اصحاب کهف
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 28 شهریور 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/239985/اصحاب-کهف
پنج شنبه 2 مرداد 1404
چاپ شده
9
اَصْحابِ كَهْف، در قصص قرآنی نام گروهی از مؤمنان كه از ستم پادشاهی مشرك به غاری پناه بردند و سالیانی دراز به خوابی عمیق درافتادند. برپایۀ روایات، این پادشاه مشرك، دقیانوس، و محل واقعه اِفِسوس دانسته شده است.داستان این گروه، با اشاراتی كوتاه در اوایل سورۀ مكی كهف مسطور است كه در آن سخن از یكتاپرستانی است كه برای گریز از پرستش خدایان دروغین به غاری پناه بردند تا از گزند ستمكاران بتپرست برهند. خوابی كه آنان را در غار درربود، به فرمان پروردگار سالیانی به طول انجامید و در این مدت، چنان هیبتی داشتند كه كس را یارای نزدیك شدن به آنان نبود و نگرنده آنان را بیدار میپنداشت. این خفتگان سالیانی چند (برپایۀ آیات قرآنی: 309 سال) را در همان حال گذراندند و چون به خواست الٰهی از خواب برخاستند، چنان گمان بردند كه تنها روزی یا كمی بیشتر از روز در خواب بودهاند. چون یكی از ایشان برای فراهم آوردن غذا به شهر درآمد، مردم از حال شگفتانگیزشان آگاهی یافتند و برآن شدند تا بر در غار آنان مسجدی به پا سازند. در این آیات به سگی همراه اصحاب كهف اشاره شده است كه بر در غار، خفته، و با هیبتی شگفت، دو دست خود بر زمین گسترانیده بود (نك : كهف/ 18/ 9-22).همچون بسیاری دیگر از قصص قرآنی، داستان اصحاب كهف در میان صاحبان ادیان آسمانی، پیشینه دارد و اساساً داستانی مشهور در میان مسیحیان شرق و غرب بوده است. قرآن كریم بدون اینكه به صاحبان دیانت بخصوصی تصریح نموده باشد، به تعبیر «یقولون» به شهرت و تداول این داستان در میان پیشینیان، و حتى اختلافی در جزئیات داستان میان بازگوكنندگان اشاره دارد (همانجا). در میان مسیحیان، اصحاب كهف نه به لحاظ پناه بردنشان به غار، بلكه از جهت به خواب رفتنشان شهرت یافتهاند و با عنایت به اینكه شمار آنان 7 نفر انگاشته شده است، در غالب منابع، به خصوص در منابع مسیحیت غربی به «7 خفتگان» شناخته شدهاند.این اندیشه كه داستان مسیحی 7 خفتگان، خود در داستانهایی قدیمتر ریشه داشته باشد، در برخی از پژوهشها مطرح شده است و شماری از محققان، برخی عناصر داستان را با داستانهای مشابه در منابع یهودی، یونانی و جز آن جستوجو كردهاند. از جمله باید به داستان اُنیاس (حونی) اشاره كرد كه در كتاب «تعانیت»، از بخشهای تلمود، از آن یاد گردیده، و به خواب 70 سالۀ او اشاره شده است. همچنین برخی به مقایسۀ داستان با حكایت هلنیِ 9 خفتگانِ ساردینیا اشاره كردهاند كه ارسطو از آن یاد كرده است (برای این مقایسهها، نك : گوئیدی، 429-430؛ دِی، 140؛ نیز نك : «تعانیت»، 23a).به هر تقدیر، در متون مسیحی كهن، داستان اصحاب كهف با مضامینی كاملاً قابل مقایسه با مضامین اسلامی دیده میشود، بدان گونه كه نه تنها میتوان خطوط كلی داستان قرآنی را در پرداختهای مسیحی بازیافت، بلكه بخش تفصیلات داستان در روایات و تفاسیر اسلامی نیز، با پرداختهای مسیحی قابل مقایسه است. در این مقایسهها، همگونی میان برخی پرداختهای روایی اسلامی با نمونههای مسیحی كاملاً مشهود است؛ چنانكه روایت ابنحمید از ابن اسحاق، و به خصوص ضبط نامها در این روایت، از نمونههای برجستۀهمگونی بـا پرداختهـای مسیحی است (نك : ادامۀ مقاله). نقل این داستان نزد مسیحیان با روایت یعقوب سروگی (451-521 م)، اسقف سریانی كه مدتی پس از تئودُسیوس دوم میزیسته، و نیز دستهای روایات ادبی صورت گرفته است. این پرداختهای مسیحی در نسخههایی به زبانهای سریانی، قبطی، عربی، حبشی و ارمنی از سدۀ 6 م به بعد باقی مانده است (برای پرداختهای گوناگون داستان، نك : گیبن،؛ I/ 544-545 ماسینیون، چ 1954 م، 103 به بعد؛ گوئیدی، 428-429؛ گراف، I/ 512-513, II/ 502).دقیانوس و نیز ثاودوسیوس (تیذوسیوس) كه نام آنها در داستان اصحاب كهف آمده است، دو تن از امپراتوران تاریخی روم هستند كه نخستین از این دو تن در تواریخ با نام دكیوس یا دكیانوس (حك 249-251 م) شناخته میشود و دومین نفر نیز با تئودسیوس دوم (حك 408-450 م)، امپراتور روم شرقی، تطبیقپذیر است. شهر افسوس شهری باستانی در غرب آسیای صغیر، نزدیك ساحل اژه است كه در دورۀ رومی، مركز شرقی امپراتوری روم بوده است (نیز نك : ه د، ایاسلوق).اصحاب كهف اسلامی و مقایسۀ آن با نمونههای مسیحی، و همچنین تطبیق آن با برخی دانستههای تاریخی، توجه خاورشناسان را به خود جلب كرده است، چنانكه از زوایای مختلف دربارۀ این موضوع به تحقیق پرداختهاند. برای نمونه ماسینیون با نگاهی بر روایات اسلامی و مسیحی به بررسی جایگاه اصحاب كهف در میان گروههای قومی گوناگون به ویژه از نظر تصویرنگاری ایشان عنایت داشته، و طی یك سلسله مقالات به تفصیل به این مطلب پرداخته است (نك : ماسینیون در همین مآخذ). از سویی دیگر یونگ با مقایسۀ داستان اصحاب كهف و داستان خضر نبی، به موضوع تجدید حیات و عمر دوباره یافتن نظر داشته است (نك : ص 135 به بعد؛ جرویس، 75). همچنین وای با نگاهی به قصص الانبیاء ربغوزی به بررسی این داستان نزد اقوام ترك پرداخته (نك : ص 289 به بعد)، و سیدرسكی با اختصاص دادن بخشی از اثر خود به قصص اصحاب كهف، به مقایسه میان روایات اسلامی و مسیحی، و یافتن نمونهای از تلمود در آثاریهودی پرداخته است (ص 153).
بیان داستان اصحاب كهف در قرآن كریم، مانند بسیاری دیگر از قصص پیشینیان به اجمال، و در روایات و نقل قُصّاص، به تفصیل آمده است؛ مفسران نیز به مناسبت تفسیر سورۀ كهف، با ذكر روایات گوناگون به شرح قصص مربوط به اصحاب كهف پرداختهاند.در نگاه به این پرداختهای روایی، نخست باید به روایت طبری از طریق ابن حمید از ابن اسحاق اشاره كرد كه از نزدیكترین نمونههای همخوان با روایت مسیحی نیز هست. در این روایت گفته میشود كه پس از حضرت عیسى (ع)، مسیحیان از ایمان خویش بازگشته، با تشویق پادشاه زمان دقینوس (= دقیانوس) به بتپرستی روی نهادند؛ با سختگیری پادشاه، موحدان یا مثله و كشته میشدند، یا همچون اصحاب كهف كه از اشرافزادگان بودهاند، روی به سوی پروردگار آورده، به تضرع، راه رهایی میجستهاند ( تفسیر، 15/ 133؛ نیز بغوی، 3/ 541 به بعد). به این روایت، باید یادداشتهایی دیگر از روایات طبری را افزود، مبنی بر اینكه اصحاب كهف در یكی از غیبتهای كوتاه دقیانوس از تختگاه، گریخته، به غاری در كوه بنجلوس (قس: ثعلبی، 416؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، 7/ 12؛ ابن كثیر، 4/ 368) پناه بردند؛ اما به زودی پناهگاه آنان شناخته شد. دقیانوس با همراهان به در غار آمد و به تصور اینكه، با بستن غار، جوانان خفته در آن، زنده به گور خواهند شد، دستور به بستن دهانۀ غار داد. در این میان، دو تن از یاران دقیانوس به نامهای بیدروس و روناس كه ایمان خویش پنهان میداشتند، داستان اصحاب كهف را بر لوحی نوشته، در جعبهای در نزدیكی دهانۀ غار نهادند تا مگر آیندگان از اخبار آنان آگاه گردند (طبری، همان، 15/ 133-135؛ نیز قس: شریف رضی، 140-141).در بخش دیگر داستان، روایتی به نقل قتاده از عكرمه شایان توجه است كه به وقایع پس از بیداری اصحاب كهف مربوط میشود. در این روایت، اشاره میشود كه دیر زمانی پس از به خواب رفتن اصحاب كهف، تغییرات بسیاری در شهر آنان، افسوس، پدید آمده، و فرمانرواییِ آن دیار به پادشاه صالحی از نسل دقیانوس، به نام تیذوسیس رسیده بود (برای اختلاف در ضبط نام وی، نك : طبرسی، 6/ 709-710؛ سورآبادی، 217). از سوی دیگر مردم شهر در مسألۀ رستاخیز و برانگیخته شدن جسد در آخرت، معتقدات مختلفی پیدا كرده، و به دو گروه اصلی مخالفان و موافقان معاد جسمانی تقسیم شده بودند و پادشاه دیندار در حل این مشكل فرومانده، رو به پروردگار آورده بود. در همین زمان خداوند حجت خود را نمایاند و جوانان اصحاب كهف را از خواب طولانی بیدار كرد. پس از بیداری، یملیخا برای تهیۀ غذا به شهر رفت و با نشانههایی از ایمان در آن دیار روبهرو شد و با عرضۀ سكۀ خویش به فروشندگان، مردم به وی شك كرده، پنداشتند كه گنجی یافته است. پس از بیان داستان توسط یملیخا، گروهی او را دیوانه، و كسانی وی را رازپوشِ جای گنج دانسته، نزد دو بزرگِ شهر خویش به نامهای اریوس و اسطیوس بردند. سرانجام، مردم با قبول برخی سخنان او به درِ غار رفتند و در آنجا جعبهای حاوی دو لوح یافتند كه داستان كامل اصحاب كهف بر آن نوشته شده بوده است. پس همگان آنچه گذشته بود، باور كردند و به عنوان نشانهای بر حقانیت رستاخیز جسمانی پذیرفتند. بیدرنگ پادشاه نیز به افسوس، به دیدار آن جوانان رفت و شكر خدا به جای آورد؛ در این حال خداوند جان از كالبد آنان بازگرفت. پس اجساد به همان حال در غار نهاده شد و مسجدی در كنار آن غار بنا گردید (نك : طبری، همان، 15/ 143-147؛ بغوی، 3/ 546-552؛ ابناثیر، 1/ 357- 359؛ قرطبی، 10/ 378-379؛ برای پرداختهای مشابه مسیحی، قس: گوئیدی، 428).در روایتی دیگر از طبری از وهب بن منبه آمده است كه یكی از حواریان عیسى مسیح (ع) چون قصد ورود به شهر اصحاب كهف را داشته، درمییابد كه برای ورود ملزم به سجدۀ بتی در دروازۀ شهر است، پس به حمامی در نزدیكی شهر میرود و ضمن مزدوری در آنجا، پنهانی گرمابهبان و دیگران را به راه راست هدایت میكند. روزی پسر پادشاه به علت ارتكاب فحشا در همان حمام، به غضب الٰهی گرفتار شده، هلاك میشود و پادشاه دستور به قتل صاحب حمام میدهد. صاحب حمام با آگاه شدن از این دستور همراه با گروهی دیگر از مؤمنان، از آن شهر میگریزند. در راه با شبانی كه سگی همراه داشت، همراه میشوند و به غاری پناه میبرند. بخش پسین روایت كه به پیگرد آنان توسط دقیانوس و بستن در غار مربوط است، با روایت پیشین همانندی دارد (طبری، تاریخ، 1/ 778-781، تفسیر، 15/ 136-137، 142-143؛ مجلسی، 14/ 433-437؛ دمیری، 2/ 270-271؛ قرطبی، 10/ 359-360؛ ابن اثیر، 1/ 355-357).در كنار روایات اصلی داستان، گاه حكایت اصحاب كهف با پرداختی متفاوت در منابع روایی نقل شده است؛ از آن جمله، در روایت پاسخگویی امام علی (ع) به پرسش برخی احبار یهود، با وجود عناصری مشترك با پرداخت مشهور داستان، اشاره شده است كه روی آوردن جوانان به توحید، زمانی آغاز شده است كه آنان به سبب وقوع حادثهای، وحشت را در چهرۀ دقیانوسِ مدعی الوهیت، مشاهده كردند و از آنجا كه برای خداوند ترس و وحشت بیمعناست، به مخلوق بودن پادشاه پی برده، به یكتاپرستی و گریختن از بارگاه دقیانوس روی آوردند. در این روایت جایگاه سگ اصحاب كهف نیز موضوعیتی ویژه یافته، و بخشی از داستان به سخنگویی آن حیوان با پناهندگان به غار اختصاص یافته است (برای توضیحات بیشتر، نك : ثعلبی، 413 به بعد؛ مجلسی، 14/ 411- 419؛ قس: نیشابوری، 343 به بعد؛ نیز دربارۀ روایتی از امام صادق (ع)، نك : قمی، 2/ 32-33). روایت ضحاك بن مزاحم از ابن عباس نیز دیگر نمونۀ ویژه است كه در آن عنصر قصهپردازی تا حد بسیاری وارد شده، و مسیر اسطورهای داستان، آن را از دیگر روایات اسلامی ممتاز ساخته است (نك : ص 93).به عنوان نكتهای عمومی در باب روایات، نزدیكی برخی اسامی خاص در روایات مسیحی و اسلامی است كه نشان دهندۀ رابطهای ویژه میان آنهاست. برای نمونه به نام كوهِ آنخیلوس در روایت مسیحی باید عنایت كرد كه در روایات اسلامی نیز به صورتهایی همچون بنجلوس آمده است. همچنین در روایتی از وهب بن منبه از درآمدن چوپانی به غار نیز سخن رفته، و نام او، اولیاس آمده است، در حالی كه در روایات مسیحی، مالكِ زمینی كه غار در آن قرار گرفته بوده، شخصی به نام ادالیس بوده است. طبری نیز در شمارش اصحاب كهف، روایتی آورده كه در آن، از 8 تن به نامهای مكسملینا، محسملینا، یملیخا، مرطوس، كسوطونس، بیرونس، دینموس و قالوس نام آمده است و این نامها با ضبط منابع مسیحی قابل مقایسه است (نك : مقدسی، مطهر، 3/ 128؛ طبری، تاریخ، 1/ 777؛ مسعودی، مروج ... ، 1/ 323؛ قس: گیبن، I/ 544-545؛ گوئیدی، 428؛ ماسینیون، چ 1954 م، 105)؛ البته با توجه به ناآشنا بودن نامها و ویژگیهای خط عربی، این نامها درمنابع دیگر روایی، با ضبطهایی گوناگون و با تصحیفاتی قابل انتظار ثبت شدهاند (در این بـاره، نك : یعقوبی، 1/ 154؛ طبرسی، 6/ 710؛ یاقوت، 2/ 805؛ ابن اثیر، 1/ 359؛ ضحاك بن مزاحم، 79).
اختلافات موجود در روایات اسلامی، دربارۀ زمان و مكان وقوع داستان و تفاوت در اسامی خاص، و برخی مفاهیم، خودبخشی از موضوعات مربوط به تفسیر سورۀ كهف و روایات اصحاب كهف را در منابع كهن به خود اختصاص داده كه از آن جمله تعبیر قرآنی «فِتیة» است. بیشتر مفسران با توجه به معنای لغوی واژۀ «فتیۀ» در آیۀ 10 این سوره، اصحاب كهف را گروهی از جوانان دانستهاند؛ ولی در برخی روایات، كاربرد این صفت را نه برای نشان دادن سنِ ایشان، بلكه برای ارج نهادن به مقام معنوی آنان تلقی كردهاند. در این دسته از روایات، به ویژه در روایتی از امام جعفر صادق (ع)، آنها پیرمردانی دانسته شدهاند كه به سبب ایمان و اجتناب از محارم و پیشدستی در مكارم اخلاقی، به این صفت متصف شدهاند (نك : عیاشی، 2/ 323؛ كلینی، 8/ 395؛ قرطبی، 10/ 364).همسان با آیات الٰهی كه آشكارا از اختلاف مردمان در باب شمار اصحاب كهف سخن به میان آورده است (كهف/ 18/ 22)، در روایات و تفاسیر نیز در شمار آنان اختلاف، و بیشترین عدد یاد شده به 9 رسیده است (برای اختلافات، نك : طبری، همان، 1/ 776؛ قرطبی، 10/ 382-383). گویند چنین تفاوتهایی در میان مسیحیان نیز بوده است، چنانكه یعقوبیه شمار آنان را 3 تن، و نسطوریان 5 تن میدانستهاند (نك : بغوی، 3/ 559؛ قرطبی، 10/ 382). در این میان، مفسران مسلمان، به عنوان نتیجۀ طبیعی انتقاد قرآن كریم از اختلاف در شمار اصحاب كهف، خود را از درگیر ساختن در نظیر چنین اختلافی به دور داشتهاند، اما در منابع تفسیری، گاه یادآور شدهاند كه شاید بتوان از آیۀ 22 سورۀ كهف چنین دریافت كه عدد 7 از سوی قرآن مورد تأیید قرار گرفته است؛ چه در آیۀ شریفه، این قول برخلاف اقوال دیگر به تعبیر «رجماً بالغیب» متصف نشده است.زمان زیست اصحاب كهف، در بیشتر روایات، پیش از برانگیخته شدن حضرت عیسى (ع)، و زمان بیداری ایشان پس از آن حضرت دانسته شده است (مثلا نك : طبری، همان، 1/ 778؛ ابن قتیبـه، 54؛ ابن اثیر، 1/ 355؛ برای نظر مخالف، نك : ابن كثیر، 4/ 370). همچنین پادشاهانی كه در دو دورۀ زیست ایشان حكومت میكردهاند، به ترتیب با نامهای دقیانوس (داقیوس) و ثاودوسیوس (تیدوسیس) معرفی گشتهاند (نك : یعقوبی، همانجا؛ مسعودی، التنبیه ... ، 147؛ طبرسی، 6/ 698؛ قرطبی، 10/ 390؛ ابن عبری، 85).مكان غار نیز جدای از روایات اصلی كه اشاره به شهر افسوس دارند (نك : مقدسی، محمد، 152-153؛ بیرونی، 290؛ بغوی، 3/ 557؛ قزوینی، آثار ... ، 498)، موضوع اختلافاتی است كه شاید علت آن، جذابیت داستان برای اقوام گوناگون بوده است. در برخی روایات آمده كه در قریهای به نام لوشه در غرناطه، غاری دیده شده است كه اجسادی با سگشان در آن وجود دارند و مردم آنان را اصحاب كهف میپندارند. در كنار آن غار مسجدی است و در نزدیكی مسجد، قصری به نام رقیم، و در قسمت شمالی غرناطه شهری قدیم به نام دقیوس وجود دارد (قرطبی، 10/ 358؛ قلقشندی، 5/ 215). یاقوت نیز از باورِ مردم عمان یاد میكند كه كهف و رقیم را در عمان میجستهاند (2/ 806، 3/ 719). ماسینیون در سلسله مقالاتی دربارۀ اصحاب كهف، با بذل توجه به موضوع اخیر، به طرح این داستان در میان مردم گوناگون پرداخته، و آثار بسیاری را كه در آن شهرها به اصحاب كهف منتسب میشود، مورد بررسی قرار داده است (برای برخی روایات پراكنده، نك : طبری، تاریخ، 1/ 776؛ یاقوت، 2/ 806).
جایگاه داستان اصحاب كهف نزد مسلمانان و وجود این باور كه هنوز میتوان نشانی از غار اصحاب كهف را بازجست، موجب آن شده تا در طول تاریخ، بارها چنین كاوشهایی به عمل آید. به طبع شهرت اینكه اصحاب كهف در بلاد روم سكنی داشتهاند، انگیزهای بوده است تا این جویندگان، در پی یافتن اطلاعاتی جدید و موثق دربارۀ اصحاب كهف، بیشتر به جانب روم توجه نمایند.در روایتی از زبان عبادة بن صامت صحابی، چنین آمده كه ابوبكر وی را به سفارت به روم فرستاد و او در قسطنطنیه كوه سرخی دید كه در آن غاری با دری آهنین، و در داخل آن 13 جسد وجود داشته است. برپایۀ این نقل، اهالی منطقه را رسم بر آن بوده تا همه ساله به آن غار وارد شوند و در بزرگداشت آنان، مراسمی برپای دارند، و هم ایشان باور داشتهاند كه این مردگان، اصحاب كهف و پیغامبرانی بودهاند كه 400 سال پیش از حضرت عیسى (ع) میزیستهاند (نك : طوسی، محمد بن محمود، 348- 349؛ یاقوت، 2/ 806-807؛ قزوینی، عجائب، 161؛ قس: بیرونی، همانجا؛ نیز برای روایتی مشابه از ابن عباس، نك : قزوینی، آثار، 498- 499؛ ادریسی، 2/ 802-803).از دیگر اخبار رسیده در این باره، نقل شخصی است به نام مجاهد بن یزید كه در حدود 102 ق در سفری به ناحیۀ طرسوس (در جنوب شرقی تركیه كنونی) به شهر عموریه رسیده، و در آنجا، بر فراز كوهی، 13 جسد را دیده است كه در درون غاری آرمیدهاند، و مردم آن منطقه را هر ساله عیدی بوده كه برای بزرگداشت نزد این اجساد گرد میآمده، و آنها را حرمت مینهادهاند. مجاهد میافزاید كه شاید اینان، همان اصحاب كهف بوده باشند (نك : مقدسی، محمد، 153-154).همچنین در حكایات تاریخی نقل شده است كه خلیفۀ عباسی، الواثق بالله برای یافتن اطلاع از اصحاب كهف و رقیم، محمد بن موسى منجم را به دیار روم فرستاد و در بازگشت، محمد بن موسى او را از دیدار مردگانی در شكاف كوهی خبر داد كه كافوراندود در پلاسی پیچیده شده بودهاند. وی كه مدعی است آن اجساد را لمس كرده، یادآور شده است كه حتى موی بدن آنها سالم مانده بوده است؛ اما او خود در اینكه آنان ممكن است همـان اصحـاب كهف بوده بـاشند، تردیـد كرده است (نك : ابن خردادبه، 106-107؛ بیرونی، 290؛ طوسی، محمد بن محمود، 349؛ مسعودی، مروج، 1/ 314-315؛ بـرای نقـد اینگونه روایـات، نك : بیرونی، همانجا؛ یاقوت، 2/ 806).نكتۀ اشاره شده در برخی از این حكایات، مبنی بر وجود سالگردی برای بزرگداشت اصحاب كهف میان مسیحیان، در منابع مسیحیت شرقی و غربی نیز تأیید میگردد؛ چنین مراسمی در تقویم مذهبی كلیسای رم در 27 ژوئیه، و در تقویم كلیسای یونانی در 2 یا 4 اوت كاملاً شناخته شده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید