دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • بادیس بن حبوس |
  • بادیس بن منصور |
  • بادیه | بادیه، به معنای صحرا و بیابان، درمقابل حاضره، به معنای شهر و سکونتگاه. بادیه به منطقۀ وسیعی اطلاق می‌شده که محل آمدوشد اقوام کهن بوده، و پیش از گشایش کانال سوئز راه بازرگانی از غرب به شرق به شمار می‌رفته است. بادیه در غرب فرات از روستایی به نام بوکمال آغاز می‌شود و تا سوریه امتدا می‌یابد، آنگاه به مرزهای شرقی...
  • باذان | باذان (عربی شدۀ باذام، برای معنی و اشتقاق، ﻧﻜ : یوستی، 56). فرمانروای ایرانی یمن از سوی خسروپرویز مقارن اسلام. نام او در اغلب منابع عصر اسلامی باذان بن ساسان (در برخی منابع عربی در اغلب منابع عربی صورت باذام نیزآمده، مثلاً ابن‌حبیب، 8)، و در برخی باذان بن ساسان الجرون (مجمل...، 173؛ سامان، که تصحیف است) یاد ش...
  • باذل مشهدی | باذِلِ مَشْهَدی، میرزا محمدرفیع (د 1123ق/ 1711م)، امیر، دیب و شاغر پارسی‌سرای هند، نسب او را به صاحب دیوان خواجه شمس‌الدین محمدجوینی رسانده‌اند ( آزاد، 2/ 141؛ افتخار، 38).
  • بار امانت | بارِ اَمانَت، اصطلاحی عرفانی که از آن به «امانت ربانی» و «امانت ریوبیت» نیز تعبیر شده، و در اصطلاح صوفیه ودیعه‌ای است الهی که آدمی با آن به شناخت و دوستی خداوند رسیده (سمعانی، 277؛ ﻧﻜ : نجم‌الدین، مرصاد... ، 145، مرموزات ...، 15-16؛ نسفی، 252)، و استعدادی است فطری و خداداد که انسان با آن به جامعیتِ اسماء و صف...
  • بارابه | بارابه، نام‌ قوم و نیز دشتی در ناحیۀ نووُ سیبیرسک در جمهوری فدرال روسیه بین 52 و 57 عرض شمالی که بلندیهای سواحل رودهای ایرتیش و اُب آن را از مشرق و مغرب دربر می‌گیرد (EI2, I/ 1028؛ بروکهاوس، III/ 26؛ بارتولد، 36).
  • باران | باران، ازپدیده‌های جوی که بیشتر طبیعی‌دانان قدیم ــ ازیونانیان گرفته تا مسلمانان ــ در مبحث آثار علوی (ﻫ م، ذیل) از آن بحث کرده‌اند. آراء دانشمندان دورۀ اسلامی‌دربارۀ باران و دیگران آثار علوی، از عقادی دانشمندان یونان، به‌ویژه ارسطو، تئوفراستوس و مؤلف الآراء الطبیعیه تأثیر بسیار گرفته بود.
  • باران خواهی | بارانْ‌خواهی، به دعا و افسون باران خواستن به هنگام تأخیر در بارش باران، برای مردمی‌که در مناطق خشک وکم‌آب زندگی می‌کنند، نزول باران امری حیاتی است. «بعل» خدای بزرگ کوچ‌نشینان سوری فلسطینی «سوارکار ابرها» خوانده می‌شد و او را همچون تقسیم‌کنندۀ نعمتها پرستش می‌کردند. عبرانیان کهن باران را به صورت مخزنی تصور می‌...
  • بارباروس |
  • باربیه دو منار | باربیه دومِنار، کازیمیر آدرین (1241-1326ق/ 1826-1908م)، از پرکارترین خاورشناسان نامدار سدۀ 19م. در بسیاری از مجلات و مجموعه‌های مربوط به مطالعات اسلامی، شرح‌حالی از او آمده است: در سال وفاتش، جندین مقاله دربارۀ او نگاشته شد و چندین سخنرانی به یادبودش ایراد گردید که همه در مجله‌های مربوط به خاورشناسی به چاپ رس...
  • بارتولد | بارْتولْد، واسیلی ولادیمیرُیچ (1286-1349ق/ 1869-1930م)، دانشمند خاورشناس و نویسندۀ مقالات و کتابهای متعدد در تاریخ و فرهنگ خاورمیانه به‌ویژه آسیای مرکزی. وی در سن پترزبورگ زاده شد. پدر و مادرش از تبار آلمانیهای مهاجر بودند و گویا به این سبب واسیلی به ویلهلم نیز موسوم شد و بعدها این نام را در آثاری که به زبانه...
  • بارزانی | بارْزانی، عنوان جمعی از تیره‌ها و عشیره‌های مختلف قبایل کرد که در تاریخ‌سیاسی معاصرکردان، به ویژه در ایران و عراق نقش مهمی داشتند. این گروه به بارزان ــ روستایی واقع در شمال زاب اعلى و در منتهى‌الیه شمال عراق ــ منسوبند. بارزانیها را برخی اصلاً از تیره‌های قبیلۀ کرد زیباری (مردوخ، 1/ 78؛ عزاوی، 2/ 196)، و برخ...
  • بارسلون | بارْسلون، یا بَرشلونه (اسپانیایی: بارثلونا)، شهری بندری در شمال شرقی اسپانیا و از شهرهای قدیمی شبه‌جزیرۀ ایبری که درساحل دریای مدیترانه واقع است. این شهر مرکز استان باسلون و ناحیۀ خودمختار کاتالونیا، و پس از مادرید مهم‌ترین شهر اسپانیاست. بارسلون از 3 قسمت شهرنو، شهرکهنه و حومه تشکیل یافته (BSE3,III/ 18) و مس...
  • بارع بن دباس | بارِع‌ بْنِ دَبّاس، یا بارع دباس، ابوعبدالله حسین بن محمد (صفر 433-524/ ژوئن 1051-1130)، نحوی، شاعر و مقری.کلمۀ دباس (شیره‌فروش و دوشاب‌گیر) هماره نام وی، اندکی غریب می‌نماید و معلوم نیست این پیشه بر چه کسی اطلاق می-شده است؛ چنانکه برخی آن را همچون «بغدادی» و «بدری» لقب دوم وی دانسته‌اند (عمادالدین، 3(1)61؛ ی...
  • بارفروش |
  • باره سادات | باره‌سادات، یا بارهه‌ سادات، عنوان خاندانی برجسته در شبه‌قارۀ هند که در دستگاه سیاسی و نظامی گورکانیان نقش مهمی داشتند. دربارۀ معنی باره نظریات گوناگونی ابراز شده است و رایج‌ترین آنها، این واژه را هندی، و به معنای دروازه می‌داند (هیگ، 74؛ بلوخمان، I/ 429، نیز ﻧﻜ : 126، S،EI2 ).
  • بارو |
  • باروت | باروت، ماده‌ای منفجره که اختراع، تکامل و توسعۀ کاربرد آن در تحول دنیای قدیم به عصر جدید نقشی مهم داشت.
  • بارودی | بارودی، محمود سامی (1255-1322ق/ 1839-1904م) شاعر، و سیاستمدار معاصر عرب، وی در قاهره در خانواده‌ای چرکسی و منسوب به ممالیک مصر متولد شد. یکی از نیکان او ملتزم (اجاره‌دار) قصبۀ ایتای بارود از توابع بحیره (ولایتی در مصر سفلى) بود و نسبت بارودی وی برخاسته از همین جاست (کردعلی، 390؛ زیدان، 2/ 394؛ مصطفى، 3/ 414-4...
  • باروسی | باروسی، سلم بن حسن، منسوب به باروس از روستاهای نزدیک نیشابور. نام وی را سالم (سلم، طبقات...، 114، 269؛ نیز ﻧﻜ : عروسی، 137) نیز آورده‌اند. سال تولد و وفات وی به‌درستی معلوم نیست، ولی چون از معاصران حمدون قصار (د 271ق/ 884م) و ابوتراب نخشبی (د245ق/ 859م) بوده است (ﻧﻜ : همانجا)، می‌توان او را در شمار صوفیان سدۀ...
  • بارکزایی | بارَکْزایی، طایفه‌ای بزرگ از گروه قومی دُرانیها (ابدالیهای)ی پشتون در افغانستان و بخش جنوب شرقی ایران. این طایفه در افغانستان به بارَکزایی، بارَکزَی یا بارَکزای، و در ایران به بارکزایی و بارَکزِهی شهرت دارند. نام طایفه از دو کلمۀ بارک (نام نیای بزرگ طایفه) وزی (جمع زَی در زبان پشتو)، یازای و زِه (پسوند گونه‌ا...
  • باری ارمینیاس |
  • بازار | بازار، محلی معین برای دادوستد کالا، اغلب با مجموعه‌ای از ابنیه که به تناسب زمان و مکان از ساختار مادی و معماری خاصی برخوردار است. بازار مجازاً بر وضعیت کالا در محل و زمان مشخص یا نامحدود از لحاظ عرضه و تقاضا نیز اطلاق می‌گردد.
  • بازداری | بازْداری، فن شکار با باز و دیگر پرندگان شکاری مانند شاهین، چرغ، باشه و قوش و جز آنها و نیز ضوابط گزینش و شیوۀ پرورش و آموزش، نگهداشت، بهداشت و شناخت بیماریهای این پرندگان و چگونگی درمان آنها (کشاجم، 48، 56، 115-116؛ حسن بن حسین، 49-50، 62-65، 79-94). این فن، گرچه نه با همۀ تفاصیل یاد شده، بلکه به شکل ساده و ا...
  • بازرگان | بازَرْگان، شهری در بخش مرکزی شهرستان ماکو از استان آذربایجان غربی. این شهر کوچک در مرز ایران و ترکیه و در °44 و ´23 طول شرقی و °39 و ´23 عرض شمالی و در ارتفاع 460'1 متری قرار گرفته است (فرهنگ جغرافیاییی ...، 1/ 14). بازرگان پیش‌تر از آبادیهای دهستان قلعه دره‌سی شهرستان ماکو بود (سرشماری...، 58)، اما از 4 تیر ...
  • بازرگانی |
  • بازگشت ادبی | بازْگَشْتِ اَدَبی، یکی از سبکهای ادب فارسی، و عنوانی برای یکی از دوره‌های تاریخ ادبیات ایران که در آن، شاعران و نویسندگان از شیوۀ سرایندگان و نویسندگانِ پیرو سبک هندی (یا اصفهانی) روی گرداندند و در کار سرودن و نوشتن به روش شاعران و نویسندگان پیرو سبک عراقی و خراسانی بازگشتند.
  • بازگیر | بازْگیر، عنوان طوایفی از عشایر غرب ایران که در لرستان و ایلام و نیز کرمانشاهان پراکنده‌اند. چنانکه از نام این طایفه بر می‌آید، گویا نیاکانشان با شکار و خرید و فروش باز سروکاری داشتند (‌ﻧﻜ : مکری، 25).
  • بازنامه ها | بازْنامه‌ها، کتابهای در تربیت و نگاهداری باز و دیگر پرندگان شکاری و آیین شکار با آنها و روش معالجۀ آنها. رواج شکار با باز و دیگر مرغان شکاری از دورانهای باستان در خاور و باختر، به‌ویژه در چین و هندوستان و ماوراءالنهر و ایران و بین‌النهرین و مصر و یونان، دلبستگی مردمان به این نوع شکار، نقش اقتصادی آن، پیچیدگی ...
  • باستان شناسی | باسْتانْ‌شِناسی، علم پژوهش گذشتۀ انسان بر پایۀ آثار بازمانده از او. این آثار شامل بازمانده‌های استخوان انسان و جانوران و بقایای غذا و هرگونه ماده‌ای است که انسان با کار خود در آن تغییر شکل داده، و یا ابزاری از آن ساخته (هول، 8؛ «باستان‌شناسی»، 1).
  • باسماچیان | باسْماچیان، عنوان نهضتی متشکل از گروههایی از مسلمانان آسیای مرکزی بر ضد حکومت شوروی در سالهای 1335-1344ق/ 1917-1925م.
  • باسمه | باسْمه، شیوه‌‌‌‌ای کهن برای ایجاد نوشته یانقش بر کاغذ یا پارچه، به وسیلۀ مهر یا قالب. روش کار چنین بود که در آغاز، نوشته یا نقش را بر لوحه‌‌‌‌های چوبی به طور وارونه حک می‌‌‌‌کردند، سپس آن را با مرکب یا رنگ آغشته ساخته، بر کاغذ یا پارچه منتقل می‌‌‌‌ساختند (استرابادی، ذیل‌‌‌‌باسمه). این شیوه همچنان در تهیۀ قلمک...
  • باسک | باسْک، یا بَشْکُنِش، ایالتی در شمال اسپانیا. این منطقه که امروزه واسکونگاداس نامیده می‌‌‌‌‌‌شود، از شمال به خلیج بیسکی، از شرق به فرانسه، و از جنوب و غرب به مرزهای کاستیل کهن منتهی می‌‌‌‌‌‌شود (آمریکانا، III/ 313؛ کلیر، III/ 691).
  • باسکرویل | باسْکِرویل، هاوارد (21 فروردین1264-30 فروردین 1288ش/ 10 آوریل 1885-19 آوریل 1909م)، آموزگار جوان آمریکایی که در جریان انقلاب مشروطیت ایران به آزادی‌‌‌خواهان شهر تبریز پیوست و در این راه کشته شد.
  • باسیان | باسیان، شهری کهن در خوزستان، نزدیک‌‌‌‌ خلیج‌‌‌‌فارس که امروزه اثری از آن بر جای مانده است. جغرافی‌‌‌‌نگران اسلامی از این محل با عنوانهای بلد، مدینه، شهرک و قریه یاد کرده‌‌‌‌اند (مسعودی، 2/ 28؛ مقدسی، 406؛ ابن حوقل، 2/ 258؛ حدودالعالم، 137؛ یاقوت، 1/ 467).
  • باشتین |
  • باشماقلق | باشْماقْلِق، یا پاشماقلق (مرکب از واژۀ «باشماق» به معنی کفش و پسوند نسبت «لق»)، اصطلاح تشکیلات دربار عثمانی مستمری و حقوق ویژۀ مادر سلطان، همسران، خواهران، دختران و نزدیکان پادشاه بود که برای تهیۀ لوازم شخصی مانند کفش، لباس و سایر احتیاجات آنها از محل درآمد املاک خالصه (خواص همایون) پرداخت می‌‌‌‌شد (جودت، 1/ ...
  • باشیقرستان |
  • باصری | باصِری، ایلی کوچنده از ایلات خمسۀ فارس. این ایل از چند گروه قومی ـ زبانی گوناگون تشکیل شده است. اصل و خاستگاه بنیان‌‌گذار این باصری را برخی عرب و از بصره (فیلد، 216؛ نیز‌‌ﻧﻜ : شیل، 398)، و برخی دیگر آمیزه‌‌ای از عرب و ترک و احتمالاً از بازماندگان قبایل عرب مجاور فردوس خراسان که به فارس مهاجرت کرده‌‌بودند (ادو...
  • باطرقانی | باطِرْقانی، ابوبکر احمد بن فضل بن ‌‌‌محمد (372-460ق/ 982-1068م)، مقری و محدث اهل اصفهان. وی منسوب به باطرقان، محله‌‌‌ای کهن در کنارۀ دروازۀ حسن‌‌‌آباد اصفهان است که اکنون در محدودۀ شهر قرار دارد. نخستین گزارش روشن دربارۀ تحصیل او، مربوط به سال 387ق/ 997م، و 15 سالگی اوست که در اصفهان از محضر محمد بن عبدالعزیز...
  • باطل سحر | باطِلِ سِحْر، یا باطل‌السّحر، هر آنچه در بی اثر کردن سحر و جادو و رماندن دیوان زیانکار به کار می‌رود. باطل سحرها ازجمله تَمائم (جمع تمیمه، تعویذ و اشیاء آویختنی، به ویژه اشیاء سنگی) و نَفِرات یا رماننده‌هایی هستند که مردم آنها را دارای نیرویی ماورای طبیعی و خاصیت جادویی و شرزُدایی می‌پندارند و در گریزاندن دیو...
  • باطن |
  • باطن، وادی | باطِن، وادی، دره‌ای پهناور و طولانی در شمال شرقی شبه‌جزیرۀ عربستان. این دره در منابع کهن به وادی فَلْج معروف بوده است (جاسر و علی، 247، 276). وادی باطن قبلاً قسمت سفلای وادی الرُمّه بوده، ولی اکنون شنهای دَهناء آن را از وادی الرمه جدا کرده است. این وادی به طول 385 ﻛﻤ از نزدیک دهناء شروع می‌شود و تا جلگه‌ای در...
  • باطنه | باطِنه، ایالتی ساحلی در سلطان‌نشین عمان. کوههای الحجر که در بخش خاوری شبه جزیرۀ مسندم واقع است، به ستون فقرات آن تشبیه شده، و درمحل ظاهره، یعنی پشت معروف است. در مقابل، باطنه یعنی شکم و درون که به بخشهای داخلی نیمۀ باختری مسندم اطلاق می‌گردد (مجتهدزاده، 325-326).
  • باطنیه | باطِنیّه، صفتی است جانشین موصوف (= فرقۀ باطنیه) که از جهت صرفی و دستوری، اسم جمع به‌شمار می‌آید و به همین سبب، افادۀ معنای جمع می‌کند. از آنجا که باطن، بیانگر معانی مختلفی مانند پنهان (صفی‌وری، ذیل بطن)، درون هر چیز و نیز به معنی اصل (نفیسی، ذیل باطن) و راز (لغت‌نامه، ذیل باطن) است، باطنی، در معنای گسترده، ان...
  • باطوم |
  • باطیه | باطیه، به معنی جام، نهمین صورت از صورتهای فلکی نیم‌کرۀ جنوبی آسمان در نظام مجومی کهن، متشکل از 7 ستاره از قدر چهارم و پنجم.
  • باعباد |
  • باعربایا | باعَرْبایا، یا باعرمایا، نام کوره یا ناحیه‌ای از دیار ربیعه در مشرق جزیرۀ ابن عمر.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: