1394/4/6 ۰۹:۴۲
هایدگر از جمله فیلسوفانی است كه بهجد تاثیری ژرف بر اندیشه و فلسفه در ایران معاصر داشته است. از این رو برخی درصدد نقد و بررسی چگونگی حضور تفكر هایدگر در این دیار و تاثیر آن بر تاریخ تفكر معاصر ما ایرانیان و بحث و گفتوگو درباره پرسشهای بسیاری كه در خصوص این موضوع وجود دارد، برآمدهاند. در این میان عدهای به كار ترجمه آثار هایدگر روی آوردند و برخی نیز نسبت به آثار شارحانی كه درمورد هایدگر دارای ایدهها و نگرشهای خاصی بودند توجه نشان دادند.
هایدگرشناسی در جهان با پرسشهای جدیدی مواجه شده است
منوچهر دینپرست: هایدگر از جمله فیلسوفانی است كه بهجد تاثیری ژرف بر اندیشه و فلسفه در ایران معاصر داشته است. از این رو برخی درصدد نقد و بررسی چگونگی حضور تفكر هایدگر در این دیار و تاثیر آن بر تاریخ تفكر معاصر ما ایرانیان و بحث و گفتوگو درباره پرسشهای بسیاری كه در خصوص این موضوع وجود دارد، برآمدهاند. در این میان عدهای به كار ترجمه آثار هایدگر روی آوردند و برخی نیز نسبت به آثار شارحانی كه درمورد هایدگر دارای ایدهها و نگرشهای خاصی بودند توجه نشان دادند. اما باید پذیرفت كه بحث از هایدگر و نقش تفكر وی در ایران نه ناشی از نوعی حساسیت نظری محض یا كنجكاوی آكادمیك صرف بلكه برخاسته از ضرورت بنیادیتری است و آن اینكه چگونه میتوان در جهان معاصر به درك شایستهای از جهان و هستی دست یافت كه به تعارضات، آشفتگیها و بیسروسامانی درونی عالم ویران شده ما وحدت و انتظامی دوباره بخشد. آیا هایدگر و آن دسته از اندیشمندان ایرانی كه بر تفكر این متفكر بزرگ آلمانی تاكید ورزیدهاند به ما در رهایی از تعارضات و تناقضاتمان یاری رسانیدهاند، یا وضعیت را آشفتهتر و پرابهامتر ساختهاند، یا اصلا مساله پیچیدهتر و غامضتر از آن است كه بتوان پاسخی قطعی و یكسویه به این پرسش عرضه كرد؟ از سوی دیگر باید پذیرفت كه فلسفه هایدگر رویكردی پویا و آزادانه به اندیشیدنیها دارد. هایدگر در دستاوردهای فلسفی خویش مینگرد تا نااندیشیدگیهایشان را نمایان سازد. به همینگونه او در برابر فلسفههای پیش از خود سرسپردگی یا ستیزندگی پیشه نمیكند، بلكه آنها را آزادانه و پرسشگرانه وامیكاود و برای كار اندیشهگری بارور و از نو گویا میگرداند. در كنار پویایی، سرشتپژوهی ویژگی دیگر فلسفه هایدگر است. این فلسفه میكوشد تا با بازگشت به ریشهها و سرآغازها، آنچه برای یك پدیده سرشتین و بنیادین است را دریابد و بازنماید. بر همین اساس كتاب «درآمدی بر هایدگر» اثر گونتر فیگال، استاد كرسی فلسفه در دانشگاه فرایبورگ آلمان كه یكی از شارحان شناخته شده هایدگر و رییس انجمن هایدگر است كه به تازگی این اثر به همت دكتر شهرام باقری به فارسی ترجمه و توسط انتشارات حكمت منتشر شده، میتواند قابل تامل باشد. كتاب پیش رو تلاشی كامیابانه برای بازنمایی این دو ویژگی فلسفه هایدگر است. این درآمد پرسشها، اندیشهها، بازاندیشیها و سرشتپژوهیهای كانونی فلسفه هایدگر را فرادید مینهد و سرآغاز روندها و راههایی كه این فلسفه پیموده را میشناساند. همچنین این كتاب، جایجای، دیدگاههای هایدگر را در ترازوی اندیشه سنجیده است.
******
به عنوان پرسش نخست و فتح باب صحبتمان از كتابی كه اخیرا ترجمه و منتشر كردید صحبت را آغاز كنیم. كتاب درآمدی به هایدگر كه تالیف گونتر فیگال است از سوی شما ترجمه شده است. میخواهم به یك نكته اشاره كنم و آن این مساله است كه فضای فلسفی ایران با آرا و اندیشهها و فلسفه هایدگر غریب نیست. كتابهای متعددی درمورد هایدگر از سوی مولفان و مترجمان منتشر شده و حتی برخی از آثار هایدگر مانند كتاب مهم هستی و زمان یا كتاب متافیزیك چیست و... به فارسی ترجمه شده است. از سوی دیگر هایدگر این اقبال را هم داشته است كه پایاننامههای متعددی درباره فلسفه هایدگر نوشته شود. كتاب گونتر فیگال چه ویژگی و وجه ممیزهای نسبت به كارهای مختلفی كه درباره هایدگر در ایران منتشر شده دارد؟
فلسفه هایدگر را به مانند هر فلسفه كلاسیك دیگری میتوان و باید از نو تفسیر كرد، شرح داد و گزارد چون هیچ تفسیری نمیتواند به تنهایی همه مایهها و جنبههای چنین فلسفهای را در خود بازتاب دهد. هرچه تفسیرها از فلسفه هایدگر بیشتر شوند، نمایی درستتر از آن نمایان میشود. اما تفسیری میتواند نمایانكننده باشد كه در آن، تفسیرگری و تفسیرشونده، از هم بازشناختنی باشند. كتاب «درآمدی بر هایدگر»، چنین تفسیری بر فلسفه هایدگر است. در آن، از یك سو اندیشهها، نكتهها و پرسشهای بنیادی فلسفه هایدگر پدیدار میشوند و از سوی دیگر نویسنده، آنها را وامی گشاید و میگزارد و در ترازوی خرد میسنجد؛ خردی كه از فلسفههای دیگر و از آزاداندیشی فلسفی مایه میگیرد.
گذشته از این نكته اساسی چند نكته دیگر هم است كه میتوان آنها را ویژگیهای این كتاب دانست. نویسنده، مفهومها و اندیشههای آمده در «هستی و زمان» را تبارشناسی كرده كه كار را برای خواننده «هستی و زمان» آسانتر میكند. همچنین نویسنده با پرهیز از جبههگیریهای رایج، مقولههای مهمی مانند نسبت هایدگر با ناسیونال سوسیالیسم و نگاه وی به تكنیك، روزگار مدرن و امر دینی را واكاویده و سنجیده است كه فهمی بیطرفانهتر از این مقولهها را ممكن میكند. این كتاب، خواننده با انگیزه و شكیبا را از راهی كه فلسفه هایدگر از آغاز تا پایان پیموده، میگذراند و با پرسشها، دغدغهها، نگریستهها، نااندیشیدگیها و چالشهای آن، درآمدوار آشنا میكند. پس از آن با خواننده است كه آیا میخواهد این همه را ژرفتر بشناسد. در كنار ویژگیهای خود كتاب، درباره ترجمه آن هم باید گفت این ترجمه مستقیم از زبان آلمانی انجام گرفته و مترجم هم از مشاوره و روشنسازیهای نویسنده بهرهمند بوده است كه متن فارسی را به متن اصلی نزدیكتر میكند.
بهتر است قدری فضای صحبت را با مثالی ملموستر كنیم. شما بر این نكته تاكید كردید كه گونتر فیگال «هستی و زمان» مدنظر هایدگر را تبارشناسی كرده است. ما میدانیم كه كتاب هستی و زمان اثری شگرف است و به عبارتی گفتهاند كه این كتاب ستونهای سنت متافیزیك غرب را به لرزه افكنده است. فیگال در كتاب خود كدام مساله از مسائلی كه هایدگر در اثر خود به آن تاكید دارد موشكافی و بررسی كرده است؟
فیگال از یك سو نشان داده كه واژگان فنی «هستی و زمان»، همچون آنجابودن (Dasein)، فهمیدن (Verstehen)، خودینگی (Eigentlichkeit)، فروافتادن (Verfallen) و سخن بیپایه (Gerede) چه پیشینه و روندی داشتهاند و در كدام بافتار فكری و متنی جای دارند. برای نمونه، فیگال به خوبی نشان میدهد كه چگونه هایدگر، پیشتر و در بستری دیگر، این اندیشه كانونی «هستی و زمان» را بازگفته بود كه در زندگی یا آنجابودن، گرایش به پوشاندن نامتعینی و بازبودن جهان در كار است.
از سوی دیگر، فیگال روشن كرده كه چرا و چگونه برنامه «هستی و زمان» به فرجام و سامان نرسیده، با همه اهمیتی كه این كتاب در كل فلسفه غرب دارد و با همه موشكافیها و واكاویهای ساختارمندی كه از زیست انسانی به دست داده است. هایدگر از آغاز، این دیدگاه را داشته كه برای بازگرداندن اصالت و سرشت به فلسفه باید به سرآغاز و خاستگاه آن بازگشت. او نخست، این سرآغاز را در یونان باستان جستوجو میكرد. در «هستی و زمان» اما كوشید كه آن را در زندگی روزمره با راهبری عقل عملی بكاود و بیابد. بخش به سامان رسیده و انتشاریافته «هستی و زمان» هم در اصل، به واكاوی و ساختارنمایی زندگی زیستشونده میپردازد اما این، همه آنچه نبود كه برای برنامه «هستی و زمان» در نظر گرفته شده بود. هایدگر میخواست از راه واكاوی و ساختارنمایی زندگی روزمره و به ویژه زمانمندی این زندگی، برداشتی فلسفی از زمان را بپردازد كه بر پایه آن بتواند در بخش دوم «هستی و زمان»، تاریخ هستیشناسی، یا به گفته شما متافیزیك را واسازی كند. اما این بخشِ دوم، هیچگاه به عنوان بخش دوم «هستی و زمان» سامان و انتشار نیافت. چرایی آن هم به ویژه دشواریهایی بود كه هایدگر در گذاردادن و فرابردن برداشتش از زمان پیشافلسفی به زمان فلسفی با آنها روبهرو شد. البته هایدگر دغدغهها و پرسشهای بنیادی «هستی و زمان» را كنار ننهاد. او هشت سال پس از انتشار «هستی و زمان»، در نامهای به یكی از دوستانش، در این باره از جمله چنین مینویسد: «در كنار دیگر كارها در یك پاكت بر شماره كاغذها افزوده میشود، این پاكت این عنوان را بر خود دارد: نقدی بر هستی و زمان. كمكم این كتاب را میفهمم، پرسش آن را اكنون روشنتر درمییابم؛ من آن بیپروایی بزرگ را كه در كتاب نهفته است میبینم اما شاید باید به چنین پرسشها و جهشهایی دستزد تا بتوان به جهش رسید. اینك كار تنها در این است كه همان پرسش را دوباره به میان آورم، اینبار بسیار ریشهایتر و بسیار رهاتر از همه همروزگاران و آموختهها و آموختگان.» میشود گفت كه فلسفه هایدگر بیشتر پرسش بنیاد بود تا پاسخ بنیاد.
بد نیست بحث را درمورد گونتر فیگال ادامه دهیم. فیگال صاحب كرسی استادی فلسفه دانشگاه فرایبورگ است. او كتابهای متعدد فلسفی نوشته است و چهرهای شناخته شده در آلمان است. آیا فیگال را میتوان از جمله هایدگریهایی دانست كه سعی در واكاوی تفكرات فلسفی هایدگر دارد و سعی میكند از این فیلسوف عبور كند و تنها و مفسر و شارح نباشد بلكه بتواند خود نیز نظری فلسفی دهد؟
آقای فیگال را میتوان یكی از برجستهترین هایدگرشناسان و هایدگرپژوهان امروز دانست. اما وی حتی در همان كارهایی كه فلسفه هایدگر را وامیكاود، جایجای، دریچههایی برای فراتر رفتن از هایدگر میگشاید كه برآمده از رهیافت آقای فیگال به فلسفههای دیگر است. وی پرسشگریهای اصیل، اندیشهگریهای روشمند و یافتههای ساختارمند دیگر فلسفهها را به خوبی بازمی نمایاند، اما همزمان نااندیشیدهها، ناپرسیدهها و هرآنچه در آنها بدیهی انگاشته شده را پیشرو مینهد. این شیوه، از مطلقبینی به دور میدارد. مهم این است كه با یاری فلسفه هایدگر، با پرسشگری و نگاه فلسفی آشنا شد، نگاهی كه با یاری هایدگر از هایدگر فراتر میبرد.
با چنین رویكرد و رهیافتی، آقای فیگال تاكنون اندیشهها و نظریههای فلسفی مستقل و تازهای در زمینههایی چون هرمنوتیك و چیستی فهمیدن، پدیدهشناسی، فلسفه زبان و آزادی و زیباییشناسی پرورانده و پرداخته است. به ویژه وی را بسیاری پس از گادامر، برجستهترین نماینده، پردازنده و به پیش برنده زمینه هرمنوتیك در فلسفه میدانند. این جایگاه را آقای فیگال به ویژه با انتشار كتاب «برابرایستندگی» (آلمانی: Gegenständlichkeit، انگلیسی: Objectivity) در سال ٢٠٠٦ به دست آورد. در این كتاب، نویسنده، با به میان آوردن نقد و فرارفتن از پرداختها و برداشتهای نیچه، هایدگر و گادامر از هرمنوتیك، پردازشی نوین از آن را به سامان رسانده است. از دید وی، گرایش چیره در فلسفه مدرن این بوده كه همه عینیتها، یا همان برابر ایستندیگیها، برای نمونه در كار تفسیر، زدوده شوند و عقل نظری به عقل عملی فروكاسته شود. در این كتاب اما برابر ایستندگی و رهیافت نظری از اصالت و بنیاد فلسفی برخوردار میشود. نقد اصلی به پرداخت هایدگر از هرمنوتیك این است كه هایدگر هرمنوتیك را در بستر زندگی زیستشونده مینشاند و میفهمد و بدین سان آن را از كاركرد اصلیاش دور میكند كه تفسیر نوشتار و گفتار است. در برابر، فیگال امكان رهیافت نظری به پدیدهها و امور را میپروراند و ساختاربندی میكند. در این رهیافت، تفسیرشونده، برخلاف دیدگاه نیچه از كار تفسیر، درونی تفسیرگر نمیشود، بلكه بیرونی و دیگری میماند و در برابر تفسیرگر میایستد و چالشگرانه، به شناخت و تفسیر خویش فرامیخواند. كار تفسیر، به تفسیرشونده، اكنونگی و حضوری میبخشد كه تفسیرشونده، خودش ندارد. تفسیر و فهم در جهانی هرمنوتیكی انجام میگیرد كه از سه بعد زبان، زمان و آزادی برخوردار است. كتاب «برابرایستندگی» به دلیل اهمیتی كه دارد، تاكنون به پنج زبان ترجمه و منتشر شده است. امید میرود كه ترجمه فارسی آن نیز به زودی با برگردان اینجانب و از سوی نشر حكمت منتشر شود.
پس از این كتاب، آقای فیگال كارهای فلسفی مهم دیگری را هم به فرجام رسانده است كه از آنها دو اثر را میتوان مهمتر دانست. یكی كتابی است كه او درباره فلسفه هنر و زیباییشناسی در سال ٢٠٠٩ به انتشار رساند. در این كتاب، نویسنده، با رویكردی پدیدهشناسانه، پردازشی فلسفی از چیستی هنر در كل و تكتك هنرها فراروی نهاده است. كار دیگر، كتابی است كه در سال ٢٠١٥ منتشر شد و در آن نویسنده، این دیدگاه را به میان نهاده و پرورانده است كه پدیدهها مكانمند هستند و باید آنها را از رهگذر مكانمندیشان دریافت. برای همین هم باید پدیدهشناسی، توصیف و تبیین مكان باشد. این كتاب را باید پرداختی نو از پدیدهشناسی و فلسفه مكان دانست.
اساسا فلسفه هایدگر اكنون در آلمان چه جایگاهی دارد و چگونه به هایدگر نگاه میشود؟ البته بیشتر مقصودم این است كه بدانم اكنون در سال ٢٠١٥ فضای فلسفهپژوهی آلمان درباره هایدگر چه نگاهی دارد؟
بیگمان، هایدگر یكی از بزرگترین اندیشمندان و فیلسوفان سده بیستم است. او اندیشهها و پرسشهایی را درافكند كه توجهی جهانی برانگیخت. پس از هایدگر دیگر نمیتوان از دیدی فلسفی، درباره پارهای از پدیدههای زیست انسانی سخن گفت، بیآنكه از هایدگر یاد نشود. به دلیل همین اهمیت، این فیلسوف، جایگاه ثابتی در برنامههای گوناگون آموزشی و پژوهشی در آلمان دارد و پیوسته همایشها، سمینارها و سخنرانیهای مختلفی درباره او برگزار میشود. به طور مشخص اما هماكنون در آلمان دستكم از دو مركز میتوان نام برد كه ویژه هایدگرپژوهی و هایدگرشناسی هستند و تلاشها در این زمینه را هماهنگ میكنند. یكی انجمن هایدگر است كه در سال ١٩٨٥ پایهگذاری شد. این انجمن، همایشها، نشستها و كار پژوهش و نشر درباره هایدگر را سازماندهی، هماهنگی و پشتیبانی میكند و هر دو سال همایشی درباره هایدگر برگزار میكند. دیگری، موسسه هایدگر است كه سال ٢٠١٢ در دانشگاه ووپرتال پایهگذاری شد. این موسسه، كار خود را نقد و بررسی علمی و روشمند فلسفه هایدگر میداند، در انتشار آثار هایدگر همكاری میكند و هایدگرپژوهی را در سطحی بینالمللی، با برنامههای گوناگون به پیش میبرد.
آنچه در كار هایدگرپژوهی مهم است، نوشتهها و آثار او است كه آنها را نشر ویتریو كلوسترمان در ١٠٢ جلد و زیر عنوان «مجموعه آثار هایدگر» منتشر میكند. نیز هماكنون در دانشگاه فرایبورگ، نخستین دانشنامه جامع به زبان آلمانی درباره هایدگر در دست تدوین است كه به ویژه واژگان و مفهومهای فنی فلسفه هایدگر را میشناساند و روند پیدایش و بهكارگیری آنها در این فلسفه را نشان میدهد.
یك نكته مهم در پیوند با هایدگرشناسی در آلمان، بحثها بر سر چند و چون نزدیكی وی به جنبش ناسیونال سوسیالیسم بوده كه با انتشار یادداشتهای روزانه هایدگر موسوم به «دفترهای سیاه»، جان تازهای گرفتهاند. بخشی از منتقدان هایدگر، پارهای از جملههای آمده در این یادداشتها را گواهی بر همدلی هایدگر با ناسیونال سوسیالیسم و یهودیستیزی او میدانند. با این رویدادها كار هایدگر پژوهی و هایدگرشناسی با پرسشها و چالشهای تازهای روبهرو شده و نیاز به بررسی و واكاوی انتقادی و همهجانبه نسبت شخص هایدگر و نیز فلسفه او با ناسیونال سوسیالیسم افزونتر شده است. البته در این فضای پدید آمده، برخی از داوریها و ارزیابیها درباره این نسبت، نه پیرو منطق علم و كار پژوهشی، بلكه پیرو منطق سیاست یا رسانههاست.
مقصودتان از پیروی از منطق سیاست و رسانهها چیست؟ چرا مساله هایدگر و سیاست در فلسفه او را باید به رسانهها پیوند زد؟ آیا اصولا میتوان كتمان كرد كه هایدگر با جنبش ناسیونالیسم و سوسیالیسم به اقتضای زمان خود كاری نداشته است؟ اما میدانیم كه هایدگر با این جنبش مرتبط بوده اما نوع ارتباط و تفسیرها متفاوت است. با این اوصاف وضعیت این داوریها چگونه خواهد بود؟
بنیاد جمهوری فدرال آلمان بر دیگرسازی ایدئولوژیك از جنبش و رژیم ناسیونال سوسیالیسم نهاده شده است. برای همین، در این جمهوری، این امكان هم هست كه با منطق سیاست و فشار رسانهای با هركسی روبهرو شد كه چه بسا و به گونهای با آن رژیم و جهانبینی نژادبنیادش همدلی یا همنظری داشته است. در این میان، آنچه مهم است بررسی و بازنمایی علمی نسبت هایدگر با آن رژیم است و میتوان پیشبینی كرد كه چنین هم خواهد شد. خود هایدگر در سخنرانیاش به مناسبت رسیدن به ریاست دانشگاه فرایبورگ، ازجمله این دیدگاه را بازگو كرد كه همسنگی و توازن میان دانشگاه و سیاست نباید آسیب ببیند. نهاد علم و دانشگاه باید در برابر نهاد سیاست مستقل و خودبنیاد باشد و برپایه منطق و امكانهای درونی خویش، سیاست را به چالش بگیرد. این دیدگاه هایدگر را میتوان به گونهای و از نظری، نزدیك به توصیفی دانست كه جامعهشناس آلمانی، نیكلاس لومان از جامعه آلمان در پایان سده بیستم به دست داده است. از نظر او، هر یك از بخشهای گوناگون این جامعه، مانند علم، سیاست، اقتصاد، رسانه، هنر و حقوق، سامانهای مستقل و خودبنیاد است. هر سامانه، كاركردها، ساختارها، روندها، منطق و زاویه دید ویژه خود را دارد و با دیگر سامانهها در رابطه و داد و ستدی افقی به سر میبرد. البته در هر مورد و با یاری دادهها باید سنجید كه آیا این برداشت لومان، توصیفِ صرف است یا رنگی هنجاری نیز دارد.
به نظر شما با توجه به نكاتی كه در مورد وضعیت فعلی فلسفه هایدگر در آلمان گفتید میخواستم بدانم كه نسبت فلسفهپژوهی در حول فلسفه هایدگر در ایران را با وضعیت معاصر هایدگر پژوهی در آلمان چگونه میبینید و با چه كاستیها و نكات قوتی روبهرو هستیم؟
برای دادنِ پاسخی سنجیده به این پرسش باید اینجانب با تاریخچه و وضعیت كنونی هایدگرپژوهی و هایدگرشناسی در ایران خوب آشنا باشم كه اینچنین نیست. اما همین اندازه میتوان گفت كه برای شناختن، سنجیدن، به چالشگیری و چالشبرانگیزكردن فلسفه و اندیشه هایدگر باید به آثار و نوشتههای هایدگر دسترسی باشد، رویكردی علمی و روشمند در پیش گرفته شود و با بستری كه این فلسفه در آن بالیده و روییده، آشنا بود. همچنین، اهمیت نهادینه بودن پژوهش را نمیتوان دستكم گرفت. آشكار است كه زمینه برای هایدگرپژوهی در فضای آلمانی زبان در كل فراهمتر است، چون پژوهشگر، به آثار او و انبوهی از تفسیرها و كارها درباره او دسترسی بیمیانجی دارد. اما در ایران هم به دلیل توجه بسیار به هایدگر و ترجمه برخی آثار از او و درباره او، زمینه گسترش هایدگرپژوهی فراهم است. كاسته شدن از آشفتگیها در برابرگزینیها، ترجمهها و تالیفهای بیشتر و بهتر و همكاری و دادوستد با مراكز هایدگرپژوهی در آلمان گامهایی در این راستا خواهند بود.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید