). بدینترتیب پیدا ست که عقیدۀ راوندیه در این عهد، آشکارتر از پیش، اهداف خلافت عباسی را در برساختن و تبلیغ بنیانهای مشروعیت ایشان، بهویژه برای طبقۀ سپاهی تأمین میکرد. درمجموع، چنین به نظر میرسد که تأثیر راوندیه را نه در حوزۀ مسائل کلامی و عقیدتی، بلکه باید در انتشار اخبار و روایات از دورۀ دعوت پنهان ضداموی جستوجو کرد، که در مجموع آنها، بهنحوی پیوسته بر تقدم عباسیان بر سایر شاخههای قریش و بهویژه علویها و دیگر مخالفان و دشمنان بنیامیه، حتى از سالها پیش از خلافت عباسی تأکید شده است و در آنْ کلمۀ دولت معنایی خاص دارد (برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، بُکیر بن ماهان؛ بنیعباس؛ اخبار الدولة االعباسیة).
ابنابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1386 ق / 1967 م؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابنحبیب، محمد، اسماء المغتالین من الاشراف، به کوشش سید کسروی حسن، بیروت، 1422 ق / 2001 م؛ ابنحزم، علی، الفصل، به کوشش احمد شمسالدین، بیروت، 1416 ق / 1996 م؛ ابنحمدون، محمد، التذکرة الحمدونیة، به کوشش احسان عباس و بکر عباس، بیروت، 1996 م؛ ابنرسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1892 م؛ ابنطقطقى، محمد، الفخری، بیروت، دار صادر؛ ابنعدیم، عمر، زبدة الحلب من تاریخ حلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1425 ق؛ ابنعساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، 1421 ق / 2002 م؛ ابنفضلالله عمری، احمد، مسالک الابصار، به کوشش یحیى جبوری، ابوظبی، 2002 م؛ ابنفقیه، احمد، البدان، به کوشش یوسف هادی، بیروت، 1416 ق / 1996 م؛ ابنفوطی، عبدالرزاق، مجمع الآداب، به کوشش محمد کاظم، تهران، 1374 ش؛ ابنمقفع، عبدالله، «رسالة الصحابة»، آثار، بیروت، 1409 ق / 1989 م؛ ابنندیم، الفهرست؛ ابنوادران، تاریخ العباسیین، به کوشش منجی کعبی، بیروت، 1993 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش احسان عباس و دیگران، بیروت، 1423 ق / 2003 م؛ ابوهلال عسکری، حسن، جمهرة الامثال، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1420 ق / 2000 م؛ اخبار الدولة العباسية، به کوشش عبدالعزيز دوری و عبدالجبار مطلبی، بيروت، ۱۳۹۱ ق / ۱۹۷۱ م؛ ازدی، یزید، تاریخ الموصل، به کوشش احمد عبدالله محمود، بیروت، 1427 ق؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1400 ق / 1980 م؛ بغدادی، عبدالقاهر، اصول الدین، استانبول، 1346 ق / 1928 م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، 1417 ق / 1996 م؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866 م؛ بلعمی، محمد، تاریخنامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، 1373 ش؛ بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1317 ش؛ تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، 1419 ق؛ تنوخی، محسّن، نشوار المحاضرة، به کوشش عبود شالجی، بيروت، ۱۳۹۱ ق / 1971 م؛ ثعالبی، عبدالملک، آداب الملوک، به کوشش جلیل عطیه، بیروت، 2005 م؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر السیر، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1417 ق / 1996 م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ مدینة السلام، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، 1422 ق / 2001 م؛ خواندمیر، غیاثالدین، مآثر الملوک، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1372 ش؛ دارقطنی، علی، المؤتلف و المختلف، به کوشش موفق بن عبدالله، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1379 ق / 1959 م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، 2003 م؛ ریس، محمد ضیاءالدین، الخراج و النظم المالیة للدولة الاسلامیة، قاهره، 1969 م؛ سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1360 ش؛ سلّومی، عبدالعزیز عبدالله، دیوان الجند، نشأته و تطوره فی الدولة الاسلامیة حتى عصر المأمون، مکه، 1406 ق / 1986 م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، 1382 ق / 1962 م؛ سیوری، مقداد، اللوامع الالٰهیة، به کوشش محمدعلی قاضی طباطبایی، قم، 1380 ش؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش احمد فهمی محمد، بیروت، 1413 ق / 1992 م؛ صادقی، علیاشرف، «محل آذربرزینمهر»، نامۀ ایران باستان، تهران، 1382 ش، س 3، شم 2؛ صدیقی، غلامحسین، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، تهران، 1372 ش؛ طبری، تاریخ؛ العلی، صالح احمد، «منطقة الحیرة (دراسة طوبوغرافیة مستندة علی المصادر الادبیة)»، کلیة الآداب، بغداد، 1962 م، شم 5؛ غزالی، محمد، فضائح الباطنیة، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، 1383 ق / 1964 م؛ قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوة، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، 1427 ق؛ قزوینی، محمد، حاشیه بر معرفة الرجال (نک : هم ، کشی)؛ کرون، پاتریشیا، مقنع و جنبش سپیدجامگان، ترجمۀ مسعود جعفری جزّی، تهران، 1392 ش؛ کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی، تهران، 1368 ش؛ کشی، محمد، معرفة الرجال، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران، شم 132؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش يوسف اسعد داغر، بيروت، 1385 ق / 1965 م؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، 1907 م؛ مقریزی، احمد، المقفی الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، 1411 ق / 1991 م؛ مناصیر، محمد عبدالحفیظ، الجیش فی العصر العباسی الاول، عمان، 1420 ق / 2000 م؛ نشوان حمیری، الحور العین، به کوشش کمال مصطفى، بیروت، 1972 م؛ نوبختی، حسن، فرق الشیعة، به کوشش محمدصادق آلبحرالعلوم، نجف، 1388 ق / 1969 م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، دار صادر؛ نیز:
Van Ess, J., Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jh. H., Berlin / New York, 1992.
علی بهرامیان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید