مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • ارباب اصنام |
  • اراغون |
  • اران |
  • اربعین | اَرْبَعین‌، عنوانی‌ مشترك‌ برای‌ شماری‌ از نوشته‌ها كه‌ در آنها به‌ گونه‌های‌ مختلف‌ 40 حدیث‌ فراهم‌ آمده‌ است‌.
  • اذرعی | اَذْرَعی‌، ابوالعباس شهاب‌الدین‌ احمد بن‌ حمدان‌ بن‌ احمد بن‌ عبدالواحد بن عبدالغنی‌ (708-783ق‌/ 1308-1381م‌)،فقیه‌ شافعی‌. وی‌ در اذرعات‌ شام‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود و در همان‌ نواحی‌ نشوونما یافت‌. مقدمات‌ علوم‌ را در دمشق‌ فرا گرفت‌ و مدتی‌ نزد ابن‌نقیب‌، ابن‌ جمله‌، قاسم‌ بن‌ عساكر، احمد بن‌ ابی‌طالب‌ حجار و...
  • اراک | اَراك‌، شهر (مركز استان‌) و شهرستانی‌ به‌ همین‌ نام‌ در استان‌ مركزی (ایران‌). نام‌ اراك‌ صورت‌ فارسی‌ شدۀ عراق‌ است‌. این‌ نام كه بنابر تصویب‌ هیأت وزیران در شهریور 1314 به سلطان‌آباد (عراق‌) داده‌ شد، ظاهراً نخستین‌بار در بیتی‌ از میرزا آقا خان كرمانی‌ (د 1314ق‌) در وصف‌ این شهر آمده‌ است‌ (دهگان‌، «گزارشنا...
  • ارادت | اِرادَت‌، در لغت‌، مصدر باب‌ افعال‌ از ریشۀ «رَوَدَ» به‌ معنی‌ خواستن‌، میل‌ و قصد و آهنگ‌ است‌ (ابن‌منظور، مادۀ رود؛ صفی‌پوری‌، 2/ 483).
  • اران | اَرّان‌، سرزمینی‌ در قفقاز كه‌ حدود آن‌ در دوره‌های‌ مختلف‌ تا اندازه‌ای متغیر بوده‌ است‌ و نام‌ آن‌ را جغرافی‌نگاران‌ به‌ شكلهای‌ گوناگون‌ آورده‌اند. در نوشته‌های‌ مؤلفان‌ یونانی‌ و رومی عهد باستان‌ و سده‌های میانه‌، نام‌ این‌ سرزمین‌ به‌ صورت‌ آلبانیا و آریانیا، و نام‌ مردم‌ آن‌ آلبانوی‌ و آریانوی‌ آمده‌ اس...
  • اذن | اِذْن‌، اصطلاحی‌ فقهی‌ و حقوقی‌. مادۀ «اذن‌» در معانی‌ گوناگونی‌ از جمله‌ اِعلام‌ (بقره‌/ 2/ 279)، اباحه‌ و رخصت‌ (نساء/ 4/ 25) و امر و فرمان‌ (بقره‌/ 2/ 97) به‌ كار رفته‌ است‌ (جوهری‌، ذیل‌ اذن‌؛ فیومی‌، 1/ 18؛ قاموس‌، ذیل‌ اذن‌). از میان‌ این‌ معانی‌ اعلام‌ اصل‌ معنی‌ اصطلاحی‌ اذن‌ است‌، ولی‌ بر اثر كثرت‌ ا...
  • ارباب انواع | اَرْبابِ اَنْواع‌، جمع‌ ربّ النوع‌، اصطلاحی‌ كه‌ هم‌ در مباحث‌ مربوط به‌ تاریخ‌ ادیان‌ و مذاهب‌، و هم‌ در نوشته‌های‌ فیلسوفان‌ به‌ كار رفته‌ است‌. در اینجا كاربرد فلسفی‌ این‌ اصطلاح‌ بررسی‌ می‌شود.
  • اذواء | اَذْواء، جمع‌ مكسر ذو، لقب‌ گروهی‌ از امرای‌ محلی‌ یمن‌ كه‌ نامشان‌ با كلمۀ ذو آغاز شده است و اغلب‌ بر منطقۀ كوچكی‌ از یمن‌ حكمروایی‌ داشته‌، و گاه‌ به‌ نام‌ همان‌ محل‌ شناخته‌ می‌شده‌اند، مانند ذوجَدَن‌ كه‌ لقب حارث‌ بن‌ شرحبیل‌ حاكم‌ جَدَن‌ بوده‌ است‌. ذو غمدان‌ و ذو معاهر نیز از همین‌ قبیل‌ است‌ (ابن‌ حبیب...
  • اربد | اِرْبِد، استان‌ و شهری‌ در كشور اردن‌. نام‌ اربد را صورت‌ تغییر یافتۀ اَربلا یا اِربل‌ دانسته‌اند (دباغ‌، بلادنا...، 3(2)/ 452؛ پاولی‌، III/ 407؛ EI1, III/ 520-521؛ نیز نك‍ : ه‍ د، اربیل‌).
  • اربلی | اِرْبِلی‌، ابوالحسن‌ بهاءالدین‌ علی‌ بن‌ عیسی‌ بن‌ ابی‌الفتح‌ هكّاری‌ (د 693ق‌/ 1294م‌)، محدث‌، شاعر و ادیب امامی‌مذهب‌. پدر او فخرالدین‌ عیسى‌ حاكم‌ اربل‌ و نواحی‌ آن‌ بود و در شهر ریاستی‌ داشت‌ (ابن‌ فوطی‌، تلخیص‌، 4 (3)/ 274).
  • اربونه | اَرْبونه‌، نامی كه‌ مؤلفان‌ عرب‌ به‌ شهر ناربن‌ در جنوب فرانسه‌ اطلاق‌ كرده‌اند و نیز نام‌ پنجمین‌ ایالت‌ اندلس‌ كه‌ شهر مذكور مركز آن‌ بوده‌ است‌.
  • اراده | اِراده‌، اصطلاحی‌ كلامی‌ و فلسفی‌ كه‌ در لغت‌ به‌ معنی‌ خواست‌ و عزم‌ است‌، اما معنی‌ اصطلاحی‌ آن‌ مرتبه‌ای‌ از خواستن‌ است‌ كه‌ در آن شخص‌ به‌ كاری‌ از میان‌ كارهای‌ ممكن‌ چنان‌ بگراید كه‌ اقدام‌ او به‌ آن‌ كار قطعی‌ گردد.
  • ارابه | اَرّابه‌، یكی‌ از ابزارهای‌ نخستین‌ حمل‌ونقل‌ و از پدیده‌های‌ مهم‌ در جریان‌ تاریخ‌ تمدن‌ كه‌ به‌ رغم‌ سادگی‌ ساخت‌ اولیۀ آن‌، در تحول‌ تاریخ‌ بشر نقشی‌ بنیادین‌ داشته‌ است‌. ابداع‌ ارابه‌ را می‌توان‌ مرحلۀ تكاملی‌ ساخت‌ چرخ‌ به‌ شمار آورد كه‌ پیش‌ از كاربرد در ساخت‌ ارابه‌، در سفالگری‌ به‌كار می‌رفته‌ است‌. ...
  • بیومیه | بَیومیه‌، یكی‌ از طریقه‌های‌ صوفیۀ مصر، منسوب‌ به‌ نورالدین‌ علی‌ بن‌ حجازی‌ بن‌ محمد بیومی‌ (1108-1183ق‌ / 1696-1769م‌).
  • بیومی |
  • بینه | بَینه‌، نام‌ نود و هشتمین‌ سورۀ قرآن‌ كریم‌، دارای‌ 8 (یا 9) آیه‌، 94 كلمه‌ و 399 حرف‌ (خازن‌، 4 / 398؛ فیروزآبادی‌، 1 / 533؛ نیز نک‍ : رامیار، 590).
  • بینه |
  • بیوتات سلطنتی | بُیوتاتِ سَلْطَنَتی‌، مجموعه‌ای‌ از سازمانها، كارخانه‌ها، كارگاهها و واحدهای‌ خدماتی‌ كه‌ وظیفۀ آنها تهیۀ حوایج‌ و ملزومات‌ مورد نیاز دربار پادشاهان‌ بود.
  • بین النهرین |
  • بیهار |
  • بیه پس |
  • بیه پیش |
  • بیهسیه |
  • بیهقی،ابراهیم | بِیهَقی‌، ابراهیم‌ بن‌ محمد (د سدۀ 3 یا ابتدای‌ سدۀ 4ق‌ / سدۀ 9 یا 10م‌)، ادیب‌ ایرانی‌ عربی‌ نویس‌. از نامش‌ حدس‌ می‌زنیم‌ كه‌ از بیهق‌ برخاسته‌ است‌.
  • بیهس بن صهیب | بَیهَسِ بْنِ صُهَیب‌، ابوالمقدام‌ جَرْمی‌ (د ح‌ 100ق‌ / 718م‌)، شاعر دورۀ اموی‌. منابع‌ دربارۀ وی‌ به‌ گفتاری‌ مختصر ــ و گاه‌ ضد و نقیض‌ ــ بسنده‌ كرده‌اند.
  • بیهق | بِیهَق‌، شهر و ناحیه‌ای‌ كهن‌ در خراسان‌ از توابع‌ نیشابور.
  • بیهقی، ابوبکر | بِیهَقی‌، ابوبكر احمد بن‌ حسین‌ بن‌ علی‌ خسروجردی‌ (384- 458 ق‌ / 994-1066 م‌)، محدث‌ نامی‌ اهل‌ سنت‌ كه‌ تلاش‌ داشت‌ پیوندی‌ میان‌ تعالیم‌ مذهب‌ شافعی‌ و كلام‌ اشعری‌ با مكتب‌ اصحاب‌ حدیث‌ برقرار سازد.
  • پ | پ‌، سومین‌ حرفِ الفبای‌ فارسی‌، یكی‌ از 4 حرف‌ مخصوص‌ این‌ زبان‌ ــ در مقایسه‌ با الفبای‌ عربی‌ ــ كه‌ به «بای‌ فارسی‌»، «بای‌ عجمی‌» و «بای‌ معقود» نیز مشهور، و در حساب‌ جُمّل‌ برابر با حرف «ب‌» عربی‌ (= 2) است‌
  • بیهقی، ابوجعفر | بِیهَقی‌، ابوجعفر احمد بن‌ علی‌ بن‌ محمد، معروف‌ به‌ بوجعفرك‌ (470-544ق‌ / 1077-1150م‌)، از دانشمندان‌ بلندپایۀ لغت‌، نحو، قرائت‌ و تفسیر و صاحب‌ كتاب‌ تاج‌ المصادر.
  • بیهقی، ابوالفضل |
  • بیهقی، ابوالحسن | بِیهَقی‌، ابوالحسن‌ علی‌ بن‌ زید بن‌ محمد (19 شعبان‌ 490-565ق‌ / اول‌ اوت‌ 1097-1170م‌)، حجةالدین‌، ظهیرالدین‌ و فرید خراسان‌، عالم‌ بزرگ‌ كه‌ در غالب‌ دانشهای‌ روزگار خود دست‌ داشت‌.
  • پاپوس | پاپوس‌، ریاضی‌دان‌ یونانی‌ زبان‌ اهل‌ اسكندریه‌ (فعال‌ در 300- 350م‌). آگاهی‌ ما از روزگار و زندگی‌ وی‌ بسیار اندك‌ است‌. نام‌ وی‌ در منابع‌ عربی‌ به‌ صورت‌ بابس‌ یا ببس‌ و گاه‌ به‌ صورتهای‌ تصحیف‌ شدۀ بیوس‌، بلس‌، بتس‌ و جز آن‌ آمده‌ است‌
  • پاتنجل |
  • پاپی | پاپی‌، از بخشهای‌ شهرستان‌ خرم‌آباد در استان‌ لرستان‌. نام‌ این‌ بخش‌ برگرفته‌ از نام‌ ایل‌ پاپی‌ (ه‍ م) است‌. بخش‌ پاپی‌ با حدود 400‘1 كمـ2 وسعت‌، در جنوب‌ خاوری‌ شهرستان‌ خرم‌آباد قرار گرفته‌، و مركز آن‌ شهر سپید دشت‌ است‌.
  • پادشاه خاتون | پادْشاهْ خاتون‌، صفوةالدنیا والدین‌ (645- مق‍ 694 ق‌ / 1247-1295م‌)، هفتمین‌ حكمران‌ قراختایی‌ كرمان‌، دختر قطب‌الدین‌ محمد و قتلغ‌ تركان‌ خاتون‌.
  • پادزهر | پادْزَهْر، نیز پازهر، مركب‌ از پیشوند پاد (در ایرانی‌ باستان‌: *pāta- / pāti، در اوستایی‌: patiti-) و واژۀ زهر (ایرانی‌ باستان‌: *jaθra- مشتق‌ از ریشۀ gan-= زدن‌، كشتن‌)، صورتهای‌ معرب‌ آن
  • پاپیروس | پاپیروس‌ (تلفظ اصلی‌: پاپوروس‌1)، نام‌ یونانی‌ گیاهی‌ كه‌ در مصر باستان‌ از آن‌ برای‌ تهیۀ كاغذی‌ به‌ همین‌ نام‌ بهره‌ می‌گرفتند (برای‌ این‌ كاربرد، نک‍ : ه‍ د، كاغذ) و در پزشكی‌ كهن‌ نیز كاربرد دارویی‌ داشت‌.
  • پادشاه نامه |
  • پادوسپانان |
  • پاپی | پاپی‌، از ایلات‌ بزرگ‌ لر زبان‌ منطقۀ بالاگریوۀ استان‌ لرستان‌.
  • پادنگ |
  • پاراب |
  • پارسا |
  • پارس آباد | پارْسْ‌آباد، شهرستان‌ و شهری‌ در استان‌ اردبیل‌.
  • پارسائیه |
  • پاراچنار | پاراچِنار، شهری‌ از ایالت‌ سرحد در شمال‌ غربی‌ پاكستان‌. این‌ شهر در °33 و ´54 عرض‌ شمالی‌ و °70 و ´6 طول‌ شرقی‌ در مجاورت‌ مرز افغانستان‌ در درۀ سرسبز كُرَّم‌ در فاصلۀ 280 كیلومتری‌ جنوب‌ غربی‌ پیشاور واقع‌ است
  • پارسیان | پارْسیان‌، جمع‌ پارسی‌، در لغت‌ به‌ معنای‌ اهل‌ پارس‌ (ایران‌) است‌ كه‌ معمولاً برای‌ نامیدن‌ زردشتیان‌ (ه‍ م) هند به‌ كار می‌رود.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: