مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • حکمت مشاء* |
  • حکمت نظری* |
  • حکمت عملی* |
  • حکمت اشراق* |
  • حکمة الخالدة* |
  • حکومت | حُکومَت، اصطلاحی که در سدۀ 19 م/ 13 ق در زبان ترکی عثمانی به عنوان معادلی برای gouvernement در زبان فرانسه به کار رفت و به‌تدریج در زبانهای فارسی و ترکی رواج یافت (EI2, III/ 552؛ نیز لویس، 36-37). واژۀ حکومت از ثلاثی مجرد «حکم» در عربی و دیگر زبانهای سامی به معنای قضاوت، حکمت و نیز طبابت است، اما در زبان عربی...
  • حکیم | حَکیم، تـوفیـق (1898-1987 م/ 1277-1366 ش)، نـویسندۀ پیشرو و پرکار مصری در عرصۀ نمایشنامه، رمان و داستان کوتاه. وی در اسکندریه به دنیا آمد (حکیم، سجن ... ، 6)، ولی در محیطی روستایی بزرگ شد (لنداو، 235).
  • حکمیت* |
  • حکیم، مسجد | حَکیم، مَسْجِد، اثری از دورۀ صفوی در اصفهان که از نظر ساختار معماری، کتیبه‌های بنّایی و ویژگیهای دیگری از این دست، اهمیت دارد.
  • حلی* |
  • حلوانی | حُلْوانی، شهاب‌الدین احمد بن احمد بن اسماعیل خلیجی (1249- 1308 ق/ 1833-1891 م)، عالم، شاعر و ادیب شافعی مذهب مصری. وی پدر محمد عبدالرحیم حلوانی، از علمای بزرگ دانشگاه الازهر بود (سرکیس، 793). حلوانی در رأس الخلیج، نزدیک دمیاط زاده شد و در آنجا قرآن را حفظ کرد. به گزارش منابع، وی به طنطا و قاهره رفت و نزد استا...
  • حلیمه سعدیه | حَلیمۀ سَعْدیّه، مادر رضاعی پیامبر اسلام ‌(ص). پدرش ابوذؤیب عبدالله بن حارث (ابن اسحاق، 48؛ ابن قتیبه، 131-132؛ طبری، 2/ 157) و نیز همسر او، حارث بن عبدالعزی بن رفاعه، هردو از تیرۀ بنو سعد قبیلۀ هوازن بودند (ابن‌ اسحاق، 49؛ ابن‌حبیب، 129-130).
  • حلوانی | حُلْوانی، ابوعبدالله حسین بن محمد بن حسن بن نصر، ادیب و متکلم شیعی اهل بغداد در سدۀ 5 ق/ 11 م، و مؤلف نزهة الناظر و تنبیه الخاطر. لقب حلوانی حاکی از انتساب وی به شهر حلوان تلقی شده است (امین، 6/ 153؛ برای ضبط نام وی به‌صورت حَلوایی، نک‍ : کنتوری، 579).
  • حلیمی | حَلیمی، ابوعبدالله حسین بن حسن بخاری (338-403 ق/ 949-1012 م)، فقیه، قاضی و محدث پرشهرت شافعی در ماوراء‌النهر. وی در خانواده‌ای اهل دانش در گرگان به دنیا آمد. پدرش ابومحمد حسن بن محمد از فقیهان و محدثان بود و حاکم نیشابوری (د 405 ق/ 1014 م) از او حدیث شنیده بوده است.
  • حکیم رکنا* |
  • حلال و حرام* |
  • حلوان | حُلْوان، شهری کهن بر سر شاه‌راهی باستانی در نزدیکی مهم‌ترین گذرگاه کوهستانی زاگرس که نواحی داخلی ایران را به بین‌النهرین متصل می‌ساخت.
  • حل و عقد | حَلّ و عَقْد، نام دو صنعت از صنایع بدیعی لفظی با کارکردی متفاوت و معانی‌ای در برابر یکدیگر.
  • حماد بن زید* |
  • حلیمی | حَلیمی، لطف‌‌الله، فرهنگ‌نویس، شاعر و سخنور سدۀ 9 ق/ 15 م، در قلمرو عثمانی که از زندگانی وی آگاهی چندانی نداریم.
  • حلول و اتحاد | حُلولْ و اِتِّحاد، یک زوج اصطلاح در حوزۀ مطالعات کلام و فرق که حکایت از دو مفهوم نزدیک به یکدیگر دارد؛ حلول به معنای درآمدن یک موجود ماوراءالطبیعی به بدنی متعلق به دیگری است و اتحاد به معنای یکی شدن دو موجود است به نحوی که خود و دیگری در آن قابل تمایز نباشد.
  • حکیم الملک | حَکیمُ‌الْمُلْک، میرزا محمودخان، دولتمرد و پزشک مخصوص مظفرالدین شاه و از رقیبان مهم صدر اعظم امین‌السلطان.
  • حلف الفضول | حِلْفُ‌الْفُضول، عنوان یکی از پیمانهایی که پیش از اسلام میان چند قبیلۀ قریش در مکه بسته شد و پیامبر(ص) نیز در آن شرکت داشت. این پیمان برای پشتیبانی از ستمدیدگان پدید آمد و نویسندگان کتابهای سیره و تاریخ آن را در شمار رویدادهای مهم روزگار جوانی پیامبر(ص)، و از شریف‌ترین پیمانهای عرب پیش از اسلام دانسته‌اند (نک...
  • حلولیه | حُلولیّه، عنوان کلی برای فرقه‌ها و جریانهای دینی در جهان اسلام، که به نوعی قائل به حلول خداوند در یک انسان شده‌اند. درواقع، این عنوان برای جمعی از جریانهای فرقه‌ای به‌کار برده شده است که قول به حلول در افکار آنان محوریت دارد، اما چنان‌که سمعانی تصریح کرده است، آنان متشکل از اصناف متنوعی‌اند (نک‍ : 2/ 249).
  • حله | حِلّه، مرکز استان بابل در عراق. این شهر در °24 و ´25 طول شرقی، و °32 و ´29 عرض شمالی، در حدود 100 کیلومتری جنوب بغداد و در نزدیکی ویرانه‌های شهر باستانی بابل جای دارد. رودخانۀ حله از ریزابه‌های شرقی رود فرات، این شهر را به دو بخش تقسیم می‌کند. شهر حله در 2008 م/ 1387 ش، حدود 511 هزار تن جمعیت داشته است (نک‍ :...
  • حلمانیه | حُلْمانیه، گروهی از صوفیه منسوب به ابوحلمان دمشقی (ح سدۀ 3ق/ 9م).
  • حماد عجرد | حَمّادِ عَجْرَد، ابوعمرو، یا ابوعمر حماد بن یحیی بن عمر بن یونس، شاعر هجویه‌سرای دورۀ اموی و عباسی (د 161 ق/ 778 م). وی را از موالی بنی‌سوئة (یا: سوائة) بن عامر بن صعصعه یا بنی‌کلیب دانسته‌اند (ابن‌قتیبه، 490؛ ابوالفرج، 14/ 313؛ خطیب، 8/ 148- 149؛ یاقوت، 10/ 249-250). کنیۀ دیگر وی ابویحیى است (ابن‌خلکان، 2/ 2...
  • حلبی | حَلَبی، سراج‌الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحی فاسی شافعی (د جمادی‌الآخر 1120/ اوت 1708)، صوفی، شاعر و ادیب مراکشی.
  • حلق الوادی | حَلْقُ‌الْوادی، شهری تاریخی واقع در شرق شهر تونس. این شهر در گذشته فَم‌الوادی نامیده می‌شد و سبب این نام‌گذاری آن بود که شهر در دهانۀ آبراهه‌هایی که دریاچۀ تونس و از آن طریق شهر تونس را به دریای مدیترانه وصل می‌کرد، بنباد نهاده شده بود (ابن ابی دینار، 8).
  • حلبچه | حَلَبْچه، شهر و شهرستانی واقع در استان سلیمانیه در اقلیم کردستان عراق. نام این شهر در متون تاریخی و جغرافیایی به جز حلبچه (رزم‌آرا، 125-133؛ صدیق، 16؛ بانه‌ای، 51؛ آمان، 63)، به‌صورتهای حلبجه (رئوف، 69)، اَلَبْجه (سنندجی، 221؛ سنجابی، 531-534؛ بابانی، 136؛ مجدی، 140؛ جاف، 182- 185)، هَلَبْجه (موصلی، 415؛ مینو...
  • حکیم مؤمن | حَکیمْ مُؤْمِن، شهرت محمد مؤمن بن میر محمد زمان حسینی دیلمی تنكابنی، پزشک و داروشناس دربار شاه سلیمان صفوی و نگارندۀ کتاب تحفة المؤمنین (معروف به تحفۀ حکیم مؤمن) به فارسی در 1080 ق/ 1669 م.
  • حماد راویه | حَمّادِ راویه، از راویان برجستۀ ایرانی‌تبار (د ح 155 ق/ 772 م). برخی از منابع نام پدرش را هرمز، و برخی دیگر شاپور (سابور) آورده‌اند (ابن‌قتیبه، المعارف، 541؛ ابن‌ندیم، 104؛ ابوالفرج، 6/ 79؛ ابن‌خلکان، 2/ 206) که خود دلیل بر ایرانی‌بودنِ او ست. با این حال، برای وی همچون دیگر موالی شجره‌نامه‌ای عربی برساخته، و ...
  • حکیم ترمذی | حَکیمْ تِرْمِذی، ابوعبدالله محمد بن علی بن حسن بن بشر بن هارون، ملقب به «حکیم» و منسوب به ترمذ، محدث، مفسر، متکلم و صوفی دانشمند سدۀ 3 ق/ 9 م. نام و نسب و کنیۀ او در بیشتر منابع معتبر و در بسیاری از نسخه‌های آثار او چنان است که آورده شد (ابونعیم، 10/ 233؛ ذهبی، سیر ... ، 13/ 439-440؛ سبکی، 2/ 20؛ ابن‌حجر، 5/ ...
  • حلب، جامع | حَلَبْ، جامِع، از بناهای شاخص سوریه، ساخته شده در سدۀ 1 ق/ 7 م، بازسازی شده در سده‌های 6-7 ق، واقع در نزدیکی قلعۀ مشهور حلب، در محلۀ بازارچۀ حاتم (نک‍ : عثمان، 71؛ داوید، نقشۀ 36). این بنا طی سده‌ها، دگرگونیهایی یافته، اما بخشهایی از بنای اولیۀ آن هنوز باقی است.
  • حماسه | حَماسه، در ادبیات فارسی، سروده‌ها و نوشته‌های رزمی و پهلوانی خصوصاً در بیان افتخارات اقوام گوناگون ایرانی. واژۀ «حماسه» از ریشۀ عربی «حَمَسَ» به معنای «شدّت و حدّت در کار» وضع شده (زوزنی، 1/ 299)، و در ادب عرب، این اصطلاح مختص قطعات شعری به ویژه قصایدی است که در بیان مفاخرات قبیله‌ای سروده می‌شده است (صفا، 16...
  • حلب، ارگ | حَلَبْ، اَرْگ، شاخص‌ترین استحکامات نظامی در دنیای اسلام، واقع در شهر حلب شام. اگرچه منظر عمومی این ارگ متعلق به دورۀ اسلامی است، اما پیشینۀ آن به هزارۀ 3 ق‌م بازمی‌گردد.
  • حلاج | حَلّاج، ابوعبدالله ابوالمغیث حسین بن منصور بن مَحمِی یا محمّی فارسی بیضاوی (مق‍ 24 ذیقعدۀ 309 ق/ 26 مارس 922 م)، پرآوازه‌ترین و شورانگیزترین عارف و صوفی جهان اسلام، که آوازۀ عشق و شوریدگی او از همان سده‌های نخستین تمامی قلمرو جهان اسلام را درنوردید، چندان‌که نام و شخصیت عرفانی او بر بسیاری از عارفان هم‌عصرش س...
  • حلب | حَلَب، شهر و مرکز استانی به همین نام در شمال غربی جمهوری عربی سوریه.
  • حمزه | حَمْزه، فرزند حبیب بن عُمارة بن اسماعیل زَیّات تیمی (80-156 ق/ 699-773 م)، عالم کوفی و یکی از قاریان هفت‌گانه. وی در کوفه می‌زیست و در شهرهای عراق تجارت می‌کرد (ابن‌سعد، 6/ 385؛ طبری، 11/ 656؛ سمعانی، 3/ 122؛ طوسی، 177). ذهبی او را ایرانی‌الاصل می‌داند (سیر … ، 7/ 90). احتمال می‌رود او برخی از صحابه را در روز...
  • حماسی، ادبیات* |
  • حمام* |
  • حمدان، بنی* |
  • حمدی افندی | حَمْدی اَفَنْدی، احمد، از شاعران و نویسندگان متأخر عثمانی (د 1307 ق/ 1889 م). تبارحمدی از داغستان (سامی، 3/ 1983) و خود اهل شروان بود (بروسه‌لی، 1/ 246؛ ثریا، 2/ 250)؛ ازاین‌رو تخلص او را شروانی دانسته‌اند (کحاله، 1/ 212؛ بغدادی، 1/ 192).
  • حمرین | حَمْرین، رشته‌کوهی واقع در عراق. این رشته‌کوه از شمال غربی به جنوب شرقی امتداد دارد و از شمال غربی به رشته‌کوه تورس در ترکیه، و از جنوب شرقی به رشته‌کوه زاگرس در ایران می‌پیوندد (حمیده، 323). رشته‌کوه حمرین در ایران از شمال فکه تـا شرق بدره بـه درازای حـدود 200 کمـ امتداد دارد و در تمام نقاط به دشتهای بین‌الن...
  • حمد | حَمْد، اولین سورۀ قرآن کریم به ترتیب مصحف، دومین به ترتیب نزول (بعد از سورۀ علق) و نیز اولین سورۀ کامل مُنزل بعد از سور علق، نون، مزمل و مدثر. این سوره دربردارندۀ 7 آیه، 29 کلمه و 140 (یا 142) حرف است.
  • حمزة بن بیض | حَمْزَةِ بْنِ بیض، ابویزید، شاعر مشهور عصر اموی از قبیلۀ بنوحنیفه (شاخه‎ای از بکربن وائل) و از اهالی کوفه، و از همین‎رو، نسبت حنفی و کوفی یافته است.
  • حمدان قرمط | حَمْدانِ قَرْمَط، شهرت حمدان بن اشعث، داعی و رهبر نهضت اسماعیلیه در عراق. فعالیتهای حمدان در نیمۀ دوم سدۀ 3 ق/ 9 م، باعث گسترش دعوت اسماعیلیه در منطقۀ سواد کوفه شد. پیروان حمدان به قرامطه یا قرمطیان (ﻫ م) شهرت داشتند.
  • حماه | حَماه، یا حَما، حماة، شهری کهن در سوریه. حماه چهارمین شهر مهم سوریه، پس از دمشق، حلب و حمص، و مرکز استانی به همین نام است که از غرب به جلگۀ حاصلخیز الغاب و جبال علویین، از شرق به بادیة الشام، از شمال به استان اِدلِب و از جنوب به استان حمص محدود است (خوند، 280). این استان 883‘ 8 کم‍ـ2 وسعت دارد. جمعیت استان حم...
  • حمزه، امام زاده | حَمْزه، اِمامْزاده، نام چند بنای زیارتی در شماری از شهرهای ایران. از میان آنان بناهایی که به عنوان آرامگاه حمزۃ بن موسی الکاظم (ع) شناخته شده‌اند، به سبب انتساب شاهان صفوی به وی (ﻧﮑ : اسکندربیک، 1/ 7؛ سام میرزا، 8؛ خواندمیر، 4/ 409- 410؛ هدایت، 8/ 4)، بیشتر مورد توجه قرار گرفته‌اند؛ ازجمله امامزاده حمزۀ ری، ک...
  • حمدالله مستوفی | حَمْدُاللٰهِ مُسْتوفی (د ح 750 ق/ 1349 م)، مورخ و جغرافیادان سدۀ 8 ق/ 14 م. از زندگی او جز آنچه خود در آثارش بدان اشاره کرده است، اطلاع چندانی در دست نیست. خاندان حمدالله، که گویا نسب خود را به حرّ بن یزید ریاحی (ه‍ م) می‌رسانده‌اند (نک‍ : حمدالله، تاریخ ... ، 811-812)، از قدیمی‌ترین ساکنان عربِ قزوین بوده‌ان...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: