صفحه اصلی / مقالات / اعراب /

فهرست مطالب

اعراب


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 28 مهر 1398 تاریخچه مقاله

اِعْراب، مهم‌ترین و بحث‌انگیزترین موضوع در نحو زبان عربی، تا جایی كه برخی آن را نحو و نحو را اِعراب خوانده‌اند (نك‍ : زجاجی، 83؛ نیز EI1, III / 512). از نظر لغوی، واژه دارای معانی مختلفی است. رایج‌ترین معنی لغوی آن «واضح ساختن» است (خلیل، 2 / 128؛ ابن منظور، ذیل عرب؛ لغت‌نامه ... ، ذیل اعراب). از دیگر معانی آن، «سخن زشت گفتن» و «باز داشتن ازسخن زشت» است (نك‍ : ابن منظور، همانجا)؛ از این رو، آن را از واژه‌های اضداد (ه‍ م) شمرده‌اند (یمانی، 1 / 363).
در تعریف اصطلاحی واژه نیز تعاریف گوناگونی ارائه شده است (سیوطی، الاشباه ... ، 1 / 159، همع الهوامع، 1 / 14)، در تمامی این تعاریف به تصریح یا تلویح از «تغییرات پایانی واژه» سخن رفته است. برخی تعاریف بیشتر به نمود ظاهری اعراب می‌پردازد (نك‍ : ابوحیان، 34) و برخی به دلالت معنایی آن (ابن جنی، 1 / 35؛ سیوطی، المزهر، 1 / 327- 328)؛ اما هیچ یك از این تعاریف ماهیت اعراب را روشن نمی‌كند. این تغییرات كه از نظر جمهور نحویان در بخشی از واژگان (اسماء متمكن و فعل مضارع) رخ می‌دهد، در اسم، ذیل 3 عنوان كلی رفع، نصب و جر، و در فعل ذیل عناوین رفع، نصب و جزم طبقه‌بندی می‌شود. در مورد اینكه چرا این پدیده را اعراب نامیده‌اند، مناسباتی با یكایك معانی لغوی واژه ذكر كرده‌اند (زجاجی، 91؛ ابن جنی، 1 / 36؛ سیوطی، الاشباه، 1 / 164-165؛ ابن ابی ربیع، 1 / 172؛ EI1، همانجا)، اما بیان این وجوه مناسبت نیز ماهیت اعراب را روشن نمی‌سازد. معادلهایی كه مستشرقان برای واژه انتخاب كرده‌اند، نیز دلالت بر اختلاف برداشت آنان از این پدیده دارد: برخی واژۀ «inflexion» و برخی دیگر «case» و «mood» را معادل آن دانسته‌اند؛ اما چنانكه فلیش (نك‍ : EI2) اشاره می‌كند، هیچ كلمه‌ای در زبانهای اروپایی قادر به ترجمۀ این مفهوم عربی خاص نیست. تحقیقات و نظریات نحویان و زبان‌شناسان عرب، پردۀ ابهام را به‌طور نهایی از چهرۀ اعراب بر نمی‌دارد. اینك می‌توان گفت تمامی سؤالات و ابهامات در مورد این پدیده به دو سؤال اساسی باز می‌گردد:
1. آیا اعراب از آغاز در زبان عربی وجود داشته، یا ساخته و پرداختۀ نخستین نحویان عرب بوده است؟
2. علت پدید آمدن این خصیصه در زبان عربی چیست؟


منشأ اِعراب

تا آنجا كه می‌دانیم هیچ یك از نحویان و زبان‌شناسان پیشین عرب، اصل وجود اعراب را در زبان عربی كهن و به طور خاص زبان فصیح، انكار ننموده‌اند، اما برخی مستشرقان همچون فولرس وجود این پدیده را در گویشهای سرزمین حجاز و قرآن انكار می‌كنند و حتی تردید دارند كه بـادیه‌نشینـان ــ آنـان كه شاعران از میـان ایشان برخاسته‌اند ــ بدین زبان سخن گفته باشند (نك‍ : عبدالتواب، 429؛ صالح، 122). در رد این ادعا به وجود اعراب در شعر جاهلی و وجود احادیثی از پیامبر اسلام مبنی بر تشویق به رعایت اعراب و اجتناب از لحن (عدم مراعات اعراب) استناد شده است (همو، 122-123)؛ اما با توجه به تردیدهایی كه دربارۀ شعر جاهلی وجود دارد و ایراداتی كه بر متن و سند روایات وارد است، نمی‌توان به این دلایل استناد نمود. با این حـال، نفـی آن از زبـان «فصیح یگـانۀ عربی» (نك‍ : آذرنوش، راههای نفوذ ... ، 119) آسان نیست. بررسیهای زبان‌شناسی به وضوح نشان می‌دهد كه این پدیده در اكثر زبانهای سامی وجود داشته است (اولیری، 195؛ نیز سامرایی، 97- 98).
اما چگونگی تحول و زمان كاربرد آن، به كلی در پردۀ ابهام است. احتمالاً امر اعراب از مایه‌های سامی كهن سرچشمه گرفته، و بنا به تحقیقات نوگای رول حضور آن در اكدی، مسلم است (نك‍ : فلیش، II / 276؛ سامرایی، همانجا). فوك (ص 3) معتقد است كه دست كم تا اواخر قرن 4 م در لهجه‌های گوناگون عربی، اعراب به كار می‌رفته است. اشپیتالر با این نظر مخالفت كرده، اظهار می‌دارد كه در میان قبایل دو زبان وجود داشته است: یكی عامیانه و مورد استفاده در زندگی روزمره كه اِعراب از آن به كلی رخت بربسته بوده؛ دیگری زبان فصیح هنری كه از دیرباز حركات آخر كلمات در آن مراعات می‌شده است (نك‍ : فلیش، II / 281)؛ اما فلیش می‌پندارد كه اعراب، حتى در زبان بدویان (غیر از زبان فصیح) لااقل تا زمان سیبویه وجود داشته، و یكی از عمده‌ترین دلایل آن، بحث «وقف» و «سكون» است كه بدون اعراب، معنی نمی‌یابد (همانجا).
شكل حركات اعرابی هم مورد بحث است. بروكلمان پنداشته است كه این حركات، در آغاز به صورت مصوتهای بلند تلفظ می‌شدند؛ مسكاتی به عكس همه را مصوت كوتاه فرض كرده كه برای دلالت بر جمع، گاه به مصوت بلند تبدیل شده‌اند (نك‍ : فلیش، II / 277).
تحقیقاتی كه نحویان متقدم دربارۀ لهجه‌های قدیم عربی انجام داده‌اند، پرده از اختلاف لهجه‌‌ها و چگونگی حركت اواخر كلمات برمی‌دارد كه غالباً همان اعراب است (سلوم، 23 به بعد) و «حتى امروزه در بقایایی دست نخورده از لهجه‌های بدویان پدیدۀ اعراب را می‌یابیم» (فوك، همانجا). از سوی دیگر، چنانچه این پدیده ساختگی باشد، به بقین باید معارضاتی نیز داشته باشد، اما تاریخ عرب نه تنها اشاره‌ای به چنین معارضات ندارد، بلكه شواهد و وقایع همگی دلالت بر وجود این پدیده در زبان عربی فصیح می‌كند (ابن‌عبدربه، 2 / 480؛ ابن‌عبدالبر، 1(1) / 64). به گفته نولدكه «اگر پیامبر (ص) یا یكی از مسلمانان معاصر ایشان قرآن را بدون اعراب می‌خواندند، مسلماً روایاتی در این مورد به دست ما می‌رسید» (نك‍ : عبدالتواب، 433).
موضوع اعراب در فعل مضارع خود به تنهایی می‌تواند دلیلی قانع كننده برای وجود این پدیده در زبان عربی و به طور خاص زبانی كه قرآن بدان نازل شد، به شمار آید: از نگاه نحویان بصری اعراب در فعل مضارع فاقد دلالت معنایی است و نحویان كوفی نیز تحلیل دقیقی از معانی اعراب مضارع به دست نداده‌اند؛ چنانچه اعراب ساخته و پرداختۀ ذهن نحویان باشد، تلاش آنان برای معرب ساختن فعل مضارع كاری عبث و بیهوده می‌نماید. بلكه بر عكس، ایشان موضوع اعراب در فعل مضارع را واقعیتی انكارناپذیر می‌دانند و در توجیه آن به راههای ناموفقی هم گام می‌نهند؛ حال چه دلیلی باعث می‌گردد تا آنان به ساختن پدیده‌ای بپردازند كه خود در توجیه آن فرو مانند؟


علت وجود اعراب

اگر اعراب را به عنوان واقعیتی ریشه‌دار در زبان عربی بپذیریم، ناچار این سؤال مطرح می‌شود كه علت پیدایش آن چیست؟ نظریات گوناگونی كه از آغاز تاكنون در این باره ابراز شده است، در چارچوب دو نظریه قابل بررسی است: 1. نظریۀ جمهور نحویان؛ 2. نظریۀ برخی از نحویان عرب و زبان‌شناسان و مستشرقان. بحث بر سر این دو نظریه، به سبب اشكالاتی كه بر هر یك از آنها وارد می‌شود، همچنان ادامه دارد، به گونه‌ای كه ترجیح یكی را بر دیگری دشوار ساخته است.


1. نظریۀ جمهور نحویان

نحویان بصری و كوفی بر این باورند كه این تغییرات در اسم بر معانی نحوی همچون فاعلیت، مفعولیت و اضافه دلالت دارند. ردپای این نظریه را نخستین بار در سخنان زجاجی می‌یابیم كه آن را اجماع تمام نحویان به جز قطرب (شاگرد سیبویه) می‌داند (ص 69-70)، اما وی در تحلیل این معانی، تغییرات اعراب را كه معمولاً بر تغییرات پایانی اطلاق می‌شود، با تغییرات آغازین و میانی واژه كه به صَرف واژه مربوط می‌گردد، درهم می‌آمیزد و در واقع تحلیلی روشن از این معانی به دست نمی‌دهد (همو، 70). شاید بتوان گفت كه روشن‌ترین تحلیل را از این معانی، زمخشری عرضه می‌كند و می‌گوید: اعراب اسم، رفع و نصب و جر است و هر یك از این عناوین، نشانۀ مفهومی معین است: رفع نشانۀ فاعلیت، نصب نشانۀ مفعولیت و جر نشانۀ اضافه، و سایر مرفوعات و منصوبات و مجرورات را ملحقات این 3 نقش باید شمرد (ص 10-11).
اشكالاتی بر نظریۀ دلالت معنایی اعراب وارد شده است كه مهم‌ترین آنها بدین قرار است: الف ـ چنانچه این تغییرات دلالت بر این معانی دارد، چراگاه چند اعراب متفاوت بر یك معنی نحوی دلالت می‌كند و بر عكس، در مواردی یك عنوان اعراب بر چند معنی دلالت دارد؟ (زجاجی، همانجا). ب ـ اسمهای فراوانی در زبان عربی وجود دارد كه این تغییرات در آنها یافت نمی‌شود (واژگان مبنی و دارای اعراب تقدیری). ج ـ مهم‌تر از همه آنكه گاه می‌توان جمله‌ای عربی را بدون اعراب خواند و بر مفاهیم نحوی آن و ارتباط اجزاء كلام با یكدیگر واقف گشت و همین امر اعتبار معنایی اعراب را یا از میان می‌برد، یا سخت ضعیف می‌كند. د ـ علت وجود اعراب در فعل مضارع چیست؟ وجود این اشكالات بر نظریۀ جمهور نحویان باعث می‌گردد كه آنان به رغم اعتراف به دلالت اعراب بر معانی نحوی برای فرار از اشكالات یاد شده، اعراب را برپایۀ نظریه‌ای به نام «نظریۀ عامل» تحلیل نمایند. براساس این نظریه، نحویان تمام تغییرات اعرابی را معلول عواملی لفظی می‌دانند كه بر سر واژۀ معرب می‌آید و هر جا عاملی در كار نبود، ولی اعراب بود، یا بر عكس اعرابی نبود، ولی عامل وجود داشت، اعراب یا عامل اعراب را مقدر می‌دانند.
بدین ترتیب، برخی از ابهامات پیرامون پدیدۀ اعراب به ظاهر حل می‌گردد، اما كار بدینجا خاتمه نمی‌یابد، زیرا این چاره‌جویی خود پرسشهای فراوان دیگری را پیش می‌آورد، از قبیل اینكه چه چیز باعث حذف عامل می‌گردد؟ عامل مُقَدَّر چیست؟ شرایط تقدیر عامل كدام است؟ و شرایط عمل عامل چیست و سؤالاتی از این دست كه موشكافی نحویان به شمار آن می‌افزاید و پاسخهای كلامی و فلسفی مآبانه‌ای كه بدان می‌دهند، پیكرۀ نحو را فربه و تنومند می‌سازد و اعراب دیگر نه به عنوان بیانگر معانی نحوی، بلكه به عنوان نتیجۀ عمل عامل، نظریۀ حاكم و مسلط بر نحو می‌گردد.
بدین ترتیب، تحلیل اعراب برپایۀ نظریۀ عامل آنگونه كه ابراهیم مصطفى معتقد است، معلول تأثیر آراء كلامی و فلسفی بر اندیشۀ نحویان نیست (ص 31-33)، بلكه هم آن نظریه و هم توجیهات مبتنی بر آراء كلامی و فلسفی پیرامون آن، هر دو معلول اشكالات وارد بر نظریۀ جمهور است. كوشش نحویان در تبیین اعراب برپایۀ نظریۀ عامل كم‌كم با مخالفتهایی اجمالی از جانب كسانی همچون ابن جنی (د 392 ق) شروع می‌گردد (ابن جنی، 1 / 109 به بعد) و در قرن 6 ق از طرف ابن مضاء قرطبی سخت مورد هجوم و انكار قرار می‌گیرد و اساس تألیف كتاب الرد علی النحاة توسط وی می‌گردد. ابن مضاء (ص 86-87) با استناد به سخن ابن جنی، تأثیر عامل را در ایجاد اعراب نفی می‌كند، اما در تحلیلی كه جبنۀ كلامی به خود می‌گیرد، برخلاف ابن جنی كه معتقد است «اعراب را متكلم ایجاد می‌كند و نه عامل» (1 / 110)، اعراب را از افعال خداوند می‌داند كه همانند سایر افعال اختیاری به انسان نسبت داده می‌شود. در ادامۀ رد نظریۀ عامل به ابراهیم مصطفى می‌رسیم. وی ظاهراً هنگام تألیف كتاب خود احیاء النحو، از وجود كتاب ابن مضاء آگاهی نداشت (كتاب احیاء النحو در 1936 م تألیف شده، و كتاب ابن مضاء اولین بار در 1947 م توسط شوقی ضیف به چاپ رسیده است). هر چند ابراهیم مصطفى اشاره‌ای به كتاب ابن مضاء ندارد، اما همانند او ــ ولی نه به شیوه‌ای كلامی ــ نظریۀ عامل را تا سرحد استهزا مورد نقد و انكار قرار می‌دهد (ص 22-42) و در تحلیلی معنا شناسانه (ص 53)، رفع را نشانۀ «اسناد» در مسندالیه (فاعل، نایب فاعل، مبتدا)، و جر را نشانۀ «اضافه» می‌داند (ص 72 به بعد)؛ اما از نگاه او نصب، اعراب نیست و ازاین‌رو فتحه (نشانۀ اصلی نصب) را نشانه‌ای اعرابی كه بیانگر معنایی باشد، نمی‌داند و در تحلیلی گسترده می‌خواهد ثابت كند كه فتحه، تنها نقشی صوتی دارد و به علت سبكی، موجب سهولت در تلفظ واژگان می‌گردد (ص 78-100).
نظریۀ ابراهیم مصطفى نیز اشكالات وارد بر نظریۀ جمهور را حل نمی‌كند و به ویژه انكار دلالت معنایی فتحه مورد انتقاد برخی معاصران قرار می‌گیرد (سامرایی، 101-102). باید گفت رد نظریۀ عامل هر چند ممكن است برخی از دشواریهای نحو را حل كند، اما همچنان اشكالات وارد بر نظریۀ جمهور باقی خواهد ماند. گذشته از این، رد نظریۀ عامل، طرفداران نحو سنتی را به دفاع از آن وا می‌دارد. اینان به اقامۀ دلایلی مبنی بر ضرورت تفسیر اعراب برپایۀ نظریۀ عامل می‌پردازند (الیاس، 29-30؛ حسن، 1 / 67-70). به دنبال این موضع‌گیریها نظریۀ سومی مبتنی بر تعدیل در نظریۀ عامل به وجود می‌آید. نظریه‌ای كه در تألیف كتاب تجدید النحو توسط شوقی ضیف، تبلور می‌یابد. اما تألیف این كتاب نیز تنها به برخی از سؤالاتی كه به دنبال نظریۀ عامل مطرح می‌شود، پاسخ می‌گوید.
اعراب در فعل مضارع: مكتب نحوی بصری تنها اسم را شایستۀ اعراب می‌داند، به دلیل آنكه مفاهیم نحوی همچون فاعلیت، مفعولیت و اضافه، تنها بر اسم عارض می‌شود، اما فعل و حرف از آنجا كه مفاهیم نحوی بر دوششان بار نمی‌شود، اصالتاً مبنیند (نك‍ : زجاجی، 77). ازاین‌رو، باید دلیلی برای وجود اعراب در فعل مضارع یافت. تنها راهی كه نحویان یافته‌اند، آن است كه فعل مضارع را چیزی كاملاً شبیه به اسم تلقی كنند (مبرد، 2 / 1؛ زجاجی، 80-81) و براساس همین تعلیل نیز عنوان «مضارع» به معنی «مشابه»، به این فعل داده‌اند (سیبویه، 1 / 14؛ مبرد، همانجا؛ ابن‌سراج، 2 / 145). این پاسخ بر فرض پذیرفته شدن، باز پرسشهای دیگری بر می‌انگیزد، از جمله اینكه اگر فعل به سبب تشابه با اسم معرب گردیده است، چرا در اعراب جر، مشترك نیستند و چرا فعل مضارع به جای جر، جزم می‌پذیرد؟ پاسخهایی كه به این سؤال داده شده است، نیز همانند تعلیل در اصل موضوع، بیشتر به توجیهات ذوقی می‌ماند، تا توصیف واقعیات زبان (نك‍ : سیوطی، همع الهوامع، 1 / 21). به همین سبب، ابوحیان با واقع بینی می‌گوید: در این مسائل نباید به دنبال استدلال بود (نك‍ : سیوطی، همانجا)؛ اما مكتب نحوی كوفی معتقد است چون معانی گوناگونی مانند نفی، نهی و شرط، بر فعل عارض می‌گردد، اعراب در فعل نیز اصیل است (ابن انباری، 2 / 549-550) و علاوه بر فعل مضارع، فعل امر نیز معرب می‌باشد. اما بصریان با استناد به اینكه «حرف» نیز معانی مختلفی را بیان می‌كند، استدلال كوفیان را در این باره مردود می‌دانند (همانجا). به نظر می‌رسد توجیهات مكتب بصری دربارۀ علت اعراب فعل مضارع، به دور از واقعیات زبان و اصل «كثرة المبانی تدل على كثرة المعانی» است و تحلیل كوفیان از معانی اعراب در فعل نیز جامع و وافی به مقصود نیست، از این رو سخن بر سر علت اعراب فعل مضارع در میان معاصران، فصل خاصی را به خود اختصاص می‌دهد: برخی همچون ریمون طحان اعراب فعل مضارع را «باطل» دانسته، آن را از جنبه‌های صرفی فعل می‌دانند (نك‍ : مهیری، 73-74). در مقابل عبدالستار جواری (همو، 74-75) كوشیده است تا مفهوم اعراب در فعل مضارع را براساس دلالت آن بر «مفهوم زمان» تحلیل كند. بنابر تحلیل وی، به طور اجمال، مضارع مرفوع، بالقوه بر تمامی زمانها دلالت دارد و مضارع منصوب دلالت بر استقبال، و مضارع مجزوم دلالت بر ماضی، امر و شرط می‌نماید (همو، 75-76؛ دربارۀ انتقاد بر این نظریه، نك‍ : همو، 76-77). محقق دیگری به نام محمد كسار در المفتاح لتعریب النحو می‌كوشد اعراب را در اسم و فعل با «فعالیت» مرتبط سازد؛ اما او، مفهوم این اصطلاح را به گفتۀ مهیری (ص 77) روشن نساخته است. براساس این نظریه اقسام فعل (ماضی، مضارع و امر) همگی معرب هستند و علاماتی كه در پایان اقسام فعل وجود دارد، دلالت بر درجات فعالیت می‌نماید: فعل ماضی دلالت بر فعالیت ضعیف می‌كند و نشانۀ این نوع فعالیت فتحه است، فعل مضارع كه آن را «مستمر» می‌نامد، دلالت بر فعالیت زنده و پویایی می‌كند كه در زمان حال واقع است و ادامه دارد، یا در آینده به طور حتم واقع می‌شود و نشانۀ آن قوی‌ترین حركات یعنی ضمه است و نصب مضارع دلالت بر ضعف فعالیت و تردید در تحقق و استمرار آن می‌كند، و جزم بر انقطاع استمرار و فعالیت دلالت دارد (همو، 78- 79). این نظریه علاوه بر ابهامی كه در اصل آن وجود دارد، در تطبیق نیز با دشواریهایی مواجه می‌شود كه حل آن سر از تأویلات فراوان بر می‌آورد (همانجا).
و سرانجام آذرنوش در آموزش زبان عربی با توجه به وجوه اخباری و التزامی در فعل فارسی، اعراب رفع و نصب را در فعل مضارع، به ترتیب بیانگر «وجه اخباری و وجه التزامی» تلقی می‌كند، اما از آنجا كه نویسنده در صدد بررسی دلالت انواع اعراب بر معانی نیست، به دیگر جنبه‌های اعراب فعل نمی‌پردازد (نك‍ : 1 / 155-156، 2 / 11-12، 74، 90).


2. نظریۀ برخی از نحویان عرب و زبان‌شناسان

اشكالات وارد بر نظریۀ دلالت اعراب بر معانی، از همان آغاز، برخی نحویان را به انكار دلالت معنایی اعراب وادار كرد. اینان ضمن اعتراف به وجود این پدیده، در صدد توجیه علت وجودی آن از راههای دیگر بر آمدند. زجاجی (د 330 ق)، قطرب را تنها منكر نظریۀ دلالت معنایی اعراب می‌داند (ص 70). به استناد سخن زجاجی، بسیاری دیگر نیز تنها قطرب را از میان متقدمان منكر دلالت معنایی اعراب می‌دانند (نك‍ : مصطفى، 51-52؛ عبدالتواب، 423)، اما باید گفت برخی دیگر از نحویان بزرگ همچون ابن درستویه و ابوعلی فارسی نیز منكر دلالت معنایی اعراب شده‌اند (نك‍ : ابن یعیش، 1(1) / 72؛ شاهین، 387). ابن یعیش اشاره‌ای به دلایل ابن درستویه نمی‌كند، اما شاهین دلیل ابوعلی فارسی را بر انكار دلالت معنایی اعراب، امكان حذف اعراب و در عین حال فهم معانی نحوی آن، بیان می‌دارد (همانجا). بنابر نقل زجاجی (ص 70)، قطرب اعراب را وسیله‌ای می‌داند برای تسریع در گفتار كه بر اثر وقف به كندی می‌گراید. از معاصران عرب، ابراهیم انیس معتقد است كه اِعراب افسانه‌ای است كه از تظاهراتی زبانی كه در میان قبایل جزیرةالعرب پراكنده شده است و تار و پود این افسانه در اواخر سدۀ نخست یا اوایل سدۀ 2 ق به دست گروهی از سخن‌پردازان كه بیشتر عمرشان را در محیط عراق گذرانده بودند، به هم بافته شد و در اواخر قرن 2 ق همچون دژی نفوذناپذیر درآمد كه نویسندگان و خطبا و شاعران فصیح عرب نتوانستند آن را تسخیر كنند (صالح، 126، به نقل از من اسرار اللغۀ ابراهیم انیس). این نظریه كه آشكارا از فولرس تأثیر پذیرفته، از سوی برخی دیگر از معاصران عرب همچون داوود عبده، عبدالحمید ابراهیم و شاهین تعقیب شده است.
عبده بر این باور است كه این حركات در اصل جزئی از كلمه بوده‌اند و یك صورت بیشتر نداشته‌اند و در تمام حالات كلمه، همان یك صورت به كار می‌رفته است (نك‍ : عبدالتواب، 425، حاشیۀ 8). عبدالحمید ابراهیم، اعراب را پدیده‌ای می‌داند كه در ساختار زبان وجود داشته است، اما نحویان در فهم مدلول آن به خطا رفته‌اند. او به استناد آنچه از آراء سیبویه بر می‌آید و نیز با توجه به برخی آیات می‌گوید كه اعراب، ابزار «آشكار كردن زیبایی» كلام است، نه معنای آن (ص 160-162)؛ به عبارت دیگر، اعراب زبان عربی فصیح را گوشنواز می‌سازد (همو، 165).
اینك با توجه به آنچه گفته شد، دربارۀ پدیدۀ اِعراب می‌توان این نكات را مطرح كرد:
1. اعراب پدیده‌ای در زبان عربی است و عناوین رفع، نصب، جر و جزم كه پس از اسلام وضع شده، عناوینی كلی برای بیان معانی و مفاهیم اسم و فعل است، با تفاوتی جوهری میان معانی اعراب در اسم (بیانگر نقش اسم در جمله) و معانی اعراب در فعل (بیانگر وجوه فعل).
2. رفع در اسم دلالت بر نقش اسنادی دارد و نه فاعلی (آنگونه كه جمهور نحویان می‌گویند) و نه فقط «مسند الیهی»، بلكه دلالت بر «اسناد» می‌كند كه هم در مسندالیه (فاعل، نائب فاعل و مبتدا) و هم در مسند (خبر یا گزاره) وجود دارد. نصب در اسم بر نقش مفعولی (در مفعول به، مفعول معه، منادى، مستثنى) و قیدی (در مفعول مطلق، مفعول لاجله، مفعول فیه، حال و تمیز) دلالت می‌كند (آذرنوش، آموزش، 1 / 70، 78)، اما جرّ دلالت بر نقش متممی ــ اعم از مضاف‌الیه و مجرور به حرف جرّ ــ دارد.
3. اعراب در فعل، بیانگر «وجوه فعل» تلقی می‌شود. رفع معادل وجه اخباری، و نصب نشانگر وجه التزامی، و جزم نشانگر وجه امری و شرطی فعل است (همان، 1 / 155-156، 2 / 11، 74)، مگر مضارع مجزوم به «لم و لمّا» كه از این دایره خارج است.
4. نقشهای اسم و وجوه فعل، دارای دو گونه عنوان است: عناوین كلی، رفع و نصب و جرّ و جزم است و عناوین خاص، حالات و وجوه مندرج در ذیل هر یك از عناوین كلی (شكرانی، 56-57).
5. آنچه را نحویان در نظریۀ عامل «عوامل لفظی» می‌دانند، همانند اعراب نشانه‌ای است كه بیانگر مفاهیم و معانی «معمول» خود هستند: در زبان عربی گاه از راه عامل، این مفاهیم و معانی آشكار می‌گردد (عامل موجود و اعراب مقدّر) و گاه از راه اعراب (اعراب آشكار و عامل مقدّر) و گاه به كمك عامل و اعراب معنی القا می‌گردد (عامل و اعراب هر دو آشكار). در مواردی عامل و اعراب محذوف است و با توجه به «سیاق كلام» و از طریق «روابط همنشینی» می‌توان به نقش اجزاء كلام در كنار یكدیگر پی برد (مانند ساختارهای مبتدا و خبر) و آنچه باعث گردیده زبان عربی بدون اعراب نیز قابل فهم باشد، انس با ساختارهایی است كه در آن، بیشتر از طریق «عوامل لفظی و سیاق» می‌توان به روابط اجزاء كلام پی برد.
بدین ترتیب برخی از اشكالات وارد بر نظریۀ معنی‌دار بودن اعراب پاسخ می‌یابد، ولی پاره‌ای از اشكالات همچنان باقی می‌ماند.

 

مآخذ

آذرنوش، آذرتاش، آموزش زبان عربی، تهران، 1373 ش؛ همو، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، تهران، 1354 ش؛ ابراهیم، عبدالحمید، «الاعراب ظاهرة جمالیة»، مجلة مجمع اللغة العربیة، 1958 م، شم‍ 57؛ ابن ابی الربیع، عبیدالله، البسیط فی شرح جمل الزجاجی، به كوشش عیادبن عید الثبیتی، بیروت، 1407 ق / 1986 م؛ ابن‌انباری، عبدالرحمان، الانصاف، قاهره، 1380 ق / 1961 م؛ ابن جنی، عثمان، الخصائص، به كوشش محمدعلی نجار، قاهره، 1371 ق / 1952 م؛ ابن‌سراج، محمد، الاصول فی النحو، به كوشش عبدالحسین فتلی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ ابن عبدالبر، یوسف، بهجة المجالس و انس المجالس، به كوشش محمد مرسی خولی، بیروت، 1981 م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن مضاء، احمد، الرد علی النحاة، به كوشش شوقی ضیف، قاهره، 1366 ق / 1947 م؛ ابن منظور، لسان؛ ابن یعیش، یعیش، شرح المفصل، بیروت، عالم الكتب؛ ابوحیان غرناطی، محمد، النكت الحسان، به كوشش عبدالحسین فتلی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ الیاس، منى، القیاس فی النحو، دمشق، 1405 ق / 1985 م؛ حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره، 1966 م؛ خلیل بن احمد، العین، به كوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، 1405 ق؛ زجاجی، الایضاح فی علل النحو، به كوشش مازن مبارك، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ زمخشری، محمود، المفصل فی النحو، به كوشش ی. پ. بروخ، لایپزیگ، 1879 م؛ سامرایی، ابراهیم، دراسات فی اللغة، بغداد، 1961 م؛ سلوم، داوود، دراسة اللهجات العربیة القدیمة، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ سیبویه،عمرو، الكتاب، به كوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ سیوطی، الاشباه و النظائر، به كوشش عبدالله نبهان، دمشق، مجمع اللغة العربیه؛ همو، المزهر، به كوشش محمد جاد المولى و دیگران، بیروت، 1408 ق / 1987 م؛ همو، همع الهوامع، به كوشش محمد بدرالدین نعسانی، قم، 1405 ق؛ شاهین، عبدالصبور، اثر القراءات فی الاصوات و النحو العربی، قاهره، 1408 ق / 1987 م؛ شكرانی، رضا، «پژوهشی پیرامون پدیدۀ اعراب در مقایسه با مقوله‌های نقش و وجه دستور زبان فارسی»، مجلۀ پژوهشی دانشگاه اصفهان، 1374 ش، شم‍ 7؛ صالح، صبحی، دراسات فی فقه اللغة، بیروت، 1973 م؛ عبدالتواب، رمضان، مباحثی در فقه اللغه و زبان‌شناسی عربی، ترجمۀ حمیدرضا شیخی، مشهد، 1367 ش؛ فوك، یوهان، العربیة، ترجمۀ عبدالحلیم نجار، قاهره، 1370 ق / 1951 م؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مبرد، محمد، المقتضب، به كوشش محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت، 1382 ق / 1963 م؛ مصطفى، ابراهیم، احیاء النحو، قاهره، 1951 م؛ مهیری، عبدالقادر، نظرات فی التراث اللغوی العربی، بیروت، 1993 م؛ یمانی، محمد، الموسوعة العربیة فی الالفاظ الضدیة و الشذرات اللغویة، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ نیز:

 

EI1; EI2; Fleisch, H., Traité de philologie arabe, Beirut, 1990; O’leary, De Lacy, Comparative Grammar of the Semitic Languages, Amsterdam, 1969.
رضا شكرانی

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: