دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • خرقه | خِرْقه، اصطلاحی در تصوف، به معنی جامه‌ای پشمین و خشن، که صوفیه به‌عنوان نماد ظاهریِ منش و مسلک خود می‌پوشیدند.
  • خرقی | خِرَقی، ابوالقاسم عمر بن حسین بن عبدالله (د 334 ق / 946 م)، فقیه حنبلی و صاحب کتاب مشهور المختصر فی الفقه در مذهب حنبلی.
  • خرگرد، مدرسه* |
  • خرقی | خَرَقی، ابومحمد عبدالجبار بن عبدالجبار بن محمد بن ثابت بن احمد ثابتی خرقی، دانشمند و فقیه سدۀ 6 ق / 12 م و نویسندۀ آثار مهمی در علم هیئت.
  • خرم آباد | خُرَّمْ‌آباد، شهرستان و شهری در استان لرستان و مرکز آن، واقع در غرب ایران: شهرستان خرم‌آباد: این شهرستان بنا بر تقسیمات کشوری در ۱۳۹۱ ش، از ۴ بخش به نامهای بیرانوند،
  • خرگوشی | خَرْگوشی، ابوسعد عبدالملک بن ابوعثمان محمد بن ابراهیم خرگوشی نیشابوری (د 406 یا 407 ق / 1015 یا 1016 م)، معروف به ابوسعد واعظ و عبدالملک واعظ، عالم، زاهد، سیره‌نویس و واعظ شافعی‌مذهب.
  • خرما* |
  • خرم دره | خُرَّمْ‌دَرّه، شهرستان، شهر و دهستانی در جنوب شرقی استان زنجان. امروزه روستایی نیز با همین نام در 37کیلومتری جنوب خاوری زنجان قرار دارد
  • خرم دینان | خُرَّمْ‌دینان (خرّمیه، خرّم‌دینیه)، فعالان جنبشی ایرانی در اواخر سدۀ 2 و اوایل سدۀ 3 ق / 8- 9 م. کمتر پدیده‌ای در سده‌های نخست هجری قمری به اندازۀ خرمیه یا خرم‌دینی، تا این حد مبهم و رازآلود به نظر می‌رسد
  • خرمشهر | خُرَّمْشَهْر، شهری بندری و مرکز شهرستانی به همین نام در استان خوزستان. شهرستان خرمشهر در جنوب ‌غربی استان خوزستان واقع است
  • خزاز | خَزّاز، ابوالحسین (ابوالحسن) عبد‌الله بن محمد بن سفیان (د ربیع‌الاول 325 / فوریۀ 937)، ادیب، شارحِ قرآن و نحوشناس بغدادی.
  • خرطوم | خُرْطوم، یا خَرطوم، پایتخت سودان شمالی، و استانی به همین نام در آن کشور. خرطوم در محل تلاقی رود نیل سفید و آبی، در ارتفاع 400 متری از سطح دریا...
  • خرقان، برجهای آرامگاهی | خَرَقان، بُرْجْهایِ آرامْگاهی، از مشهورترین برجهای آرامگاهی دورۀ سلجوقی در ایران؛ برج شرقی مدفن ابوسعید بیجر پسر صد ... (د 460 ق / 1068 م)...
  • خزاعه | خُزاعه، از قبایل قحطانی عرب، و شاخه‌ای از قبیلۀ بزرگ ‌ازد که در حجاز، مقارن بعثت پیامبر اکرم (ص) و تا حدود یک سده بعد از رحلت ایشان، نقشهای مهم سیاسی و اجتماعی داشتند
  • خزانه* |
  • خزانة الحکمه* |
  • خزر، دریا* |
  • خزرج* |
  • خزرجی، ضیاءالدین ابوالحسن | خَزْرَجی، ضیاء‌الدین ابوالحسن علی بن محمد بن یوسف بن عفیف (د 686 ق / 1287 م)، شاعر ادیب و صوفی اندلسی.
  • خزر، قوم | خَزَر، قوم، نام مردمانی وابسته به گروه نژادی آلتایی که از حدود سدۀ 6 تا 10 م (4 ق)، بر دشتهای میان نواحی پایین‌دست رودخانۀ ولگا تا کرانه‌های شرقی دریای سیاه و نواحی شمال قفقاز فرمانروایی داشتند.
  • خزرجی، ضیاءالدین ابومحمد | خَزْرَجی، ضیاء‌الدین ابومحمد عبد‌الله، ادیب اندلسی سدۀ 7 ق / 13 م، و سرایندۀ قصیدۀ الرامزة فی علمی العروض و القافیة.
  • خزیمة بن خازم | خُزَیْمَةِ بْنِ خازِم، ابوالعباس، از سرداران مشهور آغازِ خلافت عباسی (د شعبان 203 / فوریۀ 819).
  • خزل | خِزِل، از ایلات لُر شیعی‌مذهب که به گویش لکی سخن می‌گویند و در شهرستانهای شیـروان ـ چرداول و مرکزیِ استـان ایلام زندگی می‌کنند.
  • خزینة الأصفیاء | خَزینَةُ الْاَصْفیاء، تذکره‌ای فارسی از سدۀ 13 ق / 19 م، نوشتۀ غلام سرور لاهوری، شامل اخبار و احوال مشایخ صوفیه و چهره‌های شاخص تاریخ اسلام، به‌ویژه در شبه‌قاره و پنجاب.
  • خزعل، شیخ | خَزْعَل، شِیْخ، امیر نامدار و قدرتمند خوزستان و از چهره‌های مؤثر سیاسی ایران در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی. خزعل پسر سوم شیخ جابر نصرت‌الملک...
  • خسروانی | خُسْرَوانی، سخنی آهنگین و نوعی شعر هجایی کهن، با وزن نامنتظم غیر عروضی، که در عصر ساسانیان و به‌ویژه در دربار خسرو پرویز، توسط رامشگران، همراه با موسیقی، خوانده می‌شده است.
  • خسرو انوشیروان | خُسْرو اَنوشیرَوان، خسرو اول انوشیروان، مشهور به دادگر (سل‍‌ 531- 579 م)، مشهورترین و تأثیرگذارترین پادشاه ساسانی و مورد اشاره‌های بسیار در ادب فارسی.
  • خسروپاشا | خُسْرو پاشا، محمد (1170 ؟-1271 ق / 1756-1855 م)، دولتمرد و صدر اعظم عثمانی. نام اصلی‌ وی محمد‌خسرو است. در خردسالی در زمرۀ غلامان سعید افندیِ چاووش‌باشی به استانبول آورده شد
  • خسروشاه غزنوی* |
  • خسروشاهی | خُسْروشاهی، ابومحمد عبدالحمید بن عیسى تبریزی، ملقب به شمس‌الدین (580 -652 ق / 1184-1254 م)، فیلسوف و متکلم شافعی‌مذهب.
  • خسروفیروز* |
  • خربة المفجر | مَجْموعه، یا «قصر هشام»، ویرانه‌های باقی‌مانده از مجموعه‌ای شامل قصر، مسجد و حمام، از دورۀ امویان (41-132 ق / 661-750 م)، واقع در وادی النعیمه، در درۀ رود اردن و شمال اریحا.
  • خراسان | واژۀ خراسان از 3 جزء خُر / خور1، آس، و پسوند صفت فاعلی‌ساز «ـ ان» ترکیب شده است. بخش نخست، تحول‌یافتۀ xwar به معنی «خورشید»، و بخش دوم، از مصدر «آسیدن» به معنی «آمدن، رسیدن» است.
  • خشخاش* |
  • خسوف و کسوف* |
  • خشبیه | خَشَبیّه، عنوانی که نخستین بار به پیروان مختار بن ابی‌عبید ثقفی در 66 ق / 686 م داده شد و پس از شکست قیام مختار...
  • خسروی | خُسْرَوی، تخلص چند شاعر: ابوبکر محمد سرخسی، فرزند علی (سدۀ 4 ق / 10 م)، اندیشمند پارسی‌گو و عربی‌سُرای خراسانی. با‌خرزی
  • خسرو و شیرین | خُسْرو و شیرین، دومین مثنوی از مثنویهای پنج‌گانۀ (= پنج‌گنج) نظامی گنجه‌ای، که پس از مثنوی مخزن‌ الاسرار (ه‍ م) سروده شده است.
  • خشقدم | خُشْقَدَم (خوشقدم)، سیف‌الدین ابوسعید، ملقب به الملک الظاهر (د 10 ربیع‌الاول 872 ق / 9 اکتبر 1467 م)، سلطان مصر از سلسلۀ مملوکان برجی. خشقدم پسر عبدالله، اصلاً از غلامانی بود که او را از آسیای صغیر به مصر بردند
  • آقابزرگ تهرانی | آقا بُزُرْگِ تِهْرانی، محمدمحسن بن علی بن ‎محمدرضا ‎بن‎ ‎محسن ‎بن علی‎اکبر (11 ربیع‎الاول 1293-13 ذی‎الحجۀ 1389ق / 7 آوریل 1876-20 فوریه 1970م)، فقیه و کتاب‎شناس شیعی امامی. در تهران زاده شد. پدر و پدربزرگش از روحانیون این شهر بودند. جدّ‌ بزرگش، حاج محسن، بازرگان بود و به یاری منوچهرخان معتمدالدولۀ گرجی، نخست...
  • آقابزرگ شیرازی | آقابُزُرْگِ شیرازی، (سدۀ 13ق / 19م)، نگارگر ایرانی. از شرح زندگانی او آگاهی چندانی در دست نیست. وی در روزگار شهریاری محمدشاه و ناصرالدین شاه در دستگاه حکومتی شاهزادگان قاجار در شیراز کار می‎کرد و به همین انگیزه او را «نقاشباشی سرکاری» می‎نامیدند. آقابزرگ به شهرهای تهران و قزوین و تبریز و مشهد سفر کرده و در شی...
  • آقاحسین پاشا |
  • آقا نجفی اصفهانی | آقانَجَفیِ اِصْفَهانی، محمدباقر بن محمدتقی بن میرزا عبدالرحیم ایوانکیی تهرانی مسجدشاهی (1234-1301ق/ 1818-1883م)، فقیه و اصولی امامی، شهره به حُسن اخلاق و پرهیزگاری. پدرش اهل ایوانکی، از توابع استان سمنان و از روحانیون برجسته است که شرحی بر معالم شهید ثانی (ه‍ م) به نام هدایةالمسترشدین نوشته است. محمدتقی به عل...
  • آقاضیاء عراقی | آقا ضیاءِ عِراقی، شیخ علی ملقب به ضیاءالدین فرزند آخوند ملامحمد کبیر عراقی ـ اراکی ـ (1278-1361ق / 1861-1942م)، فقیه بزرگ امامی، در سلطان‎آباد اراک زاده شد. مقدمات علوم را در زادگاهش، نزد پدر و چند تن دیگر از فضلای آن دیار فرا گرفت. در طلب دانش ابتدا به اصفهان و سرانجام به نجف رفت و در مجلس درس آقا سیدمحمد فش...
  • آقاخان کرمانی |
  • آقاجمال خوانساری | آقا جَمالِ خوانْساری، جمال‎الدین محمد بن حسین بن محمد (د 1125ق / 1713م)، محدث، اصولی، حکیم، متکلم و فقیه امامی ایرانی. وی در حوزۀ علمیۀ اصفهان نزد پدرش، آقا حسین محقق خوانساری، دایی‎اش، ملامحمدباقر محقق سبزواری نویسندۀ ذخیره و ملامحمدتقی مجلسی (ه‍ م‌م) درس خواند و سپس در همان حوزه به تدریس معقول و منقول پرداخ...
  • آقاحسین خوانساری | آقا حُسَیْنِ خوانْساری، فرزند جمال‎الدین، معروف به محقق خوانساری (1016-1099ق/1607- 1688م)، دانشمند، فقیه و حکیم بزرگ شیعی ایرانی در دورۀ صفوی. پیش از رسیدن به سن بلوغ، به قصد کسب معارف و علوم اسلامی به اصفهان رفت و در مدرسۀ خواجه‎ملک که مجمع فضلای بزرگ آن زمان بود، به تحصیل پرداخت. در اصفهان از محضر استادان ب...
  • آقا مجتهد | آقا مُجْتَهِد، محمدعلی بن محمد بن صالح بن محمد بن ابراهیم موسوی عاملی اصفهانی (1239-1274ق / 1824- 1858م)، عالم شیعی امامی، جامع جامع معقول و منقول، عارف و شاعر و ادیب، متولد اصفهان، فرزند ارشد سیدصدرالدین عاملی. پدر او از عالمان برجستۀ اصفهان و مادرش جان جان خاتون دختر شیخ جعفر کاشف‎الغطاء مجتهد و مرجع بزرگ ش...
  • آقاخان نوری | آقاخانِ نوری، میرزا نصرالله فرزند اسدالله‎خان (1222-1281ق/1807-1865م)، سیاستمدار دورۀ قاجاری و صدراعظم ناصرالدین شاه. پدرش در لشکرکشیهای آقامحمدخان به مازندران خدمات بسیاری از خود نشان داد و از این‎رو به سمت نخستین «لشکرنویس» اردوی قاجار برگزیده شد. وی مقام یاد شده را زیر عنوان «وزارت لشکر» تا 1242ق/1826م برع...
  • آق اردو |

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: