گفت‌و‌گو با آیت‌الله سیدمحمدعلی ایازی، صاحبنظر در علوم قرآنی

1394/4/29 ۱۰:۲۲

گفت‌و‌گو با آیت‌الله سیدمحمدعلی ایازی، صاحبنظر در علوم قرآنی

عدول از تفاسیر سنتی را نمی‌پذیرم آذین آقاجانی: قرآن به عنوان کتاب دینی مسلمین از شأن و منزلت والایی برخوردار است. بدون تردید بخش عظیمی از نظام اخلاقیات اسلامی در منشور اخلاقی قرآن نهادینه شده و متقابلاً بسیاری از ناهنجاری‌های اخلاقی نیز به دلیل نا‌آگاهی و غفلت از این آموزه‌ها بوده است. بر کسی پوشیده نیست که فرامین و مضامین این کتاب آسمانی، آن‌طور که باید و شاید در زندگی مسلمانان جاری نیست. قهراً و قاعدتاً یکی از نهادهایی که در پر کردن این خلأ مهم در بخش علمی و آموزشی باید نقش کلیدی داشته باشد، دانشگاه است، اما آیا جامعه دانشگاهی برنامه مدون و مشخصی در این مسیر دارد؟ جایگاه قرآن نسبت به سایر رشته‌های علوم انسانی در فضای آکادمیک ایران چگونه است؟ آیا علوم قرآنی در دانشگاه‌ها توانسته بسان سایر رشته‌های علوم انسانی جایگاه و پایگاهی مطلوب داشته باشد؟ چرا پژوهش‌های قرآنی در دانشگاه‌ها از ژرفای مباحث تئوریک در رنج بوده و در فقر تولید به سر می‌برند؟ چرا رساله‌های دانشجویی در زمینه علوم قرآنی در مسیر و راهبرد علمی قرار نمی‌گیرند؟


عدول از تفاسیر سنتی را نمی‌پذیرم
 آذین آقاجانی: قرآن به عنوان کتاب دینی مسلمین از شأن و منزلت والایی برخوردار است. بدون تردید بخش عظیمی از نظام اخلاقیات اسلامی در منشور اخلاقی قرآن نهادینه شده و متقابلاً بسیاری از ناهنجاری‌های اخلاقی نیز به دلیل نا‌آگاهی و غفلت از این آموزه‌ها بوده است. بر کسی پوشیده نیست که فرامین و مضامین این کتاب آسمانی، آن‌طور که باید و شاید در زندگی مسلمانان جاری نیست. قهراً و قاعدتاً یکی از نهادهایی که در پر کردن این خلأ مهم در بخش علمی و آموزشی باید نقش کلیدی داشته باشد، دانشگاه است، اما آیا جامعه دانشگاهی برنامه مدون و مشخصی در این مسیر دارد؟ جایگاه قرآن نسبت به سایر رشته‌های علوم انسانی در فضای آکادمیک ایران چگونه است؟ آیا علوم قرآنی در دانشگاه‌ها توانسته بسان سایر رشته‌های علوم انسانی جایگاه و پایگاهی مطلوب داشته باشد؟ چرا پژوهش‌های قرآنی در دانشگاه‌ها از ژرفای مباحث تئوریک در رنج بوده و در فقر تولید به سر می‌برند؟ چرا رساله‌های دانشجویی در زمینه علوم قرآنی در مسیر و راهبرد علمی قرار نمی‌گیرند؟ برای روشن شدن این ابهامات با آیت‌الله سید محمد علی ایازی، از پژوهشگران پرسابقه حوزه مطالعات قرآنی به گفت‌وگو نشستیم. این استاد حوزه و دانشگاه پژوهش‌های خود را در حوزه اجتماعی قرآن متمرکز کرده‌ و در این زمینه‌ تاکنون 052 مقاله علمی، پژوهشی ، اجتماعی و 24 کتاب تألیف کرده است. از جمله این کتاب‌ها می‌توان به «قرآن و تفسیر عصری»، «قرآن و فرهنگ زمانه»، «قلمرو اجرای شریعت در حکومت دینی»، «قرآن اثری جاودان»، «سیر تطور تفاسیر شیعه»، «آزادی در قرآن» و «جامعیت قرآن» اشاره کرد.
*****
در حال حاضر رشته‌هایی همچون علوم قرآنی و مطالعات قرآنی در فضای آکادمیک ایران چه جایگاهی دارد؟ نظام آموزشی ما برای توجه دانشجویان به این علوم چه تدابیری اندیشیده است؟
برای پاسخ به این پرسش بهتر است به سراغ «وزارت علوم» و «دانشگاه‌ها» برویم. مسائلی که محور آنها بخشنامه است طبعاً مربوط به وزارت علوم است و ارتباطی با دانشگاه پیدا نمی‌کند؛ اما سیاستگذاری‌های کلان و خرد درباره دروس قرآن و حدیث در حوزه کاری دانشگاه‌ها قرار می‌گیرند.

شکل‌گیری رشته‌های مرتبط با قرآن، به لحاظ تاریخی از چه زمانی آغاز شد؟
سیر نهادینه شدن این رشته‌ها در دانشگاه‌ها بدین صورت بوده که پس از انقلاب رشته «علوم قرآنی» تأسیس شد؛ ابتدا به صورت یک گرایش بود و بعد هم رشته مستقل شد و بتدریج به دانشکده علوم قرآنی تبدیل شد و سرانجام دانشگاه‌هایی مختص آن شکل گرفت. این دانشگاه‌ها روزهای نخست در بخش «قرآن و حدیث» فعالیت خود را آغاز کردند؛ اما امروزه در سه بخش مجزای «علوم قرآن»، «تفسیر قرآن» و «معارف قرآن» فعالیت می‌کنند؛ به گونه‌ای که این سه بخش هم تفصیل بیشتری پیدا کرده‌ است؛ چرا که درس‌هایی که در سنت حوزه‌ها تدریس می‌شده، بیشتر در حوزه علوم قرآنی و تفسیر بوده است، اما امروزه دانش‌های دیگری نیز به آنها اضافه شده است مانند قرآن و مستشرقان، بررسی اندیشمندان معاصر، قرآن و کتاب مقدس، قرآن و ادیان الهی و دروس تطبیقی دیگر؛ مثل رابطه قرآن با علم کلام، فلسفه و عرفان و تاریخ اسلام و رشته‌های علوم انسانی، به عنوان مثال، از تحولات مهم در زمینه علوم قرآنی، طرح مباحث میان‌رشته‌ای این علوم است: مثل قرآن و اقتصاد، قرآن و تاریخ، قرآن و روانشناسی، قرآن و فلسفه زبان، قرآن و جامعه‌شناسی، و...

شما چشم‌انداز مشخصی از جهت گستره و دامنه این دانشگاه‌ها دارید؟
گسترش کمّی از جمله تحولات حوزه مطالعات قرآن در این سه دهه است که طی 30-20 سال اخیر بتدریج صورت گرفته است. اگر در گذشته این رشته به صورت گرایشی محدود مطرح بوده است، اما در حال حاضر دانشکده‌هایی چون دارالحدیث، دانشکده حدیث، دانشگاه قرآن و همچنین دانشکده‌های علوم حدیث مستقل از قرآن شکل گرفته است. در زمینه نگارش کتاب و آثار (کتب درسی، کمک درسی و منابع) نیز شاهد رشد چشمگیری هستیم. تا پیش از انقلاب کار نگارش پایان‌نامه‌های دانشجویی بسیار اندک بوده است؛ در صورتی که امروز بالای 20 هزار پایان‌نامه در زمینه پژوهش‌های قرآنی تدوین شده است.
در حوزه پژوهش‌های قرآنی هم اتفاقات مهمی رخ داده است. در گذشته کار پژوهش‌های قرآنی تنها محدود به قلمرو جهان اسلام بود، اما در حال حاضر کشورهایی خارج از قلمرو جهان اسلام با زبان‌های مختلف هم وجود دارند که پژوهشگران ما از منابع آنها بهره می‌برند. اقدام دیگری که در زمینه علوم قرآنی و حدیث صورت گرفته است، بررسی شبهات و اشکالاتی است که به قرآن نسبت می‌دهند؛ این کار به لحاظ کیفی نگاه به پژوهش‌های قرآنی و آموزش آن را دچار تحول کرده است.

به میان‌رشته‌ای یا بینامتنی کردن قرآن اشاره کردید، در فضای آکادمیک ما این رویکرد چقدر تحقق یافته و صورت عینی به خود گرفته است؟
در بحث از مطالعات میان‌رشته‌ای قرآن دو مسأله را باید مشخص کنیم؛ نخست اینکه باید هدف خود را از میان‌رشته‌ای کردن علوم قرآنی مشخص کنیم. آیا ما می‌خواهیم مباحث جامعه‌شناسی، تاریخ، روانشناسی، فلسفه، علوم سیاسی، اقتصاد و... را وارد حوزه تفسیر و علوم قرآنی کنیم؟ معنای این حرف، تجهیز مفسر و پژوهشگر به مطالعات علوم انسانی است.
دوم اینکه مشخص کنیم اساساً قلمرو قرآن در این حوزه‌ها چیست؟ آیا قرآن وارد این حوزه‌ها شده است و اگر نشده چه دلیلی داشته است؟ به عنوان مثال آیا در قرآن مباحث اقتصادی مطرح شده است؟ آیا قرآن می‌خواهد علم اقتصاد را توضیح دهد؟ آیا درصدد روشن کردن فرمول‌های اقتصاد است؟ آیا می‌خواهد یک نظام اقتصادی تبیین کند یا اینکه قرآن یک مکتب اقتصادی در نظام دینی است؟ یا اینکه در حوزه روانشناسی، آیا قرآن می‌خواهد علم روانشناسی را تبیین کند؟ به طور طبیعی قرآن نمی‌تواند کتاب روانشناسی باشد اما مباحث و مبانی‌ای در قرآن وجود دارد که ناظر بر حوزه روانشناسی است. به تعبیر دیگر در جهان بینی اسلام انسان به گونه‌ای توصیف شده که از آن می‌توان در مبانی روان‌شناسی و جامعه‌شناسی استفاده کرد. اینجانب از میان‌رشته‌ای و بینامتنی شدن مطالعات قرآن استقبال می‌کنم؛ اما اولاً باید هدف‌شناسی و انگیزه خود را مشخص کنیم، ثانیاً باید قلمرو و محدوده آن را تعیین کنیم. این عمل می‌تواند جوابگوی کسانی باشد که با اشکال‌تراشی درصدد القای این شبهه‌ها هستند که این علوم، فرادینی هستند؛ بینارشته‌ای کردن قرآن می‌تواند این مرز را تا حد بسیاری مشخص کند. مهم‌ترین معیار مرز این کار باید متناسب با اهداف قرآن و اهداف رسالت پیامبر باشد.

بهره گرفتن از علوم روز را در فرایند تفسیر چقدر لازم و ضروری و البته ممکن و مجاز می‌دانید؟
حدود 20 سال پیش کتابی با عنوان «قرآن و تفسیر عصری» نوشتم، در آن کتاب به این موضوع پرداختم که امروزه باید قرآن را متناسب با مقتضیات زمان و نیازهای عصری جامعه تفسیر کرد و الزامی نیست که مطلق‌گرایانه، نگاه و آرای مفسران هزار سال پیش را بپذیریم. در پایان آن کتاب مشخص کرده‌ام که چرا باید قرآن، تفسیر عصری شود، بدیهی است که امروز مسائل جامعه تغییر پیدا کرده است لذا به طور طبیعی موضوعات هم تغییر کرده‌اند. چیزی که مفسران متقدم فهم می‌کردند نمی‌تواند بر فهم ما غالب شود؛ فهم ما متفاوت از درک آنان است؛ از همین رو در این کتاب مسائلی را در حوزه مسائل فردی و اجتماعی یا حتی علمی تبیین کردم که بر اساس آنها می‌توان گفت «قرآن» تفسیر عصری دارد از جمله این مباحث، هرمنوتیک متن است. اگر هرمنوتیک متن مطرح شود، بحث تأویل هم وارد تفسیر می‌شود؛ اما این بحث‌ها تبیین فلسفی نشده‌اند و برای اینکه به چنین تبیینی برسیم، باید بر اساس قواعد تفسیر که امروز به مسائل مفسر و گوینده و شرایط تاریخی قابل تقسیم هستند توجه کنیم.
نکته دیگر ضرورت تفسیر گروهی قرآن است، گروهی مرکب از متخصصان علوم گوناگون مرتبط با تفسیر مانند ادبیات، زبان‌شناسی، معناشناسی، تاریخ، علوم اجتماعی و... در صورتی که کار گروهی صورت گیرد، میزان خطا و لغزش‌های نظری در امر تفسیر کاهش می‌یابد؛ چنانچه فضا برای گفت‌وگو و تبادل آرا و نظرات به وجود آید، زمینه نظریه‌پردازی و کاوش‌های جدید فراهم می‌شود. در مقابل هر اندازه فضا تنگ‌تر و خالی از نقادی باشد و برخورد تکفیری و سختگیرانه صورت گیرد، هم نظریه‌پردازی با اشکال اساسی رو به ‌رو می‌شود و هم زمینه پژوهش‌های نوآورانه ضایع می‌شود.

به هرمنوتیک اشاره کردید. به نظر شما برخی از مجامع تفسیری و دینی در مقابل رهیافت‌های هرمنوتیکی مقاومت نشان می‌دهند؟ چرا هرمنوتیک در جهان عرب متفکرانی چون نصر حامد ابوزید، محمد ارکون و عابدالجابری به اعتبار توجه به رویکردهای هرمنوتیکی بشدت در معرض نقد قرار گرفتند. دلیل این مقاومت‌ها را چه می‌دانید؟
مباحث مربوط به هرمنوتیک هنوز جوان است، چارچوب‌های نظریه‌پردازی در این حوزه چندان روشن نیست و حتی نقدهای جدی بر آن وارد است. از سوی دیگر این کار با دشواری‌هایی همراه است. مشکل نخست این است که این مسائل بخوبی فهم نشده و اهمیت آن در تفسیر و معارف قرآن هنوز به طور کامل مشخص نشده است. دیگر آنکه نسبت آن با تفسیر و توجه به اموری مانند شکاف تاریخی میان متن و مفسر هنوز مورد توجه قرار نگرفته است. جهت دیگر این است که زبان و ادبیات این دانش‌ها بومی نشده است و در نهایت باب تحمل طرح نظریات جدید سخت و سنگین شده است. در صورتی که فضا برای ابراز نظریات جدید مهیا باشد و فضای نقد عالمانه شکل بگیرد، حوزه تفسیر با تکیه بر مباحث هرمنوتیک رشد می‌کند؛ چنانچه مباحث به صورت منطقی، معقول و مستدل مطرح شود، از سطح ابتدایی به سمت پختگی پیش می‌رود. فکر می‌کنم دانشگاه‌های ما در آینده به این عرصه‌ها وارد ‌شوند. البته اگر مباحث هرمنوتیک به معنای توجه به نقش مفسر و تأثیر عوامل مختلف در فرایند فهم و تفسیر و نقش شرایط تاریخی در تفسیر باشد برای ما چندان هم جدید نیست؛ به عنوان مثال، نحله یا گروهی چون عدلیه به صورت عام و معتزله با قرائت خاص خود از دین و قرآن تفاسیری شبیه به طرفداران روش هرمنوتیک عرضه کرده‌اند.

در باب تفسیر هرمنوتیک بعضاً گفته می‌شود که این روش افراط در عقل‌گرایی است. به طور کلی تفاسیر عقلی چه شأنی در تاریخ تفسیر داشته‌اند؟
مسأله‌ای که در اینجا مهم جلوه می‌کند، «جایگاه عقل» در تفسیر است. جایگاه عقل در کشف معنا و محتوای متن هنوز بخوبی مشخص نشده است. گروه‌هایی چون اهل حدیث، ظاهریه، اشعریون و... بشدت با عقل‌گرایی در افتادند و خرد را تحقیر و حتی تعطیل کردند. در مقابل گروه‌هایی هم بودند که در کاربرد عقل افراط کردند، یعنی با تکیه بر عقل محض، از قواعد تفسیر خارج می‌شدند. در دوره ما یکی از کارهایی که در دانشگاه‌ها باید صورت عملی به خود گیرد، این است که گرایشی به نام «گرایش عقلی در تفسیر» به وجود آید تا در اصول، روش‌ها و قواعد به کار رفته در تفسیر عقلی را کنکاش کنند و استفاده از این منبع مهم اساسی را آسیب‌شناسی کرده و جامعه علمی را آموزش دهند و متونی را برای این کار تدوین کنند. قطعاً نتایج و آثار این گرایش به تقویت و تعمیق دینداری کمک خواهد کرد. چنین دینداری‌ای معقول و خارج از غلو و خرافات خواهد بود.

مبانی سنتی و کلاسیک در تدریس و تحقیق علوم قرآنی چقدر ممکن است مانع شکوفایی دانش تفسیر شود؟
بنده عبور و عدول از تفاسیر سنتی را نمی‌پذیرم. برای رسیدن به تفاسیر جدید باید از تفاسیر سنتی بگذریم. ما باید با تفسیرهای سنتی آشنایی پیدا کنیم؛ آنها را یاد بگیریم و سیر تحول یک موضوع را با توجه به تفاسیر سنتی بررسی کنیم. امروزه آنچه برای همه رشته‌ها و دانش‌ها اهمیت دارد، پیشینه و تاریخ این علوم است. اگر بخواهیم در حوزه تفسیر حرفی برای گفتن داشته باشیم، باید بدانیم که شیخ طوسی، طبرسی، طبری، فخر رازی و دیگران در این زمینه چه گفته‌اند، این به ما کمک خواهد کرد تا از پیشینه تفسیر آگاهی یابیم. سپس باید به سراغ معاصرین این علم مانند علامه طباطبایی برویم؛ البته معنای این کار تقلید نیست بلکه ضرورت علمی ایجاب می‌کند از علوم گذشته بهره بگیریم.

شباهت‌ها و تفاوت‌های حوزه و دانشگاه در تربیت دانش‌آموختگان دانش تفسیر و علوم قرآنی را در چه می‌بینید؟
در گذشته نه دانشگاه‌ها به مسأله تفسیر بها می‌دادند و نه حوزه‌ها و این مشکل اساسی ما بود. البته در حوزه‌ها به صورت سنتی به تفسیر توجه می‌کردند، اما پرداختن به علوم قرآنی چندان جدی نبود. امروزه تقریباً هم در حوزه‌ها و هم در دانشگاه‌ها، کرسی‌ها و مدارس تخصصی قرآن و حدیث داریم و هر دو اینها می‌توانند به یکدیگر کمک کنند؛ در حوزه‌ها درس‌های مقدماتی مانند ادبیات، علوم بلاغت، فصاحت، منطق، فلسفه، یا علومی که در تفسیر تأثیرگذار هستند، وجود دارند، اما باید علوم دیگری مانند زبان‌شناسی و معناشناسی و نشانه‌شناسی هم تدریس شود. از سوی دیگر در مجامع دانشگاهی هم باید الهیات، علوم قرآنی و حدیث به همراه ادبیات عربی به شکل فعال‌تر و عمیق‌تر تدریس شود. این دانش‌ها می‌تواند به رشد علوم قرآنی در دانشگاه کمک کند.
اشکال اساسی‌ای که در نظام آموزشی دانشگاه وجود دارد، این است که دانش‌آموخته علوم قرآنی در مقطع کارشناسی ارشد زمانی که در این نهاد پذیرفته می‌شود، چه بسا دوره کارشناسی‌اش رشته‌ای غیر از علوم قرآنی بوده است؛ بدون اینکه ادبیات عرب و بلاغت را بداند. دانش‌آموختگان باید دوره مقدماتی علم عربی و صرف و نحو را کامل یاد بگیرند. حوزه‌ها از این جهت به طور نسبی نسبت به دانشگاه‌ها برتری دارند چرا که به مقدمات کاملاً اهمیت می‌دهند و بدون گذراندن مراحل مقدماتی ادبیات عرب، وارد مراحل بعدی نخواهند شد، اما در مقابل امتیازی که دانشگاه نسبت به حوزه دارد، این است که مباحث را سازماندهی‌شده‌تر (به صورت علمی و مدون) پیش می‌برند. می‌توان از جمع این دو رویکرد استفاده کرد تا شاهد بسط یا تکامل علوم قرآنی در این دو نهاد باشیم.

در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد ظهور نسلی از اندیشمندان مسلمان هستیم که همگی به قرآن و تفسیر علمی یا اجتماعی از آن باور داشتند. شهید مطهری نمونه‌ای از این نسل بودند. گرایش اجتماعی در تفسیر ایشان چقدر معلول فضای انقلابی دوران بود؟
آیت‌الله مطهری همواره، حتی زمانی که در اواخر حیات خود از دانشگاه به حوزه بازگشتند، برای علوم قرآنی جایگاه ویژه‌ای قائل بودند. آن زمان در دانشگاه‌ها، دروس مربوط به علوم قرآنی چندان رونق نداشت و لاجرم ایشان به تدریس فلسفه می‌پرداختند. ایشان تفسیر را در فضای بیرون از دانشگاه و حوزه و در جلسات خصوصی، منبرها، سخنرانی‌ها یا در تألیفات خود عرضه می‌کردند و البته بیشتر مباحث مربوط به تفسیر را در سال‌های آخر عمر خود انجام دادند. شرایط انقلابی‌ هم نمی‌توانست در پرداختن ایشان به تفسیر و نگاه نوگرایانه به علوم قرآنی بی‌تأثیر باشد. پیش از ایشان علامه طالقانی، استاد محمد تقی شریعتی و مرحوم بازرگان چنین نقشی ایفا کرده بودند. حرکت بازگشت به قرآن با تحولاتی همراه بود که از حدود 100 سال پیش به صورت آرام و تدریجی اتفاق افتاده بود. در واقع پیش از این زمان، سید جمال و شاگردانش موج بازگشت به قرآن را به راه انداخته بودند. آیت‌الله مطهری نیز در استمرار همان جریان به قرآن توجه می‌کرد. اگر بخواهیم قضاوت مستندی در این باره داشته باشیم، باید بگوییم که شرایط انقلابی‌گری در سیر تفکر ایشان اگر هم تأثیر داشته تأثیرش تعیین‌کننده نبوده است، چرا که استادانی چون علامه طباطبایی و آیت‌الله بروجردی در پرورش اندیشه قرآنی آیت‌الله مطهری نقش داشتند.

سؤال آخر اینکه چگونه می‌توان قرآن را مانند سایر رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌ها نهادینه کرد؟ راهکار شما چیست؟
علوم قرآنی و درس‌های شبیه آن به عنوان یک درس، گرایش و رشته در دانشگاه‌ها معرفی شده‌اند. اگر بخواهیم این علوم را عمومی‌تر و گسترده‌تر کنیم، باید به صورتی کاملاً ملموس و عینی آن را پیاده کنیم. یکی از اشکالاتی که می‌توان به دانشگاه گرفت، این است که پژوهش‌های این نهاد علمی دور از نیازهای واقعی جامعه است. دانشگاه بدون در نظر گرفتن شرایط و نیازهای جامعه کار خود را می‌کند. دانشگاه به عنوان یک نهاد تربیت‌کننده باید در جامعه تأثیرگذار باشد. این در حالی است که همیشه نیازهای واقعی جامعه جلوتر از دانشگاه بوده است. رشته‌های دانشگاهی باید برنامه‌های خود را با نیازهای جامعه متناسب کنند. همین مسائل در مورد قرآن و علوم قرآنی هم مصداق دارد. در اندیشه کسانی که منادی دعوت به قرآن بودند، «قرآن» باید در متن زندگی افراد و جامعه قرار می‌گرفت. نهاد دانشگاه نیز اگر بخواهد این رشته را در دل خود بپذیرد و به عنوان یک علم آن را مطرح کند، باید در این راستا گام بردارد که چگونه می‌توان آموزه‌های قرآنی را در جامعه پیاده کرد و جامعه‌ای قرآنی به وجود آورد. متأسفانه رساله‌ها و پایان‌نامه‌های دانشجویی نه وجهه علمی محض دارند و نه جنبه کاربردی و کارکردی. این عارضه و آسیب را باید در نظام علمی دانشگاه درمان کرد.
روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: