دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • باباشمل | باباشَمَل، نشریه‌ای هفتگی، انتقادی و فكاهی كه نخستین شمارۀ آن به مدیریت وسردبیری رضا گنجه‌ای (1290-1374ش)، درفروردین 1322/ آوریل 1943، به زبان فارسی در تهران منتشر شد.
  • بابافرج تبریزی | بابا فَرَجِ تَبریزی (د 568ق/ 1173م)، فرزند بدل بن فرج، از صوفیان و مشایخ بزرگ سدۀ 6ق/ 12م. او را گَجیلی، منسوب به محلۀ گجیل تبریز که خانقاه و مقبره‌اش هم در آنجا بود، نیز خوانده‌اند. از احوال او اطلاع دقیقی در دست نیست. آنچه می‌دانیم، غالباً مبتنی بر گزارش ابن‌کربلایی در روضات‌الجنان است که پدرش خادم آستانۀ ب...
  • بابافریدالدین گنج شکر | بابا فَریدُالدّینِ گَنْج شِکَر، یا شکرگنج، از عارفان نامدار قرن 7ق/ 13م در شبه قارۀ هند. اصلاً وی مسعود نام داشت و در 569ق/ 1174م در قصبۀ کهتوال در حوالی مُلتان چشم به جهان گشود (میرخورد، 101). فرشته (2/ 383) و غلام سرور لاهوری (1/ 304) سالزاد او را 584ق نوشته‌اند که این نظر باتوجه به سالمرگ و سن او درست نمی‌...
  • بابان | بابان، نام یکی از خاندانهای حکومتگر کُرد که از اوایل سدۀ 11ق به مدت 200سال زیر نظر والی عثمانی بغداد و یا دولت ایران، به صورت خودمختار و گاهی نیمه مستقل، بر مناطقی از کردستان عراق حکمرانی می‌کردند. این خاندان در کشمکشهای میان دولتهای ایران و عثمانی شرکت فعال داشتند (هدایت، 9/ 413؛ ابوالحسن مستوفی، 654؛ منشی ب...
  • بابایی | بابایی، عنوان جنبشی دینی ـ اجتماعی که در نیمۀ نخست سدۀ 7ق/ 13م همزمان با یورش مغولان، در آناتولی و قلمرو سلاجقۀ روم ایجاد شد. بنیان‌گذار این طریقت مردی علوی به نام بابا الیاس است که در اوایل سدۀ 7ق از خراسان به آناتولی مهاجرت کرد. ابن‌بی‌بی ــ مورخ هم عصر باباییان ـ از بابا اسحاق کفرسودی به عنوان رهبر این جنب...
  • بابر | بابُر، ابوالقاسم میرزا (825-861ق/ 1422-1475م)، فرزند بایسنقرمیرزا و نوادۀ شاهرخ تیموری. وی از 851 تا هنگام مرگ، در مازندران، خراسان و اندک زمانی در فارس و عراق عجم فرمان راند (حافظ ابرو، 2/ 812؛ اسفزاری، 2/ 189). بابر که از دو برادر خود علاءالدوله و محمد کوچک‌تربود، در زمان شاهرخ از عنایات شاهانه بهره‌ای نداش...
  • بابر | بابُر، ظهیرالدین‌ محمد (888-937ق/ 1483-1531م). بنیان ‌گذار سلسلۀ گورکانیان هند. وی فرزند عمر شیخ و نوادۀ امیر تیمور گورگانی بود و از سوی مادر نیز به چنگیزخان نسب می‌برد (بابر، 5-7؛ دو غلات، گ 110 ب؛ هالیستر، 142-143). بابر در 12 سالگی (5 رمضان 899) بر جای در اندیجان (تختگاه فرغانه) به حکومت نشست (بابر، 2، 5؛ ...
  • بابرتی | بابِرتی، اکمل‌الدین محمد بن ‌محمود بن احمد رومی (د 786ق/ 1384م)، ادیب، متکلم و فقیه حنفی مذهب. او بعد از 710ق به احتمال زیاد رد بابِرت (بایبورد) از نواحی ارزروم به دنیا آمد (ابن‌حجر، 1/ 298؛ یاقوت، 1/ 444؛ قس: سیوطی، لب اللباب، 16)؛ پس از مدتی که به تحصیل علم پرداخت، به حلب رفت و در آنجا قاضی ناصرالدین ابن‌عد...
  • بابرنامه |
  • بابری، مسجد |
  • بابل | بابُل، شهرستان و شهری در استان مازندران.
  • بابل | بابِل، عَلَمی جغرافیایی که ذکر آن در قرآن‌ کریم در داستان هاروت و ماروت آمده، و در آن به حضور این دو فرشته برای «تعلیم» آدمیان اشاره شده است (بقره/ 2/ 102).
  • بابلسر | بابُلسَر، شهر و مرکز شهرستانی به همین نام در استان مازندران، بابلسر تا 1315ش، مشهدسر (مزار و مدفن شهید) نامیده می‌شد (برزگر، 2(1)/ 44؛ مهجوری، 2/ 325)، زیرا بر این باور بوده‌اند که برادر بزرگ امام رضا(ع) به نام ابراهیم ابوحواب [ملقب به ابراهیم اطهر] در این مکان به خاک سپرده شده است (رابینو، 73)، اما این گفته ...
  • بابلیون | بابِلْیون، یا باب‌ اَلْیون، دژ شهری باستانی در محل قاهرۀ کنونی، این شهر در زمان فتح مصر توسط مسلمانان الیونه نیز نامیده شد که مسلمانان آن را فسطاط نامیدند (بلادزی، 213؛ مقریزی، 2/ 45). یاقوت بابلیون را به حضرت ادریس(ع) نسبت داده، و نوشته است: هنگامی که فرزندان قابیل در بابل میان صالحان فساد برانگیختند، ادریس(...
  • بابک خرم دین | بابَکِ خُرَّم‌دین (ﻣﻘ صفر223/ ژانویه 838)، رهبر جنبش خرمیان در نیمۀ نخست سدۀ 3ق/ 9م. با وجود همۀ شهرت وی، آنچه به خانواده و تبار و عقاید و اهداف او مربوط می‌شود، در مآخذ کهن بسیار اندک است و در مجموع نمی‌توان به نتیجۀ قانع‌کننده‌ای دست یافت؛ گواینکه هر یک از روایات به نحوی باور عمومی را از موضوع باز می‌تابانن...
  • بابکیه |
  • بابی حلبی | بابی‌حَلَبی، مصطفى بن عبدالملک (عثمان) (د اواخر ذیحجۀ 1091/ ژانویۀ 1681)، ادیب، شاعر و قاضی حنفی حلب.
  • بابیه | بابیّه، فرقه‌ای دینی که در نیمۀ دوم سدۀ 13ق/ 19م به دست سید علی ‌محمد شیرازی (محرم 1235ـ شعبان 1266/ نوامبر1819ـ ژوئیه 1850) در ایران پدید آمد، علی محمد شیرازی که در آغاز خود را «باب» امام غایب می‌دانست ــ و مریدانش به همین سبب بابیه نامیده شده‌اند ــ پس از چندی، خود را حجت و مهدی موعود خواند و آنگاه شریعتی ن...
  • باتاویا |
  • باتاک | باتاک، زبان گروهی از مردم اندونزی در جزیرۀ سوماترا. باتاکها از شعب اقوام مالای هستند که تا اوایل قرن 13ق/ 19م در انزوا می‌زیسته‌اند و نفوذ اسلام در میان آنان بسیار متأخر و تدریجی بوده است (ﻧﻜ : آرنولد،.370ff؛ ﻫ د، 8/ 559)
  • باتو | باتو، پسر جوجی (پسر ارشد چنگیز)، بنیادگذار شاخۀ غربی امپراتوری مغول، مشهور به اردوی زرین (ﻧﻜ : ﻫ د، آلتین اردو). واژۀ باتو در زبان مغولی به معنای استوار، وفادار، معتبر و معمتد است (ﻧﻜ : لسینگ، ذیل باتو). باتوجه به سالهای عمر و تاریخ درگذشت باتو، می‌توان گفت که وی در 602ق/ 1206م زاده شده است (ﻧﻜ : رشیدالدین، 1...
  • باتوم | باتوم، یا باطوم، باتومی، شهری بندری در گرجستان، و مرکز جمهوری خودمختار آجارستان (ه‍ م). این بندر در کرانۀ جنوب شرقی دریای سیاه و 15 کیلومتری شمال مرز ترکیه در °41 و ´38 عرض شمالی و °41 و ´38 طول شرقی واقع شد است (بریتانیکا، میکرو، I/ 881). جمعیت آن در 1976م/ 1354ش حدود 117 هزار نفر ((2)/ 525 BSE3, XXIV) و در ...
  • باتومی |
  • باتومیان |
  • باج | باج، یا با واژه‌ای فارسی است و آن را نقد یا جنسی است که توسط پادشاهان کوچک یا امرا و حکام محلی به پادشاه بزرگ، و توسط رعایا به حکام با دولت، و از سوی مسافران به راهداران، یا به عنوان عوارض گمرکی پرداخت می‌شد (برای صورتهای فارسی باستان، پهلوی و اوستایی واژه ﻧﻜ : کنت، 199؛ مکنزی، 160).
  • باجدا | باجَدّا، قریه‌ای بزرگ در منطقه جزیره. این قریه در 12 میلی جنوب حران، به فاصلۀ کمی از رود بلیخ (در رَقّه)، در کنار جادۀ رأس عین واقع بود (ادریسی، 2/ 664؛ یاقوت، بلدان، 1/ 453، 454، 734؛ لسترنج، 105-104). باجدا در زبان آرامی به معنای خانۀ خوشبختی است. این نام شاید با عین گَدّا که دمشقی از آن یاد کرده، یا باگَدّ...
  • باجربقی | باجُرْبَقی، نسبت دو تن از دانشمندان شافعی مذهب سده‌های 7 و 8ق/ 13و 14م که پدر و پسر بوده‌اند. این نام به روستای باجربق که نزدیک‌ترین نصیبین بوده، منسوب است (یاقوت، 1/ 453).
  • باجرما | باجُرما، ناحیه‌ای توابع موصل در سده‌های نخست اسلامی، نام باجرما معرب واژۀ آرامی «بیت (به) گرما» است. باجرمق، نام دیگر این ناحیه، احتمالاً از واژه گَرمَگان ــ که در فارسی میانه به آن اطلاق می شد ــ اقتباس داشته است. کلمۀ اخیز نیز از گورومو ــ نام قومی کوچ‌نشین که در نوشته های میخی آمده ــ گرفته شده، و بطلیموس ...
  • باجروان | باجَرْوان، شهری تاریخی در منطقۀ مغان (موغان). نوشته‌های مؤلفان اسلامی، این شهر یکی از شهرهای مهم و حتى کرسی آن سرزمین معرفی شده است (ﻧﻜ : لسترنج، 175). مقدسی از ناحیه‌ای سرسبز به نام مغان در میان دو رودخانه، یادکرده، و آن را همانند تبریز نوشته است (ص 378؛ قس: لسترنج، همانجا). حمزۀ اصفهانی باجروان را مربوط به ...
  • باجلان | باجَلان، یا باجلان، گروهی ایلی ـ عشایری از کُردان که در سرزمین ایران و عراق پراکنده‌اند. نام این گروه در متون تاریخی به صورتهای باجوان (عزاوی، 2/ 184)، باجَلَند (محمدکاظم، 1/ 252، حاشیۀ 1)، باج الان (استرابادی، 251)، بَجوران و بَجِلان (مکنزی، 418) نیز آمده است.
  • باجلوند |
  • باجه | باجه، شهری مهم و کهن در افریقیه. این شهر امروزه در حدود 100 کیلومتری غرب شهر تونس واقع شده، و مرکز استان (ولایت) باجه در شمال کشور تونس است. قدمت شهر به دورۀ رومیها باز می‌گردد و نام باستانی واگا بوده است (وزان، 2/ 66؛ EI2).
  • باجه | باجه، شهر و ناحیه‌ای مشهور در غرب اندلس اسلامی که امروزه شهر بژا، مرکز ایالت آلنتژوی سفلیٰ، و ناحیه‌ای به همین نام (بژا) در جنوب شرقی لیسبن، پایتخت پرتغال، در جای آن قرار دارد. به گفتۀ برخی از جغرافی‌دانان مسلمان (مثلاً ابن‌عبدالمنعم، 75)، باجه در رومی (لاتین) به معنای صلح بوده است و این احتمالاً به نام باستا...
  • باجی |
  • باچوانلو | باچْوانْلو، تیره‌ای از طایفۀ کرد زعفرانلو در شمال خراسان که به کرد قوچان نیز معروفند. زبان اینان کردی کُرمانچی است و به ترکی و فارسی نیز سخن می‌گویند (میرنیا، ایلها و ... کرد ایران، 64). باچوانلو در منابع به صورتهای مختلف قاچکانلو، باجمانلو، باج‌خوانلو، باچا و انلو، باچبانلو، باشقانلو، باشکانلو، باشمانلو و با...
  • باختر |
  • باخرز | باخَرْز، نام شهر، بخش و دهستانی در شهرستان تایباد، در خاور استان خراسان. این شهر در گذشته از اهمیت بیشتری برخوردار بوده، و نام آن به همۀ منطقۀ تابیاد اطلاق می‌شده است. بخش باخرز از شمال به تربت جام، از جنوب به خواف، از خاور به تابیاد و از باختر به تربت حیدریه محدود می‌گردد. آب و هوای آن نامعتدل و خشک است. زبا...
  • باخرزی | باخَرْزی، ابوالمعالی سیف‌الدین سعید بن مطهر بن سعید (568-659ق/ 1190-1261م)، مشهور به شیخ عالم، محدث، عارف و از مشایخ بزرگ طریقۀ کبرویه.
  • باخرزی | باخَرْزی، ابوالمفاخر یحیی بن احمد (د 736ق/ 1336م)، از مشایخ عارفانه کبرویه، و نوادۀ شیخ ایوالمعالی باخرزی (ﻫ م). ابوالمفاخر ظاهراً در کرمان به دنیا آمد و نخستین استاد و مرشد او پدرش شیخ احمد بود که از وی خرقه گرفت (باخرزی، 1/ گ 64 ب).
  • باخرزی | باخَرْزی، ابوالحسن (یا ابوالقاسم) علی بن حسن باخرزی (ﻣﻘ 467ق/ 1075م)، نویسنده و شاعر «ذواللسانین» ایرانی. برخی، نسبت سنجی ــ منسوب به سنج در غرجستان ــ نیز به او داده‌اند (قس: یاقوت، 13/ 33: سنخی). در اینکه او دو کتیبه داشته، تردید نیست: ابوالحسن همه‌جا تکرار شده؛ ابوالقاسم در دو جا تأکید می‌شود: در شعری که م...
  • باخمرا | باخَمْرا، قریه‌ای از ناحیۀ کوفه در عراق. این قریه میان کوفه و واسط واقع بود.فاصلۀ آن به کوفه نزدیک‌تر، و در 16 یا 17 فرسخی شرق این شهر قرار داشت (یاقوت، 1/ 458؛ نیزﻧﻜ : ابن‌قتیبه، 213). مسعودی آن را از سرزمین طَفّ (از نواحی کوفه) شمرده است (4/ 148)، اما امروزه موقعیت باخمرا را نمی‌توان دقیقاً تعیین کرد. این ن...
  • باد | باد، جریان هوا که بیشتر طبیعی‌دانان قدیم، از یونانیان گرفته تا مسلمانان در مبحث آثار علوی از آن بحث کرده‌اند. آراء دانشمندان دورۀ اسلامی‌دربارۀ علوی سخت تحت تأثیر عقاید فلاسفۀ یونان، به ویژه ارسطو و تئوفراستون بوده است.
  • بادس | بادِس، شهرو بندری باستانی در ساحل مدیترانه‌ای کشور مغرب، نام این شهر در منابع به صورت بادیس نیز ضبط شده است (ﻧﻜ : ابن‌سعید، 74، ابن‌خلدون، 1/ (1)/ 110) و برای تشخیص آن از بادس زاب در الجزایر (نک‍ : ابوعبید، 2/ 743؛ ادریسی، 1/ 264)، بادس فاس یا بادس غُماره نیز خوانده می‌شود (یاقوت، 1/ 459-460، 2/ 904؛ ابن‌عربی...
  • بادسی | بادِسی، عنوانی منسوب به شهر بادس (ﻫ م) که دست‌کم 3 تن از بزرگان و مشاهیرمراکش بدان منسوب بوده‌اند:
  • بادغیس | بادْغِیْس، استانی در شمال غربی افغانستان. این استان از شمال به جمهوری ترکمنستان و از جنوب به جمهوری ترکمنستان و از جنوب و باختر به استان هرات و از خاور به استانهای فاریاب و غور محدود است. مساحت بادغیس حدود 23هزار ﻛﻤ2، و مرکز آن شهر قلعه‌نو است (دولت‌آبادی، 13-15).
  • بادگیر | بادْگیر، سازه‌ای سنتی در معماری ایران برای جابه‌جایی و خنک‌کردن خود به خودی‌ هوای داخل ساختمان با بهره‌گیری از وزش باد و تغییر دمای هوا. این سازه دارای دو بخش است: بخش بیرونی و بخش درونی.
  • بادلیان | بادْلیان، کتابخانه‌ای قدیمی در دانشگاه آکسفرد انگلستان.
  • بادوسپانیان | بادوسْپانیان، عنوانِ خاندانی از فرمانروایان محلی رویان (رستمدار) در شمال ایران میان گیلان و دیلمستان و طبرستان در دو قرن اول هجری. بادوسپان مرکب از دوجزء «پاتکوس» فارسی میانه به معنی ناحیه، استان، و «بان»فارسی میانۀ متأخر از ریشۀ باستانی «پا» به معنی پاییدن، و روی هم به معنی نگاهبان استان یا استاندار (استندر)...
  • بادکوبه |
  • بادیة الشام | بادیَةُ الشّام، بیابانی در جنوب غربی آسیا که بخش شمالی شبه جزیرۀ عربستان از حدود فلسطین تا جنوب غربی عراق را دربر می‌گیرد و میان 4 کشور عراق، سوریه، اردن و عربستان سعودی تقسیم شده است. این بیابان از غرب وشمال به رشته‌کوههای تدمر، از شمال شرقی به رود فرات، و از جنوب و جنوب غربی به تپه‌های شنی صفا وزلف محدود می...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: