افغانستان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 20 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240290/افغانستان
دوشنبه 8 دی 1404
چاپ شده
9
زمینهساز گسترش صنایع و فعالیتهای نوین باشد، تنگناهای گوناگون اجتماعی ـ اقتصادی موجود مانع شكلگیری نظام سیاسی پایدار و امروزی در این سرزمین شده است (همو، 1). جمعیت روستایی این كشور رو به كاهش است و شیوۀ زیستی عشایر (كوچیها و نیمه كوچیها) بر جنبههای مختلف زندگی در افغانستان غلبه دارد (همو، 8)؛ از این رو ویژگی بارز اقتصاد افغانستان را توسعه نیافتگی آن دانستهاند (رافرتی، 225).از 1357 ش / 1978 م افول چشمگیری در بیشتر بخشهای اقتصادی كشور حاكم شده است. مهاجرت میلیونها افغانی روستانشین به عنوان پناهنده نه تنها موجب كاهش نیروی كار، بلكه باعث از میان رفتن محصولات، دام و تخریب قناتها در بسیاری از نواحی شده است و علاوه بر این، برخی زارعان یك بار دیگر به الگوهای خود بسندگی تولید روی آوردهاند («دائرةالمعارف»، 300). با اینهمه، هنوز كشاورزی اهمیتی ویژه دارد، تا جایی كه سهم این بخش در تولید ناخالص ملی كشور به 65٪ میرسد. سهم صنایع كارخانهای و ساختمان به ترتیب 15٪ و 4٪ و سهم بخشهای استخراج و خدمات هر یك 3٪ است («سالنامۀ بریتانیكا»، 771). درآمد سرانۀ مردم افغانستان در 1365 ش / 1986-1987 م، 160 دلار بود (شهرانی، همانجا).
زراعت و دامداری منبع اصلی معیشت روستاییان است كه در عین حال حجم قابل توجهی از تولید ملی و صادرات كشور را تأمین میكند (هیمن، 11). بر اساس دادههای موجود 3 / 57٪ از نیروی كار افغانستان در بخش كشاورزی فعال است («سالنامۀ بریتانیكا»، همانجا). از حدود 40 میلیون هكتار اراضی قابل بهرهبرداری در افغانستان كه 61٪ از كل مساحت كشور را شامل میگردد، حدود 20٪ (8 میلیون هكتار) را زمینهای زراعی تشكیل میدهد كه از آن میان، 8 / 1٪ (144 هزارهكتار) زیركشت دائمی، 3 / 46٪ (000‘704‘ 3 هكتار) زیر كشت محصولات سالانه و 9 / 51٪ (000‘152‘4 هكتار) به صورت آیش است (همان، 783؛ رافرتی، 226). به این ترتیب، چیزی كمتر از 10٪ از اراضی به طور سالانه مورد استفاده قرار میگیرد؛ درحالی كه این زمینها عمدتاً از قطعات كوچك و پراكنده تشكیل شده، و تولید زراعی بر بهرهبرداریهای خانوادگی استوار است، هر چند كه روابط مالكیت مبتنی بر بزرگ زمینداری است (برونینگ، 89). بدین سان، 126 هزار واحد زراعی در افغانستان (1360 ش / 1981 م) به طور متوسط 5 / 3 هكتار مساحت دارند كه از آن میان، بیشترین سهم (8 / 44٪) به واحدهای برخوردار از یك هكتار زمین اختصاص دارد. علاوه بر این، 2 / 35٪ از دیگر واحدها از یك تا 5 هكتار وسعت دارند («سالنامۀ بریتانیكا»، 782). البته آنچه موجب بقای اینگونه واحدهای كوچك شده، همیاری روستاییان در روند تولید بوده است (نیول، 25).كارشناسان معتقدند كه 6 / 2 میلیون هكتار زمین آبی موجود در افغانستان 85٪ از محصولات زراعی را به دست میدهد؛ این امر نشان دهندۀ آن است كه آبیاری هر چند ابتدایی، اما مبتكرانه است (رافرتی، همانجا). علاوه بر این، كشت دیمی نیز در قسمتهای وسیعی از افغانستان رایج است (برونینگ، 81).گندم، محصول اصلی زراعی در افغانستان و قوت غالب مردم این سرزمین است؛ با اینهمه، میزان برداشت متوسط در واحد سطح بسیار پایین و حتى تا نیم تن در هكتار میرسد (هیمن، همانجا). دیگر محصولات زراعی عبارتند از: ذرت، جو و برنج كه بیشتر جنبۀ مصرف شخصی دارند. از جملۀ محصولات اصلی قابل عرضه به بازار میتوان از پنبه، چغندرقند، دانههای روغنی، میوه، خشكبار و انواع سبزی نام برد (شهرانی، 45). در جنوب افغانستان خرما، تنباكو و كوكنار نیز كشت میشود (برونینگ، 89). هر ساله مقادیری كشمش، انگور، خربزه و نیز مركبات تولید میشود (هیمن، همانجا). با همۀ محدودیتها، افغانستان به تنوع و كیفیت خوب میوههایش شهرت دارد (اسپیت، 181)؛ انواع زردآلو، هلو، آلو، خربزه و انگور مرغوب در سرتاسر كشور تولید و عرضه میشود (نیول، 7). میزان تولید كشاورزی تا حد بسیاری تحتتأثیر شرایط اقلیمی و نوسانات آن است. به عنوان نمونه، خشك سالی سالهای 1349 و 1350 ش / 1970 و 1971 م موجب شد تا تولید گندم از 5 / 2 میلیون تن به كمتر از 2 میلیون تن كاهش یابد (رافرتی، همانجا). از این گذشته، غالب فعالیتهای اقتصادی در حد خودبسندگی است و بخش قابل توجهی از تولید ملی در ارزیابیهای رسمی به حساب نمیآید و یا به علت صدور محصولات به صورت غیر رسمی، از میزان واقعی كمتر ثبت میشود. شاید به همین دلیل باشد كه آمار رسمی مربوط به تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه (160 دلار) این چنین ناچیز به نظر میآید (هیمن، 13). البته بیش از هر چیز، ناآرامیهای متوالی از 1357 ش / 1978 م و ادامۀ كشمكشهای سیاسی و جنگهای داخلی صدمات جدی به زیرساختها و تولیدات كشاورزی (و سایر بخشها) وارد ساخته است، تا جایی كه تولید گندم از 1356 ش / 1987 م حدود 50٪، تولیدات دامی تا 30٪ و پرورش گاو تا 52٪ نسبت به سال مبدأ كاهش داشته است (شهرانی، همانجا). اگرچه افغانستان تا چند دهه پیش از لحاظ تأمین مواد اصلی غذایی خود كفا بود (نیول، 6)، اما در دهههای اخیر برای رفع نیازهای غذایی مردم هر ساله مقادیر قابل توجهی گندم از خارج وارد میكند (هیمن، 11). بجز محدودیت آب، فرسایش شدید خاك به علت از میان رفتن پوشش گیاهی و چرای بیرویۀ دام، از مسائل اصلی كشاورزی در افغانستان است (نیول، 5). شكل مالكیت و روابط زمینداری سنتی نیز، ضرورت اصلاحات ارضی را به صورت یكی از الزامات تحول، مطرح میسازد (برونینگ، همانجا؛ نیز نك : جدول 2).
برخی كارشناسان ثروت اصلی افغانستان را گلههای دام دانستهاند (هیثكوت، 8). پس از زراعت، نگهداری و پرورش دام بیشترین نیروی كار را به خود اختصاص داده است (نیول، 7). دامداری شامل پرورش گوسفند (بهویژه قرهكُل)، بز و گاو است كه منابع اصلی تولید شیر، گوشت، پوست و پشم است (شهرانی، همانجا). تولید و عرضۀ پوست و پشم هنوز بخش مهمی از اقتصاد این كشور را تشكیل میدهد (هیثكوت، همانجا) كه تولید آنها عمدتاً بر عهدۀ كوچندگان و جوامع روستایی نیمه كوچنده است (برونینگ، همانجا). براساس دادههای رسمی، سالانه 5 / 5 میلیون گوسفند (قرهكل) برای پوست آن ذبح میشود كه بیشتر به ایالات متحدۀ آمریكا و اروپا صادر میشود (نیول، 8). علاوه بر این، شمار قابل توجهی شتر و اسب نیز (به ویژه درگذشته) برای صادرات و به عنوان حیوان باربر پرورش داده میشد (هیثكوت، شهرانی، همانجاها). نوسانات اقلیمی با تأثیرگذاری بر امكانات دسترسی به مراتع در میزان و دامنۀ فعالیت دامداری نقش تعیین كننده دارد. خشكسالی سالهای 1349 و 1350 ش / 1970 و 1971 م موجب شد تا شمار بسیاری دام به اجبار ذبح شوند (رافرتی، 226)؛ طی این دو سال به ترتیب حدود 30٪ و 50٪ از كل دام افغانستان از میان رفت و حدود 5 سال طول كشید تا شمار آن یك بار دیگر به سطح 1970 م باز گردد (همانجا). از سوی دیگر، طی دورۀ 1356 تا 1365 ش / 1977 تا 1986م شمار دام در افغانستان نه تنها افزایش نیافت، بلكه به طور مطلق تا حدی كاهش پذیرفت. از حدود 24 میلیون رأس دام موجود در 1365ش، 2 / 84٪ را دام كوچك تشكیل میداد («سالنامۀ بریتانیكا»، 789؛ نیز نك : جدول 3).
صنایع
پس از زراعت و دامداری، بخش قابل توجهی از جمعیت فعال افغانستان در صنایع دستی و پیلهوری مشغول به كار است (هیمن، 20). در واقع صنایع دستی مهمترین زیربخش فعالیتهای غیر كشاورزی در این كشور به شمار میرود (اشتیلتس، 1) كه تولیدات اصلی آن عبارت است از قالی و پارچههای پشمی (برونینگ، همانجا). از سوی دیگر، سهم شاغلان این بخش در 1350 ش / 1971 م 7 / 0٪ از كل نیروی كار بخشهای اقتصادی بود كه این نسبت، به رغم تأسیس «بانك توسعۀ صنعتی» در 1351 ش / 1972 م، تا اواسط 1359 ش / 1980 م تغییر چندانی نداشته است (رافرتی، همانجا). صنایع افغانستان عبارت است از بافت قالی، قالیچه و پارچه، تولید كود شیمیایی، قند و شكر، مواد پلاستیكی، چرم و نیز صابونسازی، سیمان، گاز طبیعی، روغنكشی، استخراج زغالسنگ و نیروی برقابی (شهرانی، 45). واحدهای صنعتی بیشتر در نواحی شمالی افغانستان مستقر شدهاند: كارخانۀ پنبه پاككنی در شهرهای قندوز، امام صاحب، خواجه غور، بلخ، آقچه؛ نساجی در پل خمری و مزارشریف؛ كودشیمیایی در مزارشریف؛ سیمان در پل خمری؛ و قند در بغلان (گروتسباخ، 42). وجود مراكز صنعتی یكی از عوامل مهم رشد و گسترش شهرها در دورۀ معاصر بوده است. اینگونه شهرها كه بیشتر در كنار معادن قرار دارند، عمدتاً محل اقامت كارگران و كارمندان معدن هستند، مانند شبرغان به عنوان مركز استخراج گاز، پل خمری و درۀ صوف بهعنوان محل استخراج زغال سنگ. دیگر شهرهای صنعتی افغانستان عبارتند از: لشكرگاه، گلبهار (نساجی)، جبل سراج (نساجی و سیمان) و چاریكار (خشكبار و دباغی) (همو، 42، 72-73).قدیمیترین و وسیعترین صنایع كشور نساجی است كه تولید آن در 1359-1360 ش / 1980-1981م تنها 3 / 43 میلیون متر پارچه بود. در همین دوره تولید سیمان با روند نزولی به 200‘87 تن رسید (شهرانی، همانجا). علاوه بر این، سهم هر یك از گروههای مختلف صنعتی در ارزش افزودۀ تولیدی در 1362 ش / 1983 م گویای این واقعیت است كه به ترتیب 52٪ از كل این مقدار به تولیدات غذایی (گروه اول)، 7 / 22٪ به صنایع چوب، كاغذ و مواد شیمیایی (گروه سوم) و 2 / 20٪ به صنایع نساجی (گروه دوم) اختصاص داشت و مابقی (1 / 5٪) به دیگر صنایع مربوط میشد («سالنامۀ بریتانیكا»، 800-801). اگرچه از 1357 ش / 1978 م به بعد كوششهایی با كمك كارشناسی و وامهای كشورهای سابق اتحاد شوروی و چكسلواكی در زمینۀ تجهیز زیر ساختها و گسترش صنایع به عمل آمد، اما واحدهای صنعتی افغانستان طی این مدت به نحو بسیار محدودی توسعه یافت و از این گذشته، كمبود مواد خام، نیروی برق و محدودیت نیروی كار ماهر موجب تعطیلی واحدهای صنعتی در سطح این كشور شد («دائرةالمعارف»، 300). سهم صنایع در تولید ناخالص ملی در 1365-1366 ش / 1986-1987 م، 9 / 23٪ بود (شهرانی، همانجا). استخراج منابع معدنی نیز در افغانستان توسعه نیافته است (همو، 44). استخراج گاز طبیعی كه ذخایرآن 100 میلیارد مـ3 برآورد شده (همو، 45)، در استان جوزجان ــ در شهر شبرغان ــ و در نزدیكی مرز شمالی كشور متمركز است و از 1357 ش / 1978 م تا مدتها مهمترین منبع درآمد افغانستان به شمار میرفت («دائرةالمعارف»، همانجا؛ نیز نك : نیول، 9). در 1364-1365 ش / 1985-1986 م 97٪ از تولید سالانه (یعنی 6 / 2 میلیون مـ3) به اتحاد شوروی صادر شده است (شهرانی، 44-45؛ «دائرةالمعارف»، همانجا).از دیگر ذخایر این كشور میتوان از نفت، زغال سنگ، مس، سنگ آهن غنی، طلق، باریت، گوگرد، سرب، قلع، نمك و سنگهای قیمتی و زینتی نام برد كه بعضاً استخراج میشوند (شهرانی، 45). استخراج سنگ لاجورد مختص افغانستان است و تنها معدن آن در جهان در شمال شرقی بدخشان قرار دارد كه از گذشتۀ دور بهرهبرداری میشده است (نیول، همانجا). بررسیهای اخیر مبین وجود معادن طلا، روی، كرم، منگنز، آلومینیوم و میكاست (همانجا). از ذخایر زغال سنگ سالانه 151 هزار تن استخراج میشود كه تماماً به مصرف داخلی میرسد («سالنامۀ بریتانیكا»، 806). همچنین سالانه 888‘2میلیون مـ3 گاز طبیعی استخراج میشود كه تنها 596 میلیون مـ3 آن (6 / 20٪) برای مصرف داخلی است و مابقی صادر میشود (همان، 807). از این گذشته، در 1364 ش / 1985 م تنها كمی بیش از یك چهارم از ظرفیت تولید نیروی برق استفاده میشد كه 6 / 26٪ از آن از سوخت فسیلی و 4 / 73٪ آن از نیروی آب تأمین میشد (همان، 806).گرچه در افغانستان هنوز مطالعات جامعی دربارۀ ذخایر معدنی صورت نگرفته است، اما بررسیهای مقدماتی نشان میدهد كه این كشور میتواند با تكیه بر منابع معدنی زمینههای رشد صنعتی خود را فراهم سازد (نیول، همانجا). البته در كنار ذخایر سرشار معدنی و منابع انرژی، دسترسی به منابع و امكانات دیگری نیز ضروری است كه از آن میان میتوان از سرمایۀ لازم، ظرفیت رو به افزایش انرژی در دسترس، شبكههای ارتباطی و راههای مناسب و شاید مهمتر از همه، دسترسی به عامل انسانی ماهر كه در شرایط حاضر از موانع جدی بر سر راه توسعۀ صنعتی و اقتصادی این كشور به شمار میرود، نام برد (اشتیلتس، 2). در حال حاضر، اینگونه محدودیتها موجب شده است تا با وجود ذخایر كافی زغال سنگ، سنگ آهن و گاز طبیعی، ایجاد واحدهای تهیۀ فولاد از لحاظ اقتصادی به صرفه جلوه نكند (نیول، 9-10).
راهها و بازرگانی
رشته كوه هندوكش به عنوان مانعی بر سر راه یكپارچگی افغانستان و اتصال مناطق و نواحی شمالی و جنوبی این كشور به شمار میرود. تا 1312 ش / 1933 م هیچگونه راه ارتباطی مناسبی كه ولایات اصلی كابل و قندهار را به قسمتهای شمالی متصل سازد، وجود نداشت. راههای موجود كه از هندوكش میگذشتند، دارای گدارها و معابر سختی بود كه برخی از آنها مانند خاواك (637‘3 متر)، آق رباط (925‘3 متر) و قبچاك (344‘4 متر) و پیش از این تا 6 ماه از سال غیرقابل عبور بودند (گرگوریان، 11). به همین سبب، سفرهای بازرگانی و یا جابهجاییهای نظامی قاعدتاً و ترجیحاً از مسیر طولانی و پرپیچ و خم هرات به قندهار و كابل صورت میگرفت (همانجا). با اینهمه، موقعیت ارتباطی افغانستان طی زمان طولانی موجب غنای مادّی و فرهنگی آن بوده است؛ «جادۀ ابریشم» از شمال شرقی، یعنی از چین و از طریق دشتهای شمالی این سرزمین به ایران و تا مدیترانه امتداد داشته است. از سوی دیگر تجار هندی با عبور از گذرگاههای شرقی، از مراكزی مانند كابل، غزنی و بامیان به سوی بلخ میگذشتند و نهایتاً به بخارا و سمرقند و یا ایران میرسیدند (نیول، 10-11). بدینسان، راههای بازرگانی در این سرزمین تا پیش از اكتشاف راههای دریایی از رونق خاصی برخوردار بود، اما پس از گذشتن واسكوداگاما از دماغۀ امیدنیك، بخش مهمی از كالاها از هند، گینه و دیگر مراكز مهم در آسیا از طریق دریا صورت گرفت و به این ترتیب، اهمیت بازرگانی و گذرگاهی این سرزمین به سرعت رو به كاهش نهاد، تا جایی كه در اوایل سدۀ 19 م حتى شهرهای مهم آن نیز اهمیت خود را از دست دادند (همو، 11). برخوردهای داخلی و ناامنی راهها و همچنین اختلال در روابط فرا منطقهای نیز در این امر بیتأثیر نبود (گروتسباخ، 22)؛ به عنوان نمونه، كرزن از اواخر سدۀ 19 م خبر میدهد كه مسافران و بازرگانان از راه كهن كه هند را از مسیر قندهار و هرات به شمال شرقی ایران متصل میساخت، به علت سنگین بودن عوارض عبور «امیر افغانستان» استفاده نمیكردند (II / 570).اولین راه اتومبیل رو در رشته كوه هندوكش در 1322 ش احداث شد (هیمن، 15) و طی سالهای 1335 تا 1346 ش با دو برنامۀ 5 ساله كوششهایی در گسترش شبكۀ راههای اصلی و پیوند آنها به راههای كشورهای همسایه به عمل آمد. در همین زمان، احداث بزرگراه آسیایی كه از استانبول تا سایگون امتداد مییافت، توسط سازمان ملل با برنامههای راهسازی در افغانستان تطبیق داده شد ( بریتانیكا، ماكرو، I / 170)؛ از این طریق، شبكۀ جدید راههای افغانستان به ایستگاههای خط آهن در كوشكه و ترمذ با كشورهای شمالی و ایستگاههای پاكستان در چمن و پیشاور متصل شد (همانجا). به این ترتیب، هرات در غرب، قندهار در جنوب غربی، كابل و مزار شریف در شمال هندوكش كه به ترتیب در نزدیكی مرزهای ایران، پاكستان و جمهوریهای آسیای مركزی قرار دارند، از راههای نسبتاً مناسبی برخوردار شدند (همان، I / 168). با اینهمه، راههای عمومی افغانستان هنوز توسعه نیافته به شمار میروند (برونینگ، 89).طول راههای افغانستان 974‘18 كمـ است كه 42٪ از آن شوسه است («سالنامۀ بریتانیكا»، 812). علاوه بر این، 10 كمـ راه آهن از كوشكه تا تورغندی و 15 كمـ دیگر از ترمذ تا خیبرآباد وجود دارد (همان، 538؛ علیآبادی، 109). دو فرودگاه بینالمللی در شهرهای كابل و قندهار وجود دارد؛ علاوه بر این، شهرهای هرات، جلال آباد، مزارشریف، بگرام و شیندند نیز فرودگاه دارند كه دو فرودگاه اخیر را میتوان فرودگاه نظامی به شمار آورد (همو، 110). براساس دادههای 1360-1361ش / 1981-1982م در افغانستان 754‘31 دستگاه اتومبیل (سواری) و 997‘30 كامیون و اتوبوس وجود داشت («سالنامۀ بریتانیكا»، 538, 812).موقعیت بستۀ افغانستان از لحاظ جغرافیایی، این كشور را از مراكز
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید