صفحه اصلی / مقالات / افشاریه /

فهرست مطالب

افشاریه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 14 آبان 1398 تاریخچه مقاله

اَفْشاریه، سلسله‌ای كه از 1148 تا 1210ق / 1735 تا 1795م پای برجا بود و بر پهنۀ وسیعی از عراق و قفقاز تا شبه قارۀ هند فرمان می‌راند. بنیان‌گذار این سلسله نادرشاه افشار (حك‍ 1148-1160 ق) از ایل افشار (ه‍ م) شاخۀ قرقلو بود كه شاه اسماعیل صفوی (ه‍ م) آنها را برای جلوگیری از تهاجم تركمنها و ازبكها از آذربایجان به كوبكان در ناحیۀ ابیورد واقع در شمال شرقی خراسان كوچ داده بود (استرابادی، جهانگشا ... ، 26-27؛ محمدكاظم، 1 / 4-5).
عصر حكومت افشاریه یكی از مهم‌ترین و حساس‌ترین دوره‌های تاریخی ایران به شمار می‌رود؛ اما به رغم آنكه برجسته‌ترین نتیجۀ ظهور دولت آنان سركوب و اسقاط افغانان و بیرون راندن نیروهای روس و عثمانی از ایران بود، به چند دلیل عمده مورد توجه محققان تاریخ ایران قرار نگرفته است. برخی از این دلایل عبارتند از: 1. قرار گرفتن دورۀ نسبتاً كوتاه دولت افشاریه بین دو دورۀ طولانی و با اهمیت صفویه (905-1135ق / 1500-1723م) و قاجاریه (1210-1344 ق / 1795-1925 م)؛ 2. خودداری نادر از تمسك به ابزار دینی و مذهبی برای مقابله با همسایگان، به ویژه عثمانیان كه سیاست او مبنی بر اصلاح روابط ایران با همسایگانش نیز از همین نظر و موضع نشأت می‌گرفت؛ 3. خشونت جنون‌آمیز نادر در 3 سال پایانی فرمانرواییش كه چهرۀ فرمانروایی مستبد و بی‌رحم از او در تاریخ ایران ترسیم كرده است.
وقتی نادر در خراسان به تكاپو برخاست، ایران دچار هرج و مرجی كم‌سابقه بود. افغانها توانایی ادارۀ امور كشور را نداشتند و در هر گوشه بانگ مخالفی به گوش می‌رسید. از سوی دیگر قوای روس و عثمانی نیز بخشهایی از ایران را به تصرف خود درآورده بودند (لاكهارت، 20-23). در خراسان نیز ملك محمود سیستانی به استقلال فرمان می‌راند (محمدكاظم، 1 / 38-41؛ مستوفی، 177؛ تهرانی، 18-24). در این زمان فعالیتهای نادر در برابر تاخت و تاز ازبكان به مرو برای حمایت از مردم مرزنشین، او را به چهره‌ای شناخته شده در منطقه، و به عنوان تنها نیروی عمده در برابر تهاجم ازبكها و ملك محمود سیستانی درآورده بود. برخوردهای نادر با ملك محمود و شكست ملك محمود از او (نك‍ : استرابادی، همان، 47؛ محمدكاظم، 1 / 45-46) توجه شاه طهماسب دوم صفوی را به او معطوف ساخت و از اتحاد با نادر استقبال كرد. نادر در 1139 ق به او پیوست و هر دو مشهد را به تصرف درآوردند (استرابادی، همان، 59-61، دره ... ، 188- 189؛ محمدكاظم، 1 / 66-67؛ مستوفی، 183). از این زمان به بعد، به ویژه پس از خلع شاه طهماسب از سلطنت (1145ق / 1732م) نادر همواره نقش اول را در صحنۀ سیاسی ایران برعهده داشت، تا آنگاه كه در دشت مغان رسماً به پادشاهی نشست (24 شوال 1148).
دورۀ پادشاهی نادر را می‌توان به دو بخش متمایز تقسیم كرد: 1. از تاج‌گذاری تا لشكركشی به داغستان (1154ق)؛ 2. از جنگهای داغستان و تغییر روحیۀ او تا قتلش در 1160 ق. نادر از زمانی كه رسماً رشتۀ كارها را در دست گرفت تا 30 سال بعد، همه را به سركوب دشمنان و سامان دادن به امور كشور صرف كرد. در 1148 ق شورش بختیاریها را فرو نشاند (استرابادی، جهانگشا، 280-283) و در 1150 ق قندهار را پس از محاصره‌ای سخت به تصرف درآورد (محمدكاظم، 2 / 549-551؛ هنوی، 182؛ لاكهارت، 163-164). نادر از آنجا به سوی هند رفت و پس از تصرف دهلی (1151 ق) با ابقای محمدشاه گوركانی بر تخت سلطنت، در 1153 ق با ثروت هنگفتی از هند بازگشت (دوبو، 364). پس از آن، عملیات بزرگ نادر برای تصرف سرزمینهای شمال شرقی ایران آغاز شد. فتوحات نادر در بخارا و نواحی اطراف آن (استرابادی، همان، 351-352؛ مستوفی تبریزی، گ 934؛ مینورسكی، 75- 78) و شكست ایلبارس خان حاكم خوارزم در 1153 ق (استرابادی، همان، 353-359) در تاریخ این دوره از اهمیت بسیار برخوردار است.
سوءقصد به نادر در جنگلهای سواد كوه مازندران كه او را نسبت به پسرش رضاقلی میرزا بدبین كرد و به كور گردانیدن او منجر گردید، و طولانی شدن نبرد با لزگیها در داغستان و نیز تشدید بیماری نادر، موجب شد تا اخلاق و رفتارش به كلی دگرگون شود و به خشونت و خونریزی متمایل گردد (محمدكاظم، 2 / 852؛ وزیری، 518). شورشهایی كه در مناطق مختلف امپراتوری بزرگ نادر روی می‌داد (محمدكاظم، 3 / 933-946، 988-996؛ مستوفی تبریزی، گ 937؛ فسایی، 1 / 566-567) نیز به خشونت او می‌افزود (استرابادی، همان، 420-424؛ محمدكاظم، 3 / 1085-1193) و آن وحدت و یكپارچگی ملی كه وی با كوششی 30 ساله پدید آورده بود، از درون تهی می‌شد و می‌گسست؛ چنانكه وقتی سرانجام وی را به قتل آوردند (استرابادی، همان، 425-426)، یكباره شیرازۀ كارها از هم گسیخت و در هر جا امیری داعیۀ استقلال برداشت. با اینهمه، یكی از مهم‌ترین دستاوردهای نادر، گذشته از تحقق استقلال ایران و ایجاد دولتی قدرتمند در برابر روس و عثمانی، ایجاد تفاهم دینی میان مردم و از بین بردن اختلافات مذهبی و فرقه‌ای در ایران و روابط با همسایگان سنی مذهب چون ازبكها، تركمانان، افغانها و عثمانیها بود و با همین سیاست توانست مذهب شیعۀ جعفری را به عنوان ركن پنجم اسلام مطرح كند (نك‍ : شعبانی، 1 / 87) و بلكه به جهان تسنن بقبولاند.
پس از قتل نادر یكباره اردوی بزرگ وی در هم ریخت و افغانان و ازبكانِ اردو هر یك راه خویش گرفتند. احمد خان ابدالی (ه‍ م) با افغانهای سپاه نادر به سوی قندهار رفت. در این زمان علیقلی خان برادرزادۀ نادر در هرات به سر می‌برد و گویا در سیستان سر به شورش برداشته، و خود را آمادۀ پیكار با نادر كرده بود (نامی، 8؛ استرابادی، همان، 424، 425؛ محمدكاظم، 3 / 1184؛ مستوفی تبریزی، گ 939؛ بازن، 35). وی با نفوذ و قدرت و 40 هزار سپاهی كه در اختیار داشت، می‌توانست نقشی مهم در سامان دادن به اوضاع داشته باشد. بدین‌سبب، امرای نادر او را به مشهد خواندند و به سلطنتش برداشتند (همو، 50-51). علیقلی خان با نام عادلشاه (در بعضی منابع: علی‌شاه، مثلاً نك‍ : همو، 56-57؛ پری، 5-6) رشتۀ كارها را در دست گرفت و بی‌درنگ در مشهد همۀ بازماندگان نادر را كه خویشاوندان او نیز بودند، به قتل رساند و از آن میان تنها شاهرخ (ه‍ م) نوادۀ نادر را كه 14 سال بیش نداشت، در ارك مشهد محبوس كرد تا اگر در آینده مخالفتی با حكومت خود دید، بتواند او را كه نوادۀ شاه سلطان حسین صفوی نیز بود، بر تخت بنشاند (محمدكاظم، 3 / 1197). در واقع نیز چون عادلشاه بر تخت نشست، در گوشه و كنار شورشهایی رخ داد؛ از آن جمله می‌توان به شورش بختیاریها در 1161 ق / 1748 م (بازن، نیز پری، همانجاها) و مخالفت محمدحسن خان قاجار اشاره كرد. چون عادلشاه به محمد حسن خان دست نیافت، دستور داد تا فرزند 4 سالۀ او را كه بعدها به آقامحمدخان قاجار (ه‍ م) شهرت یافت، اخته كردند (ابوالحسن گلستانه، 21-23؛ مرعشی صفوی، 98؛ پری، همانجا؛ ایوری، 59). یكی از مخالفان عمدۀ عادلشاه، برادر كوچك‌ترش ابراهیم خان بود كه حكومت اصفهان داشت. ابراهیم خان با استفاده از افغانها و ازبكها و اتحاد با امیر اصلان خان قرقلوی افشار (عمه‌زادۀ نادر)، سردار آذربایجان، كرمانشاه را كه مركز مهمات نظامی نادر بود، به تصرف خود درآورد (استرابادی، جهانگشا، 429-430؛ ابوالحسن گلستانه، 22-26). عادلشاه به مقابله رفت، ولی شكست خورد (بازن، 59؛ ابوالحسن گلستانه، 26-27) و به تهران گریخت. در اینجا توسط حاكم تهران دستگیر و به ابراهیم خان برادرش تحویل داده شد و به دستور ابراهیم خان او را پس از 3 روز حبس، كور كردند (استرابادی، همان، 430).
پس از شكست و فرار عادلشاه، رؤسای ایلات و بزرگان خراسان شاهرخ را در 8 شوال 1161 بر تخت نشاندند (مرعشی صفوی، 86؛ ایوری، 60). پادشاهی شاهرخ كه از یك سو به خاندان صفویه وابسته بود، در حقیقت حاصل اتحاد و نیروی قدرتمند ایلی و مذهبی به شمار می‌رفت. همزمان با پادشاهی شاهرخ، ابراهیم خان، برادرزادۀ نادر و پسر ابراهیم خان ظهیرالدوله، نیز به رقابت با وی در همان سال خود را پادشاه خواند و به نام خود سكه زد (استرابادی، همان، 431-432؛ ابوالحسن گلستانه، 30). ابراهیم خان در 1162 ق برای مقابله با شاهرخ از آذربایجان به سوی خراسان حركت كرد (همو، 31). اما سپاهیان افغان و ازبك او ــ كه همۀ اتكایش به آنها بود ــ وی را رها كردند و به شاهرخ پیوستند (استرابادی، دره، 714-715؛ ابوالحسن گلستانه، 31-32؛ مرعشی صفوی، همانجا؛ بازن، 62-63؛ پری، 7). ابراهیم خان ناچار به قم بازگشت، اما سیدمحمد متولی كه از سوی ابراهیم خان در آنجا گمارده شده بود، دروازه‌های شهر را بست و او را راه نداد (مرعشی صفوی، 100-101). ابراهیم سرانجام درپی خیانت سلیم خان افشار كور، و به فرمان شاهرخ تبعید شد (همو، 102). عادل شاه نیز كه در اردوی ابراهیم خان در قم به سر می‌برد، پس از آنكه به مشهد رسید به دستور شاهرخ كشته شد. در این وقت سید محمد صفوی هم كه در قم، تولیت خزانه و بیوتات عادل شاه را در دست داشت و خطری برای شاهرخ محسوب می‌گردید، به دعوت شاهرخ با 200 سوار به سوی مشهد روانه شد (ابوالحسن گلستانه، 38-40؛ پری، 8).
منابع این دوره از توطئۀ شاهرخ برای قتل سید محمد سخن گفته‌اند (ابوالحسن گلستانه، همانجا؛ مرعشی صفوی، 87 - 88، 105-107). به علاوه، ناآرامی و نابسامانی اوضاع و اختلافات عمیق و پایان‌ناپذیر رؤسای ایلات و سرانجام اطلاع امرا و رؤسا بر قصد قتل سید محمد توسط شاهرخ، موجب شد تا گروهی از امرا و سرداران برجستۀ شاهرخ از او روی گردانده، خواهان تفویض فرمانروایی به سید محمد شوند (مرعشی، گ 43؛ ابوالحسن گلستانه، 43-45؛ مرعشی صفوی، 109-112). بدین ترتیب، شاهرخ دستگیر و زندانی شد و سید محمد با لقب شاه سلیمان دوم صفوی بر تخت نشست. این سید محمد از سوی پدر به میر قوام‌الدین مرعشی، و از سوی مادر به شاه سلیمان اول صفوی نسب می‌برد (مرعشی، گ 27- 28).
سیدمحمد (شاه سلیمان دوم) به روزگار نادرشاه متولی آستان قدس رضوی شد (مرعشی صفوی، 90-95) و پس از قتل نادر به پشتیبانی از عادل شاه برخاست (مرعشی، گ 32). به روزگار ابراهیم خان نیز سید محمد محترم و معزز بود و همان اختیارات پیشین را داشت. وی پس از خلع شاهرخ، در 5 صفر 1163 به سلطنت رسید (مرعشی صفوی، 114). البته كسانی كه او را به قدرت رساندند، طمع داشتند كه وی مطیع خواستهای آنها باشد، اما سید محمد خود را مستقل نشان داد و به تمایلات آنان وقعی ننهاد، چنانكه به رغم اصرار آنها، با قتل شاهرخ مخالفت كرد (همو، 113). بدین سبب، وقتی سیدمحمد مشهد را رها كرده، به شكار رفته بود، امیراعلم خان وكیل‌الدوله و حسین خان قرائی به سرای شاهرخ رفته، او را كور كردند (همو، 129-130). فعالیتهای بی‌وقفۀ همسر شاهرخ و تحریك امرای كرد و افشار به مبارزه با شاه سلیمان و همچنین امتناع شاه سلیمان از تصرف اموال وقف برای مخارج لشكر و بخشش مالیات 3 ساله به مردم كه مانع چپاول و غارت كشاورزان از سوی خوانین می‌شد، ازجمله عواملی بودند كه مقدمات سقوط شاه سلیمان دوم را فراهم آوردند. شورشیان او را در نمازخانه غافلگیر، و همانجا نابینایش كردند (همو، 133-137).
گرچه به گفتۀ مرعشی صفوی، شاهرخ دستور قتل شاه سلیمان را داد، اما امرا مخالفت كرده، تنها به قطع زبان پس از كوركردن او رضا دادند (ص 138). از جلوس شاه سلیمان دوم تا خلع او، 40 روز بیشتر طول نكشید (قزوینی، 155). پس از او شاهرخ دوباره به سلطنت نشست. در این دورۀ پرتشنج، از یك سو احمد شاه ابدالی خراسان را در معرض یورشهای متوالی قرار داد، و از سوی دیگر سران ایلات خراسان با یكدیگر و با افشاریان به نزاع و رقابتهای تند برخاستند و به علاوه، اختلافات دو فرزند شاهرخ، نصرالله میرزا و نادرمیرزا، بر پریشانیها افزود. در این دوره، قدرت و استقلال خوانین و سران ایلات به اندازه‌ای بود كه حكومت شاهرخ در مشهد به صورت حكومت محلی ضعیفی درآمد (نك‍ : ملكم، 2 / 383) و او ناچار بود برای حفظ خود از تهاجم امرای نواحی اطراف به آنها باج بپردازد، و حتى زمانی ناچار شد به جلب حمایت احمد شاه ابدالی برخیزد (همو، 2 / 438- 439). تنها در سالهای كوتاه و منقطع حكمروایی نصرالله میرزا، سرداران و خوانین رقیب از بیم رشادتهای او، تا اندازه‌ای مطیع دولت افشاریه در مشهد شدند. نصرالله میرزا كه در 16 سالگی امور خراسان را به دست گرفت (ابوالحسن مستوفی، 632)، ظاهراً از طرف شاهرخ با حسن قبول تلقی نشد و به همین دلیل در 1181 ق / 1767 م نصرالله میرزا را به بهانۀ كمك گرفتن از كریم خان زند برای جنگ با احمد شاه ابدالی به فارس فرستاد و نادر میرزا پسر كوچك‌تر خود را صاحب اختیار امور خراسان كرد (اعتمادالسلطنه، 2 / 631).
نصرالله میرزا پس از مدتی اقامت در شیراز به خراسان بازگشت؛ و این بار با تلاش بیشتری به آرام كردن اوضاع خراسان و سركوب خانها و حاكمان متمرد محلی پرداخت (ابوالحسن گلستانه، 97- 99؛ محمدتقی خان، 583-584). اما كوتاه اندیشی شاهرخ و جاه‌طلبی درباریان و خانها موجب شد تا این مرد دلیری كه می‌توانست قدرت از دست رفتۀ افشاریه را تجدید كند، در كار خود توفیقی به دست نیاورد؛ به علاوه رفتار غرورآمیز و خطاهای وی موجب رنجیدگی شاهرخ گردید (نك‍ : اعتمادالسلطنه، 2 / 312؛ قزوینی، 156) و بنابراین، نادر میرزا، پسر دوم خود را وصی و ولیعهد خود كرد (محمدتقی خان، 585؛ اعتمادالسلطنه، 2 / 633). به‌ویژه، مرگ نصرالله میرزا در 1200ق / 1786م (توحدی، 1 / 185-186)، نادر میرزا را حكمران مطلق مشهد گردانید. اما اختلاف میان او و امرای خراسان همچنان دوام داشت و تا 1210ق كه آقا محمد خان به خراسان لشكركشی كرد، نادرمیرزا به همراه شاهرخ سالخورده همواره در پناه حمایت افغانها بر مشهد حكم می‌راند (ملكم، 2 / 439).
در این روزگار آقامحمدخان برای بسط نفوذ و سلطۀ خود، متوجه خراسان شد. در این دیار، حاكمان متعددی در گوشه و كنار حكم می‌راندند و مشهد هنوز در دست شاهرخ و پسرش نادر میرزا بود. آقامحمدخان از یك سو می‌خواست از افشاریه به سبب قتل جد خود و فتحعلی خان قاجار كین كشی كند، و از سوی دیگر، درپی ایجاد كشوری یكپارچه و سركوب افغانان و ازبكان بود؛ نیز جواهرات نادری كه نزد شاهرخ بود، طمع او را برمی‌انگیخت. پس وی لشكر آراسته، روی به خراسان نهاد. شاهرخ خود پیشدستی كرد و به استقبال آقامحمدخان شتافت، اما نادر میرزا از همان مشهد، از آقامحمدخان اجازۀ مرخصی گرفت و با خانوادۀ خود به هرات گریخت (قاجار، گ 33 الف ـ 34 الف) و شاهرخ به دست خان قاجار افتاد و آقا محمدخان نیز برای دستیابی به آن جواهرات وی را آزار بسیار كرد و سرانجام، همۀ جواهرات را به دست آورد (سپهر، 1 / 80-81). شاهرخ 63 ساله و خانواده‌اش بعد از 20 روز به مازندران تبعید شدند، اما بر اثر شكنجه‌ای كه بر او وارد شده بود، پیش از ورود به مازندران درگذشت (شیبانی، 51؛ ملكم، 2 / 479).
آخرین بازمانده از این سلسله كه مدتی پس از این نیز حكومت داشت، نادر میرزا بود كه به روزگار فتحعلی شاه با كمك محمود خان ابدالی از هرات روی به مشهد نهاد و خود را مطیع شاه قاجار خواند و خواهان حكومت مشهد شد (قاجار، گ 64 ب؛ مروزی، گ 60) و شاه با این تقاضا موافقت كرد. اما چنین می‌نماید كه وی بعداً به مخالفت با دولت قاجار برخاست. فتحعلی شاه چند بار به مشهد لشكركشید تا سرانجام در 1218 ق آنجا را گرفت و به فرمان او نادر میرزا را به تهران آوردند و مدتی بعد به قتلش رساندند (نوری، 95، 96، 186-187؛ مروزی، برگ 130). مرگ نادر میرزا پایان حكومت افشاریان در ایران بود.

 

مآخذ

ابوالحسن گلستانه، مجمل التواریخ، به كوشش مدرس رضوی، تهران، 1344 ش؛ ابوالحسن مستوفی، گلشن مراد، به كوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1369 ش؛ استرابادی، محمد مهدی، جهانگشای نادری، به كوشش عبدالله انوار، تهران، 1314 ش؛ همو، درۀ نادره، به كوشش جعفر شهیدی، تهران، 1341ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مطلع الشمس، به كوشش تیمور برهان لیمودهی، تهران، 1362-1363 ش؛ بازن، نامه‌های طبیب نادرشاه، ترجمۀ علی اصغر حریری، تهران، 1340 ش؛ پری، جان ر.، كریم خان زند، ترجمۀ علی محمد ساكی، تهران، 1365 ش؛ توحدی، كلیم‌الله، حركت تاریخی كرد به خراسان، مشهد، 1371 ش؛ تهرانی، محمد شفیع، تاریخ نادرشاهی، به كوشش رضاشعبانی، تهران، 1349 ش؛ سپهر، محمد تقی، ناسخ التواریخ، به كوشش محمدباقر بهبودی، تهران، 1344 ش؛ شعبانی، رضا، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، تهران، 1365 ش؛ شیبانی، ابراهیم، منتخب التواریخ، تهران، 1366 ش؛ فسایی، حسن، فارس‌نامۀ ناصری، به كوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367 ش؛ قاجار، محمودمیرزا، تاریخ صاحبقرانی، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ قزوینی، ابوالحسن، فواید الصفویه، به كوشش مریم میراحمدی، تهران، 1367ش؛ لاكهارت، لارنس، نادرشاه، ترجمه و اقتباس مشفق همدانی، تهران، 1357ش؛ محمدتقی خان حكیم، گنج دانش (جغرافیای تاریخی شهرهای ایران)، به كوشش محمدعلی صوتی و جمشید كیانفر، تهران، 1366 ش؛ محمدكاظم، عالم‌آرای نادری، به كوشش محمد امین ریاحی، تهران، 1374 ش؛ مرعشی، هاشم، زبور آل داود، میكروفیلم كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران، شم‍ 5870؛ مرعشی صفوی، میرزا محمد خلیل، مجمع التواریخ، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1362 ش؛ مروزی، محمد صادق، تاریخ جهان آرا، نسخۀ عكسی كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران، شم‍ 4449؛ مستوفی، محمدحسن، زبدة التواریخ، به كوشش بهروز گودرزی، تهران، 1375 ش؛ مستوفی تبریزی، محمدرضا رضی، زینت التواریخ، نسخۀ خطی مجلس شورای اسلامی، شم‍ 258؛ ملكم، جان، تاریخ ایران، ترجمۀ میرزا اسماعیل حیرت، تهران، 1362 ش؛ مینورسكی، و.، تاریخچۀ نادرشاه، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، 1356 ش؛ نامی اصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتی‌گشا، تهران، 1363ش؛ نوری، محمد تقی، اشرف التواریخ، به كوشش سوسن اصیلی، پایان‌نامۀ كارشناسی ارشد، دانشكدۀ روان‌شناسی و اطلاع‌رسانی، تهران، 1374 ش؛ وزیری كرمانی، احمدعلی، تاریخ كرمان، به كوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، 1352 ش؛ هنوی، ج.، زندگی نادرشاه، ترجمۀ اسماعیل دولتشاهی، تهران، 1365 ش؛ نیز:

 

Avery, P., «Nādir Shāh and the Afsharid Legacy», The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1991, vol. VII; Dubeux, M. L., La Perse, Paris, 1841.
هدى سیدحسین‌زاده

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: