1394/3/9 ۱۲:۰۱
هادی خانیکی، از استادان سرشناس رشته ارتباطات و از دوستان قدیمی مرحوم صادق آئینهوند، معتقد است تسلط مرحوم آئینهوند بر تاریخ و ادبیات عرب از وی شخصیتی ساخته بود که پلی میان گذشته و حال باشد، اما اینکه چگونه ایشان توانست این نقش را ایفا کند، بیشتر محصول جهان زیستش است. او کسی بود که خودش را محصور در هیچکدام از محیطها؛ یعنی دانشگاه و حوزه نکرده بود. با خانیکی درباره ویژگیهای شخصیتی و علمی این استاد بزرگ تاریخ اسلام به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را میخوانید.
تسلط مرحوم آئینهوند بر تاریخ و ادبیات عرب از او پلی میان گذشته و حال ساخته بود
***
برخی معتقدند که دکتر آئینهوند شخصی است که بین گذشته و آینده پلی ارتباطی زده است، نظرتان در اینباره چیست؟ درباره نحوه آشنایی خودتان با دکتر آئینهوند هم توضیحاتی ارائه بفرمایید.
آشنایی من با دکتر آئینهوند اندکی به سالهای دور قبل از انقلاب برمیگردد؛ یعنی زمانی که من دانشجوی دانشگاه شیراز بودم و بعد از مدتی که از زندان آزاد شدم و از دانشگاه اخراج شدم، به تهران آمدم، بعضا چند برنامه کوه با دانشجویان مذهبی آن زمان از جمله با دانشجویان دانشکده ادبیات داشتیم که در یکی از آن برنامهها، آقای آئینهوند هم بودند. البته به سبب دوستان مشترک، این آشنایی وجود داشت و بعدها بهدلیل دستگیری مجدد من و مدتی هم دوران مخفیشدنم، ارتباطی از نزدیک با هم نداشتیم. تا بعد از انقلاب؛ یعنی در دورانی که جناب آقای خاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بودند. آقای دکتر آئینهوند هم رایزن فرهنگی در سوریه شدند و هم به سبب وجود دوستان مشترک و هم بهسبب ارتباطهایی که من با وزارت ارشاد داشتم، با ایشان مرتبط بودم. فعالیت و ارتباط نزدیکتر برمیگردد به زمانی که من در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فصلنامه فرهنگ را منتشر میکردم و در آنجا بنا بود که از دانش و تجربه میانفرهنگی دوستانی که هم دغدغه علمی و هم دغدغه فرهنگی داشتند، بیشتر استفاده کنم که این ارتباط وثیقتر شد.
اما اوج ارتباط من با آقای آئینهوند برمیگردد به دورانی که در شرکت انتشارات علمی و فرهنگی آقای دکتر سیدجعفر شهیدی، من و آقای دکتر سروش، عضو هیأتمدیره آن شرکت بودیم و آقای مهندس سحاب هم مدیرعامل آن بود که روزهای چهارشنبه نشستهایی بین اصحاب تحقیق و فرهنگ بود که مرتب مرحوم دکتر آئینهوند هم در آنها شرکت میکرد و این دوستی نزدیکترونزدیکتر شد. همانطور که قبلا گفتم، من بیشتر از تحقیق و تتبع ایشان بهرهمند میشدم و بهویژه در زمانی که در مؤسسه بینالمللی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها فعالیت میکردیم، دکتر آئینهوند هم در گروه تاریخ آنجا همکاری نزدیکی داشتند و سخنرانیهای عالمانهای که به همان تعبیر که شما فرمودید، این مسئله پلی بین گذشته و حال یا بین جهانهای مختلف اندیشهای و فرهنگی را بهخوبی ترسیم میکرد. چون چند ویژگی اخلاقی در کنار برخی ویژگیهای علمی از ایشان شخصیت کاملا مؤثری ساخته بود.
این ویژگیهای اخلاقی این بود که در عین تدین و برخورداری از روحیه دینی، اهل گفتوگو و مدارا بود و بیشتر در پی آن بود که چهره موجه و رحمانی از دین را به این عصر ارائه دهد. درعین وفاداری به سنت، شخصیت نوآوری بود، خوب و زیاد میخواند، بهدلیل تسلطی که بر ادبیات عرب و زبان عربی هم داشت، سعی میکرد، از دانشمندان جدید جهان عرب و متفکران مسلمان هم استفاده کند. به این اعتبار همیشه سخن تازهای داشت. از متفکران جهان عرب همین کتابی که الان در دستم هست، اسلام اهل کلام که از محمد بوهلال هست، خاطرم هست که آقای دکتر آئینهوند مرتب از نظرات دکتر عبدالمجید شرفی و انجمنی علمی که به آن تعلق داشت؛ یعنی رابطهالعقلانیینالعرب انجمن خردگرایان عرب، توصیه میکرد به دانستن و خواندن اندیشههای ایشان و همینطور تأکید میکرد بر جابریخواندن آثار عابدالجابری، هاشم جایتت و... . بهطورکلی این نظر را داشت که در جهان عرب متفکران مسلمانی هستند که توانستند با نوآوری سخنان تازهای برای گفتن و شنیدن داشته باشند و این برای او که گفتم وفادار به مبانی علمی و دینی بود، درعینحال، نظریات جدیدی استفاده میکرد و پلی میان گذشته و حال و پلی میان جهان ایرانی و جهان عرب، پلی میان ساحتهای مختلف فکر مانند، ساحت تاریخی، ساحت فلسفی و ساحت فرهنگی، این نقش را به خوبی ایفا میکرد. این نوع مواجهه، او را توانمند کرده بود تا بتواند از یک تفکر انتقادی برخوردار باشد. خاطرم هست چند سخنرانی در مؤسسه گفتوگوی تمدنها ایراد کرد که خیلی هم مورد توجه قرار گرفت و آن این بود که چگونگی ورود تحریفات و به تعبیری اسرائیلیها را در برداشتهای تاریخی بهطور مستند و بدون تعصب مطرح میکرد. چون دیدگاه ایشان با وسواس علمی و دقت همراه بود و اعتبار خاصی داشت.
در عین این وسعت علمی و نظری، برخی ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی که کمتر میشود آنها را در حوزه دانشگاه یا حوزههای کارهای فکری دید، در او برجسته بود. از سلامت و صراحت و شجاعت بارزی در دفاع از حقوق انسانی، حقوق علمی، نظری و... برخوردار بود. یعنی شخصیت محافظهکاری نبود، شخصیت معتدلی داشت. درعینحال در جایی که باید از حقی دفاع میکرد، یا باید بهدنبال حق ضایعشدهای میرفت، میرفت و این هم به پلشدنش میان دوایر و عرصههای مختلف کمک میکرد. یعنی آکادمیسین یا شخصیت علمیای بود که با حوزه فرهنگ و هنر ارتباط نزدیکی داشت. با حوزه ادب هم مرتبط بود.
در سیاست اگرچه سیاستزده نبود، اما از کنش سیاسی که تصمیمگیریهای صریح و شجاعانه است، ابایی نداشت، در مجموع همه اینها بود که عرض کردم به او نوعی شخصیت شبکهای، شخصیت پیونددهنده و اتصالدهنده یا به عبارت دیگر نقشی میداد که واقعا برای وصلکردن آمده و نه برای فصلکردن.
در مورد نقش ایشان در ارتباط آکادمیک و جامعه فرمودید. در زمانی که ایشان در دانشگاه تربیتمدرس بود و بعد به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی آمد، این نقش را چگونه ایفا میکرد؟ درصورتیکه حوزه کاری ایشان تاریخ است و مورخان بیشتر به گذشته میپردازند تا اینکه تاریخ را در حوزه اجتماع دخالت بدهند و استفاده کنند.
ببینید بهنظر من اینکه چگونه ایشان توانست این نقش را ایفا کند، بیشتر محصول جهان زیست ایشان بود. او کسی بود که خودش را محصور در هیچکدام از این محیطها نکرده بود. حتی میشود گفت در شرایط متفاوت هم با استقلال رأی و نظری که داشت، در عرصهها و حوزههای مختلف حضور داشت. یعنی یک پا در عالم مسئولیتپذیری و اجرا داشت که تا حدودی حضور در فضاهای اجرائی و اجتماعی درواقع نوعی شناخت به فرد میدهد که شاید بهصورت مجرد و انتزاعی به دست نیاید. یعنی ببینید به قم میرفت، به دانشگاه میرفت، در محافل مختلف خارجی شرکت میکرد، با افراد مختلف ارتباط داشت، دنیای گشودهای داشت و این دنیای گشوده فکرش را عملا باز نگه میداشت. با روشنفکران در ارتباط بود، با دانشگاهیان در ارتباط بود، با اهالی سیاست و فعالان اجتماعی ارتباط داشت. این اهل گفتوگوبودن او منجر به این شده بود که تفکر گفتوگویی هم داشته باشد.
میشود ایشان را در زمره روشنفکران یا آکادمیسینهایی که بیشتر در حوزه عمومی فعالیت میکنند، برشمرد؟
به این اعتبار که خودش را محصور در دانشگاه نکرد بله، اما به این معنی که درواقع جایگاه اصلی خودش را هم در بیرون دانشگاه تعریف کرده بود، نه. در دانشگاه بود، اما بودنش را در دانشگاه به صورت گریز از فضای عمومی و با گریز از رسانهها تعریف نمیکرد. یعنی شاید جزء کسانی بود که خیلی آسان دعوت رسانهها را برای نوشتن مطلبی یا گفتوگویی میپذیرفت، اما این به معنای پرگویی و زیادهگویی هم نبود، اما اینکه نوشتن مقاله را صرفا محدود به یک نشریه علمی کند، نه اینگونه نبود. بلکه به نشریه و مجله عمومی هم وارد میشد.
میشود ایشان را بیشتر یک رهبر دانشگاهی دانست تا یک مدیر دانشگاهی؟ اگر میشود شما این مسئله را بیشتر از بعد ارتباطات بفرمایید؟ بههرحال ایشان مدیری بود که در مدیریت خود تفاوتهایی با مدیریتهای دیگر داشت. آیا این زاییده همان تفکر استاد به جامعه و تاریخ و گذشته و حال نیست؟
ببینید، تجربه خود من حاکی از این است که اساسا مدیریتهای نهادهای فرهنگی و علمی الزاما از جنس مدیریت اجرائی نیست و طبیعتا جزء داشتهها و سرمایههایش مثلا برخورداری از نوعی نگاه اخلاقی است. نوعی تسامح و نوعی حسنظن است و امثال اینها که بسیاری از اینها در مدیریتهای اجرائی خیلی جایی ندارند و آقای آئینهوند هم بهنظرم بالاترین نقش مدیریتیاش این بود که نوعی آرامش و وقار در محیط کارش ایجاد میکرد. اینها را با توجه به رابطه نزدیکی که داشتم، میتوانم بگویم از نوعی ثبات شخصیتی ایشان نشات میگرفت. یعنی آقای آئینهوند را شاید در مدت ٣٠ یا ٤٠ سال گذشته میتوان کسی دید که ارتباطاتش با افراد متأثر از شرایط سیاسی روز و شرایط مدیریتی تغییر پیدا نمیکند. با افراد متفاوت میتوانست دادوستد فکری و روحی داشته باشد و اینها بود که عملا میتوان گفت که بهاصطلاح به او تجربهای میداد که یک پا در مبانی سرچشمههای زلال دینی باشد، یک پا ریشه در تجربههای تاریخی، یک پا هم در سلوک و رفتار شخصی داشت. شما وقتی به اتاق ایشان مراجعه میکردید، از آیات و روایاتی که دال بر محوریت اقتدار علم بود، پر بود. نسبت به رعایت اقتدار علم خیلی هم وفادار بود. مثلا تفسیری که از اقتدار علم داشت این بود که نسبت به استفاده از افراد اندیشمند و دانشمند کاملا با سعهصدر برخورد میکرد و با عنوانهای رایج اداری مواجه نمیشد.
استاد برگردیم به صحبت اولتان که ایشان پلی بین گذشته و حال است. میخواهم ببینم این پلبودن تا چه اندازه میتوانست در عرصه فعالیتها به ایشان کمک کند و چقدر مانعش میشد؟
ببینید، طبیعتا مدیریت فرهنگی از این دست کار آسانی نیست. چون لازمه موفقیت در چنین کاری این است که منتقدان و مخالفان از همین جنس باشند و از همین جنس برخورد کنند، اما آنجا گفتم شاید بشود گفت که خصوصیات فردی و اخلاقی است که اینجا به مدد فرد میآید. یعنی این روحیه آرام و شخصیت آرام او و زندگی بدون چشمداشتی که فارغ از جاهطلبیهای رایج داشت، بهنظرم کمک میکرد که از نوع کارش راضی باشد. من کمتر موردی را به خاطر دارم که ایشان زبان به شکایتش باز بکند و بیشتر راضی بود و به موفقیتها فکر میکرد، امیدوار بود کمااینکه در همین بیماری آخر تا زمانی که حاد نشده بود، ایشان احساس میکرد و امید داشت که بتواند به کارش ادامه دهد.
استاد چنانچه نکته خاصی دارید بفرمایید.
نکته خاصم این است که فکر میکنم سخن مختصر و درعینحال ماندگاری که در مورد دکترآئینهوند میتوان گفت، سخنی بود که آقای دکتر محققداماد در مراسم تشییع او بر زبان آورد و این بود که دکتر آئینهوند، نماینده اسلام رحمانی بود. در این دوران و چون نمایندگان اسلام رحمانی در برابر نمایندگان برداشتهای غضبانی از اسلام کمند، واقعا رفتن ایشان خیلی تأسفبار است و بهترین شاهدش هم نوع حضور و اقبالی بود که صاحبان اندیشه، علم و فرهنگ در کشور در بزرگداشت ایشان داشتند. یعنی درواقع بیش از آنچه که در رسانهها انعکاس پیدا کرد، این رفتن نابهنگام دکترآئینهوند در فضای دانشگاه و در فضای فرهنگ تأثیرگذار شد.
روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید