1392/10/4 ۰۸:۲۲
یکی از اعضای کارگاه معروف براهنی در دهه هفتاد؛ و در آن مطلب از کم و کیف تشکیل و برگزاری جلسات این کارگاهها و شیوه اداره آن سخن به میان آمد. آقاجانی همچنین اشارهای داشت به نقش و تاثیر شعر «دف» و کتاب «خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم»
پیشتر در سالروز تولد دکتر رضابراهنی(21 آذرماه)، گفتوگویی داشتیم با شمسآقاجانی؛ یکی از اعضای کارگاه معروف براهنی در دهه هفتاد؛ و در آن مطلب از کم و کیف تشکیل و برگزاری جلسات این کارگاهها و شیوه اداره آن سخن به میان آمد. آقاجانی همچنین اشارهای داشت به نقش و تاثیر شعر «دف» و کتاب «خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» به عنوان سرمنشا جریان نوگرا و تاثیرگذاری در شعر دهه 70. در بخش پایانی این مصاحبه نیز بحث از برخی سوءتفاهمها درمورد شاعران موسوم به دهه 70 به میان آمد. آقاجانی در اینباره گفت: «حقیقتش اخیرا چیزهایی و ادعاهایی در مورد اصطلاح شعر دهه 70 میشنوم که احساس میکنم معنی آن را نمیفهمم. یا اینکه تا حالا متوجه آن نشده بودم! ابتدا فکر کردم که انگار شعر دهه 70 مد نظر برخی، شعرهاییست کاملا متمایز از اتفاقاتی که به قول شما براهنی و کارگاهش سرمنشاء آن بودند (فعلا با خوب یا بدش کاری نداریم). خب، تا اینجایش را میشود اینطور فرض کرد که این موضوع صرفا مشکلی در نامگذاری است. اما بعدا دیدم که عجب! انگار قضیه از این قرار است که هر کدام از این دوستان نابغه ما مدعیاند که خودشان شخصا یا دست بالا جمع چند نفره آنها شعر فارسی را در این دهه از بیخ و بن متحول و مدیون جسارتهای خودشان کردهاند.» از آنجایی که بحث در این خصوص ادامهدار شد، تصمیمگرفتیم این بحث را به همراه مباحث دیگر در بخش مجزایی از آن مصاحبه، دنبال کنیم که خواهید خواند.
یکی از انتقادهایی که بعضا به کارگاه براهنی وارد شده؛ این است که ایشان مبانی و تئوریهای غربی را (که شخصا با آنها آشنا شده بود) در شرایطی به شعر فارسی وارد کرد که بضاعت و ضرورت پذیرش آنها هنوز در ایران نهادینه نشده بود؛ چرا که تئوریهای مذکور، محصول اندیشه و دغدغههای زیستی سالیان سال غربیان بوده. شاید به همین دلیل هم هست که به قول شما واکنشهایی نظیر «وا ادبیاتا و...» را به همراه داشت. با این مساله موافقید؟ آیا تئوریهای مورد نظر نباید بومیسازی میشدند؟
سوال خوبی است. در همان سالها کتاب دو جلدی «ساختار و تاویل متن» آقای بابک احمدی منتشر شده بود که تقریبا تنها منبعی در زبان فارسی بود که تعداد زیادی از موضوعات جدید نظری را یکجا پوشش میداد. از این جنبه باید بیتردید قدردان این نویسنده و محقق محترم و عزیز بود و در این هیچ بحث و شکی نیست. اما آن کتاب با آنکه در زبان فارسی تالیف شده بود، بیشتر جنبه مونتاژی داشت. در تمام کتاب حتی یک شاهد مثال و نمونه داخلی از ادبیات و هنر خودمان نمیبینید، تابلوی نقاشی، قطعات ادبی، شاعر، نویسنده و... عینا همانیاندکه در منابع اصلی از آنها نام برده شده که یک خواننده ایرانی با اغلب آنها آشنایی نداشت. شاید در آن شرایط، نویسنده فرصتی برای درک و درونی کردن آنها و ارائه مجدد آن برای مخاطبان فارسی نداشت. اما در کلاسهای نظری کارگاه قضیه کاملا برعکس بود. این مباحث طوری ارائه میشد که اگر کسی بدون اطلاع وارد کلاس میشد احتمالا فکر میکرد همه آنها از دل فرهنگ و هنر و ادبیات فارسی و برای توضیح آنها استخراج شدهاند. انگار از ابتدا بومیِ ما بودهاند و فاصلهای احساس نمیشد. اگر بگویند ایراد کار این بود که براهنی زیادی دست به بومیسازی آن اندیشهها و نظریات زده است قابل قبولتر جلوه میکند! ایشان این روحیه ستودنی و روال باارزش را در تمام طول نویسندگیاش تا همین حالا حفظ کرده است. اما درخصوص ضرورت پذیرش و نهادینه شدنی که از آن حرف زدهاید، دو نکته را فراموش نکنیم: یکی اینکه معمولا تئوری و نظریه، انتزاعی است که از بررسی همه نمونههای عملی حوزه مورد نظر و استخراج نقاط مشترک آنها حاصل میشود و دیگر اینکه ـ چنانچه بیشتر توضیح خواهم داد ـ آنچه مثلا براهنی درخصوص شعر فارسی قبل از خود میگوید و میخواهد که به زعم خود آن را در مسیری دیگر بیندازد، در وهله اول عمیقا با ضرورتها و نیازهای شعر فارسی درگیر است و تنها از درون امکانات و ظرفیتهای زبان فارسی امکان تحقق دارد. و این ربطی به زبانهای دیگر و تئوری و نظریات غربی ندارد، اگر چه حتما از دستاوردهای نظری و تجربی بشر امروز و از جمله غرب متاثر است و نمیتواند و نباید هم غیر از این باشد. به عبارتی شعر و بوطیقایی که براهنی مطرح میکند در هیچ جای دنیا نظیر ندارد و بخش اعظم آن فقط در زبان فارسی و با توجه به مختصات و ساختار این زبان قابل اجراست.
کارگاه براهنی چرا و چگونه متوقف شد؟ فکر نمیکنید اگر امکان تداوم یافتن آن حتی تا دهه هشتاد وجود داشت، روند دیگری بر شعر ما رقم میخورد؟
در سال 1375 شرایطی پیش آمد که براهنی مجبور به ترک کشور شد. در حالی که حتی ذرهای به آن تمایل نداشت. در تمام سالهای کارگاه یکی از مواردی که مرتبا متذکر میشد، لزوم حضور و اتصال بیواسطه شاعر و نویسنده به کشورش بود؛ به جایی که وطنِ زبان اوست. یکی از حسرتهایش که بارها از آن یاد میکرد جلای وطن کردن زندهیاد غلامحسین ساعدی بود که بهرغم درخواستها و اصرارهای فراوان براهنی بر ماندنش در کشور صورت گرفت. حضور براهنی در ایران میتوانست خیلی از پارامترها را عوض کند. من عمیقا به این عبارت از سوال شما «رقم خوردن روند دیگری بر شعر ما» فکر کردهام و متاثر شدهام. انگار باز هم تنها میتوانیم بگوییم حیف! حتی هنوز هم میزان عشق و علاقهاش به همان زیرزمین کارگاه ـ به قول خودش ـ برایم عجیب است. بارها از او شنیدهام که دیگر فقط یک آرزو برایش مانده: قبل از رفتنش از دنیای ما، برای یکبار هم که شده کشورش را ببیند و لمس کند، تهران را، تبریز را، یزد را ....
تاثیرات براهنی بر ادبیات داستانی نیز، کم از تاثیراتش بر شعر نبود. در این باره چقدر آموزههای ایشان را بر آثار نویسندگان موثر میدانید؟
در مورد رمانهای قبلی و نقد ادبیات داستانی (قصهنویسی و...) و اهمیت آنها که البته نیاز به توضیح نیست. اما تا آنجایی که دورادور شنیدهام و مطلعم، براهنی در سالهای اخیر (سالهای کارگاه و بعد از رفتنش از کشور) بخش اعظم توان و تمرکزش را بر نوشتن آثار خلاقه و سروسامان دادن به آنها صرف کرد. در همان زمان رمان مفصل «دو روز پنجاه هزارسال» را به اتمام رسانده بود که فقط بخش کوتاهی از آن در یکی از مجلات چاپ شد. البته آثاری در حوزه رمان و نمایشنامه (یا ترجمه آنها) در خارج از کشور چاپ شد و حتی نمایشنامههایی از او در فرانسه (تئاتر آوینیون) در سالهای اخیر به روی صحنه رفت. فکر میکنم حجم آثار منتشر نشدهاش در قصه و به قول شما ادبیات داستانی نیز بسیار قابل ملاحظه باشد. اما در ایام کارگاه، رمان معروف «آزاده خانم و نویسندهاش یا آشویتس خصوصی دکتر شریفی» را منتشر کرد که با اقبال خوبی مواجه شد. این رمان بهویژه حاوی پیشنهادات مهمی در تکنیکهای تازه نوشتن رمان است که تاثیر غیرقابل انکاری بر ادبیات داستانی بعد از خود گذاشت. این را میتوان به راحتی با مراجعه به نقدهای زیادی که بر این کتاب نوشته شد هم دریافت کرد.
همانطور که اشاره کردید، شاعر دهه هفتادی بودن و یا نبودن، مساله شائبه برانگیزی در سالهای اخیر بوده. این مساله را چطور آسیب شناسی میکنید؟
البته میدانید که اصطلاحاتی چون شعر دهه هفتاد و... ممکن است دقیق و کارآمد نباشند. و از طرفی با وضع این اصطلاحات و عناوین، نباید نتیجه گرفت که تحولات شعری لزوما در چنین مقاطع زمانیِ بستهبندی شدهای رخ میدهند و در نتیجه حتما شعر دهه هشتاد و نود و... هم یا آمدهاند و یا در راهند! گرچه کاملا محتمل است که اتفاق تازهای در یک مقطع زمانی دیگر رخ دهد. این نامگذاریها بعدها از طرف منتقدان و مخاطبان انجام میشود برای تسهیل در بررسیها و حرف زدن در مورد گروهی از آثار و... و به خودیِ خود ارزش و اعتباری ندارد.با توجه به مجموعه دلایل شناخته شده (و حتی ناشناخته) و شرایط زمانی و تاریخی و...، شعر ما در دهه هفتاد یکی از نقاط عطف خود را تجربه کرد و تاثیری ماندگار بر شعر بعد از خود به جا گذاشت. چگونگی شکلگیری و گسترش آن و کسانی که در به وجود آمدن آن موثر بودند در واقع به نظر من آشکار و به راحتی قابل پیگیریست. مثلا ما زوایایی از آن را با هم در همین گفتوگو مرور کردیم و از دکتر براهنی و کارگاه تئوری و نقد شعر و قصهای که در سال 1371 تشکیل شد به عنوان کانون اصلی، نقطه آغاز و منشاء حرکت یاد کردیم. اما این اتفاق فقط محدود به این جمع نبود ـ و چون از دل ضرورتهای زمانه برخاسته بود ـ شخصا کسانی را میشناسم که با اینکه عضو آن جمع نبودند، به صورت مستقل به نتایجی رسیدند و آثاری را ارائه کردند که در این تحول نقشآفرینی کردند. شاید حتی اینها هم خیلی مهم نباشد. چون آنچه مهم است، خودِ شعر است. باور کنید تنها چیزی که در آن موقع به ذهن کسی از آن ماها خطور نکرد، همین موضوعات فرعی بود. اما متاسفانه بعضی از نورسیدههایی که تعجیل دارند تا قلهها را فتح کنند و به نام خود سند بزنند، کار و زندگی خود را ـ شعر را ـ رها کردند و با طرح ادعاهای بیپایه و خندهدار و متاسفانه گاه با بیادبی در صدد تحریف حقایق برآمدند و تا حد زیادی فضا را گلآلود کرده و هنوز هم میکنند. نمیدانم چرا بعضیها به این نتیجه رسیدند که لازمه پیشرو بودن، بیادبی است! هیچ کس ادعا نمیکند که آنچه اتفاق افتاد قابل نقد نیست، حتما اشتباهات و تندرویها و بیهنریهای زیادی هم رخ داد که رخ دادنش در هر حرکتی در این ابعاد دور از انتظار نیست. و ما باید مرتبا به نقد خود و حتی دکتر براهنی و آسیبشناسی و ترمیم نقایص و کاستیها بپردازیم. اصولا عرصه فرهنگ و هنر و شعر و... عرصه عقدهگشاییها و ... نیست و دیر یا زود، تنها، جریانِ شعر جدی است که همچنان به راه خود ادامه خواهد داد و حشو و زوائد را کنار خواهد زد. بعضی از ادعاها آنقدر بیپایه و اساس است که اگر مدعیانش اندکی عقل و هوش داشتند به قول معروف با طرح این حرفهای خندهدار عِرض خود را نمیبردند و زحمت ما نمیداشتند. یا نه اصلا زحمتی که ایجاد نمیکنند! چون بلافاصله با طرح کردن آنها، دست به نابودی خود میزنند. اما در مواردی که زیرکانهتر عمل میشود، به دلیل تحریفهایی که ممکن است موجبش شوند، باید مراقبت بیشتری به خرج دارد. البته در نهایت به موفقیتی دست نخواهند یافت، چون با حضور کسانی که از نزدیک درگیر مسائل بودند قطعا اجازه این کار به آنها داده نخواهد شد.
در مجموع نقش و جایگاه رضا براهنی را در شعر معاصر فارسی و شکل گیری اندیشهها و جریانهای نوین چگونه ارزیابی میکنید؟
براهنی در عین حال که دوستداران زیادی دارد، مخالفان زیادی هم دارد. شاید در تاریخ ادبیات ما کسی نباشد که بهاندازه او توهینها و جسارتها را شنیده و تحمل کرده باشد! عصرِ یک روزی غیر از روزهای تشکیل جلسات، درست بعد از انتشار «خطاب به .....» به مناسبتی گفتوگوی دونفرهای با دکتر براهنی در محل کارگاه (همان زیرزمین) داشتم. تا آن موقع هیچ اثری از آن فضا منتشر نشده بود. نمیدانم نگران بودم یا کنجکاو! از او پرسیدم، فکر میکنی حالا چه اتفاقی افتاده است!؟ چیزی گفت که دیگرهیچوقت، نه قبل از آن و نه بعد از آن، از زبان او نشنیدم. گفت: آب در خوابگه مورچگان ریختهام.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید