1392/11/28 ۰۹:۴۳
چندماه پیش از پیروزی انقلاب، نشستی در گوادلوپ برگزار شد و سران امریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان روی مسأله ایران به بحث و تبادل نظر پرداختند. واقعیت کنفرانس گوادلوپ بر اساس اسناد بریتانیایی چه بود؟
ایمان ملکا: چندماه پیش از پیروزی انقلاب، نشستی در گوادلوپ برگزار شد و سران امریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان روی مسأله ایران به بحث و تبادل نظر پرداختند. واقعیت کنفرانس گوادلوپ بر اساس اسناد بریتانیایی چه بود؟
سران چهار قدرت بزرگ غربی در روزهای پنجم و ششم ژانویه 1979 (15 و 16 دی 1357) در گوادلوپ، یکی از مناطق
تحت الحمایه فرانسه در کارائیب شرقی گرد هم آمدند تا برخی از مهمترین مسائل راهبردی جهان را مورد بررسی و تبادل نظر قرار دهند. در سه دهه اخیر ادعاهای نادرست بسیاری در نقش این نشست در تعیین تکلیف آینده ایران در آستانه سقوط نظام پادشاهی، پیروزی انقلاب و برقراری نظام جمهوری اسلامی مطرح شده و سخنان مختلف و بعضاً متضادی درباره نقش واقعی و جزئیات این نشست بیان شده است.
نخستین ابتکار اجرایی برای برگزاری یک نشست خصوصی از سران چهار کشور اصلی غربی به 18 اکتبر سال 1978 (26 مهر 1357) مربوط است، زمانی که زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رئیس جمهوری امریکا در تماسی تلفنی با پیتر جی سفیر وقت بریتانیا در واشنگتن اعلام کرد که در سفر اخیرش به سه شهر بن، پاریس و بلکپول و دیدار با رهبران آلمان غربی، فرانسه و بریتانیا از راههای مختلف متوجه شده این سه کشور علاقهمند برگزاری یک نشست ویژه کاملاً خصوصی و غیر رسمی سران برای بررسی مسائل مورد نظر عمده بینالمللی هستند.
پیشنهاد مشخص و اکید برژینسکی این بود که برای استفاده بهینه و حداکثری از چنین نشست فوق العادهای باید حتی المقدور تلاش کرد که نخست، موضوعات مورد بررسی از قبل دقیقاً تعیین شوند. دوم، رهبران هر کشور در این نشست با حداقل ممکن هیأت همراه حاضر شوند. او همچنین به عنوان نکته سوم تأکید کرد دولت امریکا خواهان ابراز تمایل هر چهار کشور به برگزاری این نشست است و مطلقاً مایل نیست تا برگزاری این نشست به عنوان ابتکاری رسماً از سوی واشنگتن تلقی شود. چهارمین نکته مورد درخواست و ادعای برژینسکی این بود که امریکاییها نکته و موضوع خاصی را برای طرح در این نشست در نظر ندارند و مسائل دفاعی، سیاسی و اقتصادی مورد بحث با توافق همه سران مورد توافق و طرح قرار خواهد گرفت.
پس از آن که سران چهار کشور درباره نفس برگزاری این نشست به توافق رسیدند، پروسه بررسی زمان، مکان و موضوعات مورد بحث در این نشست آغاز شد. دولت امریکا اصرار داشت این نشست حداکثر تا اوایل سال 1979 و قبل از آغاز طرح و بررسی پیمان و توافق نظامی < سالت 3> بین واشنگتن و مسکو در کنگره امریکا انجام شود.
بر این اساس و با توجه به پذیرش بسیاری از پیشنهادهای مقدماتی فرانسه، از این زمان به بعد رسماً و برای ثبت در تاریخ تأیید شد که نشست سران چهار کشور بزرگ غربی در گوآدلوپ به دعوت رسمی ژیسکاردستن برگزار خواهد شد.
فهرست نهایی موضوعات اصلی برای طرح احتمالی در کنفرانس سران در گوادلوپ به ترتیب این گونه بود: نقاط خاکستری و غیرشفاف بین اروپا و امریکا، پیمان سالت، خلع سلاح بینالمللی، مسائل مبرم در پیمان ناتو (از قبیل استقرار تانکها، بودجه دفاعی امریکا و همکاریهای عمومی تسلیحاتی)، روابط شرق و غرب (شامل سیاست شوروی در آسیا و آفریقا)، مشکلات منطقه بالکان، چین و فروش جنگ افزار به آن کشور، بحران ایران، تلاش شوروی برای رهبری جهانی، سیاست شوروی در قبال خلیج فارس و اقیانوس هند، خاور میانه، جهان اسلام، اقتصاد جهانی (شامل بیکاری، بهای جهانی نفت و موضوع نقدینگی جهانی)، مسأله شمال-جنوب، کنفرانس سران در توکیو، مسائل سیاسی اقتصادی داخلی کشورهای مدعو، اقتصاد بریتانیا، معضل دراز مدت انرژی (نفت و انرژی هستهای) و مسائل دیگر کشورها (ترکیه، قبرس، آفریقای جنوبی، زئیر و اتیوپی). هر چند عملاً زمان برای طرح همه این موضوعات فراهم نشد.
در گزارش اولیه توجیهی که برای نخستوزیر بریتانیا جهت طرح مواضع کشورش در نشست گوادلوپ مطرح شده در قسمت ایران چنین آمده است: «به نظر میرسد که به احتمال زیاد شاه یا خواهد رفت یا باید امتیازات قابل ملاحظهای بدهد، در هر یک از دو صورت منافع غرب از تبعات آن لطمه خواهد دید. اتباع غربی مقیم ایران ممکن است نیاز به حمایت داشته باشند و چهار کشور بهطور هماهنگ در حال برنامهریزی برای تخلیه اتباع خود از ایران هستند. ترکیبی از شکست غرب در ایران، ترکیه و پاکستان و محکم شدن جای پای روسیه در افغانستان، جمهوری دموکراتیک یمن و شاخ آفریقا میتواند امری جدی باشد.چهار کشور احتمالاً کار زیادی در مسائل داخلی ایران نمیتوانند انجام دهند ولی همکاری چهار کشور در سیاست مشترک یا پذیرش هر رژیم جدید و جلوگیری از به هم خوردن غیرمحترمانه [مناسبات] برای حفظ قراردادها میتواند ارزشمند باشد.»
در گزارش توجیهی اولیه بریتانیا همچنین بر ضرورت حمایت جمعی کشورهای حاضر در نشست از همکاری و حمایت از کشورهای همسایه ایران برای کاهش تبعات انقلاب ایران بر آنها و بخصوص لزوم کوشش امریکا برای ابراز اطمینان نسبت به حمایت از عربستان سعودی تأکید شده است. بریتانیا همچنین از تأثیرگذاری تحولات ایران بر دیگر کشورهای عضو پیمان سنتو به خصوص پاکستان و ترکیه ابراز نگرانی کرد و خواستار اعمال نفوذ از طریق امریکا و فرماندهی سنتو برای مقابله با این معضل احتمالی شد. البته با خروج اولیه ایران و سپس ترکیه و پاکستان از سنتو و انحلال آن، پیگیری این گزینه عملاً منتفی شد.
وزارت خارجه بریتانیا در یکی از گزارشهای توجیهی خود برای کنفرانس گوادلوپ تأکید کرد: «نیروهای میانه رو علاقهمند هستند به بختیار شانسی برای موفقیت بدهند، ولی این موضوع بستگی به این دارد که شرایط عمومی مرتبط با خروج شاه موجب رضایت آیتالله خمینی خواهد شد یا نه؟» در پایان این گزارش تأکید شده است: «منافع ما در داشتن روابط باثبات و تقریباً دوستانه با ایران است. اگر به این هدف، که دیگر با وجود شاه ممکن نخواهد بود، دست یابیم باید شرایط را بپذیریم، ولی تبعات خارجی [حوادث ایران] شدید خواهد بود و میتواند ثبات دیگر رژیمهای سنتی در خلیج [فارس] و خاورمیانه را به خطر اندازد.» حمایت کامل سیاسی و نظامی، چنان که در مورد شاه انجام شد، میتواند به تحکیم غیرطبیعی اوضاع آن کشورها کمک کند ولی پیشنهاد ایجاد اصلاحات داخلی هم ممکن است با مخالفت این کشورها مواجه شود.»بر اساس یک گزارش سری از نشست سوم در روز دوم کنفرانس گوادلوپ در روز شنبه ششم ژانویه، در زمان طرح موضوع ایران، شرکتکنندگان در این نکته که شاه ظاهراً چارهای جز ترک ایران ندارد نظر مشترک داشتند. رئیس جمهوری امریکا از خروج شاه طی چند روز آینده خبر داد. با این همه کارتر اعلام کرد که به نظر او بخت به ثبات رسیدن شرایط در حال حاضر (درآستانه تشکیل دولت بختیار) بیشتر از دو هفته قبل است.
چنان که از اسناد برمیآید، معضل و دغدغه اصلی سران حاضر غربی در گوادلوپ در مسأله ایران مداخله نکردن شوروی در امور ایران و جلوگیری از تبدیل ایران به حوزه نفوذ کمونیسم و بلوک شرق پس از تغییر نظام سیاسی کشور بوده است و بحث تبعات انقلاب در منطقه و در چارچوب جنگ سرد بر دیگر مسائل مربوط به ایران چیرگی داشته است. در واقع این کنفرانس درباره شاه تصمیمگیری نمیکرد بلکه درباره شرایط پس از شاه بحث و بررسی کرد.
برخی تحلیلگران بر این باورند که بعد از تعطیل شدن سفارت امریکا در تهران (سال 1358) و علیرغم اینکه سفارت سوئیس حافظ منافع امریکاییها در تهران بود اما عملاً این سفارت انگلستان بود که نقش و کارکرد نمایندگی غرب در تهران را بازی میکرد، آیا اسناد سفارتخانه انگلستان در تهران در این مقطع زمانی این تحلیل را تأیید میکند؟
اسناد بریتانیایی صحت این فرضیه را کاملاً تأیید میکند بویژه از دوران گروگانگیری و اشغال سفارت امریکا در تهران به بعد و حتی در دوران اولیه جنگ هشت ساله عراق علیه ایران، اغلب مسائل واشنگتن با تهران از طریق سفارت بریتانیا انجام میشد. نمونه بارز این موضوع گزارشهای ارزشمند و خواندنی منظم بروس لینگن کاردار امریکا بود که در وزارت خارجه ایران محترمانه محبوس بود و از طریق سفارت بریتانیا بهطور مرتب به واشنگتن گزارش ارسال میکرد.
انقلاب اسلامی ایران چه تغییری در محاسبات استراتژیک انگلستان در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه صورت داد؟ آیا میتوان انقلاب ایران را یک نقطه عطف در مناسبات فیمابین خواند؟
به دنبال انقلاب ایران، بریتانیا و امریکا تلاشهای بسیاری برای کنترل و محدود کردن انقلاب اسلامی به مناطق همجوار ایران کردند. در همین راستا بود که سه سفر پیاپی ملکه الیزابت دوم، مارگارت تاچر نخستوزیر و آنتونی پارسونز دستیار ویژه امور خارجی تاچر به کشورهای عربی حوزه جنوبی خلیج فارس صورت گرفت که هدف اصلی آن سفرها، آرام کردن شیوخ متوحش و مطمئن ساختن رهبران دولتهای عربی از عدم تجربه سقوط شاه و تأکید بر حمایت لندن و واشنگتن از این دولتهای عربی در صورت بروز هرگونه انقلابی بود.
آیا ارزیابی مجددی از برداشتهای اولیه سیاستمداران انگلیسی درباره انقلاب اسلامی ایران صورت گرفته است؟ منظورم این است که خطمشی حکومت انگلستان (صرفنظر از رفت و آمد دولتها) در مواجهه با انقلاب ایران تغییری کرده است یا همچنان تابع ملاحظات اولیه آنها نسبت به انقلاب است؟
به نظر من تجربه سی و پنج سال اخیر، تهران و لندن را ملزم ساخته تا بر اساس دانش و تجربه کسب کرده در ادوار و فراز و فرودهای مختلف، در رفتار و نگرش خود نسبت به طرف مقابل بازنگری کرده و به دنبال ایجاد شرایط جدیدی در روابط دوجانبه خود باشند.
تجربه توفیق نسبی ایران در افغانستان و عراق و ناکامی نیروهای غربی و حامیان آنان در سوریه به همراه تجربه تلخ حمایت غربیان از حکومت صدام حسین در جنگ هشت ساله موجب شده که پذیرش ایران به عنوان یک واقعیت قدرتمند در منطقه برای بریتانیا قطعی شود. از سوی دیگر، ایران نیز دریافته که دشمنی با لندن کمکی برای حل چالشهای کنونی بینالمللی تهران نخواهد کرد و تنش زدایی با بریتانیا میتواند کمک بزرگی در جهت تنش زدایی با اتحادیه اروپا و امریکا باشد.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید